سروده ای از سهراب رحیمی


سهراب رحیمی


• با رسالتی که متهم به شعر است
از سوراخ های تولد
تبعید می شوم
که با صدایم تلخ بخوانم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ اسفند ۱٣٨۵ -  ۹ مارس ۲۰۰۷


robinmail۱@yahoo.com
 
چقدر شاعرم
وقتی میان چشم هات می گریم
 
مثل کبوتری از میان بشقاب
به سمت قرمز
پرتاب می شوم
در دستهای این ناکجا
 
با رسالتی که متهم به شعر است
از سوراخ های تولد
تبعید می شوم
که با صدایم تلخ بخوانم
 
ماهی از مجله خط می خورد
تذکره ی نام های سفید
با رنج نامه ی بیهقی
در خواب هایم رژه می رود
کنار غزلی
تخته سیاه را سیاه می بیند
 
شاعری که راننده بود
و در زبان های مادری اش
غزلی محلی را
در سکوت
جوهری می کرد
 
بیمارستانی میان عکس ها
تاریک از کنار   ارکستر گذشتم
با صدایم گم
و انگشتانم  
که به لب هات مبتلا بود.