کدامین گزینه، اصلاح یا انقلاب؟ بخش چهارم آفتها و موانع پیش روی جنبش! - جواد رضایی میرقائد


اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ خرداد ۱٣۹۷ -  ۴ ژوئن ۲۰۱٨


قریب یکصد سال از مبارزات سیاسی اجتماعی مردم کشورمان برای استقرار حاکمیتی دمکراتیک می گذرد. طی این سالها جنبش های اعتراضی و انقلابی مختلفی توسط افراد، گروه ها و اقشاری از جامعه در نقاط مختلف کشور پدیدار گشته و متناسب با شرایط زمانی خود بر تاریخ سیاسی اجتماعی کشورمان اثرگذار بوده اند. مبارزات فوق بر حسب وزن و موقعیت زمانی خود از هواخواهان و دشمنانی داخلی و خارجی برخوردار بوده و هزینه هایی را برای طرفین پیکار، خواسته یا ناخواسته بدنبال داشته است.
این جنبشها در بیشتر موارد هدف محوری خود را نفی ظلم، برقراری آزادی و عدالت اعلام کرده اند، از این روی امید به تحول و دگرگونی را در میان مردم تقویت نموده و با استقبال عمومی مواجه می گشتند.
طرح برخی از رویکردهای ترقیخواهانه بدین دلیل با استقبال عمومی مواجه می گشت که حاکمان سعی بر آن داشتند تا با حفظ ساختار قدرت آنرا با لعابی نو در جامعه تثبیت نماید و از سوی دیگر وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور بنا بر ضرورت با دنیای پیرامون ارتباط گرفته و از آن متاثر می گشت. در چنین شرایطی هر کدام از اقشار اجتماعی سعی داشتند در موقعیت جدید جایگاه اقتصادی و اجتماعی خود را پیدا نموده و متناسب با اوضاع داخلی و تغییرات بین المللی منافع خود را تثبیت کنند.
ساختار فئودالی و بخشی از سنتهای ملی و مذهبی متناسب با آن باعث گشت تا مقاومتهای شدیدی از طرف نیروهای ارتجاعی در مقابل حرکتهای تحول خواه ایجاد گردد و زمانی که این جنبشها بطور جدیتری در جامعه دنبال می شدند مداخلات قدرتهای بیگانه، جنبشهای اجتماعی را از درون و بیرون با موانع و پیچیدگیهای بیشتری مواجه می ساخت!
آفتها و موانع
عوامل بسیاری در پیدایش، تداوم، ماندگاری، پیروزی و یا شکست جنبشهای اجتماعی موثر واقع می شوند که بررسی هر کدام از آنها می تواند مبحث بسیار گسترده ای را پیش روی علاقه مندان قرار دهد، بدین دلیل نقیصه هایی که برای یک جنبش مردمی نقشی بازدارنده و آفتی کشنده تر از سرکوب حاکمان را در پی خواهد داشت باید شناسایی و برطرف گردند.
آنچه در این مقاله قابل بحث می باشد، پرداختن به نکات مثبت و علل موفقیات جنبشهای مردمی نمی باشد بلکه برشمردن بخشی از آفتهای رفتاری و سیاسی موجود در بین مبارزین جنبشهای مبارزاتی است که مطمئنا با توجه به تلاشهای گذشته، کار نظری بیشتری را در این زمینه از طرف مدافعان آزادی و عدالت طلب می کند!
پایبندی به اصول دمکراتیک
*یکی از آفتهای مخرب جنبشهای مردمی را می توان عدم رعایت و پایبندی به اصول دمکراتیک از طرف نیروهای مبارز در ارتباط با حقوق دیگر عناصر جنبش و یا نادیده گرفتن حقوق دمکراتیک مخالفین نام برد.
اگرچه دمکراسی و حقوق دمکراتیک بخودی خود تنها دغدغه جامعه بشری نبوده و نیست اما برای رسیدن به اهداف والای انسانی و دفاع از ارزشهای آن باید از مسیر دمکراسی گذشت و برای ماندگاری این ارزشها باید آنرا بکار بست.
نیروهایی که خود را ترقیخواه می دانند و برای ارزشهای انسانی تلاش می ورزند، شاید بتوانند با فداکاری و کار توده ای هرم قدرت را تصاحب و در جهت اهداف انسانی تلاش ورزند، اما بدون پایبندی جدی به این ارزشها نخواهند توانست به اهداف نهایی خود دستیابند و باورهای خود را تثبت و ماندگار سازند!
گام اول برای توانمند نمودن جنبشهای مردمی در مقابل حاکمان استفاده از حداکثر ظرفیت نیروها برای تحکیم مواضع خود در موقع دفاع و یا تهاجم است، برای فراگیر نمودن جنبشهای مردمی با توجه به اهداف پیش روی باید روابط و ساختاری دمکراتیک متناسب با آن تهیه، تنظیم و برقرار کرد.
همه نیروهای حاکم و محکوم از کمونیست تا لیبرال، از ملی تا مرتجع موجود در صحنه سیاسی اجتماعی کشور خود را مدافع حقوق دمکراتیک و پایبند به دمکراسی می دانند. هر کدام از آنها سعی دارند بیش از دیگران خود را مبلغ و مروج آن نشان دهند. همه این مدعیان دمکراسی برخلاف ادعای خود تعریف مشخص و یکسانی از آن ارائه نمی دهند، چنانچه تعریفهای مشابه ای از طرف آنها بیان شود همیشه به معنای برداشت یکسان آنها در عمل نخواهد بود.
تعابیر و تفاسیر از دمکراسی موقعی خود را بهتر نمایان خواهد کرد که اساسنامه و ضوابط تشکلات سیاسی، اجتماعی و صنفی مختلف در قیاس با هم مورد بررسی و بازبینی واقع شده و یا درجه پایبندی آنها را در عمل نسبت به همان ساختار و تعاریف را بتوان سنجید.
عده ای به صرف اینکه خود را لیبرال و یا کمونیسم می نامند چنین متصورند که این القاب و ایده ها در درون خود از بالاترین استانداردهای دمکراسی برخودار بوده و تمام صفات نیک انسانی را با خود بهمراه دارند ولذا دیگر نیازی به پرداختن و تاکید بر این مقوله ها نیست زیرا لیبرالیسم و یا کمونیسم به تمام نیازهای جامعه بشری پاسخ داده و این مباحث تکمیل یافته می باشند. آنها توجه نمی کنند به صرف وجود ایده های ارزشمند نمی توان همه مدعیان مدافع چنین بینشهایی را پایبند آن ارزشها دانست.
تجربه های عینی و تاریخی نشان داده است همواره انسانهای شریفی بوده اند که به صرف داشتن نیات خیر مرتکب اعمال اشتباه شده و یا جنایتکارانی بوده اند که با توسل به همین القاب و تفاسیر، فجایع گسترده ای علیه یاران و یا مخالفین خود انجام داده اند.
برخی از یاد می برند که هر کس براساس منافع خود این ارزشها را تفسیر، تعبیر، تبلیغ و بدانها عمل خواهد کرد. آنها فراموش می کنند که تنها در نقد و چالش همه جانبه است که می توان صحت چنین ایده ها و اعمالی را مورد بررسی قرار داد. یکی از نتایج این مغایرتها، وجود گروه ها و احزاب رنگارنگی است که تحت یک ایده و با القابی مشابه اما متفاوت از هم طی طریق می نمایند!
با توجه به تجربه های بسیاری که از مبارزات یکصد سال اخیر مردم کشورمان و جهان پیرامون کسب کرده ایم، می توان پرسید چرا تاکنون نتوانستیم این تجربیات را در زندگی روزمره بکار بسته و راه روشنی را با حفظ هویت و منافع مشترک با هم بپیمائیم؟
در شرایط کنونی می توان سئوال کرد: با توجه به سرکوب گسترده ای که از طرف حاکمیت جنایتکار جمهوری اسلامی در مورد مردم و اپوزیسیون اعمال می گردد و همه به استبدادی بودن آن معترفیم، چگونه است که مخالفین این نظام ضد بشری نتوانسته اند با توسل به سازوکار دمکراتیک ضمن قبول تفاوتها پیرامون اشتراکات خود مباحثه و به توافقاتی ارزشمند دستیابند؟
پس از سقوط رژیم سلطنتی، در زمانی که هنوز حکومت اسلامی خود را تثبت نکرده و فضای نیمه دمکراتیکی در کشور پدیدار شده بود، موج گسترده ای از اقشار مختلف مردم برای دخالت در سرنوشت سیاسی کشور جذب نیروهای سیاسی شدند اما با کمال تاسف در همان زمان که توده های مردم به جریانات سیاسی دل بسته بودند و نسبت به تحولات کشور واکنش مثبت نشان دادند بخشی از رهبران این جریانات درگیر رقابتهای درون گروهی بوده و بدون درس گیری از جنبش توده ای و با توسل به رفتارهای غیر دمکراتیک در صدد به حاشیه راندن یاران و یا رقیبان خود بوده اند!
با نگاهی گذارا به نیروهای سیاسی خواهیم دید، این گروه ها پس از دوران کوتاهی بصورت فردی و گروهی با ریزش نیرو مواجه می شوند. این ریزشها در حالی انجام میگیرد که اکثر نیروهای جدا شده نه تنها میدان مبارزه و کار سیاسی را ترک نمی کنند بلکه خود در صدد ایجاد تشکل جدید بوده و یا بصورت انفرادی به مبارزه ادامه می دهند!
در بین اعضاء و گرایشهای موجود در یک تشکل بارها دیده شده که اتفاق نظر واحدی نسبت به این مقوله اساسی ( دمکراسی ) وجود ندارد ولذا هر کدام رفتاری متناقضی با ادعای طرح شده از خود بروز می دهند و یا رفتار غلط خود را منطبق بر اصول دمکراتیک دانسته و دیگری را به نقض آن حقوق متهم می سازند. در نتیجه عده ای خود را قربانی و دیگری را خود محور، دگم، مستبد، غیر دمکرات، ساختار شکن، خائن و ... معرفی می نمایند!
متاسفانه روند پیدایش و تشدید بسیاری از اختلافات، انشعابات، جدایی ها، انحلالها، جناح بندیها، کناره گیری و اخراجها بر اثر عدم بکارگیری ساختار دمکراتیک درون گروهی بوده است. می شود گفت نبود درک صحیح از دمکراسی و روابط دمکراتیک باعث بروز و عمیق شدن کدورتها، اختلافات سیاسی، ایدئولوژیک و در نهایت شکست ها شده است.
بسیاری از احزاب، گروه ها و یا جناح بندیهای درون گروهی علت اختلافات خود را نظری، سیاسی، دیدگاهی و ایدئولوژیک عنوان می کنند و چنان بر نظرات خود اصرار می ورزند که حاضر نخواهند بود ضمن احترام به حقوق دیگری با طرف مقابل وارد مباحثه و جدل نظری شوند، یقینا در صورتی که بتوان اصول دمکراتیک را بعنوان حقوق ساختاری و فرهنگی رفتاری در زندگی شخصی و تشکیلاتی بکار برد، با توسل به آن می شود بسیاری از کج فهمی ها، تندرویها و اختلافات را مهار کرد و یا از گسترش آن تا مرز انشقاق و دشمنی جلوگیری نمود.
وقتی فرد، گرایش، جناح و یا فراکسیونی ضمن اعتقاد نظری و عملی نتواند نظرات، دیدگاهها و انتقادات خود را بطور آزاد در تریبونهای تشکل مربوطه طرح و منعکس نماید آیا صحیح خواهد بود سکوت اختیار کند و یا در جدلی بی فرجام خود را در حصارهای غیر دمکراتیک حاکم بر آن مجموعه حبس کند؟
شاید عده ای تصور کنند در زمانی که فردی در جدل نظری بسر می برد و برای انعکاس ایده های خود با تریبون بسته مواجه می شود، نباید برای درج نظرات خود در صدد دستیابی به امکانات رسانه ای دیگر شود زیرا معتقدند، این عمل باعث خواهد شد نه تنها مبارزه درون گروهی کم رنگ شود بلکه تفرق و آشفته فکری بیشتر مخاطبین را بدنبال خواهد داشت و یا گسترش تعداد رسانه ها به چنان عددی رسیده است که با تعداد مخاطبان برابری می کند و این روند، خلاف وحدت ، انسجام، تحمل پذیری، مدارا و نقد سازنده خواهد بود.
به لطف علم و تلاش جمعی بشر، وسایل ارتباطی جمعی به چنان درجه ای از رشد رسیده است که می توان با صرف اندک هزینه ای به بخشی از امکانات آن دست یافت و از آن متناسب با موقعیت و جایگاه خود در اجتماع بهره برد.
رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی به مانند دیگر دستاوردهای علمی بشر می تواند در خدمت قدرتمندان و یا در شرایط موجود به نسبتی بمراتب ضعیف تر در اختیار ملتها قرار گیرند، ابزارها و وسایل ارتباط جمعی بخودی خود نه مضر و نه سودآور می باشند بلکه این انسانها هستند که با نوع بکارگیری از آنها بدان ارزش می بخشند.
شاید برخی معتقد باشند طرح ایده پلورالیسم و چند صدایی نه تنها در جهت منافع توده ها نبوده بلکه ترویج چنین تفکری با وجود امکانات تبلیغی که از طرف دنیای مدرن مهیا شده است باعث سردرگمی و فاصله بیشتر افراد می شود، تا جایی که کمترین رنجش را از طرف همراهان خود تحمل نکرده و برای درمان این معضل و رساندن پیام خود به تشکیل رسانه اقدام خواهند نمود!
آری، اگر چند صدایی معادل با تفرق و تک صدایی به یکپارچگی معنا شود شاید بتوان نتیجه گرفت روند چند صدایی در شرایط عادی خطا خواهد بود اما اگر در تشکل و تجمعی نتوان نظرات فردی و دیدگاههای انتقادی خود را انتشار داد آیا باید خود را در آن چهارچوب بسته محصور نمود و خاموشی گزید؟
طبیعی است در زمانی که فرد نتواند تابع جمع باشد و منافع خود را با آن تطبیق دهد و یا جمع نخواهد حقوق فردی را تضمین و محترم شمارد، آن تشکل، جمعی متفرق است که بر بستر یکسری از ضروتها و اجبارا پیرامون هم گرد آمده اند که با اندکی جابجایی شیرازه آن بهم خواهد ریخت و ماندگاری تصوری تصنعی و عبث خواهد بود.
اگر شرایط بگونه ای باشد که افراد ضمن اهداف مشترک نتوانند نظرات خود را بطور آزاد طرح و با وجود تفاوتها در رسانه مشترک درج نمایند، آیا مخاطبین می توانند قبل از اینکه دیدگاهی انتشار یابد مطلع شده و آنرا به نقد و چالش کشند؟
هیچ حرکت و مبارزه ای خالی از اشتباه و یا اشکال نیست، اشتباه و یا انحراف در مبارزه می تواند از جانب فرد و یا گروهی در تشکلی سرزند و عواقب خاص خود را بدنبال داشته باشد، آیا معیار سنجش درستی و یا انحراف در کجاست و چه کس و کسانی مسئول آن خواهند بود؟
آیا می توان بدلیل مخالفت با نظر فرد و یا جمع از درج مطالب آنها که با امضای شخصی و یا گروهی می باشد خودداری نمود، آیا نباید آن مطلب را درج کرد و در صورت مخالفت با آن، آنرا نقد و به قضاوت مخاطبان سپرد؟
آیا فرد و گروهی که تحمل نظرات دیگر افراد همراه خود را ندارد می تواند برای حقوق فردی و جمعی مخالفین ارزشی قائل باشد و خود را دمکرات ملقب نماید، آیا با چنین روشی این حق را به دیگرانی نخواهیم داد که تاکنون با ما چنین کردند؟
براستی معیار دمکرات بودن چیست و تا کجا به آن پایندیم، آیا کسانی که به هر دلیل مانع انتشار نظرات دیگران می شوند باید مورد سرزنش و نقد قرار گیرند و یا کسانی که برای ارائه نظرات خود مجبور خواهند بود روزنه ای مناسب بیابند؟
آیا عدم درج و حذف نظرات شخصی و جمعی هم کیشان به معنای سانسور نیست، این روش چه تفاوت کیفی و ماهوی با عملکرد وزرات ارشاد و سانسور رژیم جمهوری اسلامی در ایران دارد؟
کار جمعی و تشکلات توده ای
*یکی دیگر از آفتهای مبارزات جنبشهای مردمی عدم توجه جدی به کار جمعی و تشکلات توده ای است.
عدم توجه برخی از جریانات سیاسی به تشکلهای توده ای باعث خواهد شد نه تنها بستری مناسب برای پیشبرد مبارزات در جامعه مهیا نشود بلکه آنها را در برابر یورش دشمن خلع سلاح نموده و چه بسی توده های مردم به جای صف آرایی در مقابل حاکمان، بعنوان سیاه لشکر در خدمت جناحی از دشمن قرار گیرند!
وقتی یک جریان سیاسی نتواند تشکلات صنفی و سیاسی توده ای را بنیاد نهد و یا در ایجاد و گسترش آنها ایفای نقش نماید طبیعی خواهد بود که میدان مانور وسیع و استحکامات مطمئنی را در اختیار نخواهد داشت، عدم سازماندهی توده ها در محیط های کار و زندگی باعث خواهد شد تا توده ها نتوانند تجربه عملی و عینی مفیدی را از مبارزات خود کسب نمایند و چنانچه تحت هر شرایطی جنبشی شکل گیرد آنها نخواهند توانست ضمن تبادل و بکارگیری تجربه های قبلی روشهای نوینی را اتخاذ نمایند.
تشکلات دمکراتیک توده ای در هر جامعه ای می تواند حافظ و اعتباری برای جریانات سیاسی مردمی باشد. این جریانات ضمن تلاش برای ایجاد، گسترش و تحکیم این بنیادها می توانند از آنها نیرو گرفته و بدان نیرو بخشند.
در صورتی که تشکلات توده ای (شوراها، اتحادیه ها، انجمنها، سندیکاها، تعاونی ها و ...) به اشکال مختلف در جامعه ریشه بدوانند و در ارتباط تنگاتنگی برای مطالبات خود تلاش ورزند، حاکمیتهای غیر دمکراتیک نخواهند توانست براحتی جامعه را سرکوب و مقاصد ضد انسانی خود را عملی سازند.
عدم توجه جدی احزاب و فعالین سیاسی به نقش تشکلات دمکراتیک توده ای باعث شده است تا بخشی از این جریانات بدون پیوند تنگاتنگ با توده ها در مقابل یورش حاکمیتهای سرکوبگر مجبور به اتخاذ شیوه های رفورمیستی و بعضی سوپر انقلابی شوند، اینها بدلیل اینکه نتوانسته اند در ارتباطی تنگاتنگ به توده ها آموزش دهند و از آنها کسب تجربه نمایند ناچار خواهند بود وظایف توده ها را خود به تنهایی بردوش کشند و یا مردم و جنبش را به دست جناحهایی از قدرت حاکم بسپارند.
در شرایطی که جنبش و ادامه مبارزه با چالشهای بسیاری مواجه شود، رفورمیستها و سوپرانقلابیون سردرگم گشته و هر کدام راه انزوای بیشتری از توده ها را خواهند پیمود و ناتوان تر از قبل سرخورده شده و بیش از پیش خود را خواهند باخت.
این شکستها باعث خواهد شد تا دو بخش خودباخته، استقلال، قدرت و اختیار خود را از دست دهند و هر کدام راه درمان را نه در ید توده ها بلکه در قدرتهای دگر جستجو نمایند!
در چنین شرایطی هر کدام ناچار خواهند شد در مقابل قدرتمندانی که همچون دو سنگ آسیاب ملتها را در میان گرفته اند، سیاستی توائم با سفسطه را طرح و برای اجرای آن در مقابل قدرتمندان زانو زنند.
در جنبش کنونی مردم ایران براحتی می توان شاهد مانورهای خود باختگان بریده از مردم بود که نه تنها اختیار خود را از دست داده اند بلکه حاضر شده اند با طرح سناریوهای ضد ملی استقلال جنبشهای مردمی کشورمان را بدست قدرتمندانی همچون ارتجاع و امپریالیسم سپرده و چاره اندیشی را از آنان طلب کنند!
برخی از این خودباختگان ناچارند در مقابل جمهوری اسلامی زانو زنند و ولی فقیه را با امر بمعروف و نهی از منکر بسوی جماران و دوران طلایی امام رهنمون کنند و بخشی بدرگاه کدخدای دهکده جهانی رفته، آمرزش خود را بهمراه اجرای سناریوی عراق، افغانستان، لیبی و سوریه را تحت عناوین گوناگون طلب می کنند!
در حالی که رژیم جمهوری اسلامی سعی دارد با صرف هزینه های بسیار توسط لابهای خود در دالانها و مجالس دولتهای غربی چهره ای انسانی با پایگاه مردمی از خود ارائه دهد و در داخل سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی را طبق نسخه های دیکته شده بنام طرح تعدیل ساختاری، تحول اقتصادی، هدفمند کردن یارانه ها، بازارآزاد و ... با شتاب بسیار بکام خودیهای نظام دنبال کند، بخشی از پوزیسیون دوره گرد که قبای اپوزیسیون را وارونه بر تن پوشیده است سعی دارد با ارائه تفسیری دیگر از اسلام و قانون اساسی کلیت رژیم اسلامی را حفظ نموده و با رایزنهای گسترده و تبلیغات بسیار این توهم را ایجاد نماید که می شود اسلام و دمکراسی را با هم تلفیق نموده و چهره مطلوبتری از حکومت اسلامی را نزد دیگر ملل و دولتها بنمایش گذاشت!
در این بازار دوره گردی نیروهایی از چند جناح خودباخته در اپوزیسیون چنین القا می کند، هم اکنون که رژیم اسلامی با دولتهای غربی درگیر بحرانهای بسیار است باید از تضاد موجود متناسب با همسویی ایجاد شده بین منافع بیگانه و جنبش بهره برد و عده ای نیز خواهان همراهی با اصوالگرایان اصلاح طلب و یا مدعیان تدبیری هستند که قصد دارند راه امام را ادامه داده و در مبارزه علیه امپریالیسم به دیگر خلقهای ایران و جهان خدمت نمایند!            
مبارزه ضد امپریالیستی
*برخی تمرکز عمده خود را بر روی مسائل جهانی گذاشته و با پیش کشیدن سیاستهای دول امپریالیستی و متحدین منطقه ای آنها سعی دارند افکار عمومی مردم ایران را بسوی خارج از مرزهای جغرافیایی کشور سوق دهند.
آنها امپریالیسم و سیاستهای استعماری و استثماریش را محکوم نموده و آنرا بطور مرتب برجسته و افشا می نمایند. این بخش از مدعیان عرصه سیاست که عموما خود را منتسب به نیروهای چپ قلمداد می نمایند بدون اشاره جدی به مسببین اصلی وضع مصیبت بار مردم ایران تنها به سیاستهای خارجی حکومت اسلامی در تقابل با دنیای غرب پرداخته و بنوعی از آن حمایت می نماید!
آنها منافع حکومت اسلامی را با منافع ملی مردم ایران یکی دانسته و این حکومت غارتگر را نماینده مردم ایران در عرصه جهانی معرفی می نمایند. آنها چشم خود را بر فقر، بیکاری، فساد دولتی، ناامنی، اعتیاد، تبعیض، سانسور، سرکوب، تاراج سرمایه های ملی، تخریب محیط زیست و بی خردی رژیم حاکم بسته و با داستانسرایی و ایجاد توهم چهره ای ملی و اصلاح پذیر از آن ارائه می نمایند!
آنها برخلاف اسناد منتشر شده بطور عامدانه فراموش میکنند که این حکومت برامده از سازش امپریالیسم با ارتجاع اسلامی تحت رهبری خمینی برای محکم نمودن کمربند سبز اسلامی در دوران جنگ سرد و با متشکل نمودن گروه های تروریستی همچون طالبان و داعش برای توجیه اقدامات فرامنطقه ای بعدی خود و تثبیت دنیای تک قطبی بوده است.
مدعیان ضدامپریالیسم فراموش نموده اند که برخی از تضاد رژیم حاکم با دنیای امروز نه از موضعی مترقیانه بلکه از رویکردی ارتجاعی و ریشه در باورهای مذهبی آنان مربوط به دوران برده داری و فئودالی دارد.
این بخش از مدافعان دروغین منافع محرومین و دشمنان جنگ مرتب ندای صلح را سر میدهند، از همه می خواهند در مقابل تجاوزات و لشکرکشیهای امپریالیسم برخیزند. آنها مبارزات مردم و اپوزیسیون سرنگونی طلب را همراهی با امپریالیسم دانسته و نتیجه آنرا بنفع منافع ملی نمیدانند زیرا حکومت اسلامی را در چانه زنی با غرب و متحدین تضعیف می نماید. آنها چنین القا می کنند چنانچه رژیم سرنگون شود ایران به وضعیت لیبی و سوریه دچار خواهد شد!
این بخش از پوزیسیون لانه کرده در صف اپوزیسیون چهاردهه غارت و چپاول مردم ایران توسط حکومت اسلامی را عامدانه ندیده می گیرند آنها نمی گویند سرکوب، تبعیض و فقر حاصل از سیاستهای ضد مردمی حکومت اسلامی بخش زیادی از مردم را به درجه ای از استیصال رسانده است که حاضرند برای نجات خود به هر بیگانه متوسل شوند زیرا به عینه دیده اند مصیبتهای حاصل از عملکرد حکومت اسلامی کمتر از بیگانگان نبوده است.
آنها زیرکانه خود را بفراموشی میزنند که خودکامگی و انحصار قدرت، سرکوب و سانسور توسط باندهای مافیایی و فاشیستی حکومت نارضایتی را بدرجه ای رسانده است که مردم مناطق مختلف ایران این حق را بخود میدهند که بتوانند برای رهایی خود از زیر سیطره حکومتی راسا مبارزه و اقدام نمایند. آنها این مبارزات علیه حکومت را تجزیه طلبانه دانسته و با مسببان حکومتی آن همصدا می شوند!
مدعیان ضدامپریالیسم همراه حکومت اسلامی نه تنها سرکوب مردم ایران را نادیده می گیرند بلکه از مداخلات حکومت در امور دیگر ملل و کشورها هم تحت نام دفاع از امنیت ملی حمایت می کنند. آنها نمی گویند کدام اقدامات این حکومت ملی است و تاکنون کدام منافع و امنیت ملی مردم ایران را تامین نموده است که باید از اقدامات تحریک آمیز و مداخله گرانه آن حمایت نمود.
این مدعیان دروغین مبارزات ضدامپریالیستی طوری از اقدامات و رقابتهای نظامی حکومت در خارج از مرزهای کشور در مقابل متحدین منطقه ای امریکا دفاع می کنند که خود رژیم حاکم به حقانیت آن باور ندارد و میداند از این بحرانها تنها بعنوان کارتهایی برای چانه زنی در سیاست خارجی میتوان بهره برد. آنها نمی گویند حکومتی که حداقل حقوق و نیازهای شهروندی مردم ایران را نادیده میگرد چرا باید از تلاش آن برای دستیابی به سلاح هسته ای با صرف میلیاردها دلار از جیب محرومین ایران دفاع کرد. مگر نه این است که قدرت نزد توده های آگاه، مرفع و متشکل پشتوانه ای برای حکومتهای مردمی است. طی چهل سال گذشته حکومت اسلامی به کدامیک از شروط گفته شده عمل نموده است که مردم ایران بتوانند همچون صدها بمب اتمی در مقابل بیگانگان از آن دفاع کنند.
این مدعیان همسو با برادران بدنام وزارت اطلاعات رژیم و دستگاههای امنیتی آن نه تنها سیاستهای ضد مردمی حکومت در داخل را توجیه می کنند بلکه سناریوهای آنرا در خارج از کشور پیش میبرند. آنها با این اعمال خود بیشترین ضربه را بر جنبش چپ زده و از اعتبارها آنها نزد توده های معترض به حکومت می کاهند. در واقع می توان گفت آنها نه تنها خادم ارتجاع حاکم خواهند بود بلکه امپریالیسم نیز از خدمات همه جانبه آنها بی بهره نخواهد بود زیرا این گروه:
۱/ با ارتجاع حاکم نه تنها مبارزه نمی کند بلکه حامی آن هستند ۲/ اینطور الغا می نمایند که چپها از غارتگران حاکم دفاع می کنند ٣/ سطح مبارزه ضدامپریالیستی را تا مقیاس رقابت و اختلافات جریانات ضدمردمی کاهش میدهد ۴/ بجای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان ناچارند چشم خود را بر سیاستهای نئولیبرالی حکومت ببندد ۵/ مسبب اصلی نابسامانیهای مردم را نه حاکمان اسلامی بلکه دول امپریالیستی معرفی می کند. ۶/ با ترویج سیاستهای رفورمیستی سدی در مقابل افکار انقلابی نیروهای چپ خواهند بود ۷/ اعتراضات مردم بستوه آمده علیه چهار دهه جنایات و غارت حکومت اسلامی را مشکوک می پندارند ٨/ انقلاب را نفی نموده و دفاع مردم در مقابل تعرضات نیروهای سرکوبگر حکومت را معادل با خشنونت تعریف می نمایند در حالیکه خود از حکومتی دفاع می نمایند که برخاسته از انقلابی شکست خورده و ایدئولوژی ارتجاعی و مملو از خشونت و بی حقوقی است. ۹/ با دفاع از مداخلات رژیم و بحران آفرینهای آن در منطقه باعث رقابت تسلیحاتی و حضور مستقیم قدرتمندان جهانی در منطقه خواهند شد. ۱۰/ ...
این بخش از مدعیان مبارزات ضدامپریالیستی فراموش می کنند که این رژیم جدا از مناسبات حاکم بر نظام سرمایه داری جهانی و مجری سیاستهای نئولیبرالیستی در ایران نخواهد بود. آنها انکار می کنند که تضاد حکومت اسلامی با دول امپریالیستی بخاطر اخلال در نظم منطقه ای و رقابت با متحدین گوش بفرمان آن برای دریافت تظمین امنیتی و بقای سلطه خود است.    ... ادامه دارد

جواد رضایی میرقائد