زنان باید هنر جنگیدن را یاد بگیرند
نفیسه محمدپور


• اعظم صادق‌زاده یکی از لیدرهای طبیعت‌گرد فعال در استان مازندران است. گفت‌وگویی با او ترتیب دادم و همان‌طور که حدس می‌زدم چالش‌های زندگی حرفه‌ای‌اش در عین تفاوت نوع شغلش شباهت زیادی به زنان کشاورز،‌ دامدار یا نانوایی بود که قبلاً با آن‌ها حرف زده بود‌م. می گوید: من به‌عنوان یک لیدر باید کنار راننده بنشینم و راه را نشان بدهم ولی وقتی به پلیس راه می‌رسیم باید برم صندلی عقب چون خانم‌ها از نظر پلیس نباید در صندلی جلوی اتوبوس بنشینند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ مرداد ۱٣۹۷ -  ۲۹ ژوئيه ۲۰۱٨




بیدارزنی: ‌اعتراف می‌کنم از زمانی که به‌طور جدی مسئولیت زندگی خودم و دخترم بر دوشم گذاشته شد، چشمم دنبال زنانی بود که صاحب شغل و درآمد هستند. به‌خصوص آنهایی که خودشان کسب و کاری برای خود دست و پا کرده‌اند. تاکنون با تعدادی از این زنان حرف زده‌‌ام. اغلب دغدغه‌ها و چالش‌هایی مشابه هم دارند. چالش‌های این زنان بر خلاف مردان همتای خود به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اول که در بین زنان و مردان مشترک است نگرانی‌های معمول بازار کار است. از نوسانات قیمت‌ها گرفته تا عرضه و تقاضا و غیره؛ اما نگرانی دیگری که اغلب برای زنان بسیار عادی است و در برخی موارد اصلاً برای مردان تعریف نشده است، مشکلاتی است که زنان به خاطر جنسیتشان با آن‌ها مواجه هستند.

اعظم صادق‌زاده یکی از لیدرهای طبیعت‌گرد فعال در استان مازندران است. با او چندی پیش آشنا شدم و همیشه متعجب بودم که چطور زنی جوان می‌تواند در چنین شغل پراسترس و پرمسئولیتی به این خوبی بدرخشد. یکی از ویژگی‌های تورهای او این است که پر از موسیقی و رقص و شور و نشاط است. در عین حال فضا کاملاً جدی و حرفه‌ای ا‌ست. به همین بهانه گفت‌وگویی با او ترتیب دادم و همان‌طور که حدس می‌زدم چالش‌های زندگی حرفه‌ای‌اش در عین تفاوت نوع شغلش شباهت زیادی به زنان کشاورز،‌ دامدار یا نانوایی بود که قبلاً با آن‌ها حرف زده بود‌م.

اعظم در کمال ناباوری برایم توضیح داد تنها یک سال و اندی است که شغلش را شروع کرده -درصورتی‌که بسیار پخته‌تر و باتجربه‌تر به نظر می‌رسد. او از سال‌ها قبل به کوهنوردی مشغول بوده و تقریباً دو سال است که به مازندران نقل مکان کرده است. در مازندران با یک گروه کوهنوردی آشنا می‌شود و پس از مدت کوتاهی خودش پیشنهاد همکاری با آن‌ها را مطرح می‌کند. اعظم می‌گوید از معاشرت با آدم‌ها لذت می‌برد. زنی پرانرژی است که به‌راحتی می‌تواند با جمعی بزرگ ارتباط برقرار کند با اینکه در گذشته هیچ تجربه لیدری نداشته است، مدیر مجموعه به راحتی به او اعتماد کرده و پیشنهادش را می‌پذیرد. او می‌گوید از اینکه یک مرد که سال‌ها تجربه سرپرستی گروه‌های حرفه‌ای کوهنوردی و سنگ‌نوردی را داشته به‌راحتی به او اعتماد کرد و مجموعه بزرگی را به دستش سپرد احساس خوبی داشته و همین امر باعث شد که با قدرت کارش را آغاز کند؛ اما به هر حال شروع هر کاری مشکل است. اعظم می‌گوید اولین تورم را با ۱۲ نفر آغاز کردم و مثل اردکی که جوجه‌هایش را می‌شمارد دائماً این ۱۲ نفر را می‌شماردم که کسی جا نمانده باشد یا اتفاقی برای کسی نیفتاده باشد اما حالا بعد از یک سال ۶۰ نفر را به طبیعت‌گردی می‌برم و با یک نگاه می‌فهمم همه حضور دارند یا خیر. خودش معتقد است که به‌سرعت مسلط بر کارش شده و شاد بودن و پرانرژی بودن موجب شده که در برنامه‌های هفتگی طبیعت‌گردی دیگران مدام سوال کنند که آیا صادق‌زاده در این برنامه حضور دارد؟ اگر او هست ما می‌آییم. اعظم ادامه می‌دهد که کار همیشه هم خیلی خوب پیش نمی‌رود. او معتقد است که همه جای دنیا نگاه ابزاری به زن وجود دارد اما در این شغل اعتراض به این مسئله کمی پیچیده است. مثلاً وقتی من مسافر مرد دارم ازآنجایی‌که او مشتری من است باید با او برخورد خوب داشته باشم، منعطف باشم، ارتباط خوب برقرار کنم و در عین حال قاطع باشم و او را پشت مرزش نگه دارم. این سبک کار با مشتری مثل راه رفتن بر لبه تیغ است. بارها در تورها به من پیشنهاد سکس شده فقط به خاطر اینکه در کارم پرانرژی و شاد هستم. جنب‌وجوش دارم و لبخند می‌زنم، همین باعث شده که خیلی‌ها به خودشان اجازه بدهند مرزهای حریم خصوصی من را رعایت نکنند؛ و بعد از پیشنهادهای غیراخلاقی هم با اینکه به من بی‌حرمتی شده است باید با احترام به آن فرد بفهمانم که اشتباه آمده است. خیلی راحت در شهری کوچک که من مشتری‌های ثابت دارم و اغلب افراد همدیگر را می‌شناسند ممکن است برایم دردسر ایجاد شود.

از چالش‌های قانونی این شغل که پرسیدم اعظم می‌گوید: قانون در این زمینه خیلی به زن‌ها سخت نگرفته مثل مشاغل دیگر که باید مباشر و همکار مرد داشته باشند. بیشتر مسئله فرهنگی و سنتی مشکل‌آفرین است. او در ادامه می‌گوید که با خانواده‌اش برای انتخاب این شغل به مشکل برخورده است و در اولین تور دو روزه‌اش پدرش به او گفته: دیگه ول شدی! او می‌گوید برای اینکه بتوانم خانواده‌ام را راضی کنم که با شغلم کنار بیایند خیلی جنگیدم و اگر همین انرژی برای جنگیدن با خانواده را صرف کار کرده بودم خیلی جلوتر از نقطه‌ای بودم که امروز ایستاده‌ام. این‌گونه مسائل که از خانواده شروع می‌شوند در محل کار و جامعه نیز ادامه دارند. مثلاً من به‌عنوان یک لیدر باید کنار راننده بنشینم و راه را نشان بدهم ولی وقتی به پلیس راه می‌رسیم باید برم صندلی عقب چون خانم‌ها از نظر پلیس نباید در صندلی جلوی اتوبوس بنشینند. یا مثلاً موقع غذا خوردن برای خیلی‌ها سوال است که الان کی باید کباب درست کند و وقتی میگویم: «من» می‌پرسند مگر زن‌ها می‌توانند کباب درست کنند! اعظم معتقد است گاهی ما زن‌ها نیز با این جریان جامعه همراه می‌شویم و کلیشه‌های اجتماعی زنانه و مردانه را خواسته یا ناخواسته تقویت می‌کنیم. برای مثال ما زن‌ها باید تکلیف خودمان را روشن کنیم یا تمکین و مهریه می‌خواهیم یا حق طلاق؟ حق کار کردن می‌خواهیم یا نفقه؟ اگر می‌خواهیم لیدر طبیعت گرد موفقی باشیم باید بپذیریم که چهره آفتاب‌سوخته داشته باشیم و موقع جمع‌کردن هیزم ناخن‌هایمان بشکند. مثلاً من به خاطر شغلم باید همیشه مقداری تجهیزات اضافه برای گروه همراه داشته باشم و غالباً کوله من سنگین‌تر از بقیه است اما هرگز کوله‌ام را به مردها نمی‌دهم یا بارم را با کسی تقسیم نمی‌کنم زیرا این شغل من است؛ وظیفه من است و انتخاب من. این‌جور بلاتکلیفی‌ها خودش به اندازه چالش‌های قانونی و اجتماعی مانع بزرگی برای پیشرفت شغلی ما زنان است و ما باید هنر جنگیدن در چندین جبهه را به‌طور هم‌زمان داشته باشیم.