نقد زبان (۷۱ تا ۷۷)


سهراب مبشری


• حتما اصطلاح چندش آور «زن ذلیل» را شنیده اید. در فرهنگ مردسالار، هر مردی که حتی اندکی بکوشد خود را از شر این فرهنگ برهاند، «زن ذلیل» است، یعنی «ذلت» برابری انسانها فارغ از جنسیتشان را پذیرفته است.
در زبان مکتوب، شرم و حیا از کاربرد تعابیر لومپنی مانند «زن ذلیل» وجود دارد. اما برخی نویسندگان، همین مفهوم را با واژه هایی دیگر می رسانند. یک نمونه: «کاشف ولایت فقیه شب ها از زنش کتک می خورد.» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ تير ۱٣۹۷ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۱٨


هر موردی که از نظر شما به کار نقد زبان می آید را به نشانی اخبار روز برای ما ارسال کنید. ما همچنین از مقالات ارسالی مستقل شما در این عرصه استقبال می کنیم.

                                                                   * * *
نقد زبان (۷۱):‌ شأن
«اگر در این ۲۵ سال در مرغداری کار می‌کردم الان برایم شأن بیشتری قائل می‌شدند.» (صادق زیباکلام پس از اخراج از دانشگاه آزاد)
جمله فوق پیش از هر چیز نگاه گوینده به «شأن» انسانها را بر ملا می کند. از نظر گوینده، عجیب خواهد بود اگر یک کارگر مرغداری در قیاس با خود او از «شأن» بیشتری برخوردار شود. او انتظار «شأن» ویژه دارد. گله مند است از این که این «شأن» ویژه را از او دریغ کرده اند.
متأسفانه زیباکلام در چنین نگاهی به «شأن» انسانها تنها نیست. نگاه نابرابر به انسانها، یک بیماری است که نظام مبتنی بر نابرابری، ایجاد می کند.
                                                                   * * *
نقد زبان (۷۲): زن ذلیل
حتما اصطلاح چندش آور «زن ذلیل» را شنیده اید. در فرهنگ مردسالار، هر مردی که حتی اندکی بکوشد خود را از شر این فرهنگ برهاند، «زن ذلیل» است، یعنی «ذلت» برابری انسانها فارغ از جنسیتشان را پذیرفته است.
در زبان مکتوب، شرم و حیا از کاربرد تعابیر لومپنی مانند «زن ذلیل» وجود دارد. اما برخی نویسندگان، همین مفهوم را با واژه هایی دیگر می رسانند. یک نمونه:
«کاشف ولایت فقیه شب ها از زنش کتک می خورد.» (یک تیتر سایت پیک نت، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷)
از نظر نویسنده چنین تیتری، این تیتر «افشاگرانه» است. افشا می کند که فردی آن قدر «ذلیل» بود که «شب ها از زنش کتک می خورد.» چنین فردی در نگاه نویسنده تیتر، موجودی مفلوک است. اگر بر عکس بود، یعنی این فرد زنش را کتک می زد،‌ محلی برای افشاگری نمی ماند.
این تیتر را در سایتی دیدم که مدعی پاسداری از سنن و دفاع از تاریخ حزب توده ایران است، حزبی که در صفوف آن زنانی مبارز و پیشگام فعالیت کرده اند،‌ حزبی که در اوج فعالیت خود، از همه نیروهای سیاسی دیگر ایران در فاصله گرفتن از فرهنگ پوسیده مردسالار، جلوتر بود.

                                                                   * * *
نقد زبان (۷۳): آیا؟
در فارسی یک جمله پرسشی تنها زمانی با «آیا» آغاز می شود که پاسخ آن «آری» یا «نه» باشد. آوردن «آیا» در جمله ای پرسشی که پاسخ آن هر چیز دیگری جز «آری» یا «نه» باشد، ناهنجار است.

                                                                   * * *
نقد زبان (۷۴): پ به جای ب
این که در زبان عربی «ب» به جای «پ» بیاید قابل درک است. در عربی چاره ای نیست جز اینکه به جای پپسی بنویسیم بیبسی،‌ چرا که «پ» در الفبای عربی نیست.
اما اینکه در فارسی،‌ جایی که «ب» لازم است «پ» به کار ببریم،‌ گاه مضحک می شود. جایی خواندم «لُپ کلام» که البته منظور نویسنده «لُب کلام» بود. کلام، «لُپ» به معنای گونه ندارد،‌ اما شاید «لُب» به معنی مغز و جوهر داشته باشد (البته نه هر کلامی).

                                                                   * * *
نقد زبان (۷۵): پایمال سازی
جایی خواندم «پایمال سازی». منظور نویسنده، اسم فعل «پایمال کردن» بود. «ساختن» در تضاد با مفاهیمی مانند پایمال کردن است. پایمال کردن یعنی نوعی تخریب نه ساختن. «ویران سازی» هم گاه به غلط کار می رود.

                                                                   * * *
نقد زبان (۷۶): خامنه ای و پونتیوس پیلاطس
علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی اخیرا در نمایشی به برخی انتقادهای دانشجویان از نهادهای تحت نظرش گوش داد. وی بعد در پاسخ از دانشجویان خواست توجه کنند که رهبر مثلا رئیس قوه قضاییه یا رئیس صدا و سیما را منصوب می کند اما مسئول عملکرد این نهادها نیست.
عجیب نیست رهبر نظامی که در آن پاسخگویی بی معنی است، این پرسش را بی پاسخ بگذارد که رئیس قوه قضاییه یا رئیس صدا و سیما به چه کسی جز آن که او را گمارده است، پاسخگوست.
حکایتی در انجیل (درست یا نادرست) وجود دارد که طبق آن، پونتیوس پیلاطس، حاکم رومی، که مأمورانش عیسی مسیح را به صلیب کشیدند، دستان خود را نزد مردم با آب شست و از همه خواست که شاهد باشند او از گناه قتل مسیح بری است.
از آن پس معروف است هرکس که به فرمان او فجایعی رخ می دهد و در عین حال،‌ از آن فجایع برائت می جوید، «دستان خود را به آب بیگناهی می شوید».

                                                                   * * *
نقد زبان (۷۷): بازی برد - برد
اصطلاح «بازی برد - برد» بسیار مرسوم شده است. بر خلاف شیوه معمول این ستون، نقد این اصطلاح نیاز به توضیح مشروحتری دارد.
استفاده از اصطلاح «بازی برد - برد» در سیاست، اگر از روی سهو نباشد، تعمیم «نظریه بازی» به عرصه کارکرد نیروهای اجتماعی است. نظریه بازی، که در برخی نوشته های فارسی به خطا از آن به عنوان «نظریه بازی ها» یاد می شود، الگوهایی از تصمیم گیری در تعامل بازیگران ارائه می دهد. یکی از معروفترین صاحبظران در این عرصه، جان نَش بود که «تعادل» به عنوان نتیجه تصمیم گیری مبتنی بر آگاهی بازیگران، به نام او رقم خورده است.
نمی توان به ریاضی علاقه مند بود و نبوغ امثال نش را نستود. نظریه بازی آنجا از حیطه پذیرفتنی کاربردش خارج می شود که نخست از سوی برخی اقتصاددانان مدافعان سرمایه داری در نظریات این گروه مورد استناد قرار می گیرد و سپس، در سیاست نیز به آن استناد می شود.
جوهر مبالغه کنندگان در کاربرد نظریه بازی در اقتصاد را می توان به طور ساده چنین بیان کرد: اگر همه «بازیگران»، آنچه بنا منافع فردی آنها معقولترین است را انجام دهند، «تعادل» حاصله، تضمین کننده بیشترین حد متوسط منافع برای همه است. مدافعان سرمایه داری بدون کنترل دولتی، چنین نتیجه می گیرند که دولت باید از دخالت در اقتصاد بپرهیزد، چرا که بازیگران عرصه اقتصاد در صورت عمل آگاهانه به مقتضای منافع خود، مطلوبترین وضعیت برای همه را تحقق خواهند بخشید.
حتی همه مدافعان سرمایه داری نیز چنین نظری ندارند. آنهایی که برای دولت در اقتصاد سرمایه داری نقش قائلند، می گویند تعمیم نظریه بازی به اقتصاد، جایز نیست، چرا که نه آگاهی به منافع خود و نه امکان دفاع از این منافع بین بازیگران اقتصادی به یکسان تقسیم نشده است. به عنوان یک نمونه از نظرات منتقدان، می توان به کتاب معروف دانیل کانمن برنده جایزه اقتصاد نوبل تحت عنوان «اندیشیدن سریع، اندیشیدن کند» مراجعه کرد. کانمن که روانشناس است در این کتاب می کوشد نشان دهد انسانها را می توان گمراه کرد تا بدانچه نفع آنهاست پی نبرند. در نتیجه،‌ آن کس که بیشترین امکانات برای تاثیرگذاری بر انسانها را دارد در این بازی برنده است. کانمن می افزاید ضوابطی لازم است که امکان گمراه کردن انسانها را محدود کند.
پس لااقل در عرصه اقتصاد،‌ استناد یکجانبه به نظریه بازی، مختص یک گروه از صاحبنظران است که طرفدار محدود کردن هر چه بیشتر نقش دولت در اقتصادند. طبیعی است که اتحادیه های کارفرماها و سیاستمداران هوادار آنها،‌ مدافع سرسخت این دسته از صاحبنظران اند.
در حالی که تعمیم نظریه بازی به اقتصاد، لااقل رنگ و لعابی از علم دارد و برخی نظریه پردازان آن جایزه اقتصاد نوبل را هم گرفته اند،‌ استناد به تئوری بازی در سیاست دیگر اصلا ربطی به علم ندارد. نگریستن به سیاست به مثابه «بازی برد - برد» قبل از هر چیز در برابر این نظریه مارکسیستها قرار می گیرد که تاریخ، تاریخ مبارزات طبقاتی است. در مبارزه طبقاتی، برد یکی باخت دیگری است. مسلم است که برخی کنشهای سیاسی، به سود همه شرکت کنندگان در آن است. وقتی نیروهای سیاسی معینی به توافقی دست می یابند، احتمالا این توافق متضمن منافع همه آنهاست. اما قطعا چنین توافقی به زیان کسانی دیگر است.
اگر از تاریخ بخواهیم تنها یک درس بگیریم، این است که نشاندن «بازی برد - برد» به جای مبارزه طبقاتی در بهترین حالت، نشانگر ناآگاهی کسی است که چنین آرزویی در سر می پروراند. امروز دیگر نجات محیط زیست و تمدن بشر هم بدون عقب راندن اقلیت حاکم بر جهان ممکن نیست. این اقلیت، حتی به بهای نابودی تمدن بشر نیز حاضر نیست داوطلبانه از منافع خود دست بکشد. دیری است که آگاه ترین بخش این اقلیت، نقشه ادامه حیات پس از تمدن بشر را نیز در سر دارد: جهانی که دیگر هیچ قانونی جز ثروت و زور بر آن حاکم نیست، با اقلیتی تا دندان مسلح که در دژهای حفاظت شده، برخورداری از باقی مانده مواهب طبیعی را به انحصار خود در آورده است و اکثریتی محکوم و محروم در خارج از این دژها. در چنین جهانی، دیگر نشانی از دمکراسی و حقوق بین الملل و مشابه اینها نخواهد بود. مشابهتهای جهان امروز و روندهایش به چنین تصویر تیره و تاری، تصادفی نیست.