•
وقتی پدر مرد
او را به خواب دیدی:
"توی باغی نشسته بود
اشاره کرد بروم تو
گفتم نه و در را بستم."
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۹ فروردين ۱٣۹۷ -
٨ آوريل ۲۰۱٨
وقتی پدر مرد
او را به خواب دیدی:
"توی باغی نشسته بود
اشاره کرد بروم تو
گفتم نه و در را بستم."
اما امروز سپیدهدم
خودخواسته پیش پدر رفتی
و در را پشت سر بستی
بیهیچ پنجرهای تا من از آن
به خوشبختیِ دو دلداده بنگرم.
با این همه من هنوز
صدای خندههایت را میشنوم
در آن بامداد تابستانی
که روی تخت چوبین
کنار حوض و نیلوفر
از خواب پریدم
و صدای پدر را شنیدم
که از توی پشهبند میگفت:
"قربان رانهای سفیدت!"
تو غشغشکنان از ایوان
بهسوی خوابگاه دویدی
و پدر بهدنبالت.
من همچنان کنار حوض
صدای خندههایت را میشنیدم
که از پنجرهی خوابگاه میآمد
و آرزو داشتم از آن
به خوشبختیِ دو دلداده بنگرم.
یازدهم مارس دوهزاروهجده
|