خوش و بش تلفنی با دائی جان ولی


مارال سعید


• حواست باشه دائی جان، تحمل این مردم هم حدی داره، تا یک جائی میشه اونارو تحمیق کرد، ولی وای به اون روزی که بگن: مرگ بهتر از این زندگیه. اونوقت همه ی این ده هزار و اندی امام زاده و اونایی که تو نجف و کربلا هستن نمی تونن به کمک تو و دارو دستت بیان. دائی جان، یادته شاه کی صدای مردمو شنید؟ نکنه تو هم موقعی بشنوی که کار از کار گذشته باشه! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ خرداد ۱٣۹۷ -  ٣۰ می ۲۰۱٨


سلام دائی جان، چطورید؟
حالتان خوب نیست؟
- غلط کردی! باز شروع کردی؟ خوبم. چطور مگه؟
آخه می بینم چن وقته پرت و پلا زیاد میگی. نکنه باز داروهاتو سر وقت نمی خوری.
- از کجا فهمیدی؟
آز اداهای شترمرغیت!
- چرا شترمرغ؟
البته بلانسبت، چون اون حیوون بی آزاریه ولی شما؟ والله چه عرض کنم
- حالا بگو چرا؟
آخه به این حیوون هر وقت گفتن بار ببَر، گفت: من مرغم. هر وقت گفتن: بپَّر، گفت: من شترم.
حالا حکایت شماست. دائی جان این که نمیشه شما توی همه ی کارای مملکت از عشقبازی پرنده ها تا برنامه اتمی دخالت می کنی و موقعی که ازت مسئولیت میخوان میگی من در مدیریت آونجا دخالت ندارم.
اصلاً میشه بگی شما در این مملکت چه کاره ای؟ تا بشود از شما سوآل کرد.
تازه وقتی یکی هم میاد گوشه ای از بدبختیای مملکت رو میگه شما میگی من حرفتونو قبول ندارم ولی احساستونو می فهمم.
آخه قربونت با غلامعلی حداد عادل که حرف نمی زنی، هی به به و چه چه بکنه، اینا همشون ده برابر تو سواد دارن، می فهمَن.
اما دائی جان به تمام ده هزار و اندی امام زاده الکی ایران قسم؛ تو با این اداهای شترمرغیت کاملاً به این نظام شترگاوپلنگی میآی.
- هی مارال، تو هم مثل اینکه قرصاتو نخوردیا
ببین دائی جان قرار نشد بول بگیری
بیا بشین، عمامه ات را قاضی کن، ببین در این تقریباً سی سالی که تو زورکی با کلکهای آشیخ علی اکبر، رهبر شدی، چه کرده ای؟ و در کجا مسئول بودی و مسئولیت قبول کردی؟
- نه! نمیام. بازم می خوای بگی همه ی بدبختی مملکت زیر سر منه
نه نترس! نمی خوام از کشت و کشتارهایی که شده و نمی تونسته بدون اذن تو باشه بگم.
- پس از چی می خوای بگی؟
ببین دائی جان مثلاً کی مسئول اینه که تو مملکتی که وزارت اطلاعات داره انوقت معاونت اطلاعات و امنیت سپاه، جاسوس بگیر باشه؟ مگه تو فرمانده سپاه را منصوب نمی کنی؟ او هم معاونت اطلاعات و امنیتشو منصوب کرده و همینطور بگیر برو پائین. خب همه میتونن بگن طبق گفته رهبری؛ من فلانی را منصوب کردم ولی در کاری که کرده مسئول نیستم. همینطوری شده که کسی تو مملکت مسئول نیست دیگه.
تو مگه رئیس تلویزیونو منصوب نمی کنی؟ این مردم پول میدن تلویزیون داشته باشن، شماها بهشون تلویزیون حکومتی تحویل میدین. و انگار مملکت گل و بلبله و خبری توش نیس! خب مردمَم میرن بی بی سی و من و تو و صدای آمریکا می بینن.
- این که بد نیست. منم نگا میکنم. یادت نیست خودمون به دولتهای شاه آورده می گفتیم: اگه راستشو نگین، شب بی بی سی راستشو میگه .
بیا، خودتم که آره! بابا اگه تو و آدمات دروغ نگین مردم نمیرن اونارو تماشا کنن.
دائی جان تو نیگا کن؛ تو این سی ساله هر کی رئیس جمهور شده تو و دارو دستت فکر کردین این بابا پادوی بیته! پنج تا وزارت خونه که اسماً و رسماً دست توست. اون چندتای دیگه هم عملاً نمی تونن بدون اجازه تو آب بخورن! تازه آخرشم همینا میشن اپوزسیون. بابا حیا کن! مملکت به روز سیاه نشسته. یادته اونموقع که تو روضه خون بودی دلار هف تومن بود؟ الان خبر داری؟ نزدیک هزار برابر بالاتر رفته. گوشت کیلوئی سه تومن بود، خبر داری؟ شده شصت هزار تومن. بگو ببینم؛ بازم همسر گرانقدر آبگوشت با نان سنگک جلوت میذاره؟ هیچ می پرسی: عیال این نهار چند دراومده؟ نه راستی خبر داری؟ پس خیلی رو داری که تو چشم مردم نگا میکنی و دروغ میگی.
هیچ میدونی شبی چند میلیون گشنه می خوابن؟ هیچ میدونی دست خالی خونه رفتن یعنی چی؟
حواست باشه دائی جان، تحمل این مردم هم حدی داره، تا یک جائی میشه اونارو تحمیق کرد، ولی وای به اون روزی که بگن: مرگ بهتر از این زندگیه. اونوقت همه ی این ده هزار و اندی امام زاده و اونایی که تو نجف و کربلا هستن نمی تونن به کمک تو و دارو دستت بیان.
دائی جان، یادته شاه کی صدای مردمو شنید؟ نکنه تو هم موقعی بشنوی که کار از کار گذشته باشه!
- آفرین مارال خوب گفتی، از "شجاعتت" خوشم میاد! ولی اگه دستم بهت برسه سر به تنت نمی ذارم.

مارال سعید