نبرد فراشان تاریکی و آفتاب کاران جنگل!
به پاس قربانیان انجمن سبز چیای مریوان


ارسلان عزیزی


• مردم امروز در صف ھای فشرده و طولانی، با حنجرهھای زخمی خود فریاد زدند، ھیچ طوفانی قادر به درھم کوبیدن ھمبستگی و باور عمیق ما به زندگی نیست. ما شایسته ی سرزمینی آباد و آزاد ھستیم، که بوم ھا و خفاشھای شوم، سالھاست بر طبل ویرانی آن می کوبند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۶ شهريور ۱٣۹۷ -  ۲٨ اوت ۲۰۱٨



امروز شھر مریوان با قربانیان سوم شھریور وداع کرد. ١ دھھا ھزار زن و مرد، پیر و جوان، بابغض در گلو و اشک در چشمان، شانه به شانهی ھم، جنازهھای سوخته و سنگ شده عزیزانشان را با ستایش و احترامی کم نظیر، به خاک سپردند. آنھا می دانستند؛ روحیه خستگی ناپذیر، فداکاریھای بی دریغ و فرھنگ سازیھای انسانی و امروزی، در برخورد با محیط زیست و حیات وحش، ھمراه با حفاظت از زمین، درخت و آب و ھوا، از گزند حوادث طبیعی و غیرطبیعی، در کنار پاکیزهگی محیط روستاھا و خدمات داوطلبانه در شھرھای حادثه دیده، وامدار تلاشھای آن جان ھای پاک و شریفی است؛ که امروز باید با اندوه تلنبار شده و دردی جانکاه، بخشی از تن متلاشی شده و جان سوختهاش را به خاک بسپارند.

اولین باری که انجمن سبز چیا در مریوان، موجودیت خود را اعلام کرد ، نوروز سال ١٣٧٩ بود. درست یک روز قبل از برگزاری اولین متینگ بزرگ نوروزی، نوروزی که در آن انجمن سبز چیا اعلام موجودیت کرد؛ به ھمت انجمن فرھنگی- ادبی مریوان، ھزار اصله نھال و درخت، بیاد سالگرد قربانیان بمباران شیمیایی حلبجه در تپهھای شمالی شھر، در ھمان گورستانی که امروز، تن ھای سوختهی عزیزانش را در آغوش کشید، کاشته شد. ایدهای که بعدن به کار روتین وعملی انجمن چیا بدل شد.

انجمنی که امروز به کوه عظیمی از اعتماد عمومی مردم بدل شده است، در آن روز در اولین بیانیهی خود، از مردم خواسته بود؛ بیاید تا بار دیگر زندگی و شادابی را به طبیعت باز گردانیم و اولین ابتکارعملی آنان، بازگرداندن ماھیھای نوروزی محصور شده در تنگ ھای کوچک خانهھا، به دریا «دریاچهی زرێبار» و بخشیدن حق زندگی به آنھا بود. انجمن سبز فراتر از یک جمعیت کوچک پا گرفت و بسیار زود اعتماد عمومی را بدست آورد و یاران فداکار وشیفتهی بسیاری از میان زنان و مردان شھر و روستا، نظیر شریف باجوهرھا و امید کھنه پوشی ھا را ھمراه خود کرد.

مردم امروز در صف ھای فشرده و طولانی، با حنجرهھای زخمی خود فریاد زدند، ھیچ طوفانی قادر به درھم کوبیدن ھمبستگی و باور عمیق ما به زندگی نیست. ما شایستهی سرزمینی آباد و آزاد ھستیم، که بوم ھا و خفاشھای شوم، سالھاست بر طبل ویرانی آن می کوبند. مردم امروز یکبار دیگر، بی پرده و با صدای رسا گفتند؛ از سرزمین درختان بلوط، کوھھای سربه فلک کشیده و چمنزارھای پر از گل بروید و بگذارید، ما خود زندگی کنیم. به حفرھای تاریک و غارھای نمور، جایی که از روشنایی آفتاب و نور زندگی خبری نیست، باز گردید. آنجا ماوای بقا و محل حیات شماست. از این سرزمین، سرزمین سبز، از سرزمینی که مردمانش سرود عشق و زندگی بر لب دارند؛ دست بشویید. این مردم و این سرزمین شما را نمی خواھند. چه صدائی رساتر و گویاتر از این ھمه فریاد؟!
بومھا و خفاشھا خواستند، اندامھای سوخته و زغال شده شریف، امید، رحمت و محمد را شبانه و در تاریکی به خاک بسپارند، خانوادهھا را با ترفند و ترس و تھدید در منگنه و فشار گذاشتند، زیرا که ھمهی ھراس آنھا از برآمدن آفتاب بود. باید به ھمه آن جان ھا و چشمان خسته، که شب را با ستارهھا تا سحر، تا برآمدن آفتاب و محو تاریکی، در مقابل بیمارستان بوعلی سینا استقامت کردند و ماندند؛ درود فرستاد. آنجا که تن ھای سوخته و زغال شده شریف ویارانش، فریاد می زدند، نگذارید؛ قاتلان، ما را در تاریکی شب، دور از چشم شما و در دشتھای نمور دور از شھر، خاک کنند. ما را از خروش خیابان و از طلوع و برآمدن دوباره آفتاب دریغ مدارید. این آرزو را با ما خاک نکنید. ما می خواھیم؛ یکبار دیگر، نسیم آخرین روزھای شھریور زرێبار و دشت ھای حاصلخیز شھرمان را استنشاق کنیم. نه، نگذارید قاتلان ما را با خود ببرند…

اما ھمهی ھراس و تشویش شما، فراشان تاریکی و حفرهھای نمور، از تابیدن نور زندگی و روشنایی روز بود. از سر برآوردن خورشید و تشعشع امواج بیکران ھستی بخش عشق به انسان و طبیعت بود. ترس از دروکردن طوفان خشمی بود، که خود کاشته بودید. ھمه می دانستند، که شریف و امید و یاران سبز آنھا، بارھا اسبان سرکش شرارهھای آتش را رام کرده و بر آن افسار زده بودند. مردم کمترین تردیدی به دل راه نمی دھند، که دام مرگ این چھار نفر، در اتاقھای تاریک و نمور فکری خفاشان و فراشان شب چیده شده بود. زان رو بود که شھر فریاد می زد؛ شھید نامیراست. شھر مملو از شھید است. خیابان خروشید، از آن رو زقلبھای ما خون چکیده…
ھمرزمان بی شمار شریف و امید، تن ھای سوخته عزیزانشان را جایی به خاک سپردند، که یاران روزھای سیاه و سکوت، پیشگامان روشنایی و امید، آنان که با مرگ خود، جان ھستی و مشعل روشنی بخش زندگی را به نسل بعد از خود سپردند؛ دمی است که آرمیدهاند.

چه روز شومی است و چه روز شومی بود٢، سوم شھریور. اگر آن روز، شھر خسته و پراکنده بود و از انسجام و بسیج نیروھای خود ناتوان، اما امروز توانا و استوار، بازو در بازو، خیابان را به تسخیر خود در آورده است. اگر ٣٩ سال پیش آن بدنام و خون آشام معاصر تاریخ ایران ٩ سرو بلند قامت و رعنای شھر را ناجوانمرانه درو کرد و رفت. اگر سپاه بی شمار اھریمنیان و در کنار آنھا، کرمھا و جاھلان و لاتھا خودی، امان از نفس شھر بریده بودند؛ اما امروز سروھای جوان و چابک، با کولهباری از تجربه و امید به جنگ سیاھی و تاریکی آمدهاند و تا برامدن آفتاب و طلوع دوبارهی زندگی از پای نخواھند نشست.


۱) شریف باجوهر، امید کھنهپوشی از اعضای انجمن سبز چیا و محمد پژوھی و نعمت کارگران موقت منابع طبیعی مریوان که در روزسوم شھریور در حین خاموش کردن جنگلھا و مراتع آتش گرفتهی روستاھای سهلهسی و پێله، بر اثر انفجار مواد اتش زا جان خود را از دست دادند.
۲) روز سوم شھریور ١٣٥٨ شیخ صادق خلخالی، در دادگاھای چند دقیقهای ٩ نفر فرزندان دلیر شھر مریوان را به جوخهھای اعدام سپرد. نقش خائنین و خودفروختهھای محلی در بدام انداختن و اعدام این عزیزان غیرقابل انکار است. جانباختگان عبارت بودند از: حسین و امین مصطفی سلطانی، حسین و احمد پیرخضرانی، دکتر بھمن اصغری، جلال نسیمی، فایق عزیزی، علی دستان و احمد قادرزاده.