ماهی سیاه کوچولو


مارال سعید


• باید با خویشتن خویش صادق بود. از خود غول نسازیم. به صندلیهای خود نچسبیم و به آنها دل نبندیم. مسئول باشیم و پاسخگو. به اندازه ی توانمان بار برگیریم. کسی انتظار شق القمر از ما ندارد. راههایی برای ارتباط با بدنه ی اجتماعی خویش بیابیم. برای رخنه در سد استبداد، دست یاری به سمت دیگران درازکنیم و به دستهای به یاری دراز شده به دیده ی تردید ننگریم. سیاست ورزی معرکه ی آزمون و خطاست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ فروردين ۱٣۹۷ -  ۴ آوريل ۲۰۱٨


گوئی تمام رودهای جهان به شهر کلن آلمان میریزد که از سراسر جهان دَه ها ماهی سیاه کوچولو عازم این شهر گشته اند. وقتی در سالن بسته میشود جای بسیارانی خالیست. بسیاری اسیر و بی دفاع گرفتار مرغ ماهیخوار گشتند، بسیاری را امکان آمدن نبود و بسیارانی دیگر که به این همپیوندی به دیده ی تردید می نگرند.

کم و بیش چیزی حدود ۵۰ سال از آنزمان که ماهی سیاه های کوچولو از جویبارهای باریک شهر و ده برای ساختن دنیائی بهتر به راه افتادند میگذرد، جمله گی سعی داشتند در شیپور نیلوفرها آواز بهروزی مردمان ایران را بدمند. در شطّی از خون، گوئی تقدیر چنین بود که آنها از پس ۵۰ سال به هوش بیایند که؛ برای ساختن ایرانی بهتر، نه تفنگ، نه تنفر و جدائی و نه جزمیّتهای فرهنگی، که مهربانی و دوست داشتن و سپس دست در دست دیگر هممیهنان نهادن، اولین لازمه های کار است. آنها با دلهائی شرحه شرحه از ددمنشیهای گزمگان شب و ندانمکاریهای خویش، اکنون گردآمده اند تا بگویند؛ راز پیروزی در باهم بودن و درهم تنیدگی ی رویاهای ماست.
آه! چه زیباست دیدن اینهمه ماهی سیاه کوچولو در یک جام "حزب چپ ایران (فدائیان خلق)".

ماهی های سیاه کوچولوئی که اینک جملگی گرد پیری بر چهره دارند نیک میدانند که زمان زیادی برای آنها باقی نمانده است، و تمام داستان، لذت این باهم بودنِ دیرهنگام نیست! آنها دریافته اند؛ اگر با برنامه های سنجیده نتوانند راه و شرایطی فراهم آورند که زنان و جوانان ایران، خود را و رویاها و مطالبات خود را در درون این "جام" ببینند، دیر یا زود بواسطه ی جبر زمان، جملگی دست در دست هم و در کنار هم و در آرزوی رهائی هم میهنان در ایران، از بین خواهند رفت و به خاطره ای در تاریخ تبدیل خواهند شد.

ماهی های سیاه کوچولو همانطور که طعم شیرین باهم بودن را در دهان مزمزه می کنند و به شهر و کشور محل سکونت خویش بازمیگردند، این سوآل در سرشان به دَوَران افتاده؛ ما جدا جدا کارنامه های سیاسی مورد قبولی نداشته ایم! حال بایست چه کنیم؟   

باید با خویشتن خویش صادق بود. از خود غول نسازیم. به صندلیهای خود نچسبیم و به آنها دل نبندیم. مسئول باشیم و پاسخگو. به اندازه ی توانمان بار برگیریم. کسی انتظار شق القمر از ما ندارد. راههایی برای ارتباط با بدنه ی اجتماعی خویش بیابیم. برای رخنه در سد استبداد، دست یاری به سمت دیگران درازکنیم و به دستهای به یاری دراز شده به دیده ی تردید ننگریم. سیاست ورزی معرکه ی آزمون و خطاست. دنیای سیاست دنیای منزه طلبی نیست، نگذاریم ترس از غلط نوشتن، مانع دیکته نوشتن ما شود. دنیای سیاست در خاورمیانه را علیرغم همشکلیهای بسیار با سیاست در دنیای مدرن – دمکراتیک، یکی نگیریم. سیاست ورزی در جامعه ی نامتقارن ایران، جدا از فرهنگ نامتقارن آن نیست. بپذیریم که در آخرین تحلیل "رأی" حرف آخر را خواهد زد، و در یک جامعه ی انکشاف نیافته به راحتی می توان با رأی مردم بازی کرد. برای آنکه هر بخش از مردم، خاستگاه و جایگاه خود را بازشناسد و پی به مطالبات خود ببرد و در پای صندوق رأی، بازی نخورد و اسیر وعده های پوپولیستی نگردد، کار فرهنگی - مطالباتی در کلیه ی ابعاد و به گستره ی ایران یک کار بی وقفه و هرروزیست.

اکنون دوباره چشمها به سمت ماهی های سیاه کوچولو چرخیده است، همه چشم انتظارند تا ببینند آنها چه آموخته اند و به این آموزه ها چگونه عمل خواهند کرد.
با دلی به تردید و چشمی تر ز شادی.