کجایی شاعر و چه می کنی


محمود طوقی


• کلمات آواره
واژه های غریب
سراغ خانه شاعر را می گیرند
وشاعر غرق در ابهام روز
خودرا در زیر ملحفه ای سپید پنها ن می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٣ خرداد ۱٣۹۷ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱٨


 
کلمات آواره
واژه های غریب
سراغ خانه شاعر را می گیرند
وشاعر غرق در ابهام روز
خودرا در زیر ملحفه ای سپید پنها ن می کند

کجایی شاعر و چه می کنی؟

شرمناک کوچکی خود نیستم
گنجشک گفت
توهم بر ستبری خود مغرور نباش
جویباری خُرد که به دریا می رود
حسرت مرداب را هرگز نمی خورد
گنجشک گفت
شاعر شنید و هیچ نگفت

کجایی شاعر وچه می کنی؟

واژه ها آدم های خاموشند
دل گرفته و غریب
که ازکنار شاعر می گذرند
ودر پس پشت درهای قدیمی گم می شوند
کجایی شاعر و چه می کنی؟

واژه ها دریا و پرنده اند
وقتی بنام صدای شان میکنی
وحجاب از رخسارشان برگیری

کجایی شاعروچه می کنی؟

-بر پلکان زخمی روز نشسته ام
پنداری هوای گر گرفته تابستان دارد چیزی را پنهان می کند
مار ها و کژدم ها به خواب می روند
و بدی در تاریکی خودرا پنهان می کند

باد دریچه ها را یکایک می بندد
دریچه ای که رو به دریا گشوده بود
دیر گاهی است که دریا را از یاد برده است

از پلکان روز بالا میروم
تا دریچه ای را بسوی افتاب گشوده کنم

کجایی شاعر و چه می کنی؟

-دیروز پروانه های کتاب های کودکی ام را یکایک آزاد کردم
بچه کارم می آید
وقتی پنجره ای نیست
تا پروانه هایم را به پرواز در آورم

بچه کار م می آیدعطر میخک
وقتی غروب تابستان
کسی در کوچه باغ های کودکیم مرا انتظار نمی کشد

حالا باز هم بگو :کجایی شاعر و چه می کنی