حزب چپ ایران (فداییان خلق)
تولدی دشوار و آینده ای مبهم


احمد هاشمی


• هنر سیاست، هنر امکان پذیر کردن ایده ها است. ایده وحدت چپ، ایده بسیار ارزشمندی است. اما ترازنامه فعالیت پروژه وحدت، برپایی اولین کنگره مشترک و فعالیت سه ماهه حزب چپ ایران (فداییان خلق) نشانگر این است که آینده این ایده، همانند آینده حزب چپ ایران (فداییان خلق) در هاله از ابهام است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۱ تير ۱٣۹۷ -  ۱۲ ژوئيه ۲۰۱٨


مقدمه

با تولد دشوار حزب چپ ایران (فداییان خلق)، هر گونه گمانه زنی جدی، در رابطه با آینده این حزب، حتی برای کسانی که در این دهسال اخیر، منتقد همراه این نوزاد جدید بوده اند، بسیار دشوار است. حزب چپ ایران (فدائیان خلق) محصول فعالیت دهساله، سه جریان است که اکنون، تنها دارای نام و اساسنامه جدید و شورای مرکزی است. هرچند در طول این دهسال، بحث های گسترده ای جریان داشته است، اما نتیجه آن، تنها یک منشور غیرمصوب است، که آن نیز خود، در برگیرنده تمامی تناقضات نظری – سیاسی گرایشات مختلف درونی این حزب است.
اینکه در یک حزب چپ مدرن، همزیستی گرایشات مختلف یک امری طبیعی است، جایی برای بحث نیست، اما سیطره تناقضات نظری – سیاسی ناروشن برگرایشات مختلف درونی، آینده این حزب را مبهم می کند.

بیش از صد روز از حیات حزب چپ ایران (فداییان خلق) می گذرد، اهم فعالیت های این حزب در این مدت را، می توان در انتشار تعدادی اعلامیه سیاسی، شرکت کم و بیش فعال در اول ماه مه و حضوری کم اثر در رسانه ها، خلاصه نمود. شکی در این نیست که تنها بر مبنای ارزیابی از این فعالیت ها نمی توان از آینده ای مبهم سخن گفت.

مبانی ارزیابی این نتیجه گیری از یک سو بر عوامل بحران زا در چپ ایران و به طور مشخص فداییان و از سوی دیگر بر تجارب و عملکردهای پروژه وحدت و تشکیل اولین کنگره وحدت آن و در مقیاسی وسیع تر، فروپاشی اتحاد جمهوری خواهان استوار است.

تجربه بیش از دهسال همراهی انتقادی با پروژه وحدت و اتحاد جمهوری خواهان، این امکان را فراهم آورده است که، بتوانم فراتر از چارچوب های عام عوامل بحران زا در چپ ایران، کنش های سیاسی آکتورهای فدایی (سازمان اکثریت، طرفداران وحدت در اتحاد فداییان و کنشگران چپ) را، در عرصه سیاست ورزی و سازمانی تجزیه و تحلیل کنم.

متد تحلیلی

متد تحلیلی در این نوشته بر مبنای "همراه ناظر" است و موضوع تجزیه و تحلیل، همانطور که در بالا گفته شد، کنش های سیاسی آکتورهای فدایی در جریان پروژه وحدت و نقطه پایان این پروژه یعنی برگزاری کنگره وحدت و تشکیل حزب چپ ایران (فداییان خلق) است.
امکانات تحلیلی هر "همراه ناظر" عبارتند از: مشاهدات دور و نزدیک، مشارکت در رویدادها، یادداشت های شخصی، انباشت ها در حافظه و دریافت های شخصی.

خلاصه نتایج تحلیلی "همراه ناظر"
۱. عدم آمادگی و پذیرش برای نتایج نهایی باز در پروژه وحدت
تلاش اکثریت مسئولین پروژه در این بود، که چارچوب ها و قالب های سیاسی – ایدوئولوژیک معینی که خود به آن باور داشتند، نتیجه نهایی پروژه وحدت باشد.

۲. برنامه ریزی بورکراتیک، محافظه کارانه و سنتی پروژه وحدت
ما امروزه در محیطی با پیچیدگی زیاد و تغییرات سریع زندگی می کنیم تا آنجا که می توان گفت تنها اصل ثابت "تغییر" است. در مدل سنتی برنامه ریزی، شرایط محیطی نسبتا ثابت است و آینده بر اساس قطعیتی مشخص، قابل پیش بینی است. در مدل سنتی برنامه ریزی، دوراندیشی و پیش بینی جایگاهی ندارد.
مشخصه این شیوه برنامه ریزی:
- عدم پایبندی به اصل دیالوگ جمعی
- اهمیت ندادن به مسیر و پروسه به اندازه مقصد و هدف
- فراهم نکردن بستری انعطاف پذیر برای تمرین و پیشبرد کارجمعی در قالب نوین و بر مبنای دیالوگ درونی و همکاری های داوطلبانه

۳. شرایط و موقعیت پیچیده اعضا در پروژه وحدت
ایدئولوژی و سنت های حاکم بر ما در گذشته در ایران، باعث شد که هویت فردی ما، مغلوب هویت اجتماعی ما شد. ما چپ ها و علل خصوص فدائیان در محیط سازمانی قرار داشتیم که یک "سر" رهبری میکرد و به "بدنه "خط می داد و بدنه نیز بی چون چرا آنرا اجرا می کرد و تفاوت نظرها در "سر" هم سریع به انشعابات پی در پی منجر می شد و در این میان بدنه هاج و واج بود. و این حافظه تاریخی ما، از فرهنگ سازمانی در گذشته است.
در خارج از کشور برای اولین بار با پدیده "فردیت" به مفهوم معاصر آن آشنا شدیم و اکنون سالهای طولانی است که از اجتماعی شدن مان در غرب می گذرد و با تحصیل و کار در محیط کثرت گرای جوامع غربی هویت فردی ما شکل گرفته است، در عین حال در کشورهای مختلف هم زندگی می کنیم که تا حدودی خرده فرهنگ های خاص خود را دارد.
ما افراد سیاسی در خارج از کشور از یک هویت ویژه ای هم برخورداریم و آن این است که، هویت ما کمتر ناشی از قشر یا طبقه خاصی از اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم، بلکه بیشتر از داستان زندگی سیاسی ما در گذشته نشئت گرفته است و این است که هویت ما در ملتقایی از یک ارتباط محکم سیاسی به یک ارتباط سست سیاسی، از یک هویت کنترل شده به یک هویت آزاد، از یک هویت ثابت به یک هویت ناپایدار قرار دارد.
اگر ما در عرصه زندگی فردی توانسته ایم تضاد بین هویت جمعی را به نفع هویت فردی تغییر دهیم، اما به عنوان کنشگر سیاسی نتوانسته ایم این تضاد را در عرصه سیاست به طور منطقی، متوازن، آگاهانه و انتخابی حل کنیم.
نتیجه این وضعیت این است که ما از یکسو، یک حافظه تاریخی از یک فرهنگ سازمانی را با خود حمل می کنیم که کم و بیش هنوز ته مانده ای از "سر" بودن را شاهدیم و در آن سوی دیگر با درکی از فردیت مواجه هستیم که اساسا هیچگونه هدایتی را بر نمی تابد.

٤. راه و پروسه طی شده
درکی تقلیل گرایانه که فقط هدف را مورد نظر داشت و برای این درک، راه، شیوه و افراد فاقد اهمیت بودند.                                                                                          

۵. فرهنگ سیاسی حاکم بر گردانندگان پروژه وحدت
شیفته نظرات خویش و بی اعتنایی به نظرات منتقدین، نگرش اقتدارمابانه سازمانی، درکی سردارگرایانه در جنبش فدائی، بی اعتنایی به نوآوری و روش ها و ابزارهای نو و محافظه کاری در کهنسالی

۶. فقدان هویت جمعی
برقراری پیوند روانی و مادی بین افراد می تواند باعث "هویت جمعی" گردد. برای فعالیت جمعی یک پیش شرط حداقلی باید فراهم گردد و آن هم وجود "احساس ما" در میان فعالین پروژه است. فعالیت جمعی مستلزم مشارکت می باشد. مشارکت یعنی سهیم شدن در تصمیم ها، چه در سطح فردی و جمعی

۷. دشواری ساختاری
وضعیت ساختاری پروژه وحدت، مجمع الجزایری از خرده ساختارها بود. در سازمان اکثریت: گروه هفت نفره و شورای مرکزی، در اتحاد فدائیان: هیئت هماهنگی و در کنشکران: هیئت مسئولین.
در ضمن هر ناظر آگاهی حتی از بیرون واقف بود که حلقه محدودی از افراد ذیع نفوذ (به قول خودشان: افراد سرشناس) در پیرامون این تشکیلات هستند که نقش قابل توجه ای در روند پروژه وحدت دارند.
وقتی به مجموعه ساختاری بالا، سلسله مراتب هیئت برگزاری گنگره مشترک با تمامی گروه های پیرامون آن اضافه شود و با توجه به مدل هیرارشیک هدایت هیئت برگزاری گنگره مشترک، جایی برای مشارگت جمعی همه کسانی که تمایل به پروژه وحدت داشتند، باقی نمی ماند.

۸. دشواری محتوا
این موضوع امری بدیهی است که محتوای مرامی و برنامه ای هر سازمان سیاسی جدی، متاثر از سه مولفه گفتمانی است:
- گفتمان های اجتماعی که در عمق جامعه جریان دارد.
- گفتمان های عام سیاسی که در سپهر سیاسی و در لحظه کنونی در جریان است
- گفتمان هایی که در چارچوب احزاب و سازمان های سیاسی جریان دارد.
محتوای گفتمانی پروژه وحدت اما، در تمامی این سال ها، عمدتا در چارچوب گفتمان های سازمانی باقی ماند.

۹. حذف میانجی
حذف میانجی یکی مهمترین اشتباهات چپ ها در طول تارخ جنبش چپ بوده است. چپ ها گمان می کردند که با حذف ساختار ها و میانجی گری اجتماعی مانند: حقوق (مبتنی بر تقکیک قوا)، مطبوعات آزاد، پارلمان و غیره می توانند، نیرومندانه جامعه را اداره کنند.
با نگاهی به ۱۲ سال پروژه وحدت چپ، می توان بدون کمترین تردیدی گفت که مسئولین پروژه نه تنها کمترین تلاشی برای میانجی گری اجتماعی در جهت ارتباط و جذب روشنفکران سیاسی و زنان و جوانان و تماس با جامعه مدنی نکردند، بلکه اندک کسانی را هم که خارج از جمعشان تمایلی به پروژه وحدت داشتند، را نمی توانستند تحمل کنند.

۱۰. منش یا عادت واره جمعی فدایی
این مجموعه از جریان فدایی در طول این سالها در درون خود، قواعد نانوشته ای را ایجاد کرده است، که راهنمای یک رفتار جمعی است و این منش یا عادت واره جمعی فدایی وار چنان درونی شده است که آنها، توان فهمیدن افراد خارج از جمع خود را، ندارند و افراد بیرونی نیز قادر به فهم این منش فدایی وار نیستند.
این موضوع چنان سخت جان شده است که فرد متعلق به این مجموعه، انتخاب خود را انتخاب شخصی می پندارد، اما در عمل چیزی جز درونی سازی قواعدی که، گروه به او تحمیل کرده است، نیست.

نتیجه نهایی
به عنوان "همراه ناظر" در کنگره وحدت حضور داشتم. باور شخصی من در پایان کنگره وحدت این بود که: درستی نتایج تجزیه و تحلیل های دهگانه بالا، با شیوه کارکنگره وحدت و نتایج حاصل از آن تایید شد.
کاملا روشن است که تجزیه و تحلیل های دهگانه، عمدتا جنبه عملکردی دارند و پاسخی به چرایی وضع موجود نیستد. با مطالعه و تعمق بیشتر و استفاده از ادبیات جریان شناسی سیاسی و نظرات محققین در این عرصه باور شخصی من اکنون این است که دلایل این شیوه رفتار سیاسی را در دو وجه مختلف می توان توضیح داد:
۱.مسئله قدرت و سیاست
قدرت و سیاست واقعیت های مسلم، یک مجموعه سیاسی هستند. قدرت در یک مجموعه سازمانی یعنی نفوذ آگاهانه بر باورها، احساسات و رفتار افراد دریک جریان سیاسی.
سیاست، شیوه اعمال قدرت است، همانطور که قدرت شامل وجوه دوگانه مثبت و منفی است، سیاست نیز دارای دو بعد منفی و مثبت است.
جریان فدایی از بدو تشکیل آن شامل یک "سر" یعنی رهبری و یک بدنه یعنی اعضا بود. شیوه اعمال قدرت در درون جریان فدایی این گونه بود که "سر" رهبری میکرد و به "بدنه" خط می داد و بدنه نیز بی چون چرا آنرا اجرا می نمود.
معیار های انتخاب در رهبری نیز با سابقه چریکی، زندان، میزان ارتباطات درون سازمانی و هم ولایتی و خویشاوندی تعیین می شد. اگر چه بعد از گذشت چندین دهه این معیارها و همچنین رابطه میان "سر" و "بدنه" به اشکال گذشته دیگر وجود ندارد، اما سابقه های ذهنی از گذشته در حافظه ای تاریخی، تبدیل به فرهنگ سازمانی در درون مجموعه فدایی شده است.
امروزه نیز در درون این مجموعه حلقه محدودی از رهبران، که به دلیل داشتن امتیازات یا حقوقی ویژه از گذشته، توانایی نظری – سیاسی، نوعی مهارت فنی در فضای سایبری، توانایی چانه زنی با گرایشات مختلف نظری – سیاسی درونی، و یا رفیق گرمابه و گلستان، شکل گرفته است که به رهبران مادام العمر تبدیل شده اند.

۲. مقاومت حلقه محدودی از رهبران در مقابل هرگونه تغییر
تجربیاتم به عنوان "همراه ناظر" در جریان پروژه وحدت، نشانگر این موضوع است که حلقه محدودی از رهبران که در بالا ذگر شد، چه در جریان پروژه وحدت و چه در کنگره برای خود حق انحصاری تصمیم گیری قائل بودند و در تمام مدت نیز به آن آشکار و پنهان عمل نمودند. در چارچوب این حق انحصاری نه تنها مانع هر تغییری از بیرون از مجموعه خود بودند، بلکه امکان تغییر از درون را نیز سلب نمودند. این حلقه محدود علاقه ای به شفاف سازی روند کار و ترازنامه فعالیت خود نداشت.

نتیجه گیری آخر
هنر سیاست، هنر امکان پذیر کردن ایده ها است. ایده وحدت چپ، ایده بسیار ارزشمندی است. اما ترازنامه فعالیت پروژه وحدت، برپایی اولین کنگره مشترک و فعالیت سه ماهه حزب چپ ایران (فداییان خلق) نشانگر این است که آینده این ایده، همانند آینده حزب چپ ایران (فداییان خلق) در هاله از ابهام است.

احمد هاشمی
ahmad.haschemi@gmx.at