سقوط آزاد ارزشِ ریال، کارد به استخوان میرسد!
نگاهی به دلایل اقتصادی، سیاسی، داخلی و خارجی این بحرانِ جدید


آرش کمانگر


• با این همه ، سقوط بی سابقه ارزش ریال را نباید فقط ناشی از سیاستهای اقتصادی دولتهای قبلی یا فعلی و نیز دولت پنهان و همچنین تداوم تحریم های اقتصادی – بانکی و بیمه ای امریکا و سایر کشورهای غربی دانست. خیزش انقلابی دیماه و عیان شدن خطر سرنگونی رژیم نیز به عنوان یک کاتالیزور سیاسی تاثیر جدی داشته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ فروردين ۱٣۹۷ -  ۱۰ آوريل ۲۰۱٨


توافقنامه برجام میان رژیم ایران و ۵+۱ ظاهرا رسالت داشت که بعد از اوراق کردن توان هسته ای رژیم و ناتوان سازی قابلیت بالقوه آن برای دستیابی به سلاح اتمی، به تدریج از ابعاد تحریمهای مالی و اقتصادی ایران بکاهد و به اصطلاح گشایش اقتصادی ایجاد کند. بسیاری از ما همان موقع در برابر شور و شعف مشتاقانِ دولت "تدبیر و امید" و توهم پراکنی آنها درباره موج رشد اقتصادی و پایان فلاکت و بیکاری وسیع، گفتیم و نوشتیم که نتایج برجام هنوز نه به دار است و نه به بار!! و به دلیل مجموعه ای از عوامل اقتصادی – سیاسی و منطقه ای و بین المللی ، چیز دندان گیری عاید رژیم ایران و یا اقتصاد کشور نخواهد شد. اکثریت شرکتها و دولتهای سرمایه داری تنها به صادرات کالا به ایران علاقه داشتند و از موج سرمایه گذاریهای خارجی در ایران و ایجاد اشتغال انبوه خبری نشد. نظام مالی بین المللی کماکان به دلیل و یا بهانه نیاز سیستم بانکی ایران به اصلاحات اساسی و فقدان شفافیت در ساز و کارهای آن ، برچیدن کلیه محدویتهای مالی در نقل و انتقال ارز و سرمایه را به تغییرات اساسی موکول کرده است. از سویی دیگر بزرگترین اقتصاد سرمایه داری جهان یعنی امریکا بخش قابل توجهی از تحریمهای اقتصادی و مالی خویش را که از دیرباز بر رژیم ایران – به دلایل سیاسی و غیر هسته ای - اعمال کرده بود به قوت خود باقی نگه داشته و از آنجا که غالب شرکتها و بانکهای بزرگ بویژه اتحادیه اروپا برای رابطه اقتصادی کلان خود با ایالات متحده بیش از رابطه محدودشان با ایران ارزش قائل هستند عملا خوف دارند که در ابعاد کلان وارد اقتصاد ایران شوند و یا به معامله با رژیم ایران بپردازند. آخرین موردی که یک شرکت بزرگ غربی مجبور شد در نیمه راه ، زیرآب توافق خود را با رژیم ایران بزند کمپانی توتال فرانسه بود.

بدین ترتیب دستاورد عمده برجام برای رژیم ایران در حد افزایش صادرات نفت خام و مشتقات آن باقی ماند. در همین راستا دولت حسن روحانی کلی گرد و خاک به پا کرد که رشد اقتصادی را از صفر در دوره احمدی نژاد به هفت درصد افزایش داده است. در حالیکه همه میدانند این رشد اقتصادی ربطی به بهبود فعالیتهای صنعتی و افزایش اشتغال زایی و کاهش بیکاری سرسام آور نداشته و صرفا محصول افزایش صدور نفت خام بوده است.
در این فاصله تحول مهمی در امریکا رخ داد. فردی به ریاست جمهوری انتخاب شد که یکی از شعارهای اصلی خود در کارزارهای انتخاباتی اش را نمد مالی برجام و افزایش فشار برای تغییر یا تعدیل رژیم ایران قرار داده بود. دونالد ترامپ آشکارا توافقنامه برجام را بدترین توافقنامه قرن دانست. با این همه، هم متحد عمده امریکا یعنی اتحادیه اروپا و هم برخی وزرا و دستیاران ترامپ – در راس آن وزیر خارجه برکنار شده تیلرسون- به او درباره عواقب خروج از برجام هشدار میدادند. به همین خاطر در یکسال گذشته دولت ترامپ تاکتیک ویژه ای اتخاذ کرد. از یکسو با اکراه هر سه ماه یکبار پایبندی به برجام را تمدید میکرد و از سویی دیگر روزبروز بر ابعاد تحریم اشخاص حقیقی و حقوقی به دلایل غیر هسته ای ( نظیر فعالیتهای موشکی و بالستیکی ، تخاصم با اسرائیل و دخالت در کشورهای عربی خارمیانه ) می افزود. کار به جایی رسید که خامنه ای گفت: آن چیزی را که او همواره به مقامات رژیم هشدار میداده عملا به وقوع پیوسته است و آن اینکه اگر از فعالیت هسته ای برای رفع تحریم ها کوتاه بیائیم، امریکا و متحدینش بهانه جدیدی برای حفظ تحریمها و حتی گسترش آن پیدا خواهند کرد.

اکنون ترامپ آشکارا اعلام میکند که اردیبهشت ماه دیگر به تمدید برجام رای نخواهد داد مگر اینکه اتحادیه اروپا و نیز روسیه و چین، رژیم ایران را در رابطه با فعالیتهای موشکی و دخالت در امور کشورهای خاورمیانه به چهارمیخ بکشند و به خاطر این فعالیتها تحریمهای جدی را علیه ایران اعمال نمایند. تا این لحظه روسیه و چین به عنوان دو متحد سیاسی اقتصادی رژیم اسلامی از پذیرش فشار جدید دولت ترامپ خودداری کرده اند اما اتحادیه اروپا – و در راس آنها بریتانیا و فرانسه – آمادگی خویش را برای وضع تحریمهای تازه به خاطر فعالیتهای موشکی و ... رژیم ایران ابراز داشته اند و دست به نقد کارهایی را در این زمینه به انجام رسانده اند.

کل حاکمیت جمهوری اسلامی تا این لحظه ، وضع هر گونه تحریم جدید و یا عدم برداشتن تحریمهایی که در جریان امضای برجام قولش را قدرتهای غربی داده بودند، برنتابیده اند. اما همه میدانیم که مصلحت حفظ نظام به هر قیمت به قول خمینی از واجب اوجبات است حتی اگر منجر به تعطیلی پاره ای از اصول دین نظیر نماز و روزه شود. یعنی معلوم نیست همچون تحریمهای مربوط به فعالیتهای هسته ای، رژیم ایران بتواند در رابطه با موج تحریمهایی که به واسطه فعالیت موشکی و یا دخالتهای سیاسی نظامی اش در سوریه و عراق و یمن و ... متوجه او می شود مقاومت کند و جام زهر سوم را نوش جان نکند.

واقعیت این است که در اقتصاد به شدت گلوبال و جهان گستر شده امروز، که اقتصاد سرمایه داری همه کشورها به هم پیوند خورده و رابطه وسیعی با هم دارند، خودبسندگی اقتصادی عملا امکان پذیر نیست، بویژه برای اقتصاد هشتاد میلونی ایران که به شدت به ارز حاصله از فروش نفت و مشتقات نفتی و نیز واردات وسیع کالاهای مصرفی و تکنولوژی وابسته است و حلقوم آن در دستان سیستم مالی جهان سرمایه و ارز جهانی دلار فشرده شده است. در چنین حالتی بر خلاف گرد و خاک برخی از نیروهای سیاسی درباره بروز یک جنگ دیگر و حمله نظامی امریکا و متحدینش برای تغییر رژیم ایران، اساسا امریکا و متحدینش نیازی به استفاده از حربه جنگ ( منظور جنگ کلاسیک و نه احتمال حملات موضعی معین به تاسیسات استراتژیک رژیم) ندارد آنها با حربه تحریمهای مالی و اقتصادی گسترده نیز میتوانند سیاست خود را به پیش ببرند. ضمن اینکه باز باید گفت بر خلاف تصور این بخش از نیروهای سیاسی و تحلیلگران ، سیاست راهبردی امریکا در قبال ایران فقط "رژیم چنج" نیست بلکه "رژیم رام" هم است.
دولت ترامپ و حتی وزیر خارجه برکنار شده اش نیز بارها خواست خود را برای رژیم چنج و سرنگونی رژیم ایران ابراز داشته اند. اگر چه بقای این رژیم هم منافع بسیاری برای امریکا بویژه شرکتهای تسلیحاتی و امنیتی آن دارد، زیرا دائما با بوق کردن خطر ایران و دخالتهای وسیع سیاسی و نظامی این رژیم در خاورمیانه، میتوانند هم دیرینه ترین بحران خاورمیانه یعنی بی حقوقی مردم فلسطین و جنایایت روزانه رژیم اسرائیل را به حاشیه برانند و هم با ایجاد هراس در رژیمهای مزدور عربی، سلاحهای بیشتری به آنها بفروشند و یا امتیازات و باج های سیاسی اقتصادی کلانی از انها بگیرند. با این همه، به عنوان یک دورنمای استراتژیک، امریکا بدش نمی آید همچون رژیم پهلوی، یک حکومت کاملا مطیع و وابسته در ایران سرِ کار بیاید. اما این سیاست راهبردی در راستای رژیم چنج عمدتا از طریق فشارهای سیاسی و نیز حمایت از نیروهای اپوزیسیون دست راستی سرنگون طلب ایران – نظیر سلطنت طلبان، مجاهدین خلق و نیروهای ناسیونالیست متعلق به اقلیتهای ملی و قومی – صورت میگیرد. حمایت علنی از خیزش دیماه مردم ایران یکی از جلوه های این سیاست بوده است. اما جهت عمده تحریمهای گسترده مالی و اقتصادی، اساسا در راستای رژیم رام صورت میگیرد . یعنی تنگ کردن حلقه محاصره به دور رژیم به گونه ای که احساس خفگی به آن بدست دهد اما نمیرد ولی به زانو درآید. در راستای سیاست رژیم رام، بعد از پیاده شدن یاتاقان ماشین هسته ای رژیم نوبت به موشکهای دوربرد و نیز منصرف کردن رژیم از رویای هلال شیعی میباشد. تا این لحظه گرچه امریکا و متحدینش در مهار فعالیت اتمی رژیم ایران موفق بوده اند اما هم در زمینه فعالیت موشکی و هم در زمینه توفیق هایی که این رژیم و متحدینش در سوریه و عراق و یمن بدست آورده اند نتوانسته است رژیم را به عقب نشینی وادار کند.

دور جدید تحریمها میخواهد به این اهداف برسد و همچون رژیم کره شمالی ، رژیم ایران را به سر میز مذاکره و نوشیدن جام زهری دیگر برگرداند. شوک ناشی از این عزم ، طبعا در اقتصاد کاملا وابسته ایران سبب بحران های دامنه دار می شود که یکی از جلوه های آن سقوط ازاد ارزش ریال و رسیدن بهای مبادله دلار به بیش از شش هزار تومان در روزهای اخیر است. این تحریمهای جدید و آمادگی اتحادیه اروپا برای همراهی با امریکا، سبب شده که بخشهایی از مردم دارای سرمایه و پس انداز، به سرعت پولهای ریالی شان را به طلا یا ارزهای خارجی بویژه دلار تبدیل کنند تا در برابر نوسانات بازار و سقوط هول انگیز ارزش برابری پول ملی از دارایی خود حفاظت نمایند . این مسئله سبب هجوم غیرعادی به بازار ارز برای خرید دلار و یورو و ... شده است.

دولت روحانی ابتدا سعی کرد این نوسان را ناشی از سفرهای نوروزی مردم به خارج معرفی کند و بعد که قضئیه جدی شد دولت پنهان ( اسم رمز سپاه پاسداران که بخش عمده ای از اقتصاد کشور را در دست دارد ) عامل بحران اخیر معرفی نمود و اینکه هدف آنها به زیر کشیدن دولت روحانی است. تردیدی نیست که فروکاستن بحران ارزی اخیر به نوسانات چهار راه استانبول تهران به بیراهه بردن کل ماجرا است و باز تردیدی نیست که اقتصاد موازی و خصولتی که با وجود بهره مندی از خزانه دولت ، نه مالیات میدهد و نه درامدش را نشان میدهد بخشی لایتجزا از بیماری مزمن اقتصاد سرمایه داری ایران محسوب می شود . اما سیاستهای بانک مرکزی و دولت روحانی را نیز نباید از دایره محاسبات خود خارج کنیم ضمن اینکه دولت سرانجام اعتراف کرده که بخشی از مشکل ناشی از عدم دسترسی رژیم به درآمدهای نفتی خود در بانکهای خارجی است که به خاطر تحریمهای مالی عملا موجبات فشرده شدن حلقوم رژیم را فراهم کرده است.

با این همه ، سقوط بی سابقه ارزش ریال را نباید فقط ناشی از سیاستهای اقتصادی دولتهای قبلی یا فعلی و نیز دولت پنهان و همچنین تداوم تحریم های اقتصادی – بانکی و بیمه ای امریکا و سایر کشورهای غربی دانست. خیزش انقلابی دیماه و عیان شدن خطر سرنگونی رژیم نیز به عنوان یک کاتالیزور سیاسی تاثیر جدی داشته است. یکی از نمایندگان مجلس اخیرا اعتراف کرده که در جریان خیزی دی و روزهای پس از آن حداقل سی میلیارد دلار از کشور خارج شده است. این نشانه آن است که مقامات رژیم و خانواده های آنها و نیز بخشی از اقشار مرفه و بورژوازی غیرحکومتی ایران احساس خطر کرده و از ترس واژگون شدن رژیم و یا بهم خوردن اوضاع داخلی در ایران ، تصمیم گرفته اند بخشی از سرمایه و دارایی نقد خود را به خارج منتقل کنند. وقتی در عرض چند هفته سی میلیارد دلار از کشور خارج می شود آنهم در کشوری که درامد ارزی آن از چند ده میلیارد دلار در سال تجاوز نمیکند یک شوک همچون برق سه فاز است و نباید پس لرزه های ناشی از خطر سرنگونی در جهلمین سال حاکمیت رژیم اسلامی را نادیده گرفت.

مجموعه این عواملِ سیاسی و اقتصادی – داخلی و بین المللی - سبب بحران اخیر شده است. بحرانی که با توجه به درماندگی و عدم کارآیی سیاستهای اقتصادی رژیم ، چشم انداز نمد مالی شدن بیشتر برجام و گسترش تحریمهای اقتصادی و بانکی و نیز چشم انداز واقعی بروز انفجارهای اجتماعی عظیم در ایران همچون خیزش دیماه، به نظر میرسد قابل مهار شدن نباشد.

راه حل این بحران و البته رهایی از سرطان جمهوری اسلامی، تنها و تنها انقلاب اجتماعی کارگران و زحمتکشان برای سرنگونی این رژیم و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی میباشد. صدای سوم در این راستا هم باید با بدیلهای متصل به رژیم چنج و رژیم رام ( سیاستهای امئریالیستی ) نه بگوید و هم به سیاستهای "رژِم سیو" که به بهانه خطر خارجی و یا بحران و جنگ داخلی، خواهانِ آتش بس با رژیم استبدادی سرمایه داری ایران و یا پائین کشیدن فتیله جنبشهای اجتماعی گوناگون علیه ان است.