میر حسین موسوی، همچنان یک آلترناتیو مناسب - ابوالقاسم گلستانی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۶ مرداد ۱٣۹۷ -  ۷ اوت ۲۰۱٨


امضای میرحسین موسوی در کنار اقتصاددانان مترقی چون فرشاد مومنی در زیر نامه اخیر شماری از اقتصادانان به حسن روحانی حاکی از آن است که میرحسین در میان اصلاح طلبان، اصولگرایان و اعتدالگرایانِ مدعی دمکراسی و عدالت اجتماعی منحصر به فرد است.

قبول داریم که در انتخابات ۸۸ یکی از حامیان قدرتمند او مرحوم هاشمی رفسنجانی بود؛ رئیس جمهوری که سیاست اقتصادی ویرانگر نئولیبرالیِ دیکته شده از سوی صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را پس از انقلاب بنیاد گذاشت و تمامی روسای جمهور تا به امروز به آن "پایبند" مانده اند. حمایت رفسنجانی از میر حسین تا آنجا او (موسوی) را زیر سوال برد که برخی منتقدان جنبش سیز، موسوی را حامی الیگارشهای هاشمی رفسنجانی معرفی کرده و جنبش مذبور را "انقلاب رنگی" هدایت شده از سوی غرب نامیده اند؛ حال آنکه به اعتقاد من، حمایت رفسنجانی از کاندیداتوری مهندس موسوی تاکتیکی و برای جبران اعتبار از دست رفته خود و به امید بهره برداری از موفقیت هایی احتمالی یی بود که با حضور قدرتمند موسوی در رویدادهای آتی متصور بود. به گمان من، همراهی موسوی با رییس جمهور پیشین، محمد خاتمی، و به تبع آن حمایت او (موسوی) از کاندیداتوری حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶ نیز روی هم رفته فراتر از علت نزدیکی او به رفسنجانی نمی تواند تفسیر شود. همین جا اضافه کنم که میرحسین موسوی با محمد خاتمی نیز دست کم از دو جنبه تفاوت بنیادین دارد: به خلاف خاتمی در برابر ارتجاع کوتاه نمی آید و مقاوم و سرسخت است؛ و از سوی دیگر، همانگونه که در منشورهای او مشاهده شد و نیز حمایت او از نامه اخیر اقتصدادانان به حسن روحانی، رویکرد اقتصادی اش ملی گرایانه است.

مهندس موسوی در کارزارهای تبلیغاتی پیش از انتخابات ۸۸، خود را "اصلاح طلب اصولگرا" خوانده بود، زیرا او به درستی کاستی های هر دو گروه اصولگرا و اصلاح طلب را به خوبی تشخیص داده بود: در اولی جنبه های ملی قوی ولی روحیه دمکراتیک ضعیف بود؛ در دومی (به انضمام اعتدالگرایان) به عکس بوده و هست.

جنبش سبز که در آن از هر طیفی حضور داشتند _ البته با مشارکت ضعیف طبقه کارگر، به اعتقاد من، نه "رنگی"، بلکه جنبشی اصیل بود به طوری که نوام چامسکی به دلیل قائم به ذات بودن آن، از آن ستایش به عمل آورد و اظهار امیدواری کرد که از آن پس جنبش های اجتماعی در سایر کشورهای در حال توسعه از آن الگو برداری کنند. اما رفته رفته و با تضعیف شدن رهبری میرحسین از سوی حاکمیت مستبد و در عین انفعال تدریجی خودخواسته ی میرحسین (گویی نمی دانست تا کجا باید پیش برود)، جنبش سبز به رغم اصالتش، کم کم تکه پاره شد، به هر سو کشیده شد و به "رنگی" شدن نیز گرفتار گردید!

جامعه ایران امروز به جنبش "سبز" تازه‌ ای نیازمند است و یاران صدیق و همجنس میرحسین موسوی می توانند بار دیگر و از جمله به واسطه غیبت تاسفبار اپوزوسیون متحد چپ، برای پیشبرد مبارزات نقش آفرینی کنند؛ هر چند ترکیب اجتماعی این جنبش با آن آن یکی در ۸۸ تفاوت های فراوان دارد. امروز، با وجود گسترش شدید فقر در جامعه (۵۰% زیر خط فقر)، نیروی اصلی معترضین را نیروهای زحمتکش و به شدت آسیب دیده جامعه تشکیل می دهند، حال آنکه در ۸۸ نیروهای غالب از قشرهای میانه و مرفه بوده اند؛ به عبارت دیگر، طبقه میانی و متوسط در ایران در حال نابودی است و به گمانم، دلیل بی نیازی جامعه به گفتمان اصلاح طلبی همین است. در عین حال، اکثریت مردم خواهان برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی اند. از این گذشته، بخش گسترده ای از مردم نگران تسلیم شدن دولت حسن روحانی در برابر فشارها و تهدیدهای دولت آمریکا، اعم از تحریم اقتصادی و تهدید نظامی هستند. لذا، رهبرانی که قرار است جنبش اجتماعی در راه را هدایت کنتد، باید دارای پتانسیل هایی باشند تا به نیازها جامعه ی "امرزو" در تمامی این جنبه ها پاسخ دهند: خواهان برچیدن فساد باشند؛ قائم به ذات و ملی باشند؛ با خصوصی سازی موسسات مخالف و خواهان دولتی کردن موسسات خصوصی شده از جمله بانکها باشند؛ دمکراسی خواه باشند؛ و در مقابل تهدیدهای دولت آمریکا مقاوم و سرسخت باشند. به‌گمان من، مهندس میرحسین موسوی یکی از آنان است که از چنین ظرفیتی برخوردار است.