هذیان تابستانی


مهدی اصلانی


• مگر نه آن‌که قرار است خون بریزند! پس عباس از چه رو میانه‌ی بند معرکه گرفته است؟ اسد دیگر بلدِ شوخی نیست، هبت می‌گوید مسلمان نیستم و نماز نمی‌گذارم، علی لنگرودی قندیل‌های خون از شمدهای تابستانی می‌شوید و فم‌تفرشی را بر گرده‌هایش نشانده به حیاط می‌برد، جلیل می‌گوید اوخومورام و بعد از ۵ نوبت و ۵۰ ضربه کابل با شیشه‌ی مربا رگ می‌زند تا غرور به امانت بماند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۰ تير ۱٣۹۷ -  ۲۱ ژوئيه ۲۰۱٨


تابستان است
از تمام فصل‌ها تنها بلدِ تابستان‌ام
آشنای کافور و کامیونِ یخچال‌دار!
دیشب فال گریه گرفتم و ۶۷ بوته‌ی گل ِسرخ را خواب دیدم
دیگر در خون‌دره‌های اوین هیچ‌کس خواب دریا نمی‌بیند
حْسن‌یوسف‌های لب‌تشنه رو به خورشید، آب را به دعا نشسته‌اند
آدونیس‌های خشکیده در حیاط بند ۸ له‌له‌زنان منتظر حاج‌محسن به صف ایستاده‌اند
منصور نجفی از خیسِ خاکِ گوهر، بوی نخل به مشام می‌کشد
رضا عصمتی پیراهن آبی‌ی ملاقات‌اش را زیر پتوی سربازی صاف می‌کند
خوشابی در حسرتِ قلیه
مجتبا اخگر از پیت‌حلبی رنده می‌سازد و ممد جنگی از پوست هندوانه مربا
گنجشک‌ها پشتِ میله‌های بند در حسرت چکه‌‌ آبی سکسکه می‌کنند
زیرپیراهن ورزشی‌ی عبدی روی طناب، داررقصی می‌کند
سهراب در وداع واپسین با رسول سهمِ سیگارش می‌بلعد و شمایل برزو و غزال به سینه می‌فشارد
بهنام از بند ۸ گوهر تا انجماد توچال مورس می‌زند (۱)
قاصدک‌ها خبرکشی می‌کنند! و ما نمی‌شنویم. هان چه‌خبر آوردی؟
آقا‌محمود بندیان به سرخوشی می‌خواند: من گلمیشم سیزه قوناخ جیران منه باخ باخ (۲)
مجتبا در اصفهان برای مادر محسنی گردن‌آویز نقش می‌زند (۳)
حسین یه‌پا دوپا می‌زند
سعید پهلوان از بالای ران تکل می‌زند و ملی‌خوری می‌کند
مگر نه آن‌که قرار است خون بریزند! پس عباس از چه رو میانه‌ی بند معرکه گرفته است؟
اسد دیگر بلدِ شوخی نیست
هبت می‌گوید مسلمان نیستم و نماز نمی‌گذارم
علی لنگرودی قندیل‌های خون از شمدهای تابستانی می‌شوید و فم‌تفرشی را بر گرده‌هایش نشانده به حیاط می‌برد
اوغول بالا در انفرادی ملی‌کشی می‌کند و نمی‌داند لاشخورها هلال ماه به دندان گرفته‌اند
جلیل می‌گوید اوخومورام و بعد از ۵ نوبت و ۵۰ ضربه کابل با شیشه‌ی مربا رگ می‌زند تا غرور به امانت بماند (۴)
شیخ مقیسه با چشمانی قی کرده از خون تابستان به نمازِ فتح می‌‌ایستد (۵)
حمزه وسط بند زخمِ واپسین را به سخره گرفته و رو به مهدی فریدونی می‌گوید فَکِ‌اش دو
میترا در مصافِ تازیانه و سرم سر تکان می‌دهد و به ناهید می‌گوید هنوز نخوانده‌ام و نمی‌خوانم
فروزان عبدی با بلور سرانگشتان کشیده‌اش از پشت یک سوم آبشار می‌زند و قهقه‌ی مریم گلزاده خدا را نشانه می‌گیرد و نمازش قضا می‌شود
تابستان است و ما هنوز ۶۷ تابستان دیگر باید شمع‌های خاطره بیفروزیم
...

۱- بهنام کرمی از جمله زندانیان چپ بود که در هم‌راهی با شماری دیگر از زندانیان با مورس، خبررسان اعدام‌ به دیگر بندها شد. بهنام پس از آزادی از حبس در کوه‌پیمایی در توچال یخ زد.
۲- ترنم همیشه‌ی محمود‌آقا (محمود علیزاده) در زندان تصنیفی آذری: من گلمیشم سیزه قوناخ جیران منه باخ باخ.
۳- مجتبا محسنی از انگشت‌شمار منسوبین به جریان چپ اعدامی در شهرستان‌ها بود که به جهت پرونده‌‌ی گذشته‌اش در زندان اصفهان اعدام شد.
۴- نمی‌خوانم به آذری اوخومورام. جلیل شهبازی پس از خوردن ۵۰ ضربه کابل در نوبت دست‌شویی با شیشه‌ی مربا به زندگی‌اش پایانی آگاهانه بخشید.
۵- شیخ مقیسه یا ناصریان دادیار زندان گوهردشت؛ از عواملِ کلیدی کشتار تابستان ۶۷.