خیزش دی ماه و دوران پسا اصلاحات
ناصر پیشرو


• راز شکوفایی جنبش های از پائین، پیوند بین سیاست خیابانی با اعتصابات در محیط زیست و کار و تحصیل است. یعنی شرایطی که بتواند بستر اعتصابات عمومی-سیاسی را فراهم کند. همه گروهبندی های پیشرو، سوسیالیستی، چپ و دموکرات ومترقی بر بستر این شرایط امکان تحول و پیشروی پیدا می کنند. این نوع از سازمانیابی اغلب با سوخت و سازهای جریان های بورژوایی متفاوت و متمایز است. آنها اغلب از طریق هژمونی های برساخته شده از بالا و بواسطه نهادهای قدرت و رسانه ها بر جنبش ها تاثیر می گذارند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ اسفند ۱٣۹۶ -  ۱۵ مارس ۲۰۱٨



خیزش دی ماه 96 و "ده روزی که ایران را تکان داد"-آغازگاه دوران جدیدی در تحولات سیاسی جامعه است."دوران پسا اصلاحات". در چند روز پر التهاب،بخش های بزرگی از توده های مردم که از فقر و نکبت و خفقان عاصی شده بودند در بیش از 80 شهر در حرکت هایی خودپو و خودانگیخته به خیابان آمدند و کل ساختار جمهوری اسلامی را به چالش گرفتند. خیزش با شعارهایی ساختار شکن آغاز شد-یعنی درست همان جایی که جنبش 88 به پایان رسیده بود- .از همه جناح ها عبور کرد و فضای سیاسی را به شکلی تغییر داد که بازگشت به گذشته،امکان پذیر نیست. شواهد نشان می دهد که با وجود افت خیزش، مادامی که زمینه های بروز آن پابرجا است به اشکال دیگری دوباره پدیدار خواهد و به یک معنی از جنس خیزشی های پرافت و خیز است.
نشانه های دوران جدید بسیارند در اینجا به نکاتی اشاره می شود که خصلت نمای دوران کنونی هستند.

دوران پسا اصلاحات

1-دوران جدید یا-دوران پسا اصلاحات- شرایطی ایجاد نموده که تنش های درونی جناح های حکومتی بر سر اداره و کنترل جامعه افزایش خواهد داد. این تغییرات محدود به جناح های حکومتی نیست بلکه به موازات آن، کلیه صف آرایی های سیاسی و سوخت و سازهای درونی آنها نیز تغییر می کند. به عبارت دیگر این فقط جناح های حاکمیت نیستند که باید به انبوهی از خواسته ها و نیازهای جامعه پاسخ دهد بلکه همه گروهبندی های و صف آرایی های سیاسی ناچارند که روشن کنند، بدیل های آنها برای انبوهی از تضادها و نابرابری های تلنبار شده در جامعه چیست و کدام چشم انداز را در برابر جامعه قرار می دهند؟!
بعلاوه شواهد روشنی نشان می دهد که موتور دوگانه سوز اصول گرا/اصلاح طلب که مدتهای مدیدی روند بسیاری از تحولات اجتماعی بواسطه آن کنترل، و نفرت عمومی از دستگاه،اغلب از این طریق تخلیه می شد دیگر از کار افتاده است.اصلاح طلبان حکومتی در خیزش اخیر آشکارا آماج اعتراضات مردمی قرار گرفتند و دیگر نمی توانند نقش ضریه گیر جنبش های اعتراضی و اجتماعی را ایفاکنند.-دیسکورس ا"صلاحات" که بر فضای سیاسی هژمونی داشت و ورژنی برای تعیین دایره حرکت ها و مطالبات سیاسی شده بود، ترک برداشته و کدر شده است بدون آنکه دیسکورس دیگری جانشین آن شود.

2-خیزش دی ماه سطح خواسته های عمومی را بالا برده و زمینه های تحول و پیش روی جنبش های اجتماعی و تاثیر گذاری بر فضای سیاسی را فراخ کرده است. .شرایط بگونه است که هرجا جمع هایی شکل می گیرد، اعتراض ها به سرعت گسترش می یابد و در فضای سیاسی تکثیر می شود. نمونه بارز آن سرعت رشد و فرگیر شدن اعتراض ها و سطح شعارها در شهرهای مختلف و یا پدیده "دختر خیابان انقلاب"بوده است که بر فضای سیاسی تاثیر چشم گیری گذاشت، سطح خواسته های جنبش زنان را بالا برد و به سرعت تکثیر شد.
3-فعلا نشانه های از برآمد دیسکورس انقلاب در فضای سیاسی مشاهده نمی کنیم و با آن فاصله داریم اما شرایط به شدت تغییر یابنده است.آنچه در خیزش اخیر برجسته بود دو سطح از مبارزه و اعتراض است: سطح خیابان و"سیاست خیابانی". و "سطح اجتماعی" و اعتراضات "سامان یافته"همانند مراکز دانشگاهی و تعدادی از کارخانه ها و محیط های کار. در سطح "سیاست خیابانی"، " پیش روی آرام" نبود برعکس جهشی و پرتحرک و ساختارشکنانه بود و باعث شد که خیزش به برخی از مراکز اجتماعی نظیر دانشگاه و در دامنه محدودی به محیط کار، سرایت کند.
خیزش اما خروشی در اسمان بی ابر نبود. پیش زمینه بروز آن اعتراضات اجتماعی و اعتصابات گسترده و دایما فزاینده کارگری، اعتراضات خیابانی معلمین، بازنشسته ها، میلیونها نفری که قربانی سیستم مالی شده اند و مبارزه دانشجویان بود. در واقع شکاف نسبی بین این دو سطح از اعتراضات، یعنی"محله و خیابان" از یک طرف و"مراکز اجتماعی و محیط کار" پاشنه آشیل خیزش بود. باید در نظر داشت که اعتراضات خیابانی یکی از اشکال دایمی بروز اعتراضات، بویژه علیه سیاست های نئولیبرالی، علیه بیکاری و بیکارسازی بوده است. خیزش اخیر در صورتی می توانست پیوسته و بی گسست باشد که به محیط کار و زیست و سازمانیابی خودگردان رسوخ کند. در سطح اجتماعی واکنش ها سامان یافته تر و شعار های بدیل آگاهانه تر بود و مهمترین شعارهای بدیل مربوط به جنبش "نان و آزادی" نیز از همین مکان ها سربرآورد. با فروکش خیزش، اعتراضات بازهم به سطح اجتماعی پیش از آن بازگشته است، اما شعارها و واکنش ها رادیکال تر شده اند.
عبور از دوره پسا اصلاحات در درجه نخست نیازمند، گشودن راه برای پیوند و اعتلای این دو سطح از مبارزه است. یعنی پیوند بین "اعتراضات خیابانی و اعتصابات اجتماعی" در محیط کار و زندگی و تحصیل. از ورای این پیوند است که دیسکورس انقلاب می تواند به فضای سیاسی راه یابد.
نکته با اهمیت دیگر در بررسی دوران جدید ، واکاوی عواملی است که زمینه ساز بروز خیزش بوده اند.

زمینه های بروز خیزش

1-بیشتر گمانه زنی ها در باز شناسی بروز خیزش بر این نکته تاکید دارند که برآمد کنونی و دستکم نقطه انفجاری آن، نتیجه عمومی شدن فقر، بیکاری، طرد اجتماعی و شکاف طبقاتی و به اصطلاح "غم نان" است.واقعیت این است که بروز این گونه از انفجارها و شورش های "طرد شدگان"، کم کم به پدیده رایجی در بسیاری از "شهرهای نئولیبرال"جهان، در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین بدل شده است و حتی دامنه آن به شهرهای بزرگی کشورهای پیشرفته صنعتی نظیر پاریس،لندن، و استهکلم نیز سرایت کرده است. .اینها نماد و نشانه هایی هستند از نتایج مخرب گلوبالیزه شدن سیاستهای سرمایه داری نئولیبرال و همه گیر شدن آن در سراسر جهان.
-بحران ساختاری سرمایه داری به معنای ژرف آن که علاوه بر تغییر درروندهای اقتصادی و کاهش سطح تولید و نرخ سود اغلب با جابجایی در طبقات و گروه های اجتماعی همراه است که بر اثر جهانی شدن و سیاستهای نئولیبرالی ژرف تر می شود. بی تردید بحران ساختاری سرمایه داری جهانی با میانجی های آشکار و نهان در ایران نیز تاثیر گذار بوده و بر دامنه نابرابری های طبقاتی افزوده و بخش های بزرگی از جامعه را به زیر مجموعه طبقات و گروه های اجتماعی پائینی جامعه رانده است.
- "اصلاحات ساختاری"سرمایه داری و تاثیرات سیاست های نئولیبرالی که دستکم از دهه هفتاد آغاز شد و تا کنون نیز ادامه داشته، شرایط زندگی فروشندگان نیروی کار را به مخاطره انداخته و شکافهای طبقاتی را ژرف تر کرده است. نیروی کار ارزان، سلطه نجومی قرار دادهای موقت و افزایش مشاغل ناپایدار و فاقد چشم انداز،، بیکاری،کنار گذاشتن و طرد شدگی انبوهی از افراد جامعه بویژه در حاشیه شهرها و تلنبار شدن بخش بزرگی از جوانان در پارکینگ های بیکاری، محصول بی واسطه همین سیاست ها بوده که نتیجه عمومی شدن شیوه سازماندهی کار نئولیبرالی است. سیاستهایی برای چپاول نیروی کار و رواج پدیده کار ارزان. بعلاوه تورم و افزایش هزینه های زندگی، موقعیت بخش های بزرگی از شاغلین را هم به مخاطره انداخته و به پدیده "چند شغله بودن"دامن زده است.بعلاه گروه های مختلفی که از بازار کار کنار رفته و یا کنار گذاشته شده اند، همانند بازنشستگان،زنان سرپرست خانوار، یا زنانی که بعلت سیاست های جنسیت زده حاکم نمی توانند به بازار کار دست یابند و مجبورند در مشاغل غیر رسمی و با دستمزد کم کار کنند، انبوه میلیونی کودکان کار و خیابان و ... همه و همه، شکاف های طبقاتی را ژرف تر کرده و نارضایتی عمومی را افزایش داده است.
بی تردید شالوده اصلی بروز خیزش، کارکردهای سرمایه داری و سیاستهای نئولیبرالی بوده است. تاکید بر این نکات مهم اما به هیچ وجه نباید منجر به نادیده گرفتن عوامل درهم تنیده دیگری شود که به انبوهی از تضادهای متراکم شده در جامعه منجر شده و بستر بروز خیزش را فراخ تر کرده است. در اینجا به مهم ترین این عوامل اشاره می شود:
2-بحران ادغام دین و دولت سرمایه داری در جمهوری اسلامی

بحران سیاسی دایمی و ناتوانی ذاتی حکومت سرمایه داری مذهبی در اداره و کنترل جامعه.در واقع بحرانی است که با برنشستن حکومت مذهبی بر پیکره دولت سرمایه داری اغاز شد و با انحصار قدرت بین گروه بندی های مذهبی اسلام شیعی، اجباری شدن نرم ها، مناسک و قوانین شرعی و تثبیت آن بواسطه سرکوب، ژرف تر شد. نتیجه این سیاستها کشمکش دایمی و حضور جناح بندی های مدام تغییر یابنده در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی است. جدالی که بر سر نحوه اداره و کنترل جامعه از یکسو و دستیابی به منابع قدرت و ثروت ازسوی دیگر است.از این منظر جمهوری اسلامی، حکومتی است بحران زا و بحران زی و یک نابهنگام تاریخی.
بعلاوه کنترل یک جامعه متکی بر روابط تولید سرمایه داری و مناسبات مدنی ناشی از آن، بواسطه نرم ها و قوانین مذهبی،از یک طرف بستر ساز سرکوب دایمی توسط حکومت است و از طرف دیگر مقاومت و تحرک عمومی در مقابل آن را افزایش می دهد. بویژه توسط گروهای اجتماعی معینی نظیر زنان،جوانان،اقوام و پیروان مذاهب ومناسک دیگر و غیره است. نتیجه این فرایند افزایش نارضایتی و بیزاری از حکومت کشتار و سرکوب است.

3- دیکتاتوری های سیاسی و چنبش های چند طبقه ای

جنبش های سیاسی چند طبقه ای اغلب ویژه جوامعی است که با شیوه های دیکتاتوری و مستبدانه   اداره می شوند.در این گونه از جوامع، افراد و گروه بندی های معینی بواسطه قدرت سیاسی، به منابع عمومی و شالوده های اقتصادی دست پیدا کرده و در انحصار خود قرار می دهند و اغلب سودهای کلان ناشی از این پروسه نیز در دست گردانندگان و کارگزاران ساختار سیاسی قرار می گیرد. همانند جامعه ایران در دوره رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی. ساختارانحصاری قدرت سیاسی در این نوع از جوامع پیآمدهای چندگانه ای دارد:
-نخست اینکه بخش هایی از "طبقه حاکم" و بورژوازی، زمینه مشارکت در قدرت سیاسی را از دست داده و به بیرون ازساختار سیاسی پرتاب می شوند. یعنی به جایگاه بورژوازی اپوزیسیون بیرون از حکومت. دو دیگر برجسته شدن این نکته در برآمدهای بزرگ سیاسی است که اغلب به پدیداری جنبش های سیاسی چند طبقه ای منجر می شود. فقدان حضور بورژوازی اپوزیسیون در قدرت سیاسی و انحصار منابع بزرگ اقتصادی در دست گروه بندی های حکومتی، حتی نارضایتی بین سرمایه داران خارج از مدار قدرت را نیز افزایش می دهد.
نتیجه این روند اما در حکومت هایی همانند جمهوری اسلامی که تعدد مراکز قدرت و شاخه های درونی آن بسیار گسترده تر است. ناپایداری پروسه انباشت سرمایه و فقدان امنیت برای سرمایه گذاری است. علاوه بر اینها سودهای کلان ناشی از منابع عمومی نیزدر دست عاملین و کارگزاران قدرت سیاسی قرار گرفته و به چرخه های تولید و انباشت بازنمی گردد. تحقیقات برخی از اقتصاد دانان نشان داده که این سودهای کلان به خارج از کشور ارسال می شود.موقعیت بی ثبات در قدرت سیاسی برای بخشی از فونکسیونرهای حکومتی و دولتی این روند را تشدید کرده است و هر کس که به منابعی دست می یابد آن را غارت می کند و به فساد و ناکارآمدی نهادهای دولتی و شبهه دولتی دامن می زند.
مجموعه این شرایط، به گسترش دامنه بحران و رکود اقتصادی منجر شده و نارضایتی عمومی را افرایش می دهد.انباشتی از تضادهای متراکم شده از این شرایط اغلب در هنگامه برآمد های اجتماعی به جنبش های سیاسی چند طبقه ای می آنجامد.نظیر جنبش ضد سلطنتی در ایران."بهار عربی" در تونس و مصر و غیره. تردیدی نیست که خیزش کنونی و هر جنبش سیاسی فراگیردیگر مهر و نشان های جنبش های چند طبقه ای را با خود دارد.همین نکته باعث می شود که واکنش طبقات بالایی جامعه اغلب در این حدوده باقی می ماند که چرا خود آنها در قدرت سیاسی مشارکت ندارند و از زمینه های سودآوری کنار گذاشته شده اند.. آنها کوچکترین اشاره ای به ناهنجاری ساختاری سرمایه داری و سیاستهای نئولیبرالی ندارند و شکاف های عمیق طبقاتی را تنها به ناکارآمدی و فساد رژیم تقیل می دهند.

4- نرم ها و قوانین مذهبی و واکنش های اجتماعی

ادغام دین و دولت و فرایند آن در جمهوری اسلامی نتایج مخرب دیگری هم داشته است و آن هم وجود نهادهای بی شمار و تودرتوی دینی و زیر مجموعه آنها است. این نهادهای بی شمار همانند اختاپوسی برجامعه چنگ انداخته و بخش مهمی از منابع عمومی را می بلعند، نرم های ارتجاعی و دینی را گسترش داده و اداره کنندگان آن اغلب عاملین و آمرین حکومت هستند که در کنترل و سرکوب نقش دارند.

5- سیاست اقتصادی تخریب محیط زیست و افزایش تهیدستان در شهرستانها و شهرهای کوچک
گسترش اقتصاد سرمایه داری در بخش کشاورزی که با برنامه به اصطلاح رشد اقتصادی و طرح های فزاینده سد سازی آغاز شد، نتایجی جز نابودی منابع آب و کشاورزی نداشت و بستری شد برای رشد مهاجرت و انبوه تهیدستان در شهرستان ها، شهرها کوچک و حواشی کلان شهرها.

6-بی ثباتی ساختارهای مالی و بانکها و پدیده های نوظهوراعتراضات خیابانی

ساختار مالی، سیستم بانکی و صندوق های وام و پس انداز،در جمهوری اسلامی، بی ثبات و سرم ودم بریده و به شدت بهم ریخته و پراز فساد است.حتی فشار های صندوق بین المللی پول -که خود در تبیین سیستم های مالی و بازار بورس کارنامه سیاهی دارد- برای تنظیم حداقل های لازم برای گردش سرمایه در این بازار به جایی نرسیده است. به موازات آن نهادهایی که سابقا بعنوان صندوق های قرض الحسنه و با ادعای "مقابله با ربای بانکها"شکل گرفته بود در تداوم اسلام پروری مالی و تعویض نام "ربا" با "جایزه"،به محل بزرگ سرمایه گذاری با سودهای نجومی درآمدند و روز به رو دامنه آنها گسترده شد.
کارگزاران رژیم از طریق جایگاه خود در قدرت سیاسی به منابع بی پایان مالی و دولتی و سیستم این صندوق ها و به منابع اعتباری کلان دست یافته و دست به چپاول آن زدند. روزی نیست که اخبار دزدی، کلاهبراری و ورشکستگی آنها منتشر نشود. بخش های بزرگی از سالمندان و افرادی که امکان کار یا درآمدی ندارند برای تامین و جبران هزینه افزایش قیمت کالاها و رشد تورم ، اندوخته های خود را به این صندوق ها سپردند. همراه با سیر فزاینده ورشکستگی و فساد این صندوقها گروه های زیادی بنام "مالباختگان" به صحنه های اعتراضات خیابانی افزوده شدند. تعداد این افراد بنا به آمارهای رسمی بیش از 3.5 میلیون نفر است یعنی رقمی سرگیجه آور که جبران خسارت آنها را نهادهای مرتبط دولتی نه می دهند و نه می توانند که بدهند. چپاول گران به صندوق بازنشستگان نیز نفوذ کرده و موجودی آنها را به یغما بردند. مجموعه این شرایط به پدیده های نوظهور اعتراضات خیابانی یعنی بازنشستگان و "مالباختگان" منجر شده که از اجزای با ثبات اعتراض های خیابانی شده اند.

7-تجریه طبقاتی و شکاف در طبقه متوسط

تجزیه طبقاتی در جامعه و بویژه خراشی که بر طبقه متوسط وارد شده است بر نابسامانی ها و شکاف های اجتماعی افزوده است. رشد سیستم آموزشی و گسترش دانش کالایی شده منجر به افزایش تحصیل کردگان دانشگاهی شده که مخارج آن توسط خانواده ها پرداخته شده است. بخش بزرگی از خانواده ها مجبور شدند با کار بیشتر هزینه بالای مخارج تحصیل فرزندان خود را بپردازند به امید آنکه فرصت شغلی آنها افزایش یافته و موقعیت اجتماعی آنها بهتر شود؛ در عمل این روند اما نتایج چند گانه و معکوسی داشته است: بخشی از تحصیل کرده ها نتوانستند کاری پیدا کنند و به خارج مهاجرت کرده و می کنند.بخش دیگری مشمول کار ارزان تحصیل کرده های دارای مهارت شده و ناچارند با دستمزدهای کم کارکنند. . انبوه دیگری از تحصیل کردگان، نومید و خسته مجبورند که در مشاغل مختلف غیر رسمی و فاقد هر گونه امنیت شغلی با دستمزدهای کم کار کنند و یا در پارکینگ های بیکاری تلنبار شوند.
طرح "کارورزی" دولت روحانی که چیزی جز تشدید استثمار نیروی کار تحصیل کرده و دارای مهارت ارزان نیست و در کنار مواد خام کم هزینه هدیه و پیشکش دولتهای اصلاحی/اعتدالی برای سرمایه جهانی و تشویق آنها برای سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال بوده در عمل شکست خورده است. (این طرح اما زمینه ای شد برای رشد اعتراضات و کنش های جنبش دانشجویی که در مراسم 16 آذار امسال به اوج خود رسید و بستری شد برای بازگشت هوشمندانه چپ به صحنه اعتراضات دانشجویی)
برخی از پژوهش گران چپ، فارغ التحصیلان بیکار و یا دارای در آمد کم و تلنبار شده در مشاغل غیر رسمی و موقت را به همراه جوانان بیکار در حاشیه کلان شهرهای نئولیبرال که در شورش ها و خیزش های سیاسی قرن جدید نقش آفرین بوده اند، را "طبقه جدید" می نامند.از منظر مارکسی اما مساله به صورت دیگری مطرح است.
گروه های مختلف"طبقه متوسط" شهری که پیش تر بواسطه مهارت و تخصص می توانستند با دستمزدهای بیشتر موقعیت بهتری در سلسله مراتب سازمان اجتماعی کارسرمایه داری داشته باشند، با رشد و گسترش سیستم آموزشی و کالایی شدن تحصیل و دانش موقعیت شان تغییر نموده و نوسان کرده است. در این دوره از حرکت سرمایه، انبوهی از تحصیل کردگان دانشگاهی بیکار و در جستجوی کار شکل گرفته که زمینه های رقابت و کاهش دستمزد را فراهم نموده است. برخی از تحصیل کردگان می توانند به سلسله مراتب بالاتری دست یافته و در جایگاه تکنوکرات و بورکرات سیستم به کار گرفته شده و دستمزدهای بیشتری داشته باشند. اینها اقشار بالایی طبقه متوسط هستند که کارگزاران سرمایه نیز نامیده می شوند. لایه هایی از آنها بواسطه مهارت و تخصص بر پروسه کار خود کنترل و احاطه دارند و در گروه میانی طبقه متوسط قرار می گیرند. اما بخش بزرگی به دلیل رقابت در بازار کار، مدام به لایه های پائینی،رانده شده و انبوهی نیز ناچارند با دستمزدهای کم کار کنند و یا در مشاغل غیر رسمی رانده شوند.بخش بزرگی از تحصیل کردگان نیز در پارکینگ های بیکاری تلنبار شده و در انتظار باقی می مانند.بی تردید این مجموعه گروه های پائینی و یا به زیر مجموعه طبقه کارگر تعلق دارند.
این شرایط در واقع نمودی است از تجزیه طبقه متوسط شهری و دوره گذار در سرمایه داری گلوبالیزه نئولیبرالی.از منظر مارکسی این دوره گذار همواره در دوره تجزیه طبقاتی وجود داشته است و "ارتش ذخیره کار" همراه با حرکت سرمایه و انقلابات تکنولوژیک اشکال نوینی پیدا می کند. پروسه ای که با رشد سیستم اموزشی و مهاجرت نیروی کار به شهرها، کلان شهرها، منطقه های فراکشوری و مهاجرت قاره ای مدام بر دامنه آن افزوده می شود.
نکته دیگر در روند تجزیه طبقه متوسط و لایه های متفاوت آن،تورم و افزایش عمومی قیمت ها و هزینه های زندگی است که به شکاف عظیم بین مزد و مخارج منجر شده و پدیده هایی همچون "چند شغله بودن"و بازگشت به کار مجدد برای بازنشسته ها و غیره را رواج داده و نتیجه آن، خراش و پارگی در طبقات میانی جامعه و رانش آنها به سوی اقشار پائینی و یا زیر مجموعه طبقه کارگراست.

8- فساد، ناکارآمدی و بحران مدیریت پدیده رایجی است که تمامی نهادها و ساختارهایی قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی را دربرگرفته و موجب از دست رفتن منابع عمومی و فساد ساختاری در عرصه اقتصادی و اجتماعی شده است. فرگیر شدن دامنه فساد بر نارضایتی های عمومی افزوده و این در شرایطی است که گروه ها و افراد وابسته به حکومت مدام از این طریق فربه تر می شوند.

9-سرکوب سیاسی و پیآمدهای اجتماعی

فقدان آزادی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، خفقان و سرکوب پدیده هایی هستند که همزاد جمهوری اسلامی بوده و دامنه آن مدام گسترده وسیع و دایمی می شوند و نیازی به توضیح بیشتر در باره ابعاد آن نیست. آپارتاید جنسیتی،ناهنجاری هایی که با نرم ها،اخلاقیات و قوانین مذهبی ایجاد شده و بر زندگی زنان و نسل جوان و بخش های بزرگی از جامعه، تحمیل شده، ابعاد مستبدانه اداره و کنترل جامعه را به سر هر کوی و برزنی کشانده است. همین عوامل شرایط انفجاری را تشدید نموده و هر پدیده اعتراضی را به سرعت به کنش های سیاسی بدل می کند.خواسته آزادی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در مقیاس گسترده و فراگیر بخش جدایی ناپذیر و پیوسته هر حرکت اعتراضی و سیاسی و ضرورت پیوند پایدار جنبش های اجتماعی است.
اینها نکاتی هستند که در ارتباط متقابل با هم به بازشناسی زمینه های بروز خیزش کمک می کند.اما این پرسش مهم هنوز باقی است که سوژه های برسازنده این خیزش چه کسانی بوده و به کدام گروه از طبقات اجتماعی تعلق داشتند؟!

سوژه های خیزش

بخش بزرگی ازسوژهای خیزش مردم عادی هستند. گروه های مختلفی از کارگران و زحمتکشان و بی چیزان. انبوه نسل جوان بیکار و طرد شده های اجتماعی. گروه های بزرگی از جامعه که بر اثر گسترش سرمایه داری در بخش های از ریخت افتاده شهرها کوچک و برزگ تلبار شده اند. تحصیل کردگان بیکار و یا با درآمد اندک که فاقد چشم اندازروشن برای کار و زندگی با ثبات هستند. به این مجموعه انبوهی از زنان، جوانان و آزادی خواهان را باید افزود که که از کنترل بر زندگی شخصی و سرکوب های گسترده اجتماعی به تنگ آمده و عاصی شده اند.
ترکیب متنوع سوژه ها بر اشکال اعتراضات تاثیر ات خاص خود را داشت. همانطور که گفته شد اغلب "خیابان" مکان بروز اعتراض در شهرها و شهرستان ها بود.این بار "سیاست خیابانی، پیشروی آرام" نبود بلکه ساختار شکنانه بود. دانشجویان توانستند در محیط های دانشگاهی مبارزات خود را سامان دهند. اگر چه مداخله آنها کم رنگتر از اعتراضات خیابانی بود اما نقشه مند تر و آگاهانه تر بود. کارگران متشکل هم تا حدودی که در این اعتراض ها سهم داشتند، با خواسته های کم و بیش معین ظاهر شدند. مهم ترین شعار های بدیل هم از این مراکز بیان شد. نظیر "اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمام شد ماجرا" یا "نان، مسکن، آزادی". جلوه های ویژه خیزش اما رنگین کمانی از اشکال اعتراض بود: سابوتاژ با دستگاه سرکوب، نوآوری در طرح های اعتراضی، شعارهای حک شده بر دیوارها و آویخته در بزرگراه ها، نمایش صامت ایجاز اعتراض زنانی که به "دختران خیابان انقلاب" شناخته شدند و...                                                                                                      

استفاده گسترده از فن آوری ها و "شبکه های اجتماعی" و سیستم های نوین ارتباطی، سرعت خیره کننده اخبار و اطلاعات و ... و همه همه، نمودهایی هستند از جلوه های گسترده حضور مردم عادی که سوژه های سازنده خیزش در عرصه های مختلف اجتماعی بودند.

ویژگی های خیزش

خود انگیختگی و سازمان

ویژگی مهم خیزش، خصلت خوپو و خودانگیخته آن بود که باعث شد به سرعت برق و باد همه گیر شود. بی تردید در گام های نخستین خودانگیختگی زمینه ساز رشد و فراگیر شدن خیزش بود اما در گام های بعدی که خیزش به تداوم و پیوستگی نیاز داشت به پاشنه آشیل آن بدل شد. همین نکته زمینه ای است برای بازاندیشی در باره اشکال متنوع سازمانیابی و غلبه بر موانع آن در برآمد سیاسی دیگر. بی تردید فرآیند پیشروی جنبش ها نیازمند پیوند دیالیکتیکی خود انگیختگی و سازمان است.
اغلب جنبش های از پائین به درجه زیادی خودانگیخته آغاز می شوند اما پیوستگی و تداوم آن نیازمند سازمانیابی خودسامان و تشکل یابی بر زمینه خواسته های جنبش های سیاسی و اجتماعی است. همانند احزاب و گروهبندی های سیاسی، تشکل های کارگری، نهادهای مدافع خواسته زنان، کانون هایی دفاع از آزادی بیان و یا نهادهای فرهنگی که مدافع آزادی های سیاسی واجتماعی هستند. راز شکوفایی جنبش های از پائین، پیوند بین سیاست خیابانی با اعتصابات در محیط زیست و کار و تحصیل است. یعنی شرایطی که بتواند بستر اعتصابات عمومی-سیاسی را فراهم کند. همه گروهبندی های پیشرو، سوسیالیستی، چپ و دموکرات ومترقی بر بستر این شرایط امکان تحول و پیشروی پیدا می کنند. این نوع از سازمانیابی اغلب با سوخت و سازهای جریان های بورژوایی متفاوت و متمایز است. آنها اغلب از طریق هژمونی های برساخته شده از بالا و بواسطه نهادهای قدرت و رسانه ها بر جنبش ها تاثیر می گذارند.

محوریت شهرستان ها و شهرهای کوچک

-در خیزش اخیر شهرستان ها و شهرهای کوچک محوریت داشتند پدیده ای که در جنبش های سیاسی ایران کم سابقه بوده است. مهمترین دلیل آن انبوه بیکاری و شرایط سخت معیشت در شهرستانها بوده که همانطور که گفته شد عامل اصلی آنها سیاستهای نئولیبرالی و اقتصاد تخریب محیط زیست بوده است.پیوند های قومی و"ملی" در شهرستان ها و شهرهای کوچک نیز بر بروز و گسترش خیزش در این مناطق موثر بود. این نکته ناظراست بر توجه به گفتمان مرکز زدایی و زمینه های مادی آن.

گسترش سیستم ارتباط دیجیتالی

در خیزش اخیر، استفاده ازتکنولوژی دیجیتالی و "شبکه های اجتماعی"، برای تنظیم قرارهای اعتراضات خیابانی دامنه حرکت را فراخ و گسترده کرد.این شکل از استفاده از تکنولوژی در سازمانیابی اعتراضات مردمی کم کم به پدیده دایمی جنبش ها بدل می شود. آمارها حکایت دارند که تعداد دستگاه های هوشمند تلفنی نسبت به سال 88 چندین برابر شده و به نزدیک به 50 میلیون موبایل رسیده است.فضاهای مجازی فرصتی ایجاد می کنند که اعتراضات خودانگیخته به سرعت بازتاب یافته و تکثیر شوند.این شیوه ارتباطات به همان نسبتی که عامل رشد و تکثیر اعتراض ها هست،فاقد روابط و مناسباتی است که افراد از طریق آن پویش های انقلابی وهمبستگی مبارزاتی و زمینه های رشد آن را فرا گرفته و تجربه کنند. برعکس دستگاه های سرکوب همواره فرصت دارند که شبکه های ارتباطی و فعالین جنبش ها و مناسبات بین آنها را کنترل کنند. این دوگانگی "امکان و موانع" تنها از طریق فعالیت سازمانیافته و با دوامی برطرف می شود که ضمن استفاده از امکانات دیجیتالی بر محدودیت های آن نیز فائق شود.در واقع نوعی توازن بین خودانگیختگی و سازمان متناسب با سیستم های ارتباطی نوین.

خصلت غیر مذهبی خیزش

-نکته با اهمیت دیگر خصلت غیر مذهبی خیرش بود و در واقع نخستین خیزش غیر مذهبی و بدون آخوند از مشروطه تا کنون. این نکته پایانه ای است بر دیسکورسی که می کوشید به بهانه "مردم ایران مسلمانند"، نقد مذهب و اوهام و قوانین مذهبی را "مبارزه با مردم" تلقی کرده و مانع خرافات زدایی از جامعه می شد. این بار از "الهر اکبر" پشت بام ها خبری نبود. با این همه نباید دچار خوشبینی کاذب شد. آخوند جیب پول و مزه قدرت را با احکام مذهبی تاخت نمی زند و در شرایط خاص، خود مدعی نفی قوانین مذهبی می شود. آخوندهای مکلا شده در بیرون و حاشیه قدرت به صف شده اند و مدام بعنوان "پژوهشگر دینی"در رسانه های جریان اصلی ظاهر می شوند.

خیزش سیاسی و طبقات اجتماعی

رابطه طبقات با جنبش های سیاسی رابطه یکدست و ساده نیست. این رابطه اغلب از طریق میانجی های پیچیده و اشکار برجسته می شوند. احزاب، گروهبندی های،صنفی، سیاسی،فرهنگی و نهادهای اجتماعی مهمترین میانجی بین طبقات و جنبش های سیاسی هستند. واکنش گروهبندی های سیاسی و به خیزش، نشانه برداشت متناسب با ماهیت طبقاتی است.

بورژوازی حکومتی

در آغاز خیزش دو جناح اصلی حکومت،"محافظه کاران"و "اصلاح طلبان"، وحشت زده آن را محکوم نمودند. در ادامه سیاستها اما متناقض و متفاوت بود در حالی که موضع بیرونی "محافظه کاران" خیزش را به "عوامل بیگانه" منتسب کرد،اصلاح طلبان و اعتدالیون تلاش کردند تحت پوشش "حق اعتراض"ضربه گیر دامنه رشد آن شوند.همچنین به نظر می رسد بین نهادهای سرکوبگر اختلافاتی در مورد چگونگی کنترل و سرکوب خیزش وجود داشته است. برخی از فرماندهان و اتاق فکر آنها بر سرکوب شدید اصرار داشته اند اما برخی دیگر بر مهار خیزش از طریق "سرکوب نرم" تاکید می کردند و مانع گسترش فزاینده سرکوب شده اند. این دوگانگی در نحوه سرکوب پیامدهای ویژه خود را دارد. از یک طرف سرکوب گسترده و عریان، دامنه قهر بین رژیم و جامعه را سخت و پایدار می کند، و از طرف دیگر"سرکوب نرم"اگر چه تا حدودی در کنترل اعتراض ها موثر است، اما باعث می شود که ترس مردم بریزد و این خود زمینه ساز تداوم اعتراض هاست. این ها نشانه های شکاف در دستگاه خشونت و سرکوب در دوره برآمدهای ساختار شکنانه است.

نکته درخور توجه واکنش متناقض و ناهماهنگ اصلاح طلبان نسبت به خیزش بود. در حالی که برخی از شناخته ترین آنها معتقد به سرکوب بودند، بخش دیگری سعی نمودند، تحت عنوان "حق اعتراض" خیزش را کنترل و به مجراهای درونی سیستم بکشانند. گفتمان "خطر تجزیه و سوریه ای شدن"، مکمل این سناریو بود. بخشی دیگری از اصلاح طلبان اما کوشیدند که که از ساختار حکومتی فاصله بگیرند و چفت و بست هایی با اپوزیسیون بیرون از رژیم بوجود بیاورند. همین سیاستهای چند گانه نشانه شکاف و پارگی در بین جناح های از یک طرف و اختلافات ژرف، درون هر جناح، از طرف دیگر است.در برآمدهای احتمالی آتی،سناریوهای جدید و بازیگرانش از درون همین شکاف ها و تناقض ها بیرون میآید.

بورژوازی اپوزیسیون

جناح های مختلف اپوزیسیون جمهوری خواه، ضمن استقبال از خیزش تلاش نمودند که دامنه آن را در محدوده پلاتفرم های خود تفسیر کنند اما نقطه توافق آنها مهار جنبه ساختار شکنانه خیزش با گفتمان "اعتراض مسالمت آمیز و مقابله با خشونت" بود. تناقض بنیادین آنها سرپوش گذاشتن بر ریشه های اصلی بروز خیزش یعنی کارکردهای سرمایه داری و سیاستهای نئولیبرالی بود.آنها تلاش پیگیری داشته و دارند که ریشه های خیزش را به فساد حکومتی و نقش نهاد های دینی و نظامی در اقتصاد و اشاعه فساد و قوانین مذهبی محدود کنند. جالب است که اغلب کارگزاران و اقتصاددانان و فیلسوفان اپوریسیون بورژوایی مدافع سفت و سخت سیاست های نئولیبرالی هستند.
در دوره پسا اصلاحات، ثبات و همدلی خیلی از گرایشات جمهوری خواه با پروژه اصلاحات، دچار بحران و نابسامانی شده و این طیف در آینده با جابجایی ها و چرخش های سیاسی مواجه خواهد شد. به نظر می رسد که طیف های مهم جمهوری خواهان در تدارک ایجاد ائتلافی کم و بیش فراگیر هستند که با سرپل هایی به اصلاح طلبان حکومتی وصل شود و از این طریق بتوانند هژمونی خود بر فضای سیاسی با سناریوی "تغییر مسالمت آمیز" قدرت سیاسی با چاشنی نظارت "جامعه جهانی" تکمیل کنند. چنین سناریوهایی در گذشته شکننده بوده و در آینده هم خواهد بود. مشکل اما انگیزه های اینها نیست. جمهوری اسلامی   با جناح ها و شاخه های تو در توی اش به اژدهای هزار سری می ماند که راهی جز مرگ قطعی ندارد و باید با آماج قهر آمیز جبش های از پائین به زیر کشیده شود و این درست جایی است که نمی شود جنبش های انقلابی را در بسته بندی "مقابله با خشونت"مهر و موم کرد.
میان اپوزیسیون بورژوایی از همه مضحک تر نقش ملی/ مذهبی ها است. گویا آنها سوگند خورده اند که همواره نقش چرخ پنجم درشکه حکومت را بازی کنند. در حالی که بخش های اصلاح طلبان از رژیم فاصله می گیرند آنها هنوز به چرخ های زنگ زده دولت روحانی روغن می زنند. حتی "جناح چپ" آنها که زمانی ادعای دفاع از زحمتکشان را داشت نیز سفت و سخت مدافع دولت "اعتدال" است که بیشتر از همه دم و دستگاهش را با نظریه پردازان نئولیبرالی تزئین کرده است.
سلطنت طلبان در دوره های اخیر زمینه های فعالیت خود را در فضای سیاسی افزایش داده و در حالی که پز دموکراسی می دهند سوژه های رسانه ای شده اند. نتایج شکست یک انقلاب توده ای عظیم و سربرآوردن هیولای اسلامی از دل آن که نه تنها زندگی مردم را بهتر نکرد بلکه آزادی های فردی را هم در چنبره اوهام اسلامی گرفتار کرده است، موجب شده که سلطنت طلبان هم دارای برنامه شوند. در خیزش اخیر در تعدادی از شهرها، شعارهایی به نفع سلطنت داده شد و همین نکته زمینه حضور آنها در رسانه های جریان اصلی را پر رنگ تر کرد. به نظر می رسد که کم کم نقش آنها در ویترین های پشت پرده امپریالیستی شفاف تر می شود.
مجاهدین خلق سازمانیافته ترین اپوزیسیون بورژوایی است که تمامی سیاست و برنامه هایش جلب حمایت امپریالیستی و دولتهای مرتجع منطقه برای جانشینی جمهوری اسلامی است. این جریان اما کوچکترین نشانه ای از حمایت توده ای ندارد و امپریالیستها هم اغلب برای اعمال فشار به رژیم از آن استفاده می کنند. اما نباید فراموش کرد که مجاهدین همچنان بعنوان نیروی ذخیره امپریالیستی، برای شرایط خاصی از تحولات سیاسی آتی در نظر گرفته می شوند.
با همه تمایزهایی که گرایشات بورژوایی دارند، نقطه اتصال همه آنها اما تداوم مناسبات سرمایه داری و سیاستهای نئولیبرالی است که شکافهای طبقاتی را ژرف تر کرده و منشا اصلی بروز خیزش اخیر بوده است. در واقع همه آنها بدیل دیگری برای کارگران، زحمتکشان و انبوه تهیدستان و طردشدگان اجتماعی ندارند.

طبقه متوسط و ایدئولوژی ژانوسی وارونه

از منظر اقتصادی و جایگاه طبقاتی،لایه فوقانی طبقات میانی و متوسط اغلب از موقعیت اقتصادی خود راضی هستند.بسیاری ازآنها یا صاحب وسایل تولید خویش هستند و یا تکنوکراتها و بوروکراتهایی که کارگزار نهادهای اقتصادی و سیاسی طبقه حاکم اند به عبارت دیگر کارگزار سرمایه. آنها در مناسبات موجود فرصت آن را دارند که موقعیت اقتصادی خود را بهتر کنند واگر چه آنها از سیاستهای فرهنگی و کنترل های مذهبی رژیم دلخورند اما بدیهی است که با هر نوع خیزشی که ساختار های اقتصادی-سیاسی موجود را نشانه بگیرد، مخالف باشند. بیهوده نیست که خیلی از بازی گران عرصه های فرهنگی و هنری که به این گروه از طبقه متوسط تعلق دارند، یا مدافع سینه چاک دولت اعتدال هستند و یا شیفته "مدافعین حرم".در دوره برآمد خیزش،آنها مدام از خطر"سوریه ای شدن"دم زدند.
برعکس این گروه وضعیت اقتصادی گروه های میانی و پائینی این طبقه است که بر اثر سیاستهای نئولیبرالی سرمایه داری، به طور پیوسته بدتر شده و گروه های بزرگی از آنها به طور مدام به طبقات پائینی و یا زیر مجموعه طبقه کارگر رانده شده و می شوند. از منظر سیاسی اما ماجرا برعکس است و واکنش آنها به رویدادی سیاسی ساختار شکن، روندی وارونه و ژانوسی داشته است. آنها به موجود عجیب و غریبی می مانند که در حالی که به لحاظ مادی پاهای لرزان و شکننده اش به زمین فرودستان نزدیک می شود، سرش به سمت طبقات بالایی است و جهانی وارونه را تصویر می کند که مدتهای مدیدی است دوران آن بسر آمده است. دلخوشی موهوم آنها به اصلاحات و تغییر از بالا و آنهم در شرایطی که سیاستهای نئولیبرالی اصلاح طلبان، مدام زمین زیر پای آنها را خالی می کند نشانه ای است از ایدئولوژی ژانوسی طبقه متوسط و دنیایی که وارونه دیده می شود.
شاغلین و تحصیل کردگانی که موقعیت طبقاتی حود را انکار می کنند، نمونه هایی هستند از تناقض ناشی از دگردیسی مادی موقعیت طبقاتی و بازنمایی آن از عینک ایدئولوژی ژانوسی وارونه شده طبقه متوسط. در خیزش اخیر آنها حیرت زده و نگران بیشتر نظاره گر رویدادها بودند.خیزش اما پروژه اصلاحات را وارونه کرده است.اینکه در دوران پسا اصلاحات واکنش آنها به رویدادهای سیاسی چگونه خواهد بود، موضوعی است مربوط به آینده.

طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی

در سطح جهانی با وجود بحران ساختاری سرمایه، تهاجم گسترده به سطح زندگی و دست آوردهای طبقه کارگر همچنان ادامه دارد و این در شرایطی است که جنش سوسیالیستی هنوز نتواسته از صدمات ناشی از کارکردهای جوامع نوع شوروی و نتایج فروپاشی آن در قرن گذشته، سربلند کند. با این همه برآمدهای پر افت و خیز جنبش سوسیالیستی در نقاط مختلف جهان تداوم داشته است.جنبش زاپاتیستی در دهه نود،99 درصدی ها در آغاز قرن جدید،برآمد جنبش های چپ در یونان و اسپانیا در سالهای گذشته و سپس فروریزی و ادغام احزاب چپ رفرمیستی در سیستم وغیره نشانه هایی هستند از افت و خیز های جنبش سوسیالیستی و کارگری. تجربه اثبات کرده است که در هنگامه برآمدهای سیاسی و جنبش های اجتماعی، جنبش سوسیالیستی و کارگری هم پرتب و تاب و شکوفا می شود. خیزش دی ماه و دوران پسا اصلاحات، امکان گشایش های سیاسی نوینی را ایجاد نموده که بر بستر آن زمینه رشد جنبش کارگری وسوسیالیستی و حضور نهادها وگروهبندی ها منتسب به آن را فراخ می کند. اما این فقط یک امکان است. پیش فرض این زمینه رشد، اما مداخله اثرگذار در جنبش است و ضرورت این پیش شرط، همگرایی گرایشات سوسیالیستی در جنبش های سیاسی و اجتماعی است.
جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران و چپ سازمانیافته، پس از دهه خونین شصت به طور نسبی نتوانسته پیگیر و توانمند در فضای سیاسی جامعه مداخله کند و تاثیرات پر رنگی داشته باشد. درک این نکته رمز و راز عجیبی ندارد، به خاوران ها نگاه کنید دلیل و و نتایج آن را ببینید. کدام نهاد کارگری و گروهبندی متشکل چپ می تواند هزاران کادر و عضو و نیروی سازمانگر خود را از دست بدهد و بازهم در فضای سیاسی خفقان، حضور متشکل و اثر گذار داشته باشد ؟! در واقع راز بقای جمهوری اسلامی، شقاوت تمام عیاراش در سرکوب و کشتار اپوزیسیون سازمانیافته بوده است. حتی آن بخش از اپوزیسیون چپ سوسیالیست که در خارج از جامعه حضور دارند از پیامدهای سرکوب به گونه دیگری اسیب دیده اند. اگر هر جریانی را از پایه اجتماعی اش جدا کنید، بی تردید بحران و انشعاب عارضه ای دایمی است که گریبانگیر آن می شود. به این شرایط بحران جنبش کمونیستی را اضافه کنید، نتیجه همان است که مشاهده می کنیم. با این همه نباید سرکوب، پوششی باشد برای نادیده گرفتن محدودیت ها و ضعف های چپ سوسیالیست.
جنبش کارگری پس از سرکوب سالهای شصت، توانست در دهه هشتاد بازهم در فضای سیاسی حضور کم و بیش موثری در راستای تشکل یابی کارگری داشته باشد. در این دوره دو سطح از تشکل یابی شکل گرفت: تشکل های پیشروان کارگری(کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری و...) و تشکل های توده ای و مستقل که به نیروی خودسامان کارگران شکل گرفت.( نظیر سندیکای هفت تپه، شرکت واحد اتوبوس رانی و ...) با وجود سرکوب و فضای امنیتی دایمی، آنها هنوز در محیط کار و فضای سیاسی تاثیر گذارند. بعدها نهادهای دیگری در مراکز صنعتی و خدماتی به این مجموعه اضافه شده اند. (همانند تشکل های معلمان و یا نهادهای بازنشستگان و ..) مجموعه این تشکل ها تاثیرات مثبتی برجنبش کارگری داشته است.
تهاجم سرمایه به شرایط کار و زندگی کارگران اما چنان سنگین بوده که شاهد تداوم پیوسته اعتصابات و اعتراضات کارگری هستیم. در برخی از مراکز صنعتی و خدماتی این اعتراضات جنبه روزمره پیدا کرده است.در خیزش دی ماه از سطح شعارها روشن بود که کارگران و فرزندان آنها به صورت منفرد حضور موثری داشته اند و تا انجا که امکان تشکل یابی داشته اند،مشارکت آگاهانه و فعال داشته اند و فراخوان شرکت در تظاهرات نیز دادند.(همانند سندیکای هفت تپه و ...) اینها جنبه های علنی و آشکار حمایت طبقه کارگر از خیزش دیماه است. بسیاری از فعالین کارگری معتقد هستند که در صورت گشایش های سیاسی، انبوهی از تشکل های کارگری در محیط کار و در سطح اجتماعی پدیدار خواهند شد. بویژه اگر گشایش های سیاسی آتی نشانه های نان و آزادی را به همراه داشته باشند.
در مورد سوسیالیستهای انقلابی وضعیت تا حدودی نامعین و نگران کننده است. تا کنون تلاشهایی در خارج از جامعه برای همگرایی شده که اغلب ناکام بوده اند. این تجربه ها اما مربوط به آن بخش از سوسیالیستهای انقلابی است که قبل و یا در جریان انقلاب بهمن شکل گرفتند. فعالین بازمانده آنها چه به صورت متشکل و یا منفرد هنوز حضور فعالی در عرصه سیاسی دارند اما اغلب جریان های سازمان یافته پیوندهای اجتماعی شان با جامعه محدود و یا منجمد شده است و آن بخش از فعالین جنبش سوسیالیستی که در داخل جامعه حضور داشته اند اغلب به صورت منفرد و یا در غالب محافل در فعالیت های اجتماعی مشارکت می کنند.
در دهه هشتاد و در نیمه دهه نود دو گروه از نسل پس از انقلاب به جنبش سوسیالیستی اضافه شده اند. چپ دهه هشتاد که با حضور پر رنگ در جنبش دانشجویی آغاز کرد اما پس از مدتی سرکوب شد. از آن پس، اگر چه از دامنه فعالیت چپ دهه هشتاد کاسته شد اما بخشی از آنها به شکل سازمانیافته و یا نیمه سازمانیافته و حلقه های محفلی و منفرد در فضای سیاسی و"شبکه های اجتماعی" حضور داشته و بر شرایط سیاسی نیز تاثیر می گذارند. در دهه نود و بویژه آذر ماه سال 96 شاهد رویش چپ سوسیالیستی در فضای جنبش دانشجویی بودیم که فعالیتهای آن نقطه عطفی درتلفیق خواسته های جنبش دانشجویی با مطالبات روزمره و مقابله با کالایی شدن آموزش و تحصیل بوده و توانستند در اکثر مراکز جنبش دانشجویی نیز حضورتاثیر گذار داشته باشد. آنها در خیزش اخیر حضور فعال داشته و توانستند سطح شعارها را ارتقا دهد.(شعارهای هدفمند و تاثیر گذار نظیر "نان، مسکن آزادی" و "اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا" ابتدا در مراکز دانشگاهی مطرح شد) نقطه مشترک و مثبت این دو بخش از حلقه های چپ، ترکیب جنسیتی آنها و حضور چشم گیر زنان است.
این سه حلقه از چپ سوسیالیستی مدافع پیگیر خیزش و جنبه های ساختار شکن و ضد سرمایه داری آن بوده اند. آنها می توانند در سطوح مختلف شبکه های همکاری و همگرایی را ایجاد نموده و از موضع طبقه کارگر در جنبش های سیاسی واجتماعی دخالت کنند. طرح خواسته های جنبش های اجتماعی و تشکل یابی خودسامان بر محور آن، حلقه واسطی است که می تواند جنبش طبقاتی کارگران و جنبش رهایی زنان و جنبش های آزادیخواهانه و ضد سامانه های ستم را به هم پیوند دهد. همین نکته بستری است برای همگرایی حلقه های چپ سوسیالیستی برای مداخله مشترک در عرصه های اجتماعی.

چشم اندازهای آتی

هیچ یک از شاخه ها و جناح های رژیم نمی توانند به انبوهی از خواسته های متراکم شده در جامعه که منشا بروز خیزش بوده پاسخ دهند. برعکس در دوران پسا خیزش، تنش های موجود در ساختار سیاسی افزایش می یابد. بعلاوه شواهد زیادی نشان می دهد که ترس مردم ریخته و از درون هر روزنه ای رژیم را به چالش می گیرند. نمونه بارز آن نمایش های صامت ایجاز اعتراض"دختران خیابان انقلاب" است که دستگاه ایدئولوژیک حکومت کشتار را به هیچ می گیرند و از گذرگاه ناممکن های پیش ساخته عبور می کنند. در همین مدت کوتاهی که از برآمد خیزش گذشته است، اعتراض های اجتماعی در ابعادی غیر قابل کنترل تداوم داشته و یا در حال شکل گیری است. رشد اعتصابات کارگری، معلمین، بازنشسته ها، "مال باخته ها"، درویشان گنابادی وغیره.
دوران پسا اصلاحات مترادف است با نشانه های بروز جنبش های رو به اعتلا. هر چه مبارزه تداوم بیابد و اعتراضات ژرف تر شود، تکاپوی اجتماعی برای تاثیر بر فضای سیاسی نیز شفاف تر می شود. نمونه بارز آن پلاتفرم "رفرندام" اخیراست که نمودی شکننده از همگرایی گرایشات بورژوایی درون و بیرون رژیم است. این روند در این سطح باقی نخواهد ماند. ما در آغاز دورانی هستیم که نسبت به سطح پیش روی جنبش های سیاسی و اعتراضی سناریوهای مختلف و رنگارنگی نیز در راه است.
عبور از دوره پسا اصلاحات و ورود به دوره اعتلای انقلابی بستری است برای برآمد چپ و سوسیالیسم و سازمانیابی جنبش کارگری و سوسیالیستی. این که گذار به این شرایط مستلزم عبور از چه موانعی است را نمی دانیم اما همگرایی و همکاری حلقه های مختلف سوسیالیسم، پیوند بین خواسته های اقتصادی و سیاسی و دخالت گری در جنبش های اجتماعی، این مسیر را هموار می کند.

منبع: منجنیق manjanigh.de