گفتگویی دیگر از منوچهر آذری با عباس هاشمی حول تحولات روزهای اخیر در ایران


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۷ -  ۱۲ می ۲۰۱٨


م آذری: سلام رفیق هاشم میخواستم با شما صحبتی در مورد خروج آمریکا از برجام و پی آمدهای آن داشته باشم، می‌توانم نظر شما را بدانم؟

ع . هاشمی: سلام! خواهش میکنم ، شما خوب میدانید و خودم البته بیش‌تر از شما که من تخصصی در اقتصاد و حتی سیاست بمعنی رایج آن ندارم این اقدام آمریکا بیش از هر چیز یک فشار شدید اقتصادی ست بر ایران اما به نظر من خروج آمریکا از برجام، بهر حال فرصتی ست مغتنم برای آگاهسازی توده ها و سازماندهی کارگران و‌زحمتکشان در تشکل‌های صنفی ‌سیاسی و ترویجِ مفهوم خودگردانی این خروج دوره ای از چانه زنی ها و تنش ها را بدنبال خواهد داشت و مطلقا مضر است اگر کسی به درگیری پر دامنه و جنگ فکر کند و خودش را به چنین تصوری مشغول کند! گرچه در چشم انداز بر آمد جنبش کاملا محتمل است و تجربه می‌گوید رفتن به سمت جنگ برای هر دو طرف که شباهت زیادی بهم دارند مایه خیر ‌و برکت است.

م آذری: یعنی احتمال جنگ را کم میبینید و تمرکز روی آن بیفایده است ؟

ع هاشمی: برغم جنون هر دو طرف احتمال جنگ ضعیف است، مسئله ی ایران با روسیه و سوریه گره خورده و دوگانگی اروپا بر سر ایران هم این احتمال را ضعیف می‌کند ورنه هم ایران و هم ترامپ جنگ طلب هستند و راه برون رفت خودشان را از بحران در جنگ میدانند. مسئله اما این است که تمدید تحریم ها، و فشارهای اقتصادی و‌تشدید بحران و فقر وفاقه، بالطبع به بروز انفجار ها و نارضایتی جدی در میان مردم می انجامد! این وضعیت به آگاهسازی و اتحاد مردم نیاز دارد . منظورم اینست که این اتفاق یا خروج آمریکا از برجام و تهدیدهای ترامپ نباید این تصور را بوجود آورد که فردا جنگ می‌شود و یا فورا با فشار اقتصادی بر مردم جنبش‌های عظیم سر بر می آورد و اپوزیسیون چپ را در مقابل تسخیر قدرت قرار می‌دهد! به نظر من حتی در صورت وقوع چنان شرایطی چپ موجود فاقد ریشه و آمادگی ست و باید به جای بلند پروازی و مضحکه شدن و بازی در بساط این و آن بفکر پایه سازی دموکراسی واقعی در میان کارگران و زحمتکشان باشد ارزیابی من این است که ترامپ در آینده از صحنه سیاست آمریکا حذف خواهد شد و دوباره بازی‌ها و معاملات اینها آشکار وپنهان ادامه خواهد یافت بهمین خاطر میبایست قدری دور نگر بود!

م. آذری: فکر میکنید که مجریان آگاهسازی و سازماندهی کارگران و اپوزیسیون چپ در ایران موجودند؟
ع هاشمی: حتما موجودند. اما نمیدانم با چه تصوراتی کار و ترویج میکنند ، بهمین خاطر بخودم اجازه میدهم ملاحظات خودم را بیان کنم.

م آذری: شما در چشم انداز خیزش‌های توده ای و بر آمد های سرنگونی خواه میبینید؟

ع هاشمی: حتما میبینم و قبلا هم بوده و حالا باز هم شدیدترش در راه است اما ترامپ هم همین را میبیند و رویش حساب می‌کند! حساب چپ اما باید با ترامپ فرق داشته باشد چپ به پایین و خودگردانی می اندیشد، ترامپ به بالا و دستچینی از خودفروشترین ها وطن فروشترین ها.

م آذری: یعنی حتی در شرایطی که موقعیت انقلابی هم فراهم باشد، چون ترامپ بفکر جایگزین رژیمی دست نشانده است، چپ نباید به فکر تسخیر قدرت سیاسی باشد؟

ع هاشمی: نمیخواهم وارد مسئله کسب قدرت و تعاریف دقیق «شرایط عینی انقلاب » یا «موقعیت انقلابی » بشوم . فقط اشاره میکنم که آگاهی طبقه ی کارگر جزیی از «شرایط عینی انقلاب» است! و بنا به تئوریهای کلاسیک آگاهی طبقه کارگر در پیشگام کارگری متبلور می‌شود و پیشگام در حال حاضر بسیار از آن دور است.

م آذری: نمی‌شود همین «حزب» جدید را بعنوان مظهر آگاهی طبقه ی کارگر قبول کرد!؟

ع هاشمی: آنها با خودشان و شما هم با من مزاح میکنید؟! (خنده) البته بعید نیست در کنار اعلیحضرت صغیر مورد قبول ترامپ واقع شوند. به شرطی که ترامپ بفهمد با مجاهدین نمی‌شود رژیم را «چنج» کرد و به اپوزیسیون های دیگر رو‌کند! باز گردیم؛ فرق چپ با ترامپ فقط این نیست که اهداف متفاوتی دارد، فرق اساسی چپ انقلابی با ترامپ و بخشی از اپوزیسیون سنتی که اتفاقا گوشه ی چشمی به ترامپ دارد، در اینست که هدف چپ انقلابی تغییری اساسی و یا دموکراسی از پایین است و درست بهمین دلیل باید بسیار هشیار باشد. به نظر من اولین علامت هشیاری چپ اینست که فراموش نکند نخستین کسانی که از هرج ومرج و اوضاع شدید بحرانی (مادام که توده های زحمتکش فاقد آگاهی لازم و سازماندهی اولیه هستند) سود میبرد خود رژیم و سپس رقبای اش که مورد علاقه ی ترامپ هستند. چپ در اینجا نه با شعار و استنکاف بلکه عملا باید به سازماندهی واقعی دمکراتیک و متقاعد کردن عموم کارگران زحمتکشان بپردازد و تجربه ی صد و پنجاه ساله ی آنان را که « نه شاه و نه شیخ » بوده، با نه آمریکا و نه قهرمان تکمیل کند و سامانه های نظری و عملی ( شرایط لازم) را برای جنبشی واقعا دمکراتیک ریشه دار و فنا ناپذیر در خیابان و هر مکان، آشکار و پنهان فراهم سازد.

م آذری: شما که ایده هایتان را در مورد قدرت از پایین گفتید ، چرا میگویید در مورد مسئله ی قدرت نمیخواهید حرف بزنید!؟

ع هاشمی: بحث قدرت مفصل است .منظورم بحث نظری و توضیحات مبسوط بود که جایش اینجا نیست!

م.آذری:من شنیدم که “چپ”هایی هم استراتژی و هم تاکتیک شان سرنگونی ست ،بدون اینکه نیرو یا حضور برای تاثیر در سیاست در فردای جمهوری اسلامی داشته باشند کدام طیف چپها از اپوزیسیون سنتی چشم شان به ترامپ است؟

ع هاشمی: طرفدار سرنگونی بودن حق هر گروه و هر فرد ایرانی ست، حتی اگر بدون نیرو باشند و حضور هم نداشته باشند. این از شرایطی بر میخیزد که سرنگونی را ضروری ساخته. اما بعنوان اپوزیسیون برانداز باید حد اقل نفوذی معنوی و ارتباط و مداخله ای در فعالیت توده هایی که مدعی رهبریشان هستی داشته باشی ورنه شمشیر در هوا چرخاندن است و اما اینکه چه کسانی چشمشان به ترامپ است؛ فعلا نمیتوان نام برد اما کسانی که به «اعلیحضرت صغیر» دخیل میبندند منطقا مشکلی برای حمایت گرفتن از ترامپ ندارند.

م آذری: با فرض اینکه تشکل محدودی درایران موجود باشد. در شرایط قطبی شدن که از یک سو ارتجاع جنایتکار جمهوری اسلامی و از سوی دیگر نیروهای امپریالیستی برای سلطه صف کشیده اند. اعمال سیاست چگونه باید باشد که ضمن دفاع از فرودستان ناخواسته چپ در سیاست کلان یکی از جبهه ها قرار نگیرد؟ تئوری عمل اینجا چه می‌تواند باشد؟

ع هاشمی: محدودیت کمی چندان مهم نیست محدودیت فکری و تجربه اما مهم است. تئوری محصول تجربه و فکر یا تامل است. در جنبش چپ جهانی این مسئله از طرف انگلس بعنوان مثال بروشنی توضیح داده شده که بدون ریشه و پشتوانه ی توده ای و فقدان تشکل‌های کارگری که تحت تاثیر ما باشند نباید وارد بازی های سیاسی و به نام طبقه ی کارگر خودمان را در بورژوازی منحل کنیم و به «گمگشته ای بی بازگشت»بدل شویم! چهل سال از تسلط جمهوری اسلامی گذشته و همه جور بازی سیاسی را در بساط دیگران دیده ایم. بخش عمده ی این بازی‌ها توسط نیروهای طبقه ی متوسط صورت گرفته و ربطی به مطالبات کارگران و زحمتکشان نداشته و ندارد، امیدوارم امروز نیروهای انقلابی طبقه ی کارگرو پیشگامان جنبش دموکراتیک به نقش و قدرت کارگران و زحمتکشان و اهمیت استقلال شان پی برده و مروج دموکراسی از پایین و افشاگر توهمات، فرصت طلبان و نیز مانع تکرار سناریوهای قبلی و توسل به ناجی شوند متاسفانه به نظر می‌رسد که ضرورت تلاش عمومی و‌متحد برای سرنگونی در جنبش ما هنوز مفهوم «همه با هم » خمینی را با خود حمل می‌کند و قرار است «وحدت کلمه» همچنان جای طیف وسیع نقطه نظرات و مطالبات متنوع اقشار و طبقات مختلف را بگیرد و باز یک گرایش خاص خود را بر دیگران تحمیل کند حال آنکه در تجربه ی چهل ساله ی ما و کلیه جنبش‌های اجتماعی کاملا مفهوم شده که دموکراسی ستون فقرات اش جنبش کارگران و زحمتکشان و سازماندهی افقی و از پایین با تسخیر خیابان و انتخابات مستقیم و آزاد است!

م آذری: چشم انداز آتی را چگونه میبینید؟

ع هاشمی: ‌وخامت و شکاف در بالا ‌و «بالا بالایی ها » بیش‌تر می‌شود، یعنی خروج آمریکا از برجام باعثِ بحرانی شدید در میان دول امپریالیستی بویژه اروپا و آمریکا هم خواهد شد، و چین از این شکاف سود خواهد برد. «قدرت اقتصادی» آمریکا و نقش ابر قدرتی او تا کنون، این توهم را برای ترامپ بوجود آورده است که به صرف داشتن قدرت اقتصادی و تکنولوژی پیشرفته می‌توان همچنان ابر قدرت و آقای دنیا باقی ماند، « قدرت سیاسی» و منافع اقتصادی اروپاییان و ماکیاولیسم فرانسوی( فرنچ - تئوری) بویژه و «کمک های غیبی-تروریستی» اما این احتمال را تقویت میکنند که آقای ترامپ را بر سر یک «پل خربگیری » به دام رقبای «هف خط» بیاندازد واو را از صحنه ی سیاست حذف کند! این اما تصوری ست که آینده آنرا روشن خواهد کرد. آنچه فعلیت دارد اینست که خروج آمریکا و تحریم‌های دوباره رژیم ایران را زیر فشار اقتصادی بیش‌تری قرار خواهد داد. این رژیم که همواره از بحران‌ها برای خفه کردن جنبش ها سود جسته از این موقعیت نیز استفاده خواهد کرد و میکوشد جنبش‌های اعتراضی را بیش از پیش محدود و سرکوب نماید اما کمتر قادر خواهد بود. متقابلا نیروهای اپوزیسیون چپ میبایست با هشیاری کامل و بدور از خوشخیالی و سراسیمگی به کار آگاهسازی و تشکل کارگران و زحمتکشان و خلع این سلاح همیشگی رژیم و تشویق عمومی برای بدست گرفتن سرنوشت خویش با تسخیر خیابان و محل کار خویش بر آیند.

م آذری: احساس میکنم این رهنمود شما با ارزیابی تان از اوضاع چپ خوانایی ندارد یا در تناقض است، منظورم را رساندم؟

ع هاشمی: بله کاملا روشن است. اما مسئله اینست که در شرایط ویژه مثلا در موقیعیتهای انقلابی بخصوص، چیزی شبیه معجزه اتفاق می افتد یعنی گوشها بنا به تجربه برای شنیدن حقیقت باز می‌شود، و تازه چپ را میشناسند اما بر خلاف معجزه که غیر قابل شناسایی و فهم است، در این شرایط که نیرو آزاد می‌شود باید مطالبات و توان این نیروی عظیم را شناخت و درست هدایت اش کرد. آنوقت آنچه که نیست اما ضروریست ساخته می‌شود.
نکته ی مهم دیگر اینست که امروزه چیزی را باید گفت ‌و شعارها و راهی را باید نشان داد که اساسی و بنیادی ست یعنی چیزی که تامین کننده امنیت جانی و حیات و منافع اکثریت کارگران و محرومان باشد. بیاد بیاورید شعارهای بنیادین چپ را بهنگام قیام ۵۷، نان مسکن آزادی و... اینها مطالبات اساسی کارگران و زحمتکشان بوده و همچنان هست که چپ تخم آنرا کاشته و روزی آنرا درو می‌کنند! امروز هم ترویج قدرت بدست مردم، ناجی لازم نداریم، سازماندهی از پایین، ترویج بی اعتمادی نسبت به ترامپ و وعده های دروغین هر ناجی، وظایفی ست عاجل و حیاتی که مردم را تسلیح فکری می‌کند و فرصت طلبان را خلع سلاح.

م آذری: نقش اسرائیل و مسئله ی سوریه را در این میان چگونه ارزیابی میکنید و اختلافات امپریالیستها را چگونه میبینید؟

ع هاشمی: اسرائیل شریک استراتژیک آمریکا و آتش بیار معرکه هم هست. ولی جالب است که اسرائیل یا درست‌تر لیکود ، ترامپ و رژیم ایران از یک سنخ و دارای یک منش و روش هستند! اهمیت سوریه ای امن برای اسرائیل کمتر از اهمیت آن برای ایران و پوتین نیست! پشت اسرائیل ترامپ و پشت ایران پوتین ایستاده اند، اروپا کمتر از آمریکا چشم به منافع کلان اقتصادی در این میان ندارد، اما منافع اش را در بود و حیات جمهوری اسلامی میبیند و آمریکا خواهان تغییر نسبت سهمی که دارد واحساس پدر گشتگی اش از ماجرای گروگانگیری هم موضوعی ست ویژه برای انتقام کشی.

م.آذری: اسرائیل مدتی ست قرارگاه های جمهوری اسلامی را در سوریه میزند. با توجه به وضعیت برجام، فکر میکنید حکومت ایران جرات وارد شدن به فاز مقابله به مثل را دارد؟

ع هاشمی: همین دیشب بیست شلیک به مواضع اسراییل کردند! این اما نمیتواند چندان ادامه پیدا کند وگسترش یابد واکنشی نمایشی به تصمیم ترامپ بود! اسراییل هم با صد شلیک جواب داد!

م.آذری: آیا با توجه به وضعیت سیاسی فعلی جمهوری اسلامی و تحریمها، رفع توهم از اصلاح‌طلبان و با توجه به اعتراضات تقریبا روزانه گارگران و کشاورزان، مالباختگان، بازنشستگان و معلمان و... می‌توان گفت که حکومت خسته و در ضعیف ترین موقعیت خود در ۳۰ سال گذشته است؟

ع هاشمی: هنوز تا خستگی فاصله دارد، اما در بدترین شرایط قرار دارد، فعلا عصبانی و هار است و در مقابل تظاهرات امروز تهران و مشهد و چندین شهر دیگر که شعار مرگ بر خامنه ای میدادند واکنش تند نشان داد و چندین نفر زخمی و دستگیر شدند! اگر تظاهرات با اعتصابات تکمیل شود و ادامه یابد، نوبت خستگی فرا میرسد.

م آذری: اروپا ظاهرا مخالف سیاست امریکاست. آمریکا جهت سود بیشتر خودش برای اروپا محدودیت های اقتصادی ایجاد می کند. آیا مسئله ایران را در این مناسبات هم می‌توان جستجو کرد؟ اینجا اروپا میتواند ‌در سیاست کلی دو‌ راه داشته باشد، یا به قیمتی ایران را بفروشند و یا به بهانه مقابله با سیاست آمریکا از ایران امتیازاتی بگیرند. مواضع چین و روسیه را کجا میبینید؟ قیمت آنها برای ایران چه میتواند باشد؟

ع هاشمی: اروپا واقعا مخالف سیاست آمریکا ست ، ظاهری نیست. این اما دو تاکتیک و روش متفاوت است برای جلب منفعت بیش‌تر! در این میان البته که باج و امتیازاتی هم از ایران و روسیه میگیرند. و حتی « دودوزه » هم هستند. دومین میداند بعد از ایران نوبت روسیه است در مورد «فروختن ایران »اگر سمبه ی آمریکا عملا هم پر زور باشد و احساس ضرر و خطر کنند هم روسیه هم اروپا، ایران که نه، مادر خودشان را هم میفروشند! این ارثیه سوداگرانه ی بناپارت* در قاموس تجارت و رقابت امپریالیستی نهادینه شده ست؛ منفعت و دیگر هیچ.

* ناپلئون بناپارت بر آن بوده است که «همه چیز حتی مادر من قابل فروش است اما هر چیز قیمتی دارد » انیس نقاش و بختیار ‌و هکذا!