نگین


لقمان تدین نژاد


• نگین من. . . ،
آه نگینِ نیاکانیِ من. . . ،
اگر ترا آنچنان
آسان نمی‌باختم،
با خود به گور می‌بردم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ مهر ۱٣۹۷ -  ۲۷ سپتامبر ۲۰۱٨



نگینی را که نیای گرامیِ من
هزاران هزار سال پیش
پنهان کرده بود
تا روز بلوغِ من،
گوشه‌ی صندوقچه‌ی آبنوس
در اعماقِ زیرزمین تاریک،
انباشته از بوی نا،
کهنگی‌،
قرون،
کتابهای خطیِ،
سراسر اسرار،
یکشبه باختم
در قمارخانه‌ی نیمه تاریک،
اغواگران،
که از اساطیر به اینسو
حتی یکبار نیز به اولیسی برنخورده بودند
گردِ کافه‌چیِ فرومایه‌،
که با چشمان خبیثِ لوچ،
پی طعمه می‌گشت
میان مشتریانِ مستِ گولِ بی‌خبر
غرقه پشت دودِ سیگار
در خنده و قهقهه،
زیر آهنگ گوشخراش ساکسوفون
همراهِ ترانه‌یی سطحی،
خواننده‌یی متوسط،
با صدایی خارج از ردیف،
و تحریرهای نامأنوس
هنوز که هنوزست من،
به نگینی می‌اندیشم
که در یک اول شب باختم
در قمارخانه‌ی پایین شهر
و فریب‌خورده،
شرمسار،
دستِ خالی،
پیچیده در بارانیِ بید‌زده
در گلِ و لای فرو رفتم
پای پله‌های قمارخانه
با دستان یخ‌زده
در جیب‌های خالی،
مقابل چشمان مطرودین،
واماندگان،
آوارگان

نگین من. . . ،
نگین من. . . ،
آه نگینِ نیاکانیِ من. . . ،
اگر ترا آنچنان
آسان نمی‌باختم،
با خود به گور می‌بردم
نیمه شب‌ها بیدار می‌شدم از عطر آن
به پایکوبی تا سپیده‌دم
بر سنگ گور ساده
زیر پرتوِ نافذ ستارگانِ دور،
و آوای من می‌رفت
تا آستان نیای گرامیِ من
چند منزل‌ آنسوتر از نهایتِ کهکشان‌‌‌ها
لبخند رضایت برلب
افسوس،
افسوس. . . ،


لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۹ مارس ۲۰۱۸