برای سالگرد شوم قتل سعید سلطانپور
کمانه های یاس


مهین خدیوی


• شب از کمانه های یاس که بگذرد
باران آبی
چهره ات را به سرخی خورشید می رساند
تو از ماه    گذر کردی
یا از خیابانی بی پایان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ تير ۱٣۹۷ -  ۲۶ ژوئن ۲۰۱٨


 

با یاد سعید سلطان پور





شب از کمانه های یاس که بگذرد

باران آبی

چهره ات را به سرخی خورشید می رساند

تو از ماه    گذر کردی

یا از خیابانی بی پایان

یا از یک رودخانه ای

که همه ی کاج های زرد را

با خود به بستر می برد

من از یک صبح آمدم

که شبش آسمان نه قرمز بود نه سیاه

و خانه های شهر بی نشانه ای

و بی دیواری

مادرت نیمتنه ای سیاه پوشیده بود

خواهرت را در گذرگاه صدا زدی

شهر بی نام

با هزار نام خوانده می شد

و کودک در بلندترین نقطه ی درخت

به انتظار گربه ای بود

که در پای درخت خوابش برده بود

نه با من سخن گفتی

نه با او

اما هر دو می دانستیم

گلویت پر از آواز است

و در چشمانت

هزار هزار ستاره

سوسو می زند

وقتی به یادت می آورم

شال گردنی چهارخانه

و کتی سیاه

که بر پیراهنی راه راه    با آستین های کوتاه

پوشیده ای

یادم باشد

آوازت را بنویسم

بر روی درخت هایی که این بهار در درکه

سبز خواهند شد.



شنبه شب ۲۰ آذر ۷٨
مهین خدیوی