جامعه ایران: بحران اقتصادی یا سیاسی؟- سامان
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ شهريور ۱٣۹۷ -
۱٨ سپتامبر ۲۰۱٨
از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان
خاقانی
علیرغم تمام بدیهیات ورشکستگی اقتصادی، بحران ارزی، بیکاری، کاهش ارزش پول ملی، کمیابی و افزایش قیمتها، کوپنی کردن مجدد ارزاق عمومی و تخصیص کارت خرید کالاهای ضروری باید پرسید که آیا دغدغه اکثریت مردم ایران و بیش از همه فرودستان جامعه که به فقر مطلق و نیستی کشیده میشوند موضوعی صرفا اقتصادی یا فراتر از آن است.
به راستی تعریف بحران اقتصادی چیست، شاخصها و عوارض آن کدامند و تفاوتهای آن با عوارض ناشی از فساد مزمن و ساختاری، رانت خواری و تحریمهای هدفمند تحمیلی و فشارهای بینالمللی در راستای فروپاشی اقتصادیهای ملی و تک محصولی کدامند؟ آیا اقتصادهای پیشرفته کشورهای صنعتی و متروپل مصون از بحرانند؟ و یا در آن کشورها رشوه و فساد در بالا وجودندارد؟
مشکل بتوان از گذشته دور آغاز کرد اما گاهی اشارتی لازم می آید. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی از اوان پیدایش تا امروز هیچگاه بدون بحران نبوده بلکه این پدیده همزاد او بوده است. بدین معنا که این رژیم برای اجرای اهداف و ماموریتی خاص حکومت بحران بوده و هست. حکومت بحران به آن نوع حکومتهایی اتلاق میشود که برای مدتی معلوم بر سر کار میآیند تا شکاف و خلأیی را در بازه معین پر نمایند. راز این قضیه در چگونگی بر سر کار آمدن رژیم اسلامی ایران، اهداف، وظایف، ماموریت، ایدئولوژی مذهبی آن و ناهمزمانیاش با روش زندگی دوره معاصر و شیوههای حکومتی مدرن نهفته است. بنیادگرایی، سوء استفاده، سوء مدیریت و فروپاشی عامدانه ساختارهای مدرن اقتصادی، خصوصیت ذاتی و ماهوی این رژیم ارتجاعی، تئوکراتیک و خودکامه استبدادی نوع عتیق بوده و هست.
نزدیکی و دوری رژیم مذهبی با نظم سرمایهداری و مناسبات تولید کالایی حاکم، بهره برداری از آن، بحران زاییهای ویژه و تعمدی، تاثیر گرفتن مضاعف از بحران جهانی سرمایه داری به عنوان بخشی از این سیستم و سرشکن کردن آن بر گردهی تهیدستان همان سرویس و خدماتی است که به عنوان رانت قدرت و قدرت گردانی بدان گماشته شده است.
هر دانشجوی سال اول رشته اقتصاد بخوبی میداند که مفهوم بحران اقتصادی در سیستم مبادله و سرمایهداری بدوا عبارت از برهم خوردن تعادل قانون عرضه و تقاضا، اشباع بازار، عدم تناسب و توازن بین تولید و مصرف و به تبع آن رکود، کاهش قدرت خرید ، کاهش مصرف، رکود و تورم و بیکاری گسترده و وسیع است. برای رفع بحران، بنگاههای اقتصادی سرمایهداری به حیلتهای گوناگونی متوسل می شوند. قاچاق کالا، لابیگری، رشوه و پورسانت، پولشویی و فساد بانکی، کارسازی، کار چاق کنی، تدوین قوانین جدید بیمه، خدمات درمانی، حفظ نرخ سود و.....در ظاهرا سالمترین اقتصادهای آزاد و صنعتی حهان نمادهایی از پذیرش راههای خروج از بحران هستند که نه تنها عیب و غیر اخلاقی شمرده نمی شوند بلکه همه هنر نمایی و ابتکار احزاب و نخبگان در این زمینهها مورد تقدیر، تفقد، تشویق و پاداش نیز قرار میگیرد. بدین معنا همه این روشها در واقع نه حواشی بلکه ذاتی نظام سرمایه داری و سوپاپهای تخلیه فشار میباشند تا مجددا به دوره نقاهت و رونق بازگردد. غرض از این تعاریف مقایسه هریک از بحرانهای اقتصادی رژیم اسلامی همچون ماهیت بانکداری آن، نوع و مسیر سرمایه گذاریهای کلان با سوء استفاده از سپردههای مردم، نفوذ نظامیان در اقتصاد، بانکداری، و سرمایهگذاری آنها در صنایع کلان نفت، پتروشیمی، صنایع سبک و سنگین، گردش اقتصاد بینالمللی و...صندوقهای سنتی و مالی قرضالحسنه فاسد تجاری با جلوه بانک و صندوقهای سپرده، مال اندوزی و کلاهبرداری، سیاستهای اقتصادی فریبکارانه دولتی با ایجاد بحران ارزی در اجرای تعهداتش به بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای خصوصی سازی و واقعی کردن ارزش ریال و ادغام و کاهش بانکهای قلابی از طریق ترکیب سرمایه آنها برای رسیدن و تبدیلشان به حداقل معیارهای لازم یک بانک واقعی از نظر میزان سرمایه، ایجاد بازار مکاره تبدیل ارز به طلا ، مسکن، اتومبیل، کالا و بالعکس، تشویق مجدد نرخهای بالای بانکی جهت جذب نقدینگیها، تمهیدات گوناگون در بورس بازی و تکرار روزمره این تشبثات چه شباهتی به یک بحران کلاسیک دورهای در یک اقتصاد نسبتا سالم، ثابت و مستدام سرمایه داری مبتنی بر تولید دارد؟
در پیامد قرار و مدارهایی که جمهوری اسلامی با ماسک انقلابی و با تایید و پشتیبانی دول غربی به قدرت رسید، از ابتدا زیر نام حکومت انقلابی در اشکال مختلف با منطقه و جهان در تعامل، تقابل، تعارض بوده و سودای جاه طلبیهای آشکار را در سر میپرورانده است. جنگ ایران و عراق و تداوم آن برجستهترین نقطه تجلی چنین تبادلات و معاملاتی چه با اسراییل و آمریکا و چه سایر کشورها بوده است. گروگان گیری یکی دیگر از اشکال بحران آفرینی برای باج دهی و باج خواهی آنها بود. سرکوب و کشتار عام سال ۶۷ نیز یکی از خونین ترین بحرانهای بلافاصله پس از پایان جنگ است که همیشه آن را مدنظر داشت. ایجاد کانونهای پیرو شیعه با سوء استفاده از بسترطبیعی اعتقادات مردم در لبنان، فلسطین و سایر کشورهای منطقه، تطمیع مالی- تسلیحاتی فرقههای مذهبی در این کشورها با هدف ایجاد بحران به نفع ثبات داخلی خویش و دخالت جویی در عراق، یمن و سوریه و... تحت عنوان سیاست راهبردی نظام که «بهترین دفاع حمله است» کماکان ادامه دارد. این همه مربوط به حوزه سیاست بحرانی یا بحران آفرینی سیاسی است.
اما امروز رژیم جمهوری اسلامی در نقطهای قرار گرفته که با پایان بهره برداری و زیست در حکومت بحران، خود دچار بحران عدم مشروعیت، نزاع و فروریزی نیروهای خودی در بالا، بی اعتمادی و یورش تودههای مردم از پایین بوده، و با کنار گذاشته شدن توهمات آنها نسبت به یک رژیم غیراخلاقی، دریده، فاسد، ستمگر و ضد مردمی اسلامی این حکومت با یک بحران سیاسی تمام عیار روبرو گردیده است. بحران سیاسی که به طور مشخص از یک طرف در مرزبندی و تعیین تکلیف با تمامی جناحهای رژیم از اصلاح طلب و اصولگرا و اعتدالچی، و از طرف دیگر با تثبیت و قطعی ساختن شعار« مرگ بر دیکتاتور» خواهان پایان بخشیدن به حاکمیت خونین مذهبی کنونی برای دستیابی به آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی و راه سرنگونی آن را دنبال میکند.
بی اعتمادی عمومی و تعیین تکلیف قطعی با تمامیت رژیم و ضمایم آن با طرح شعارهای کاملا سیاسی در کف خیابان های کشور جامعه را به سمت یک موقعیت انقلابی که دیگر نه تودههای مردم تحمل دارند و نه رژیم می تواند به شیوه سابق حکومت کند نزدیک مینماید.
تجزیه و شکاف در بالا توام با گسترش مبارزه برای آزادیهای سیاسی – دموکراتیک و عدالت اجتماعی روز به روز عمیقتر شده و رژیم را به دلیل عدم پذیرش آن توسط تودههای مردم علیرغم توسل به سرکوب شدید بلاتکلیف و بی برنامه نموده و به مسیر فروپاشی و سقوط هدایت میکند.
باید بپذیریم که ورشکستگی اقتصادی، تقلبات و کلاهبرداریهای دولتی و حکومتی، موجبات نومیدی از دریافت پاسخ مثبت به خواستههای مطالباتی و برحق اقتصادی و نیازهای مدنی را که دایم با سرنیزه و سرکوب و زندان و کشتار روبروست فراهم آورده و کشور را به بحران کامل سیاسی سوق داده است که آن را به سمت فروپاشی و براندازی تمامیت رژیم پیش می برد.
لذا دیگر تکیه بر مباحث تکراری و روزمره کارشناسانه و صرفا روشنفکرانه با تحلیل های ضد و نقیض آماری- اقتصادی – ریاضی برای کنار زدن رژیم تکافو نمیکند. گستره وسیع مبارزه عملی، و سرنوشت ساز در لحظه کنونی اقدام عاجل میطلبد.
امروز هر جریانی که خود را نیرو یا گزینه ای برای رژیم می بیند موظف است ضمن ایمان و اعتقاد به مبارزات تاریخساز، آگاه و عظیم تودهها با اعلام پلاتفرم و برنامه اقتصادی- سیاسی مشخص پا به میدان عمل گذارد. ساختن یا اعلام آلترناتیوهای اسمی، لحظهای، فرقهای، گروهی و واکنشی که اخیرا با دستپاچگی از جانب جریانات لیبرال یا لیبرال امپریالیستی مد روز شده است بیشتر موجب ریشخند است تا امری جدی و کارساز. اگرچه هرگونه نزدیکی، وحدت و ائتلاف سیاسی برای ایجاد جبههای بزرگتر و متمرکزتر صفوف مبارزه سیاسی را وسیعتر، مشخصتر و شفافتر مینماید. ولی بایست پذیرفت که پس از ۴۰ سال رنج و مرارت دستیازی به چنین شیوههای عجولانه، کودکانه شایسته و در شأن مبارزات خونین مردم ایران نیست. فقط ضمانت عملی مستقیم و بزرگ نشان از تعهد به اخلاق سیاسی دارد. بی اعتمادی ، عبور و کندن از گذشته صرفا شامل حال جمهوری اسلامی نمی شود، بلکه مردم از شیوههای تبلیغ، عملکرد، تعصب و سبک کار منسوخ اقتدار گرایانه یا توطئه گرانهی مسند خواهان و جاه طلبان خود رهبرخوانده و کیش شخصیت سازی آنها نیز برکندهاند. زمانه دیگری است مردم دیگر تاب تحمل بختک حکومت فردی، فرقهای، خودکامه و وابستهای را که فردا باز بر کشور آنها خیمه بزند را ندارند. آینده متعلق به نسل جوان و دنیای نویی است که خودشان آن را می سازند نه بازنشستگان و شعبده بازان سیاسی. مردم آگاهی را در تجربه مستقیم خود و تعامل با رژیمهای ستمگر و استثمارگر حاکم بدست میآورند نه از بوقهای تبلیغاتی صد من یک غاز مواجب بگیر. اگر دیروز رژیم شاهنشاهی سابق و امروز رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی پاسخ خود را از تاریخ گرفتهاند، اگر در گذشته رژیم شاهنشاهی با دیکتاتوری و تمرکز فردگرایانه « رستاخیزی» همه عناصر اشرافیت وابسته و درباری را هم بر باد داد و منجر به رژیم اسلامی شد، اکنون رژیم جمهوری اسلامی نیز تمام جناحهای فقاهتی، اصلاح طلب و اسلام پناه، ملی- مذهبی و کلا اسلام سیاسی را در تمام اشکال آن بر باد فنا داده و میدهد. این بدان معناست که «آلترناتیو» های به قدرت نرسیده که هنوز می خواهند با رنگهای اسلام «راستین»، « ملی-مذهبی» یا « مردم سالار» مردم را کور نمایند دیگر جایی و شانسی برای مشارکت در یک جامعه دموکراتیک و سکولار در آینده ایران برای خود باقی نگذاشتهاند. اینان آن دسته سومی هستند که پیش از رسیدن به قدرت که تاریخ پیشاپیش سرنوشت شان را رقم زده است.
آینده روشن ایران تنها میتواند بر پایه یک دموکراتیسم انقلابی، مردمی و پاک و روشن شکل بگیرد. هشیار باشیم که یکبار و برای همیشه به حاکمیت نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی داخلی و نیروهای ماجراجو، دخالتگر و منفعت پرست بیگانه پایان بخشیده و بر پایه موقعیتی مستقل و آزاد وارد مناسبات دیپلماسی بین المللی شویم.
تمام مخالفین رژیم کنونی بایستی ضمن پشتیبانی تام و تمام از مبارزات سیاسی داخل با پرهیز از هرگونه فرقه گرایی و تکیه بر نیروی بیگانه در جبهه بزرگ ائتلافی و اتحاد عمل به تقویت و پشتیبانی از حرکت داخل همت گمارند. آلترناتیو واقعی رژیم جمهوری اسلامی نه در گردهمایی این یا آن گروه کوچک و ناشناخته بلکه در میدان اصلی نبرد در ایران توسط تودههای میلیونی شکل گرفته و رهبرش را نمایان خواهد ساخت.
همگان واقفند که حرکت دیماه سال گذشته با شعارهای هشیارانه خود راهش را با همه حکومتیان و غیر حکومتیان محافظه کار جدا ساخت. این تفکیک میسر نشد بجز از طریق ایجاد و نمایش شکاف عمیق و پولاریزاسیون طبقاتی موجود بین فرودستان و فرادستان و عافیت طلبان که هریک به فراخور شیوه زندگی خود منش، رفتار و بیان دیگری را در طرح خواستههایشان برای یک تحول اجتماعی در ایران دارند. علیرغم وحدت مقطعی و زبانی در مبارزه برای آزادی، دموکراسی، سکولاریزم و عدالت اجتماعی هریک درک و مفهوم متفاوتی از این مقولات را در ذهن خود پرورانده و نمایندگی میکنند.
جنبش و تحولات اخیر در ایران سمت و سویی رادیکال و انقلابی بخود گرفته است. بدنه این جنبش انقلابی که شجاعانه از خود رشادت نشان میدهد جوانان بیکار، معلمان، کارگران، بازنشستگان، کارمندان، حقوق بگیران، پیشهوران کم درآمد، زنان ستمدیده و تهیدستان هستند که برای سرنوشت خویش در انتخاب زندگی یا مرگ میجنگند. بنابر این رادیکالیزم و خشم انقلابی حرکتهای کنونی علیه رژیم عملا از تقابل هستی و نیستی برای دست اندازی به تمام آینده الهام گرفته و با امیدواری بسیار تمام دستگاه حاکمه را به چالش خوانده آن را بی روحیه و بی آینده می سازد.
در این وضعیت چپ ایران که بواسطه گرایش به منافع کارگران و زحمتکشان بایستی بیش از هر جریان دیگری با این رادیکالیسم گره بخورد متاسفانه به دلیل پراکندگی و تمایلات گروه گرایانه از این حوادث عقب مانده و نظارهگر منفعل است. در صورتی که جریان چپ اقبال آن را دارد تا با شرکت در این جنبشهای اجتماعی بدون معارضه نظری نقشی پیشرو بازی کرده و با احیاء و بازسازی خود در طرحی نوین، ضمن دفاع و پشتیبانی عملی از دموکراتیسم انقلابی که عناصر قوی سوسیالیستی را بواسطه حضور فرودستان و هم آوایی آنها با طبقه کارگر نمایان ساخته به تدارک و سازماندهی جدید بپردازند. لیکن انجام چنین رسالتی منوط به نقد سبک کارهای ناکارآمد اقتدار گرایانه، گروهپرستانه، پرهیزگارانه، محافظهکارانه و تعصب آمیز گذشته است. چپ راهی جز انتقاد از خود و دگرگونی در بسیاری از عملکردهای کهنه شده ندارد، لازمه این تحول درونی برای هرگونه نقش آفرینی مثبت و تاثیرگذار همانا بزرگ اندیشی و دست اندازی عملی و کار مشخص در ارایه یک جبهه متحد چپ رادیکال و چند صدایی است که آینده را مد نظر دارد. چپ سنتی در چهل سال اخیر تجربه خوبی از خود بجا نگذاشته و با اکتفا به انجام یک سری آکسیونهای کم بضاعت در پایتختهای مختلف جهان همان نیرویی را هم که قبلا داشته از دست داده است. لازم است بدانیم کجا ایستادهایم تا مبادا اگر کاری انجام ندادهایم لااقل به مانعی علیه ایجاد یک جبهه بزرگ با نشانی نوین در دفاع و همسویی با مبارزات کارگران و فرودستان تبدیل نشویم. فردا دیر است.
سامان
سپتامبر ۲۰۱۸- هلند
|