روحِ بی قرارت کو؟


فریبا صفری نژاد


• برده ای از یاد روحِ بیقرارِ خویش را
داده ای از دست، تنها یادگارِ خویش را

در سرابِ وعده های پوچ، عمری گشته ای
تا بجویی و نمی یابی قرارِ خویش را ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ ارديبهشت ۱٣۹۷ -  ۲۱ آوريل ۲۰۱٨


 
 برده ای از یاد روحِ بیقرارِ خویش را
داده ای از دست، تنها یادگارِ خویش را

در سرابِ وعده های پوچ، عمری گشته ای
تا بجویی و نمی یابی قرارِ خویش را

باغِ خود را سبز کردی باز با مُشتی علف
تا بیارایی به بی باری، بهار خویش را !

در هوای کوچ در پس کوچه ها گم کرده ای
در شبِ پُر ازدحامِ شهر، یار خویش را

خسته از آیینه ها، در کنجِ خود کِز میکنی
تا به چشمِ خود نبینی سنگسارِ خویش را

صندلی را دیگری خواهد کشید، اما تویی
آنکه بستی خود به دست خویش، دارِ خویش را!

------------------------------

www.facebook.com