در نقد مقاله "نگاهی به گرهگاههای اپوزیسیون، گسستهای رهایی"
مشکل اپوزیسیون مترقی و چپ را چگونه می توان حل کرد
ف. فرشیم
•
هدف من در این رویکرد، به چالش کشیدن "دیدگاه" آقای وثیق است. به هنگام خواندن مقاله پرسشهایی برایم پیش آمد که مهمترین آنها عبارت از این است که "چرا ایشان بیشتر به گرهگاههای اپوزیسیون داخل کشور توجه نمیکنند و وضع آن را با اصول خویش محک نمیزنند؟" و این که، "اساساً، آیا برخی از آن گرهگاهها باعث ناکارآمدی اپوزیسیون در داخل نیز نشده است؟" مثلا آیا "انقلاب در تعریف مفاهیم"، نقیصهای است که تنها گریبان اپوزیسیون خارج از کشور را گرفته است؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۵ شهريور ۱٣۹۷ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۱٨
آقای شیدان وثیق در گفتار اخیر خود* www.akhbar-rooz.com نگاهی به وضع اپوزیسون خارج از کشور انداخته و اشاره کرده که "بنبست اپوزیسیون رادیکال امروزی را میتوان در واپسماندگیاش از انقلاب در خود یافت." به نظر او، اپوزیسیون مذکور باید به هفت مشکل یا گرهگاه وجودی خود توجه و برای آن اقدام (؟) کند. وی پس از ذکر "گرهگاه" اول، یعنی اشاره به نیاز در بازتعریف مفاهیمی نظیر «حاکمیت»، «دولت- ملت»، «مردم»، «دموکراسی»، «جمهوری»، «عدالت»، «امپریالیسم»، «سوسیالیسم»، «انقلاب»، «طبقه»، «حزب» که به عقیدهی ایشان تعریفی متفاوت با اصل آن مفاهیم در سدههای گذشته دارند، به ذکر شش گرهگاه دیگر برای بازگشودن گرههای کار اپوزیسیون خارج کشور پرداخته است. آن شش گرهگاه (به زعم اینجانب نقص یا نارسایی) دیگر عبارت اند از: جدایی از جامعه [داخلی ایران]؛ فرسودگی؛ دولتگرایی و قدرت طلبی؛ حزبیتگرایی سنتی؛ فقدان راهحلها و، سر انجام، فقدان بینش جهانی. قاعدتاً و همان گونه که اشاره شده، عدم رعایت و بیتوجهی به این هفت نارسایی یا گرهگاه باعث تداوم مشکلات اپوزیسیون خارج از کشور، پراکندگی، ناکارآمدی و استهلاک اپوزیسیون خارج از کشور شده است!
قبل از هر چیز، کوشش آقا وثیق به منظور جستجوی کلی و پیشنهادهایی برای انقلاب مذکور یا شاید اصلاح در وضع اپوزیسیون، قابل تامل و تقدیر است و می تواند آغازگر راهی تازه برای حل آن مسائل موجود (نه ضرورتاً عین همان مسائلی که آقای وثیق پیش روی ما نهادهاند) باشد. از سوی دیگر اما، به نظر میرسد که نویسنده در نوعی کلی گویی ناملموس و برداشت تخیلی افتاده و گاه نیز دچار تبیین مبهم گشته است که میل ندارم وارد آن گردم. تنها به عنوان نمونه، به ذکر یک مورد میپردازم:
آقای وثیق می نویسند: "امروزه دیگر نمیتوان تعریفی مشخص [...] از «سوسیالیسم» در تفاوتش با سرمایهداری دولتی و اقتدارگرا به دست داد.". و می افزایند: "از این رو ما در بحثهای خود بیشتر از مقوله «رهایی» یا «رهایش» سخن میرانیم و تا آن جا که مقدور باشد از کاربُرد واژه [...] «سوسیالیسم» [...]، خودداری میکنیم." به نظر من خواننده به درستی در نمی یابد که مقصود از کاربست "رهایی" یا "رهایش" چیست؟ اولاً رهایی از چه چیز یا کدام وضع؟ و ثانیا تفاوتهای آن سوسیالیزم با رهایی چیست؟ نکتهی مبهم دوم در این ارتباط همان مفهوم طبقه است که ایشان معتقدند تغییر کرده است! بحث ایشان در فراسوی گفتار حاضر هرچه باشد، مفهوم طبقه ناظر است بر تقسیم ستمگرانهی ارزش اضافی و تشدید آن! هر اتفاقی که در دنیای سرمایه داری افتاده باشد، این اصل همچنان پا برجاست: سرمایه داری بدون ارزش اضافی و تشدید ارزش اضافی، دست کم، سرمایه داری نخواهد بود! و از همین جا آنچه که به خط سرخ طبقاتی مفهوم می بخشد همین شیوهی تقسیم ارزش اضافی است! بنابر این، جامعهی طبقاتی سرمایهداری امروز در اشکال گوناگونش، اشکال گوناگون تصاحب ارزش اضافی است و به همین دلیل هم طبقاتی است و از همین طریق هم به طبقات به صورت مادی شکل و مفهوم میبخشد.
اما هدف من در این رویکرد، به چالش کشیدن "دیدگاه" آقای وثیق است نه ابهاماتی از آن دست. شک در درستی نگاه نویسنده به هنگام خواندن مقاله به واسطهی بروز پرسشهایی برایم پیش آمد که مهمترین آنها عبارت از این است که "چرا ایشان بیشتر به گرهگاههای اپوزیسیون داخل کشور توجه نمیکنند و وضع آن را با اصول خویش محک نمیزنند؟" و این که، "اساساً، آیا برخی از آن گرهگاهها باعث ناکارآمدی اپوزیسیون در داخل نیز نشده است؟" مثلا آیا "انقلاب در تعریف مفاهیم" نقیصهای است که تنها گریبان اپوزیسیون خارجی را گرفته است؟ و یا حزبیتگرایی سنتی و «فقدان راه حلهای [اندیشیده و قابل تحقق] و یا "فقدان بینش جهانی [واقعگرا]" ایا این مسائل در داخل کشور حل و فصل شدهاند!؟
پرسش مهم دیگری که برایم مطرح شده این است که اگر اپوزیسیون کنونی خارج از کشور در کهولت و کهنسالی خویش، و در پسماندگی خود غوطه میخورد، و این که این اپوزیسیون به خون شفاف، نو و جوان نیاز دارد و خون شفاف فقط در رگ و ریشهی افراد جوان مهاجر به خارج کشور یافت میشود (به شکلی که بتواند آن را قابل مقایسه با انرژی و اندیشهی جوانان دورهی کنفدراسیون پیش از انقلاب کندد)، در این صورت، تحقق چنین اصلی اصلا امروز ممکن است یا نه؟ و اگر هست تا چه زمانی باید در انتظار نشست تا آن خون تازه در رگهای این اپوزیسیون کهنه و کهنسال به گردش در آید؟ و مهم تر این که آیا، تا زمان رسیدن خون شفاف به بدن اپوزیسیون خارج، ایران نابود نخواهد شد؟ مخصوصاً که گرهگاه یا نقیصهی دوم ایشان به گونه ای طرح شده که تغییر را فقط از درون قابل تحقق می دانند- به این دلیل ساده که آنان که در درون هستند و دور از واقعیت عینی جامعه نیستند و کرخت نشده اند و پرت نیفتادهاند!؟
این پرسش ها را برای این مطرح کردم که بگویم هر نثری صادق و ناصر نیست و هر حرفی حلاوت حقیقی ندارد و حلال نیست! هر نگاهی و هر راهبردی به شاهراه حقیقت نمی انجامد و هر انتقادی آبستن نقد ارزشمندی نیست. نمی دانم نگاهی به داستان معروف مثنوی در دفتر سوم، بخش چهل و نهم کرده اید یا نه. مولوی تو گویی برای باز شدن چشم اپوزیسیون میفرماید:
«پیل اندر خانهای تاریک بود؛ / عرضه را آورده بودندش هنود. از برای دیدنش مردم بسی/ اندر آن ظلمت همیشد هر کسی. دیدنش با چشم چون ممکن نبود، اندر آن تاریکیاش کف میبسود. آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد؛ گفت: "همچون ناودانست این نهاد!" آن یکی را دست بر گوشش رسید؛ آن بَرو چون بادبیزن شد پدید! [...] همچنین هر یک به جزوی که رسید، فهم آن میکرد ...» و الی آخر..!
داستان اپوزیسیون ایران، عین داستان خود آقای وثیق به عنوان فردی از اپوزیسیون، داستان همین سودنهایِ مکرر در تاریکی است؛ و کو چراغشان؟ اینجا، ایشان، البته به «چراغ تاریخ ایران و داستان شکل گیری جریانهای فکری سیاسی معاصر» نیاز دارند! و یا شاید ندارند؟ وگرنه خودشان تا جایی که برای من قابل تشخیص است مدتهای مدید است که، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، در خارج بوده اند و مصداق صادق بندهای دوم و سوم مقالهی خودشان هستند. نمیخواهم این مشکل استدلال ایشان را پی گیری کنم. تنها نظرم همین است که شکی ایجاد کنم در درستی نقطهی نظر!
علاوه بر نوعی دیدگاه آنارکیکال و میل به تجدید نظر، که در دیدگاه آقای وثیق مرئی است، اساساً نگاه خود ایشان متوجه واقعیت ایران نیست و تصور میکنند که مشکل اپوزیسیون خارج از ایران مشکلی اولاً جدا از مشکلات ایران و ثانیاً مشکلی جدا از مسائل اپوزیسیون داخل در ایران است، گویا که این اپوزیسیون هنگامی که حدود چهل سال پیش ناگزیر از مهاجرت به خارج شد، دچار همین عوامل هفتگانهای که به آنها اشاره کردهاند نبودهاند! زیرا که لابد جوان بودند! خب؛ از دو حال خارج نیست، یا جوان بودند و یا نبودند! اگر جوان بودهاند، بنای استدلال ایشان سست است و اگر نبودهاند، باز هم بنای استدلال ایشان بر آب نهاده شده! این نکته را توجه بدهم که مشکلات اپوزیسیون خارج از ایران تا حدود زیادی همان مشکلات داخل است! مگر کنفدرسیون و احزاب موجود در خارج از ایران "قبل از انقلاب" – زمانی که جوان بودند- چه گلی به سر ایران و انقلابِ ربوده شده زدند؟ تمامی سازمانهایی که امروز در خارج هستند، غیر از یکی دو گروه یا سازمان جدید که در داخل این شکل گرفتند، تقریبا به تمامی قبل از انقلاب در خارج بودند. آقای وثیق بد نیست گذشته را به یاد آورند! در همان زمان که خون شفاف و نو در خارج بود، یا شاید هنوز تغییرات سترگی در مفاهیم پیدا نشده بود (!) آن سازمانها در گمراهی مطلق غوطه خوردند و به حمایت از نیرویی پرداختند که هیچ حس و مسئولیتی برای کمک به تغییر و پیشرفت ایران نداشت! این گروهها حتی تفاوتی بین تفکر امی و تفکر ملی نمی دیدند! استثنائات نادر و کمشمارهمیشه هست!
به نظر این قلم، مشکل اپوزیسیون ایران غیر از مشکلات شخصیت ناهنجار ایرانیان که بازتاب کنندهی سویِ خُرده استبدادی است، در اصل مشکل بیتوجهی به ارکان، اندام و احوال خود جامعهی ایرانی است (در توضیح مشکل اول: شاید بدانیم که استبداد دراز مدت در تاریخ ایران تمام زوایای شخصیت ایرانی را محل نفوذ و تجاوز قرار داده، به شکلی که حتی دوستان خارج نشین هم بعد از نزدیک به چهل سال اقامت در ینگه ی دنیای دموکراتیک غرب هنوز از درد آن رنج می کشند و درک درستی از همین دموکراسی ملموس هم ندارند، چه رسد به بینشی جهانی؛ و، در واقع، در جمع خویش فوراً مینیاتوری از ایران استبدادی را احیا می کنند!). در یک جمله بگویم: کسانی که در اندیشهی تغییر ایران اند، اساسا به خوبی توجه نمیکنند که موضوع تغییر، یعنی نظام سیاسی-اقتصادی-اجتماعی- فرهنگی- روانی ایران، چه ویژگیهای ابژکتیو و تا چه حد "قابلیت تغییرپذیری" دارد و، اگر بتوان تغییرش داد، به چه سمت و سویی میتوان حرکتش داد، و تا کجا و به چه شکل میتوان حرکتش داد و به اصطلاح با چه استراتژی و تاکتیکی میتوان گامی واقعی به سوی ترقی یا به قول ایشان رهایی برداشت! مقصودم این است که اگر اپوزیسیون نتواند چراغ خانه را روشن کند و ویژگیهای ایران را به درستی ببیند و لمس کند، نخواهد توانست فیل را به تکشاخ بالدار جامعهی سوسیال دموکراتیک یا سوسیالیستی تبدیل گرداند؛ حتی ایجاد یک نظام دموکراتیک سکولار ممکن است به شدت دشوار باشد. این چیزی است که اظهر من الشمس است: از "ایران در شرایط کنونی" نه می توان در چشم بر هم زدنی یک جامعهی سوسیال دموکراتیک ساخت و نه یک نظام «بیدولتِ خودگردانِ خودمدیر یا خودکفا» که آقای وثیق آن را در دنبالهی دیدگاه آنارشی سیاسی خویش (به معنی جامعهی بی دولت) مطرح می کنند.
مشکل اپوزیسیون مترقی و چپ ایران را (چه در داخل و چه در خارج) قاعدتاً باید به شکل زیر بتوان حل کرد:
الف) ایران چه راهی را طی کرده و در کجای پلهی تحول اجتماعی قرار دارد.
ب) ایران، با این سرگیجه ای که دارد، چگونه می تواند فقط یک پله پایش را بالاتر بگذارد و سرنگون نشود.
ج) ایران چگونه میتواند پایش را طوری یک پله بالاتر بگذارد که دو نیروی قدَر قدرتِ قهار سنتی دمار از روزگارش در نیاورند، چنان که با مصدق و انقلاب بهمن کردند.
د) اپوزیسیون چگونه میتواند چنان شعاری طرح بریزد که مخرج مشترک دموکراتیک عرفی (سکولار) نیروهای ترقیخواه و پیشرو باشد- چه در شکل سیاسی و چه در محتوا - و به باد دهندهی دستاورد انقلاب بهمن به معنای گذر از نظام کهنه نباشد.
ه) اپوزیسیون مترقی و پیشرو چگونه میتواند در خارج دست از تکبر، خودبینی و دشمنیهای خویش بردارد و خطاهای گذشتهی خود را بپذیرد و به ائتلاف تاکتیکی برسد!
و) اپوزیسیون چگونه باید تاکتیک مبارزهی مدنی را از طریق جذب تمامی نیروهای مخالف استبداد و کاست ولایی، تقویت و ارتقاء بخشد تا به یک ایران دموکراتیک عرفی (سکولار) تحقق بخشد.
ز) اپوزیسیون چگونه میتواند نیروهای "به ظاهر مترقی" و "در باطن پسگرا" را از رژیم جدا، یا تشویق به تحول، و یا تشویق به حمایت از خویش، و یا منزوی و منفعل کند.
ح) در نظر گرفتن عوامل دیگر که قابل تحقیق اند.
این چیزی است که من آن را «نگرش درون محور» اصطلاح می کنم و آن را در برابر «نگرش برون محور» قرار میدهم. در غیر این صورت انتظار آقای وثیق برای این که نیروهای جوان وارد گود اپوزیسیون خارج گردند خوابی است که تعبیرش خرابی و نابودی ایران است.
*- www.akhbar-rooz.com
|