ما ایرانی هستیم؛ متفاوت و متّحد


مارال سعید


• آقای محسن هاشمی یا نمی دانی یا میدانی و کتمان میکنی. در هر صورت اگر شما از پس ۳۰ سال زعامت این سیّد متوهّم هنوز نمیدانید سلسه جُنبان این عوجاجات کیست و یا در کجاست باید بر حال شما گریست. چرا که شما مصداق مسلّم آن کلام نغزید؛ آنکس که نداند و نداند که نداند؛ در جَهلِ مُرکّب، اَبدالدَهر بماند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۲ شهريور ۱٣۹۷ -  ۱٣ سپتامبر ۲۰۱٨


از مَنظرِ فهم کلام، پُر تفاوت نکند آن جمله ی قِصار از آنِ مولوی ست یا ابن یمین. چرا که گر نیک بنگری؛ جاری بودن آن کلام را در چهره ی کسان خواهی دید. همانها که از پس ۴۰ سال هنوز بر اسب تناقض نشسته، فرورفتن نظام در مرداب بحرانها می بینند و پرده بر چشم مردم می کشند.

در سرزمین عجایب، هیچ چیز عجیب نیست! حتی اگر بی مسئولیت ترین فرد نظام (ولی فقیه) اپوزسیونِ نظام خویش باشد و از مَضرّات "موازی کاری" بگوید. او این سخن در حالی می گوید که خود برای حفظ جبّه ی ولایت (که خود در زمان انتخاب گفته بود: بر چنین انتخابی باید گریست) ۳۰ سال است برای نقض جمهوریت نظام همچون سَلف خویش روح الله خمینی، دولتهای در سایه و به موازات دولت انتخابی ی مردم تشکیل داده است. اگرچه کوس رسوائی ی کارهای این سیّد متوهّم چنان بَرملاست که نیازی به روشهای در سایه و نیم سایه و آفتابی ندارد. اما هرگاه مبارزات مردم، رأس نظام را نشانه میرود، هستند کسانی که دانسته و نادانسته در پی انحراف نوک پیکان مبارزات بَرمی آیند. از آن میان؛ یکی همین آقای محسن هاشمی رئیس شورای شهر تهران است. ایشان در مصاحبه ی روز چهارشنبه ۱۲ شهریور خود با روزنامه ایران می گوید: ... بحثِ به مراتب مهم‌تر، دولت سایه است. به این معنی که مثلاً دولت از طریق وزارت خارجه سیاست خارجی کشور را دنبال می‌کند، اما گروه دیگری در جای دیگری که معلوم نیست کجاست و در سایه و دور از انظار نشسته‌اند، مقابل تصمیمات دولت می‌ایستند.

باید گفت؛ آقای هاشمی یا نمی دانی یا میدانی و کتمان میکنی. در هر صورت اگر شما از پس ۳۰ سال زعامت این سیّد متوهّم هنوز نمیدانید سلسه جُنبان این عوجاجات کیست و یا در کجاست باید بر حال شما گریست. چرا که شما مصداق مسلّم آن کلام نغزید؛

آنکس که نداند و نداند که نداند در جَهلِ مُرکّب، اَبدالدَهر بماند    
البته اگر می خواهید در جَهلِ مُرکّب بمانید، خود دانید ولی سعی ننمائید در مقابل چشم مردم پرده ی ساتر بکشید.

بَر دینخواران و عَمَله و اَکره ی ولی فقیه که برای ایز گم کردن این حرفها میزنند حَرَجی نیست، اما هستند پاره ای دیندارانِ ایراندوست که همچون خوابگردها به گرد خویش می گردند و نمی بینید؛ مشکل در کجاست!

خانمها، آقایان! پند نیکو باید شنید؛ مشکل، این سیّد متوهّم نیست چرا که هر آنکس بر این مَسندِ پُر قدرتِ بی مسئولیت نشیند همچو او خواهد گشت. سرچشمه ی گل آلوده گی ی این آب، در ساختار سراپا متناقض جمهوری اسلامی نهفته است. هوشیار باید بود، دینخواران هر فرصت غنیمت دانسته در حالیکه کشور از درهم آمیزیِ دین و دولت در حالِ نشستن به خاکِ سیاه است، "موازی کاری" و "دولت در سایه" و بالاتر از همه "سکولاریزم" را بعنوان بلیّه ی ایران ویران کن معرفی می کنند. آن دو را خود می کنند و بَر مردم اشک تمساح میریزند اما این یکی را از وحشت خویش بَر زبان می رانند. به ما می گویند از "سکولاریزم" بترسیم، در حالیکه خود از آن می ترسند. چرا که نیک میدانند با برقراری یک نظام سکولار – دمکرات در ایران، دکّان دینخواری بسته خواهد شد.

آمارها از خامه ی این قلم نچکیدست، دین گریزی و اخلاق گریزی متولدین و بزرگ شده گان ۱۳۵۸ به بعد نتیجه تبلیغات نیروهای سیاسی ی مخالف و یا کشورهای به زَعم حکومت "متخاصم" نبوده و نیست. این آمار انعکاسیست از تجربه ی عینی و زندگی روزمره ی مردم در نظام فخیمه ی مبتنی بر زر و زور و تزویر. فاجعه ای که گستره ی آن تا بدانجاست که حتی دادِ پدر معنویِ نظام (مصباح یزدی) که از قِبَل همین نظام به جاه و مقام رسیده، درآمده است. این قلم علیرغم آگاهی به جان سختی دین، پَروای دین گریزی مردم ندارد لیک این گزاره، بابِ تکانی به خوابگردان گفتم که حتی اگر بواقع پَروای دینتان هست راهش جاهلانه چشم بر واقعیات فروبستن و گوش به "دشمن، دشمن" دادن یک رهبر متوهّم نیست.

هموطنِ دیندارم! تجربه ی ۴۰ سال رنج بیهوده را باید آویزه ی گوش ساخت. از مادران و پدران خویش بپرسیم؛ چگونه همین دینخواران و ایادیشان با بهره گیری از علایق دینی – مذهبی مردم برای تفرقه در میان مردم سود جستند. در دهه ی "طلائی" اولیه ی بعد از انقلاب، چگونه آنها برای جدا سازی مردم از هم، بر پبشانی هر ندای آزادیخواهانه و عدالتجویانه مارکِ "کمونیست و التقاطی" کوبیدند و از دیگر سو برای تحریک گفتند: اینان کمر به نابودی دین بسته اند و سند هم همین نامشان است "کمونیست" یعنی خدا نیست. اگرچه این حرف امروز به نظر مُضحک می آید ولی آنروزها برای بسیج مردمانِ ساده دل، کاریُرد داشت. (نعره های هیستریک هادی غفاری بَر بالای وانت در میدان فوزیه تهران)

بله؛ اینگونه توانستند ما را به "کلّه گردها و کلّه تیزها*" تقسیم کنند و مُلک و ملت را به تاراج بَرَند. باید آگاه بود، آنها همچنان از همان حربه و اینبار در شکلی دیگر و با استفاده از نام "سکولاریزم" سعی بر جدائی ما دارند. بدانید که در یک نظام سیاسی ی سکولار – دمکرات، نه کسی سر عِناد با دین مردم دارد و نه کسی مجاز است دین را با سیاست درآمیزد. شک نیست رازِ ماندگار در تاریخِ ما ایرانیان همانا؛ اتّحاد در عینِ داشتن تفاوت است. ما ضمن به رسمیت شناختن تفاوتهایمان در یک سیستم برابر حقوقِ مبتنی بر قانون می توانیم دوشادوش هم، متحدانه در راهِ ایرانی آباد و آزاد بکوشیم و آنرا مامنی برای صلح، علم و رفاهِ خود و فرزندانمان سازیم.

مارال سعید

*نمایشنامه ای از برتولت برشت