جبهه دیدبانی و داوری توسعه
حمید آصفی
•
امروز و با توجه به حوادث و شورشهای به وجود آمده شرایط تا حدودی آماده است که دلسوزان ایران بتوانند تفکر کنند و نیز به نظر میآید نظام هم قدری دنبال این است که راه نجاتی پیدا کند. الآن موقعش است که این مباحث صورت بگیرد تا آشفتگی که در جامعه ما وجود دارد بشود حل کرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ اسفند ۱٣۹۶ -
۱۴ مارس ۲۰۱٨
در این مقاله سعی داریم با توجه به شناختی که از اندیشههای زندهیاد مهندس سحابی درباره بحث توسعه ایران و نگاه معطوف به پیشرفت او داریم به مسئله رانت و مسئله عقبافتادگی ایران بپردازیم. برداشت نگارنده این است که ایشان یک سوسیالدموکرات علمی بوده و ازلحاظ اندیشهای عمیقاً به سوسیالدموکراسی معتقد بوده است. از لحاظ بینشی هم آثار مارکسیستی و نیز اقتصاد توسعه را با دقت مطالعه کرده بود و با ارتباطات و کنجکاوی علمی که داشت مباحث مربوطه را عمیقاً درک میکرد. بر این اساس ایشان مرکز جبههای بود که میتوانست جریانات مختلف را در مجموعهای متشکل کند که بتوانند برای توسعه ایران برنامه حداقلی بدهند. جزء توافقات پیش از درگذشتشان این بود که یک مانیفست داده شود که مبنای گفتمان قرار بگیرد و آن مانیفست مبانی و کار پایه جبهه آزادی، عدالت و توسعه را تشکیل دهد.
در مباحث پیوستهای که اقتصاددانهای ملی و مدافع توسعه متوازن با ایشان داشتند این کارپایه و در واقع پلتفرم را تدوین کردند. شیوه هم این بود که این پلتفرم بهعنوان کف مشترکات قرار بگیرد و در یک فرایند پراکسیس و عملی، ابعاد آن تدقیق شود. این توافق وجود داشت که به علت ضعف جریانات سیاسی و فکری همگی از لحاظ فعالیت اجتماعی و فعالیت پژوهشی و فکری به همیاری نیاز دارند و تشکیل یک جبهه بسیار لازم است. نظر ایشان این بود که جریانات فکری با همدیگر همیاری و همفکری کنند تا انسجام ذهنی پیدا کنند، پس از آن در فرایندی حتی اگر جریانات مختلفی بیرون آمد و مکاتبی از آن بیرون آمد، این همپیوندی در این برنامه حداقلی وجود دارد و درعینحال نحلهها هم شکل میگیرد. این موضوع مهم مورد توافق ایشان بود که در حال حاضر ما برنامه حداقلی نداریم، جریاناتی هستند و هنوز هم خوب سنجیده نشده است که چه میگویند.
ایشان معتقد بود دوره شتابزده انقلاب مورد توافق جهانی بود که بعد از جریان کارتر دیکتاتوریهای امریکای لاتین برچیده شد. کاردوزو که رئیس انجمن بینالمللی جامعه شناسان بود میگفت سالیان سال تفوق مشی چریکی و براندازی از یکسو و دیکتاتوری از دیگر سو مانع شده است که ما جریانات منسجم ذهنی داشته باشیم و بتوانیم نزد مردم شخصیتهای قابلپذیرشی را ارائه کنیم و برای این است که قدم اول ما، نه گرفتن قدرت بلکه این است که این انسجام را ایجاد کنیم. مهندس سحابی معتقد بود که ما همان موقعیت را داریم و برای همین بود که جریان توسعه متوازن و پایدار و مترقی مقبول ایشان افتاد.
البته در دهه ۷۰ در آستانه اصلاحات هم شتابزدگی جریانات اصلاحطلب و ماجراهایی مثل کنفرانس برلین پیش آمد که فکر میکردند باید در عرصه سیاسی این مشی را دنبال کنند و به مقبولیت و شناسایی برسد، لاجرم این فضا سبب شتابزدگیها شد و شتابزدگیها در مقوله آزادی بدون اینکه معانی و نهادهای آن تعریف شده باشد و نقشه راه مشخص باشد، ایشان را به آن مصیبتی دچار کرد که نباید میشد؛ از مصائب نامه نود امضایی به آقای هاشمی رفسنجانی نجات یافته بودند که به مصائب کنفرانس برلین دچار شد. به هر صورت این توافقات برنامه حداقلی مهندس بود و متنی تهیه و بازخوانی شد ولی این بار به خاطر جریان احمدینژاد شرایط طرح مانیفست فراهم نبود.
امروز و با توجه به حوادث و شورشهای به وجود آمده شرایط تا حدودی آماده است که دلسوزان ایران بتوانند تفکر کنند و نیز به نظر میآید نظام هم قدری دنبال این است که راه نجاتی پیدا کند. الآن موقعش است که این مباحث صورت بگیرد تا آشفتگی که در جامعه ما وجود دارد بشود حل کرد. چارچوب پلتفرم صفحات زیادی نداشت، ۱۰-۱۵ صفحه بیشتر نبود، ولی به نظر میآید میتواند مبنای یک گفتمان پیشرفتهتر را برقرار کند.
مهندس سحابی معتقد بود وقتی ما از توسعه پایدار سخن میگوییم باید تعاریف و مبانی آن را روشن کنیم که این مدل در گذار به توسعه پایدار چگونه موفق خواهد بود. این یک کار پایهای مهم است و مفاهیم آن باید تعریف شود. مهندس سحابی معتقد بود باید تماموقت بازخوردها را گرفت و جواب داد. کار پایه مانیفست فکری مهندس سحابی با رابطه آزادی و عدالت شروع میشود و اینکه آزادی بر عدالت مقدم است، چون آزادی امکان مدیریت اجتماعی و تولید را به وجود میآورد و عدالت به این ترتیب به دست میآید. اگر آزادی نباشد امکان مدیریت اجتماعی تولید فراهم نمیشود. مهندس اعتقاد داشت آزادی باید وجود داشته باشد که بتوانیم جبهه تشکیل دهیم و در جریان این جبهه کسی بر کسی برتری ندارد و هژمونی بر اثر فعالیت فکری به وجود میآید، همان بحث گرامشی است که هژمون در جنگ مواضع به دست میآید.
در جنگ مواضع جریانات، اگر کسی توانست جریان هژمونیک را پیدا کند، هویت و مرجعیت اجتماعی پیدا میکند. این همان شیوه ای است که فراکسیونهای حزب کارگر برزیل داشتند. ۱۵ فراکسیون در این حزب هستند و روی مبانی و خصلت جبههای توافق کردند. فرم تشکیلاتی حزب کارگران برزیل میتواند مورد بحث قرار بگیرد، با در نظر گرفتن اینکه آنجا سنت سندیکایی بسیار قوی داشته و ما نداشتهایم. هنوز هم به خاطر سیاستزدگی نداریم، همانطور که اتحادیه دانشجویی آزاد نداریم. الگوی تشکیلاتی و پارادایم و سرمشقهای ما بسیار قدیمی است و سانترالیسم مطلق است. سانترالیسم یکسویه که فرمان و فراخوان باید از بالا بیاید. این سرمشقهای سیاسی تاریخ معاصر ایران بوده است.
مهندس سحابی حامل سرمایه اجتماعی سیاسی بود که دکتر مصدق داشت، برای تشکیل یک جبهه واقعی که هژمونیاش در طول زمان به دست آمد و از پیش مشخص نبود. الگوی مهندس سحابی میتواند با الهام از دکتر مصدق سرمشق موفقی در ایران باشد. جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق یک فعالیت طولانی داشت که با فرازونشیبهای زیادی همراه بود و هیچوقت هم خصلت براندازی نداشت، ولی موفق به تشکیل جبهه شد. این مدل سرمشق سیاسی درستی در ایران است، فرایندی که به جبهه ملی انجامید باید مدنظر قرار بگیرد، هرگونه تعجیلی برای اینکه کسی در این جبهه تفوق و هژمونی را به دست بیاورد، جبهه را تهی میکند. مهندس سحابی مسیر را کامل میدانست و البته نه بهعنوان یک مانور سیاسی، بلکه بهعنوان یک اعتقاد سوسیالدموکراسی در منش و بینش کاملاً فائق بود. منشهایی که الگوی بسیار خوبش در سیاست ایران با تزهای گرامشی منطبق است. این جبهه در ابتدا باید کاملاً فکری باشد، برای اینکه هیچکس دارای پشتوانه مردمی نیست.
نیروی چپی که تصور کند پشتوانه سندیکا دارد کجاست؟ یا نیروی راستی که پشتوانه بورژوازی دارد و توانسته باشد پیوندی برقرار کند وجود ندارد، زیرا بورژوازی چسبیده به حاکمیت است و میترسد از آن جدا شود، ولی بسیاری از فراکسیونهای مولد بورژوازی آمادهاند در یک جبهه منطقی فعالیت کنند و در آن چارچوب بتوانند این انسجام ذهنی -عملی، همان چیزی که پراکسیس گفته میشود را به دست بیاورند.
هرچه که زمان میگذرد خصلت فعالیت جبههای در جهان بیشتر میشود و این بدین خاطر است که فرایندی در جهان رخ داده است که تنوع خواستهها را بیشتر کرده است. از فعالان حقوق زنان گرفته تا فعالان محیطزیست، موضوع حق داشتن به شهر، موضوع مکان محوری و موضوع اقوام، تمام اینها مبانی ایجاد میکند که در یک فرایند گفتمان پیوسته میتوان این کثرت را به وحدت مشخص ((objective برساند و هیچ تفکر از پیش نمیتواند از جنبه نظری این تنوع را داشته باشد.
در ایران اتحادیههای صنفی و سندیکایی وجود ندارد که در مورد آن بتوان گفت یک نیروی عینی است که میتواند در این جبهه شرکت کند. دیکتاتوری و تشکلهراسی همه این اتفاقها را به وجود آورده است. برای همین است که جمهوری اسلامی هیچگونه برنامهای برای پیشرفت کشور ندارد و این شامل حال همه جناحها است، از آنها چیزی بیرون نمیآید! این ضعفهای اساسی نشان میدهد که ما برای مشارکت، یک برنامه حداقلی نداریم.
در دوران جنگ سرد بین اردوگاه غرب و شرق، سرمشق این بود که با سرمایهداری میجنگیم و همه اقتصاد را دولتی میکنیم و این گفتمان همه نیروهای ضدسرمایهداری بود و شعار سرنگونی سرمایهداری میدادند؛ بدون داشتن آلترناتیو.
درباره محیط زیست مثالی بزنیم، نهادهای مدنی داریم که مدافع محیط زیست هستند و بخشی از گفتمان آنها را در اخبار هم میتوانیم بشنویم. اخبار میگوید چرخهای صنعتی ایران دچار آلودگی هستند. اولین چیزی که به ذهن میرسد این است که حتماً صنعتی شدن بد است که دچار آلودگی است؛ اما کسی که خوب فکر کند میبیند بدون پیشرفت صنعتی نمیشود محیط زیست را حفظ کرد.
باید انرژیبری تولید را کم کنیم، نه اینکه حذف صنعتی شدن را هدف بگیریم. در ایران برای یک دلار تولید ارزش افزوده سه برابر متوسط جهانی انرژی مصرف میکنیم. در حال حاضر چون تولید سرانه بهخصوص تولید کالا کم شده، شدت آن بیشتر شده است و به چهار برابر رسیده است. بخشی از اینکه خاموشی نداریم به این دلیل است که کارخانهها کار نمیکنند! منظور این است که تفکر و گفتمان منسجم حداقلی بین جریانات سیاسی وجود ندارد، همه جزیرهای هستند.
پژوهشهای وسیعی باید انجام بگیرد و برنامهها منسجم شود و این گفتمان قابلانتقال بین مردم شود و جهتگیریها را مشخص کند. گروههای منتقد و مخالف در جامعه نمیتوانند برنامه منسجمی ارائه دهند، دولت هم که مسلم است نمیتواند برنامه بدهد. در این میان جامعه هم میخواهد بهنوعی گلیم خود را از آب بیرون بکشد، مثل بهرهبرداری بیش از حد از چاهها و سفرههای زیرزمینی. هنوز خیلیها گمان میکنند کسی قرار است بیاید و ایران را نجات دهد! آقای کلانتری برای نجات ایران میآید و پروژههای انتقال آب خوزستان را در دستور کار قرار میدهد. سیبی که چین به گرجستان صادر میکند، از ایران ارزانتر است. چرا؟ باغات ارومیه و حتی دشت مغان برای کشت کشاورزان صرف نمیکند. اینها مشکلاتی است که ما بهشدت با آن روبهروییم و هزینههای واقعی تولید هم محاسبه نمیشود. ما ازلحاظ انرژی سه برابر چینیها برای واحد ارزش تولید مصرف میکنیم؛ یعنی میزان مصرف انرژی ما بهاندازه مصرف انرژی چین است. چین با یک میلیارد و خردهای همانقدر انرژی مصرف میکند که ما با ٨۰ میلیون! آیا منتقدین و گروههای مخالف جمهوری اسلامی به این مباحث پرداختهاند؟ گروه مخالف باید بتواند برنامه اثباتی بدهد و سندی بهعنوان یک کار پایه ارائه کند که بعد بتواند آن را گروهبندی کند و حاصل مباحثات گروهبندی را به گفتمان بگذارد.
الان زمانش است؛ اما چه شرایطی پیش آمده است که فکر میکنیم زمانش رسیده است؟ نهاد شکل گرفته است؟ فضا آزاد شده است؟ در پاسخ باید گفت فضا آزادتر شده و دولت هم نیازمندتر. اینکه اعلام میشود ما برنامهای نداشتیم که بتوانیم اقتصاد درونزا شکل دهیم و اقتصاد ما الآن برونزا است و دروننگر است؛ یعنی با فروش نفت اموراتمان را بگذرانیم و دروننگر هم این است که بخوریم و شعار بدهیم و این عین انزواطلبی فکری و اقتصادی است. این اقتصاد باید به سمت مبانی که گفته شد دگرگون شود و آن همان اقتصاد دانشبنیان است. منتقدین و گروههای مخالف حرف اثباتی ندارند، زیرا پژوهشی انجام ندادهاند و نیز اقتصاددانان نهادگرا برنامه مشخص ندارند و بیشتر نظرات آنان جنبه انتقادی و آسیبشناسی دارد.
آیا باید با آوردن مشاوران توسعه از چین، هند، برزیل و دیگر کشورها موافق بود؟ منتقد پیشرو حتماً موافق دعوت و بهکارگیری تیمی متشکل از اقتصاددانان توسعه در جهان هستند. آنهایی که کار اجرایی کردهاند و نهفقط نوشتاری، آنهایی که در دولت کار کردهاند. باید پرسیده شود شما در برزیل چه کردهاید، در ویتنام و هند چه کردهاید. موضوع اساسی این است که برای این کار میبایست از دولت مطالبه کرد که یک گروه پژوهشی برای جذب و هضم این موضوع تشکیل دهد. مثل جذب و هضم فنّاوری میماند. موضوع فنّاوری به قدرت ارتباط ندارد و حتی قدرت را اضافه میکند. کسانی که در رشتههای فنّاوری کار میکنند، افرادی با ایدئولوژیهای متفاوت هستند، اما کار میکنند.
اگر گروهی وجود نداشته باشد که بتواند این را جذب و هضم کند و پای این گفتمان برود، توسعه صورت نمیگیرد. طیفی صرفاً به محیط زیست میپردازند و طیف دیگر به اسکان غیررسمی، ولی باید این ارتباطات در قالب یک دستگاه برقرار شود. حلقهای که به آنان میگویند دیدهبان توسعه. مهندس سحابی درواقع سازنده این دیدهبانی بوده است و مبانی دیدبانی توسعه را با پیگیری پی ریخت. این دیدبانی را با یک گفتمان باید سامان داد که مابه ازای آن را وارد گفتمان اثباتی یا ایجابی کنند. این نکته مهم را باید گفت که برای شروع، این کار میتواند در قالب یک موسسه پژوهشی، جبهه یا حزب باشد.
منبع: کانال نویسنده
|