ضرورت‌گذار از مبارزه علیه کارگزار استبداد به استبداد-شاهو حسینی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ تير ۱٣۹۷ -  ۲۶ ژوئن ۲۰۱٨


 امروزه هرگاه سخن از استبداد می‌شود، نگاهها و فکرها ناخودآگاه معطوف به اشخاص، نهادهای حکومتی و ارگانهای نظامی و شبه نظامی می‌شود. بهعبارتی بی‌اختیار اولین تصاویری که به ذهن شنونده یا مخاطب خطور می‌کند، تصویر خمینی، خامنهای، جمهوری اسلامی، قوهقضائیه، سپاهپاسداران، نهادهای امنیتی و .... می‌باشد. تصاویری دهشتناک از خشونت، سرکوب، جنایت که همچون صحنههایی از یک فیلم که بر پرده ذهن آدمی رژه می‌روند. اما آیا بهراستی اشخاص، نهادهای حکومتی، ارگانهای نظامی و امنیتی ذکر شده استبداد هستند؟ بدون تردید خیر.
پس اگر آنها استبداد نیستند پس چه هستند؟ آنها عمال، عمله و کارگزار استبداد هستند، بهعبارتی در این میان، میان استبداد و کارگزار یا عمله استبداد خلط شده.
اگرچه شناخت عمله و کارگزار استبداد نیز بههمان اندازه استبداد مهم هستند، اما بدون تردید برای مبارزه، از میان برداشتن استبداد، پیش‌گیری از بازتولید آن و تحقق آزادی به شناخت چیزی بیشتر از عمال و کارگزار استبداد نیازمندیم و آن بدون تردید خود استبداد است، غرض از استبداد اینجا نه تعریف و ارائه تصویری از فرماسیون و ساختار استبداد، که آنتولوژی استبداداست، بهعبارتی شناخت چیستی استبداد. پرسش اصلی اینجا می‌تواند این باشد که استبداد چیست؟
استبداد فرمی از تفکر و ذهنیت است، ساختاری معنایی، نوعی نگاه فکری به انسان و جامعه است، بهعبارتی پاسخ این پرسش اساسی است که انسان به عنوان یک موجود چگونهو چهچیز می‌تواند باشد؟ بدون شک دو پاسخ کلی به این پرسش داده می‌شود، یک پاسخ این است که انسان یک سوبژه مستقل، فاعل شناسای خودمختار و آگاه است که این پاسخ منجر به ظهور و شکل‌گیری نظامهای دمکراتیک می‌شود و اما پاسخ دوم این است که انسان یک ابژه است، موجودی وابسته، غیرمسقل که باید هدایت و راهبری شود، بدون تردید این تفکر و اندیشه پایه و اساس حکومتهای استبدادی است و این فرم از نگاه، این فرم از شعور و ذهنیت یعنی استبداد.
بنابراین ساختار و فورماسیون ظاهری استبدادی بهمثابه عمله و کارگزار برای بروز، گسترش و تداوم، نیازمند اندیشه و تفکر استبدادی است و تا زمانی‌که این تفکر و اندیشه فراهم نشود، ساختارهای استبدادی نیز محقق نخواهند شد. بدون تردید از میان برداشتن ساختارهای عینی، عمله و کارگزاران استبداد به تنهایی نخواهد توانست که منجر به از میان برداشتن استبداد گردد، و تضمینی برای شکل‌گرفتن و جایگزینی ساختارهای غیراستبدادی نمی‌تواند باشد. بهعبارتی تا زمینههای نظری و فکری استبداد از میان برداشته نشود، آنچکه از میان می‌رود و آنچکه جایگزین می‌شود تنها عمله و کارگزار استبداد هستند. برای نمونه آنچکه از میان برداشته شده حکومت پادشاهی پهلوی و در آینده حکومت ولایی هستند که اینها عمله و کارگزار استبداد بوده و هستند نه خود استبداد.
بهنظر می‌رسد که پرسش مهم دیگری که برای از میان برداشتن استبداد پس از شناخت آنتولوژیک استبداد مهم است این است: ریشههای استبداد چیست؟ بدون تردید یکی از اساسی‌ترین ریشههای فکری و نظری استبداد از جمله در ایران، خاورمیانه و بهطورکلی جوامع توسعه نیافته و حتی کردستان این است: جهان‌بینی و نگرش دهنی و فکری جامعه نسبت به چه بودن و چیستی انسان چیست؟ در جوامع مزبور عموما نگاه به انسان نگاه ابژگی به انسان است و به دلیل سرشت و ماهیت مذهبی این جوامع و توسعه نیافتگی فکری، انسان ابژه مذهب، حکومت و قدرت است، ابزاری در خدمت توسعه، هژمونی و قوام ایدئولوژی حاکم بر جامعه، بنابراین در این گونه جوامع فرد به مثابه آنچکه هست و آنچکه خود می‌تواند بنمایاند به هیچ عنوان به رسمیت شناخته نمی‌شود، بلکه همواره تلاش میشود که از فرد یک ساختاری هویتی مطابق با منافع ایدئولوژی موجود و حاکم بر جامعه در راستای منافع حاکمیت ساخته شود، بنابراین انسان و فرددر یک‌چنین جوامعی به مثابه برساخته حاکمیت، قدرت و ایدئولوژی حاکم ظهور می‌یابد. برای نمونه در اندیشه فره ایزدی حاکم، ظل‌االهی سلطان، اندیشه ولایی و سایر اندیشههای دینی و ایدئولوژیهای دیگر، انسان به صورت تودهای وابسته، فاقد اختیار و رمهگونه باید بهسر منزل مقصود هدایت و رهنمون شود. انسان فاقد توانایی فکری و ارادی برای خودآگاهی و رابری خویش تصور می‌شود، در چنین جوامعی اساسا هرگونه هویت خواهی و تلاش برای بازسازی و برسازی خودهویتی با انگها و اتهاماتی سنگین نظیر خیانت، تجزیهطلبی، وطن فروشی و ... تفسیر می‌گردد.
بنابراین تا زمانی‌که جهان ذهنی، اندیشهای و نوع نگاه به انسان دچار تغییر و دگرگونی نگردد و این تحول ذهنی و درونی موجد تغییر در ساختارها و فورماسیونهای ظاهری و عینی نگردد هیچ گونه فضا و مجالی برای گذار از استبدادی و شکل‌گیری یک ساختار آزاد و دمکراتیک وجود نخواهد داشت.
نگاهی به تاریخ قدرت در جوامع توسعه نیافته بیانگر این واقعیت است که همواره قدرت و ایدئولوژی غالب تلاش کرده، که ماهیت فرد را در راستای منافع خویش ترسیم نماید که این تلاش به سه صورت انجام پذیرفته است:
١_ بازسازی و برسازی هویت فرد با زمینه‌های فرهنگی و هویتی قومی اکثریت غالب و هژمون
٢_ بازسازی و برسازی هویت فرد با زمینه‌های دینی اکثریت غالب و هژمون
٣_ بازسازی و برسازی هویت فرد با زمینه‌های ایدئولوژیکی و فکری اکثریت غالب و هژمون
در واقع در این سه روند تلاش می‌شود تا هویت فرد آنگونه که خود می‌خواهد یا آنگونه که هست زدوده شود. بنابراین اولین قدم در راستای از میان برداشتن استبداد، قبول هویت فرد آنگونه که هست و آنگونه که خود می‌خواهداست، به عبارتی قبول سوژگی، استقلا و برابری انسانها، متاسفانه نگاهی به تاریخ معاصر مبارزات سیاسی در کردستان، ایران، خاورمیانه و بهطورکلی جوامع توسعه نیافته موئید این واقعیت است که همواره نوک حمله مبارزه متوجهعمله، کارگزار و ساختارهای ظاهری بوده تا خود استبداد، به همین دلیل نیز همواره و با هر تحولی فرم ظاهر و فورماسیونهای ظاهری استبداد بازتولید شده و می‌شود.
اگر قبول کنیم که که نمادهای ظاهری، کنشها، واکنشها و رفتارهای ما برآیند نهادهای ذهنی و تفکرات ماست، به این نتیجه خواهیم رسید که مشکل کنونی جامعه ما استبداد حاکم بر فضای ذهنی و جغرافیای اندیشه ماست، مهم نیست که متعلق به کدام قشر، طبقه و صنف هستیم، منادی چه مفهوم و اندیشهای هستیم به ظاهر، بهجرات می‌توان گفت که استبداد برفضای ذهنی سیاسیون، روزنامهنگاران، تحصیلکردگان، فرهنگیان، بی‌سوادان، بازاریان، نویسندهگان و ..... حاکم است و دلیل آن هم این است که آبشخور ذهنی و فکری ما فرهنگ و اندیشه استبدادی است و تا این آبشخور دچار تغییر و تحول نگردد، جهان بینی و نگرش جامعه و فرد به نسبت فرد و جامعه دچار تغییر و تحول نگردد، استبداد همچنان باقی، قدرتمند و هژمون است.

منابعی که در نوشتن این اثر از آنها بهرهگرفتهام:
١_ سیف، احمد: ایران: استبداد ذهن و فرهنگ استبدادی، ٢٠١١
٢_ غنی‌نژاد، موسی: تجددطلبی توسعه در ایران معاصر، تهران، نشر مرکز، ١٣٧٧
٣_ قاضی مردای، حسن: در پیرامون خودمداری ایرانیان: رساله ای در روانشناسی اجتماعی مردم ایران، تهران، نشر اختران، چاپ هفتم، ١٣٩٢
٤_ ماهرویان، هوشنگ: تبار شناسی استبداد ایرانی ما، تهران، نشر بازتاب نگار،‌1381