پیراییش جمهوری از اسلامی


مارال سعید


• زنهار که مردم از دو سو خسته و مانده اند؛ از آنسو؛ شنیدن حرفهای بی عمل دولتیان، از اینسو؛ خواندن بیانیه های بی عمل نیروهای اپوزوسیون. و در چنین فضایی که خستگی و دل زدگی از بی عملان در آن موج میزند، شو سیاسی پاریس نشو و نما می کند و عده ای ساده اندیش و راحتخواه را به صرافت می اندازد که؛ چرا که نه، شاید شد! و اینبار آمریکا برایمان دمکراسی آورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ تير ۱٣۹۷ -  ۱ ژوئيه ۲۰۱٨


مادر میگفت: بیا پائین این دیگه دیوار سفارت نیست که فقط برات عذاب وجدان بیاره، این خر شیطونه که بالا رفتن ازش، داغ و درفش داره و تکفیر شدن.

در شماره ۴۱۲۳ روزنامه اعتماد، عباس عبدی یادداشتی دارد تحت عنوان "راه حل چیست". آنطور که خود می گوید؛ "همکاران محترم روزنامه اعتماد با طرح این پرسش که «مهم‌ترین بحران‌های دولت را چه می‌دانید و اگر به جای رییس‌جمهور بودید برای حل این بحران‌ها چه راهکاری داشتید؟» خواسته‌اند که در این باره یادداشتی بنویسم". من نیز خواندن یادداشت او را برای بیانیه نویسهای اپوزوسیون از نان شب واجب تر میدانم. شاید بخوانند و بدانند؛ "بزرگی سراسر به گفتار نیست - دوصد گفته چون نیم کردار نیست*". از این که بگذریم، باید آرزو کرد؛ عباس عبدی همچون نرگس محمدی گرفتار دِمنتورهای آزکابان** نشود.

بعد از یک توصیه و یک آرزو، برسیم به یادداشت. نمیدانم از چه زمان، ولی کاملاً مشخص است؛ آقای عبدی سالیان درازیست که به یک آگاهی ژرف رسیده. آگاهی یی که چشمهای او را بر مَخافَت اوضاع گشوده و او را همچو ابراهیم به منجنیق عذاب اندر کرده.

کدام آگاهی؟ همانطور که از فحوای گفتارش پیداست؛ آگاهی ی تناقض جمهوریت و اسلامیت در جمهوری اسلامی.

او در این یادداشت از یک بحث بسیار ساده ی دستور زبان فارسی (قید و صفت) سود جُسته و به روشنی و وضوح استدلال کرده؛ "چنین ترکیبی |جمهوری اسلامی| بی‌معناست. زیرا جمهوریت بلاموضوع خواهد شد."

چرا؟
او می گوید؛ چون پسوند "اسلامی" بصورت قید به جمهوریت نظام چسبیده است! و آنگاه که اسلام به صورت قید درآید یعنی؛ "مفهومی به نام اسلام وجود دارد که مرجع تشخیص آن غیر از مردم هستند و جمهوریت، مُقیّد به این قید و در واقع تهی می‌شود".

فکرمی کنید عباس عبدی مَشاعرش را از دست داده؟ یا نمی داند که بیشمار کسان، هزاران مَن کاغذ در طول این چهل سال سیاه کرده اند تا به زُعمای نظام مقدس اسلامی، تناقض همین دو کلمه را حالی کنند؟ همان بسیار کسانی که اکنون در گورهای بی نام نشان خفته اند، یا به غل و زنجیر در زندانها اسیرند و یا همچو مَنی آواره ی دیار غربتند.

آیا او نمیداند دستور زبان فارسی برای اصحاب کهف قابل فهم نیست؟ آیا او نمیداند جانیان و شیادان ام القراء اسلام از قِبَلِ همین تناقض است که بر اریکه قدرت چسبیده اند و با قساوت هر چه تمامتر کمر به نابودی ایران و ایرانی بسته اند؟

چرا! عباس عبدی میداند. لیک این عذاب دیرینه سال، دست از سر او بر نمیدارد و جان او را به لب رسانیده. از آن سبب است که به بانگ بلند میگوید: "... آنچه |مردم| عمل کرده‌اند مصداق و تحقق عملی جمهوریت و تفسیر مردم از اسلامیت است".   

در ادامه می بینیم؛ کار به همینجا ختم نمی شود. او پا را فراتر می نهد و اینبار می گوید: "... برداشت‌های مردم از اسلام نیز در سوی مخالف این قید |اسلام| رسمی؛ متحّول شده است."

این گفته ها از دهان روضه خوانهای نماز جمعه و روزیخواران استبداد در نمی آید، این حرفها از آن کسانیست که جسارت کرده، جارو به دست گرفته و دالان درهم و برهم اصلاح طلبی را به رُفت و روب مشغولند. باید باورکرد و این حرفها به گوش آنهایی رساند که هنوز و همچنان به دنبال اصلاح رفتار حکومتگران اسلامی در ایرانند.

صبر کنید! نتیجه گیری بافیست.
فراموشمان نشود! همانطور که گفتن این حرفها جسارت می خواهد، شنیدن و به گوش گرفتن آنها نیز شهامت می طلبد. عباس عبدی در پایان یادداشتش چنین نتیجه می گیرد: "تا این دو تعارض حل نشود، وضع موجود ادامه خواهد یافت. راه‌حل اساسی مشکلات جامعه، پذیرش گفت‌وگو کردن درباره این دو مساله کلیدی است".

این نتیجه گیری هشداریست بر فعالین!! سیاسی، با این "تعارض" چگونه برخورد می کنید؟ آیا فکر میکنید حل این "تناقض" در چارچوبه ی جمهوری اسلامی مقدور نیست و باید این خانه کوبید و از نو ساخت یا آنکه می اندیشید مقدور هست، اما ...

توجه داشته باشیم! عباس عبدی، گفتگو برای رفع این "تناقض" را در زیر سایه شمشیر دموکلس بیان نموده است. و الّا کیست که نداند جدا نمودن قید اسلام از سر جمهوری در ایران کنونی یعنی؛ بازسازی ساختار حکومت از طریق فعالیت آزاد تشکلهای صنفی – سیاسی – مدنی، برگزاری انتخابات آزاد، فراخوان مجلس موسسان برای نگارش قانون اساسی جدید و ... که جمله گی در شرایط فعلی، نه شدنیست و نه پذیرش آنها در قاموس جمهوری اسلامیست. اما این همه ی داستان نیست! وقت زانوی غم به بغل گرفتن و به مومیائیهای تاریخ دل بستن نیست! تجربه چهل ساله ی جمهوری اسلامی و تاریخ دویست ساله ی مبارزات آزادیخواهانه و عدالت طلبانه در جهان به ما می آموزد؛ سخت ترین رژیمهای استبدادی آنجا که به "فشار سازمان یافته و فزاینده مردمی" برخورده اند همگی دیر یا زود مجبور به عقب نشینی و پذیرش خواسته های آزادیخواهان و عدالت طلبان گشته اند.

زنهار که مردم از دو سو خسته و مانده اند؛ از آنسو؛ شنیدن حرفهای بی عمل دولتیان، از اینسو؛ خواندن بیانیه های بی عمل نیروهای اپوزوسیون. و در چنین فضایی که خستگی و دل زدگی از بی عملان در آن موج میزند، شو سیاسی پاریس نشو و نما می کند و عده ای ساده اندیش و راحتخواه را به صرافت می اندازد که؛ چرا که نه، شاید شد! و اینبار آمریکا برایمان دمکراسی آورد.

مارال سعید

*فردوسی
**زندانبانان و زندان در کتاب هری پاتر