گامبیت فارسی برای تهران


خبرگزاری نووستی


• گامبیت تاکتیکی در بازی شطرنج می باشد که برای رسیدن به هدف مهره هایی را فدا می کنند. این تفسیر که توسط خبرگزاری روسی نووستی منتشر شده، می گوید آمریکا برای هدف بزرگتر، یعنی تغییر رژیم و کنترل ایران، قصد دارد عراق را فدا کند: آمریکایی ها می توانند هر اندازه که بخواهند در سیاست منطقه ای اشتباه کنند اما آنها هیچوقت اشتباه ژئوپلیتیکی مرتکب نخواهند شد. اینجا هم جمهوریخواهان و هم دموکرات ها در یک جبهه قرار دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ فروردين ۱٣٨۶ -  ۲۶ مارس ۲۰۰۷


اشاره: گامبیت تاکتیکی در بازی شطرنج می باشد که برای رسیدن به هدف مهره هایی را فدا می کنند. این تفسیر که توسط خبرگزاری روسی نووستی منتشر شده، می گوید آمریکا برای هدف بزرگتر، یعنی تغییر رژیم و کنترل ایران، قصد دارد عراق را فدا کند و با تقسیم آن و آزاد گذاشتن مناطق شیعه نشین، جنگ علیه ایران را تدارک کند. متن کامل مقاله را در زیر می خوانید:

به محض اینکه در رسانه های گروهی جهانی شایعه هایی در باره قصد آمریکا در خصوص حمله نظامی از طریق هوایی علیه ایران منتشر شد در کاخ سفید و پنتاگون شروع به تکذیب این اخبار کردند. "جرج بوش" این خبر را که آمریکا اهدافی را درون ایران تعیین کرده که قرار است اگر روش های دیپلماسی برای حل مسئله هسته ای ایران به نتیجه نرسند تحت حمله قرار گیرند را چنین تفسیر کرد: "اینجا در واشنگتن حرافی بسیار است".
آن لیستی که به نوعی توسط مرکز فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا تهیه شده شامل بیش از ۵۰ هدف در ایران است که در میان آنها در کنار مراکز هسته ای پایگاه های هوایی و دریایی، تجهیزات پدافندی کارخانه های تولید موشک و مراکز فرماندهی قرار دارند.
بوش با اعلام این که قصد ندارد نیرو وارد ایران کند جامعه را آرام کرد. اما اگر به یادآوریم که چگونه کاخ سفید قبل از حمله به عراق در سال ۲۰۰٣ جامعه را آرام می کرد بی اراده این تردید بوجود می آید که تمامی اینها قبلا هم تکرار شده بود.
در واشنگتن اخبار از همه جا بگوش می رسد. بعبارت دیگر در دستگاه کاخ سفید کسانی اخباری را منتشر می کنند که همه می خواهند در بین سطور اعلامیه های رسمی آن [ها] را بخوانند: آمریکا در عراق جنگ را نه با مظاهر تروریسم بلکه با ایران ادامه می دهد که نه تنها از شورشیان شیعه طرفداری می کند بلکه با شورشیان سنی نیز ارتباط برقرار کرده و به آنها درس مبارزه مسلحانه می دهد. پرزیدنت بوش دستور داد که مامورین تهران را در همه جای عراق دستگیر و نابود سازند.
اما به نظر می رسد هیچ چیز بیشتر از اعزام دومین ناو هواپیمابر یعنی "جان استنیس" به خلیج فارس نمی تواند قصد اصلی واشنگتن را پنهان نماید. کارشناسان نظامی به آن توجه می کنند که ورود این ناوگان توان نیروی دریایی مستقر در خلیج فارس را دو برابر می کند. به غیر از این استقرار سیستم های تکمیلی ضد موشکی "پاتریوت" نیز از تگزاس به منطقه آغاز شده است. به طور رسمی آنها برای تامین امنیت نیروهای زمینی ائتلاف از تروریستان عراقی به منطقه آورده می شوند اما در حقیقت برای دفاع در برابر موشک های ایرانی است. بعد از اعزام این ناو بحث اولویت فشار سیاسی آمریکا بر تهران رفته رفته تغییر کرد. ۲۴ فوریه "دیک چینی" معاون رییس جمهور آمریکا اعلام کرد که رییس جمهور آمریکا همه گزینه ها را بررسی می کند. در دفاتر واشنگتن دیگر پنهان نمی کنند که منتظر تحریکی از سوی ایران هستند مانند حمله به کشتی های آمریکایی در خلیج فارس و یا پادگان های نظامی آمریکا در عراق.
احتمالا می توان درک کرد که ممکن است کسانی فکر کنند آمریکا کاملا دیوانه شده که آماده است همزمان دو جنگ را در یک منطقه ادامه دهد که در یکی از آنها عملا شکست خورده است. بعلاوه شکست جمهوریخواهان در انتخابات کنگره خروج نیروهای آمریکایی از عراق را حتمی کرده که فقط باید زمان آن تعیین شود.
اما نباید خود را فریب داد: آمریکایی ها می توانند هر اندازه که بخواهند در سیاست منطقه ای اشتباه کنند اما آنها هیچوقت اشتباه ژئوپلیتیکی مرتکب نخواهند شد. اینجا هم جمهوریخواهان و هم دموکرات ها در یک جبهه قرار دارند.
کافیست که واکنش رجال سیاسی آمریکا را در مورد تصمیم تهران برای آغاز صنعتی شدن غنی سازی اورانیوم که سال گذشته اعلام شده بود را به یاد آوریم. میان دموکرات ها و جمهوریخواهان وحدتی بوجود آمد که در مورد مسائل دیگر چنین نیست. از یک زمان معینی هم "بازها" و هم "کبوترها" بر صدور اعلامیه های شدید علیه تهران از یکدیگر پیشی می گیرند. به نظر می رسد که هم دموکرات ها و هم جمهوریخواهان به سخنان "جان مک کین" مسلح شده اند که بسیار مشهور است: "بدتر از حل نظامی مسئله هسته ای ایران فقط ایران است که به سلاح هسته ای مسلح شده باشد".
دقیقا موضع عمومی در مورد مسئله هسته ای ایران پایه وحدت سیاست های خارجی دموکرات ها و جمهوریخواهان و همراه با آن اصول تحولات آینده مدل جهانی شدن آمریکایی را امکان پذیر ساخته است. دموکرات های از زمان "جیمی کارتر" حساب های تسویه نشده با ایرانی ها دارند و در این مورد ایده پردازان دموکرات نگران این مسئله نیستند که تهران تا چه حد گناهکار است. در حال حاضر در واشنگتن بسیاری به این دیدگاه روی می آورند که فقط وحدت عقیده و نظریه عمومی عملکرد لیبرال ها و نئومحافظه کاران در رابطه با تهران می تواند "بیماری جدید ویتنام" را که آمریکا را بعد از تهاجم به عراق بیمار کرده رفع کنند.
بسیار ساده است. بوش به زودی می رود و شهرت وی بعد از عراق به هیچ وجه قابل تصحیح نیست. و وسوسه استفاده از آن برای مسئله فشار نظامی به ایران بسیار زیاد است. بدینوسیله دموکرات ها همزمان چند هدف را نشانه می روند. تحت انتقاد شدید آنها بوش نیروها را از عراق خارج خواهد کرد. سپس آمریکا حملات نظامی را علیه ایران به صورت تاکتیک "بمباران بدون درگیری" که از زمان کلینتون باقی مانده مورد استفاده قرار خواهد گرفت که اگر برنامه هسته ای ایران را کاملا هم متوقف نکند آن را برای مدت درازی به عقب خواهند انداخت.
و دموکرات ها هم نگران تعویق ها و یا عدم موفقیت های گذر زمان نخواهند بود. اولا بوش به هر حال می رود دوما هر طور که وضعیت بازی شطرنج مسئله هسته ای "ایران" در آینده باشد "جنگ تسریع خواهد شد".
دو ناو هواپیمابر در خلیج فارس تصدیق جمله بالاست که دموکرات ها و جمهوری خواهان در محافل واشنگتن خود در مورد مسئله هسته ای ایران با یکدیگر دست داده اند.
دموکرات ها به خوبی می دانند که آنها باید بعد از سال ۲۰۰٨ به غیر از عراق آش هسته ای ایران را سر بکشند و بدتر از همه آنها درک می کند که ترک ساده عراق به معنای ترک خاورمیانه در یک دوران و نهایتا تغییر بالانس قدرت در منطقه به سوی ایران می باشد. چرا که تهاجم آمریکا به عراق منجر شد که آنها در چاهی که کنده اند بیفتند. آنها خود تمامی دشمنان تهران را در زمینه ژئو پلیتیکی از بین بردند.
با نابودی صدام حسین آمریکا دشمن نظامی شماره یک ایران را از بین برد. طالبان افغانستان نیز از دشمنان جمهوری اسلامی بودند که حال هیچ تاثیری ندارند. به همین خاطر اشتباهات سیاست خاورنزدیک آمریکایی ها و تبدیل ایران به قدرت منطقه ای مثل شیشه های مرتبط آزمایشگاهی می باشند.
آمریکا حقیقتا نه تنها آماده است که مواضع امروز خود را در عراق فدا کند بلکه تهران را مجبور می کند که اشتباهات استراتژیکی انجام دهد.
اما چگونه آن را با توجه به اوضاع بوجود آمده در عراق به مرحله عمل باید رساند؟ چرا که هر گونه ضربه حساب نشده به ایران به طور خودکار موجب قیام عمومی جمعیت شیعی عراق خواهد شد که استقرار نیروهای آمریکایی در این کشور را غیر ممکن خواهند کرد.
پاسخ آن ساده است: آمریکایی ها باید از عراق بروند. اما خروجی که چهره آنها را حفظ کند. آمریکایی ها درک می کنند که باید با ایده کنترل کامل عراق خداحافظی کنند. به همین خاطر آنها تغییر مواضع خویش در عراق را آغاز کرده اند. آنها باید نیروهای خود را به شمال و جنوب هدایت کنند که از قبل هم در آنجا قدرت بیشتری داشتند و بخشی از نیروهای خویش را به پایگاه های جدید در کردستان عراق و در جنوب در نزدیکی پایگاه های کشورهای متفق خود در خلیج فارس منتقل نمایند.
برای آنها کافیست که لوله های نفت، پایانه ها و مراکز دولتی و یک سری از نقاط استراتژیکی دیگر را کنترل نمایند. در شرایط جنگ داخلی میان سنی و شیعه در عراق موفقیت تغییر مکان نیروهای آمریکایی که دائما تحت حملات قرار دارند فقط تحت پوشش نیروهای تکمیلی امکان پذیر است که حملات شدیدی به نیروهای دشمن وارد می سازند. اما برای اینکار باید تعداد نیروها افزایش یابند و ذخایری جدید برای پوشش از بین رفتن نیروها تشکیل داده شود.
تعداد نیروهای آمریکا در عراق از ۱۵۰ هزار نفر به ۱۴۰ هزار نفر کاهش خواهد یافت. اما تعداد نیروهای متفقین در عراق طی سال گذشته از ۲۱ هزار نفر به ۱۶,۵ هزار نفر کاهش پیدا کرده است به همین خاطر است که در برنامه جدید بوش در باره عراق بحث اعزام تکمیلی به میزان ۲۱ هزار نفر آمده که فقط جبران کننده خروج نیروهای متفقین و افزایش اندک نیروها در آن نقاطی که تلفات آمریکایی ها بیشتر بوده می باشد.
اما طبق اخباری که منابع خبری دولتی گزارش دادند سپاه ۹۲ هزار نفری آماده عزیمت به عراق می باشد. آنها باید تامین کننده خروج نیروها تحت استراتژی جدید بوش باشند. خروج آمریکایی ها از عراق دیگر بحث تصورات نیست و به حقیقتی سخت تبدیل شده که پایان عصر عراق واحد که و آینده نچندان دور تمامیت ارضی آن را بدنبال خواهد داشت. فقط با قانونی کردن فروپاشی کشور عراق به چند کشور مستقل کوچکتر آمریکایی ها می توانند تا حدی کنترل آن را برای خود حفظ کنند. بدون توجه به اینکه تعداد نیروهای ارتش و پلیس عراق دائما در حال افزایش است در آغاز سال ۲۰۰۷ دولت عراق ٣ استان از ۱٨ استان موجود در این کشور را تحت کنترل خویش گرفته و احتمالا این منطقه کنترل نیز کاهش خواهد یافت چرا که عرصه جنگ میان سنی ها و شیعیان خواهد شد.
آمریکایی های انتخاب زیادی ندارند: یا با سکوت شاهد آن باید باشند که رهبران شیعیان که بخش های اصلی نفت خیز عراق را کنترل می کنند و از سوی ایران هم مورد حمایت هستند بر عراق مسلط شوند و یا با ایجاد چند منطقه کوچکتر که به خوبی تحت کنترل و حفاظت قرار داشته باشد تلاش کنند که شیعیان را متوقف سازند. اما برای این منظور لازم است که عمل فروپاشی و تقسیم عراق را قانونی جلوه دهند که این کار با ریسک هرج و مرج غیرقابل بازگشت نیز همراه خواهد بود. ضمنا نیروهای ائتلاف در عراق در موقعیتی قرار دارند که برای آنها هر گونه ریسک، هر گونه برنامه، هر گونه فرمانده و عملکرد نوری در انتهای تونل می باشد.
این حقیقت که روز ۱۱ اکتبر سال گذشته مجلس عراق قانون دستگاه فدراتیو کشوری را تصویب کرد صحبت از آن دارد که آمریکایی این روش را مورد تایید قرار داده اند. این قانون ایجاد مناطق خودگردان در عراق را قانونی می کند که در آینده می توانند بخشی هایی از یک اتحاد نیمه مستقل باشند.
گزینه "گامبیت فارسی" که آمریکایی ها می خواهند به تهران نشان دهند حال کاملا قابل توضیح است: آمریکایی ها نیروهای خویش را به مناطق سنی نشینی که به خوبی حفاظت می شوند منتقل می کنند و از مناطق فعالیت شیعیان و دوست خوب آنها ایران خارج می شوند و به آنها آزادی عمل کامل می دهند. و به همین ترتیب "یانکی ها" این مناطق را از مراکز تحت امنیت به هدف حمله تبدیل می کنند. به غیر از این اگر به شیعیان اجازه بدهند که با اهل تسنن درگیر شوند آنوقت به مراتب ساده تر خواهد بود که دلیلی برای تهاجم علیه جمهوری اسلامی پیدا کنند و این کشور را حمله به خاک مستقل سنی نشین متهم نمایند.
در چنین اوضاعی تهران چکار می تواند انجام دهد؟ البته نباید گفت که در ایران نیز دست روی دست گذاشته اند. ارتش ۹۰۰ هزار نفری ایران قوی، منظم و قابل خریداری نیست. این ارتش همواره یکی از قدرتمندترین ارتش های منطقه نامیده می شده به همین خاطر فقط یک دیوانه کامل می تواند تصمیم حمله از طریق زمینی به ایران را بگیرد.
البته بودجه چهار میلیارد دلاری ارتش ایران تقریبا ده برابر از بودجه ارتش آمریکا کمتر است. از لحاظ نیرو حتی تصور صحبت درباره کمترین موازنه نیرو بعید به نظر می رسد که جا داشته باشد. اما ایران هم دارای چند هزار موشک برد کوتاه و متوسط است که باید آنها را هم در نظر داشت. به غیر از این ایران رزمایش گسترده ای را بعد از فعال شدن آمریکایی ها در خلیج فارس آغاز کرد که در پایان آن آخرین موشک های بالستیکی خویش را آزمایش کرد که اندکی خود باوری پنتاگون را به لرزه درآورد. در ضمن ایران مخصوصا برای دفاع از مراکز هسته ای خویش ۲۹ سیستم دفاعی "تور-ام ۱" را از روسیه خریداری کرده که همزمان می توانند ۵۰ هدف را رد یابی کرده و چند مورد آنها از جمله اجسام پرنده با سرعت های بالا را منهدم نمایند. همچنین مجموعه های پدافندی "تور-ام ۱" توان انهدام اهدافی که قابلیت پرواز و پایین بودن رویت توسط رادار را دارند نیز می باشند.
تردیدی نیست که ایران آماده است که به طور جدی دفاع کند. اما حتی با در نظر گرفتن این موضوع با توجه به برتری مطلق آمریکا در هوا و برخورداری از بهترین ابزار جنگ الکترونیکی ایرانی ها شانس اندکی خواهند داشت. سئوال اصلی که بسیاری از کارشناسان و ناظران در کل جهان را به خود مشغول کرده این است: ایران و آمریکا تا چه اندازه آماده اند که در مقابله با یکدیگر پیش روند؟
مسئله اینجاست که در حال حاضر در عراق زمان علیه آمریکایی هاست و تصمیمی که آنها حداقل برای باقی ماندن در منطقه می خواهند اتخاذ کنند باید هر چه سریعتر اجرا شود. اگر آمریکایی ها می توانستند که راه حل مسالمت آمیزی برای حل اختلاف نظرهای خود با تهران بیابند آنها هیچگاه دست به اسلحه نمی بردند. اما واشنگتن بنا به دلایلی غیر از این راهی ندارد چرا که اراده سیاسی آمریکایی ها اهمیت محدودی دارد.
اولا تحریمات احتمالی اقتصادی علیه تهران (در وحله اول تحریم تجاری و محدودیت صادرات نفت و گاز) به خودی خود بی آتیه است و واشنگتن آن را به خوبی درک می کند. این گونه تحریمات ضربه اصلی را به مصرف کنندگان مواد فسیلی ایران می زند تا به خود تهران. تازه ایران در صورت تمایل بازار فروش خود را به راحتی در چین و هند بدست خواهد آورد.
اما فاکتور مهم دیگری هم وجود دارد که دائما آمریکایی ها را برای حل مسئله ایران تعجیل می دهد. ضمنا استفاده جمهوری اسلامی از چرخ کامل هسته ای برای خود ایالات متحده آنچنان هم نگران کننده نیست (این مسئله برای کشورهای عربی و اسراییل به مراتب وحشتناک تر است). حتی بنا به پیشبینی های بسیار بدبینانه تهران جهت تولید یک کلاهک هسته ای برای موشک های بالستیک خود به حداقل پنج تا هفت سال زمان نیاز دارد که تولید انبوه آن زودتر از سال ۲۰۱۵ امکان پذیر نخواهد بود.
بحث جای دیگری است. ایران را به نظر می رسد که به هیچ وجه نمی توان حتی برای طرح های دموکراسی میانه رو تغییر شکل داد. این پوشیده نیست که آمریکا مدتهاست که قصد استفاده از "انقلاب های رنگی" بعبارت دیگر تغییر رژیم در ایران را دارد. برای این منظور دولت بوش فقط طی سال گذشته از کنگره ۷۵ میلیون دلار بودجه برای حمایت از دموکراسی در ایران دریافت نموده است. برای قیاس جهت حمایت از دموکراسی در روسیه کنگره در سال ۲۰۰۵ مبلغ ۴٣ میلیون دلار تخصیص داده بود.
اما برای اجرای این گزینه دولت واشنگتن هم باید از وجود اپوزیسیون دم دستی و هم از حلقه پایگاه های نظامی دور جمهوری اسلامی بهره ببرد که مورد حمایت کشورهای دوست آمریکا در آسیای میانه که در آنها "تغییر شکل صحیحی" انجام شده می باشد. اما واشنگتن از کمبود رژیم های "صحیح" در منطقه آسیای میانه امروز دچار مشکل شده است.
حال روشن می شود که سناریوی "انقلاب های رنگی" آسیا- اروپای شرقی در ایران احتمالش ضعیف است. هم در گرجستان و هم در اوکراین روند دموکراتیزه کردن رژیم های فاسد توتالیتاری انجام شد که در آنها بیش از ده سال با موفقیت تحولات دموکراتیزه شدن صورت می گرفت و شعبات "نارنجی" و بنیاد های آنها به طور علنی مشغول فعالیت بودند. در مورد ایران، کشوری با روند اقتصادی رو به رشد و برای نفوذ سیاست های غربی نیمه بسته، جایی که رهبران آن بدون تردید از محبوبیت برخوردارند برای چنین شرایط قدیمی نیست و نخواهد بود.
حال در واشنگتن بیشتر به سمت تاکتیک های خرابکاری های تروریستی که باید پیش درآمد حملات محدود به مراکز نظامی - صنعتی باشند روی می آورند و نه روش های "رنگی". این عملیات تروریستی در جنوب ایران در استان سیستان و بلوچستان انجام می شوند و به مناطق دیگر جمهوری اسلامی سرایت می کنند که در آنها دائما "مامورین غربی" را دستگیر می کنند.
اما در هر حال سئوال پر معما در آن است که هیچ کس در دنیا نمی داند چرا ایران خود را تا این حد نسبت به آمریکا وغرب در تمام مسائل از نفی هولوکاست و مسائل هسته ای گرفته تا حمایت واضح در مبارزه شورشیان عراقی در مقابله تحریک آمیز نشان می دهد. به غیر از این در ایران که به مصرف استانداردهای آزاد عادت نموده اند روند رانش از فرهنگ غربی و مطبوعات اپوزیسیونی ادامه دارد. این در حالیست که رجال سرشناس دینی کاملا از حکومت قوم رهبری انقلاب ایران که رییس جمهور ایران یکی از وفاداران وی است دور افتاده اند.
این سئوال پیش می آید: ریشه های عدم پایداری سیاست هسته ای ایران در کجاست که چندی پیش پرزیدنت احمدی نژاد آن را به قطاری که "دنده عقب" ندارد تشبیه نمود؟ یا اینکه ایران عمدا آمریکا را تحریک به حمله می کند که قوم رهبری بتواند قاطعانه رجال را پاکسازی کنند و از رژیم دموکراسی مذهبی به رژیم استبداد مذهبی تغییر پیدا کنند؟ حتی ممکن است که آیت الله "خامنه ای" به بازی پلیس "بد" و پلیس "خوب" مشغول است که نشان دهد که به هر حال صاحب خانه کیست؟ در ماه مارس سال ۲۰۰۶ خبر مهیجی منتشر شد که رهبر انقلاب ایران پیشنهاد غیرمنتظره ای برای انجام مذاکرات دوجانبه با آمریکا را مطرح کرده که در مورد مسائل حل روابط شیعه و سنی در عراق می باشد. آیت الله خامنه ای حتی در باره امکان ارائه کمک های توصیه آمیز به آمریکایی ها اعلام کرد. این چه چیز جز علامت معینی به رجال آمریکایی می تواند باشد که اگر قرار است که چیزی هم عاید شود در ایران باید با چه کسی وارد صحبت شد؟
روشن است که ایران بازی خطرناکی تحت عنوان "چه کسی اول از همه خواهد ترسید" را آغاز کرده است. این را می توان درک کرد چرا که در تهران به خوبی حس می کنند که امروز جمهوری اسلامی شانس تبدیل شدن به امپراطوری ایرانی- شیعی را دارد و خود را نه تنها در منطقه بلکه در مقیاس های جهانی می تواند مطرح کند. اما تلاش تهران برای استفاده هر طور شده از این شانس ممکن است که حس منطقه ای را از وی سلب کند و دامی برای بلند پروازی هایش شود. در این صورت ایران ممکن است که در عراق درگیر شود و به طور جدی از خروج "شیطان بزرگ" آسیب ببیند.
چه بسا [خیلی ها] با این احساس که بزودی آخر عصر ایران فرا خواهد رسید به طور غیرمستقیم سفر اخیر "ولادیمیر پوتین" به کشورهایی که از لحاظ ژئوپلیتیکی رقیب جمهوری اسلامی محسوب می شوند را مرتبط می دانند؟