اشاره AFC به خودباوری پرسپولیس
روملو لوکاکو؛ از دوش با آب کتری تا فقر مطلق
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٨ مهر ۱٣۹۷ -
٣۰ سپتامبر ۲۰۱٨
سایت رسمی کنفدراسیون فوتبال آسیا به بررسی دیدار السد قطر مقابل پرسپولیس پرداخت و از خودباوری بالای نماینده کشورمان پس از حذف دیگر نماینده قطر تمجید کرد.
تیمهای فوتبال السد قطر و پرسپولیس از ساعت ۱٨:٣۰ روز سهشنبه هفته جاری، در دیدار رفت مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا در ورزشگاه جاسم بن حمد دوحه، به مصاف هم میروند. سایت رسمی کنفدراسیون فوتبال آسیا (AFC) در گزارشی، به بررسی دو دیدار رفت مرحله نیمهنهایی مسابقات پرداخته که بخشی از آن به شرح زیر است:
چهار تیم در جستجوی این هستند که به عنوان امپراطوران آسیا، نام گذاری شوند. این تیمها در هفته جاری در بازیهای حساس دور رفت مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا به مصاف هم میروند. السد قطر که در سال ۲۰۱۱ به قهرمانی لیگ قهرمانان آسیا رسیده، میزبان تیم حاضر در مرحله نیمهنهایی مسابقات ۲۰۱۷ یعنی پرسپولیس خواهد بود. قبل از اینکه کاشیما آنتلرز ژاپن یک روز بعد به مصاف قهرمان دو دوره آسیا، یعنی سوون سامسونگ کره جنوبی برود.
السد تنها تیم این مرحله است که سابقه قهرمانی در شیوه جدید لیگ قهرمانان آسیا را دارد. آنها آخرین تیم منطقه غرب آسیا هستند که جام قهرمانی مسابقات را پس از شکست چونبوک موتورز کره جنوبی در سال ۲۰۱۱ بالای سر بردند. تیم شهر دوحه، الاهلی عربستان و استقلال را در مرحله حذفی شکست داد و بعد از مرحله گروهی، شکستی متحمل نشده است. آنها به دنبال تکرار قهرمانی هفت سال قبل خود و پایان دادن به سلطه تیمهای شرق آسیا هستند.
آخرین شکست السد مقابل حریف روز سهشنبه این تیم رقم خورد. جایی که پرسپولیس با پیروزی یک بر صفر، صدرنشینی خود را در گروه C مسابقات قطعی کرد. قبل از آنکه نماینده ایران الجزیره را در یکهشتم از پیش رو بردارد و الدحیل، دیگر تیم قطری را با یک بازگشت فوقالعاده در مرحله نیمهنهایی شکست دهد.
پرسپولیس سال گذشته برای اولین بار به مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا رسید و اکنون برای دومین بار در این مرحله حضور دارد. هر چند این تیم سال گذشته در نیمهنهایی مقابل الهلال عربستان شکست خورد. پس از حذف تیمی که در ۹ دیدار متوالی خود در لیگ قهرمانان آسیا پیروز شد، آنها سرشار از خودباوری برمیگردند.
از دوش با آب کتری میفهمید چه میگویم؟ این زندگی ما بود
روملو لوکاکو؛ از فقر مطلق تا جام جهانی
من حرفهایی برای گفتن دارم!
مترجم: شیوا نظرآهاری
فرهنگستان فوتبال ـ روملو لوکاکو، یکی از بازیکنان تأثیرگذار تیم ملی بلژیک در جام جهانی روسیه بود که با چهار گل زده و کسب مقام سومی همراه با تیمش، جام جهانی را به پایان برد. اما داستان زندگی او از فقر مطلق تا تبدیل شدن به یک ستاره، آنقدر جذاب و تکاندهنده است که این روزها به تمام سایتها و جراید ورزشی دنیا راه یافته است. مطلب زیر ترجمهای از داستان زندگی اوست که در سایت ،heplayerstribune منتشر شده است.
«من دقیقا لحظهای را که متوجه شدم ما ورشکسته شدیم یادم میآید. هنوز میتوانم تصویر مادرم جلوی در یخچال و آن نگاهی که توی صورتش بود را به خاطر بیاورم.»
« شش سالم بود و در زمان استراحت مدرسه برای ناهار به خانه آمدم. منوی غذای مادرم فقط یک گزینه داشت، همان همیشگی؛ نان و شیر. وقتی شما بچهاید، به اینجور مسائل فکر نمیکنید. اما میشد حدس زد این تنها چیزی بود که ما قدرت خریدش را داشتیم.»
«یک روز من به خانه آمدم و مادرم را مقابل یخچال با یک بطری شیر دیدم ، مثل همیشه. اما اینبار، داشت چیزی را توی شیر قاطی میکرد و بهم میزد. نمیفهمیدم چی شده. بعد ناهارم را آورد و خندید انگار که همهچیز سرجاشه. اما من فهمیدم چه اتفاقی افتاده.»
داشت توی شیر آب میریخت. ما حتی دیگر پول کافی برای خریدن شیر توی طول هفته نداشتیم. ما ورشکست شده بودیم، نه فقط فقیر، بلکه ورشکسته!پدر من فوتبالیست بود، اما به پایان دوران بازیاش رسید و پولی در بساط نداشت. اولین چیزی که فروختیم، کابل تلویزیون بود. دست آخر نه فوتبالی ماند، نه مسابقات روزانه و نه سیگنال. هیچکدام را نداشتیم.
بعد یک روز آمدم خانه و همه لامپها خاموش بود. بدون برق برای دو یا سه هفته.وقتی میخواستم دوش بگیرم، آب گرمی وجود نداشت. مادرم آب را روی کتری گرم میکرد و من زیر دوش ایستاده بودم و مادر آب گرم را با فنجان روی سرم میریخت.
خیلیوقتها مادرم مجبور بود از نانوایی پایین خیابان، نان به عاریه بگیرد. حالا نانوا من و برادر کوچکم را میشناخت، پس اجازه میداد ما یک تکه نان روز دوشنبه برداریم و جمعه پولش را حساب کنیم.
«من همیشه میدیدم که ما با شرایط بدی دست و پنجه نرم میکنیم اما زمانی که مادر آب را قاطی شیر کرد، دستم آمد که دیگر همهچی تمام شده. میفهمید چه میگویم؟ این زندگی ما بود.»
من چیزی نگفتم. نمیخواستم بیشتر از این تحت فشار قرارش بدهم، فقط ناهارم را خوردم. اما آن روز با خودم قراری گذاشتم. انگار با تلنگر کسی از خواب پریده باشم. دقیقا میدانستم چه باید بکنم و شروع به انجام دادنش کردم. نمیتوانستم ببینم که مادرم به آن صورت زندگی میکند.
مردم در فوتبال عاشق این هستند که در مورد توانایی ذهنی شما صحبت کنند. خب. من قویترین پسری هستم که تابحال ملاقات کردهاید. یادم میآید که توی تاریکی با برادر و مادرم نشسته بودم، دعا میخواندیم، فکر میکردیم، باور داشتیم و شک نداشتیم که این اتفاق میافتد.
من، قول و قرار با خودم را برای مدتی نگه داشتم، اما یک روز به خانه آمدم و با صورت غرق اشک مادرم روبهرو شدم. بلاخره به او گفتم :« مامان، این شرایط تغییر میکنه. من میخوام برای اندرلخت بازی کنم و به زودی این اتفاق میافته. همه چیز ردیف میشه. دیگه لازم نیست تو در مورد چیزی نگران باشی»
ششسالم بود، از پدرم پرسیدم: « کی میتونم فوتبال حرفهای بازی کنم» و او جواب داد:« شانزده سالگی»
بگذارید چیزی را به شما بگویم ـ هر بازی که انجام دادهام، برای من یک فینال بود. بازی در پارک محل، برایم فینال بود. گل کوچکهای زنگ تفریح مهدکودک مثل یک فینال بود. با هر شوت انگار میخواستم توپ را پاره کنم. با تمام قدرت. من هرگز بازی فیفا نداشتم. پلی استیشن نداشتم. زمین تمرین نداشتم. اما سعی میکردم با با هر شوت، حریفم را بکشم!
در دوران بلوغ و زمانی که قد میکشیدم، بعضی از مربیها و حتی والدین به من فشار میآوردند و باعث اضطرابم میشدند. هرگز فراموش نمیکنم اولینباری را که به خاطر هیکل درشتم و به اتهام صغر سن، شنیدم یکی از والدین گفت:« هی، تو چند سالته؟ چه سالی به دنیا اومدی؟»
من اینجوری بودم که :« چی؟ گیر آوردی مارو؟»
وقتی یازدهسالم بود، برای تیم جوانان Leers بازی میکردم و یکی از والدین از تیم دیگری سعی میکرد جلوی رفتن من به زمین مسابقه را بگیرد. میگفت:« این بچه چند سالشه؟ مدارکش کجاست؟ کجا به دنیا آمده؟»من فکر میکردم:« من کجایی هستم؟ چی؟ من در آنتورپ به دنیا آمدم. من اهل بلژیک هستم» پدرم آنجا نبود. چون ماشین نداشت تا برای دیدن مسابقه من بیاید. من همیشه تنها بودم و میخواستم برای خودم بجنگم. بنابراین رفتم و مدارکم را از کیفم آوردم و به همه پدرو مادرها نشان دادم و آنها مدارکم را کاملا بررسی کردند. خون من به جوش آمده بودم.. و فکر میکردم.« اه. من اول میخواستم پسر شما را بکشم اما الان میخوام درب و داغونش کنم و شما مجبورید در حالی که داره به پهنای صورت اشک میریزه ببریدش خونه!»
من میخواستم بهترین فوتبالیست تاریخ بلژیک باشم. این هدفم بود. نه خوب، نه عالی، بلکه بهترین.
به دلایل مختلف، من با خشم زیادی بازی میکردم… به خاطر موشهایی که اطراف آپارتمان ما بودند. به خاطر اینکه من نمیتوانستم بازیهای لیگ قهرمانان را تماشا کنم، به خاطر نگاهی که والدین بچههای دیگر به من داشتند.
وقتی ۱۲ سالم بود. ۷۶ گل در ۳۴ مسابقه به ثمر رساندم. همه ۳۴ گل را در حالی زدم که کفشهای پدرم پایم بود. آنزمان سایز پای ما شبیه هم بود و ما بطور اشتراکی از یک کفش فوتبال استفاده میکردیم.
پدربزرگم ـ پدر ِمادرم ـ یکی از مهمترین افراد در زندگی من و نقطه اتصالم به اجدادم در کنگو بود، جایی که مادر و پدرم از آن میآمدند. یک روز که با او تلفنی صحبت میکردم، گفتم:« من خیلی پیشرفت کردم. ۷۶ گل زدم، لیگ را فتح کردیم و یک تیم بزرگ به من علاقه نشان داده»
او همیشه میخواست در مورد بازی من بشنود، اما اینبار خیلی عجیب بود. او گفت:« آره رُم، این عالیه، اما میتونی یک لطفی به من بکنی؟» من گفتم :« بله. چی هست» اون جواب داد:« میشه مراقب دختر من باشی لطفا؟»
من یادمه که خیلی گیج شده بودم. اینجوری که پدربزرگ چش شده؟
گفتم:« مامان؟ بله البته. ما خوبیم»
اون گفت:« نه. به من قول بده. میتونی به من قول بدی؟ فقط مراقب دخترم باش لطفا. باشه؟»
جواب دادم:« بله پدربزرگ. قول میدم»
پنج روز بعد اون از بین ما رفته بود و تازه فهمیدم منظورش دقیقا چی بود!
وقتی به او فکر میکنم خیلی غمگین میشوم، به خاطر اینکه فقط آرزو داشتم که او میتوانست چهارسال بیشتر زنده بماند و بازی من در اندرلخت را ببیند. ببیند که من به قولم وفادار ماندم. ببیند که همه چیز دارد درست میشود.
من به مادرم گفتم که در شانزدهسالگی اینکار را میکنم. اواخر ۱۱ سالگیام بودم. ۲۴ می ۲۰۰۹
بازی فینال. اندرلخت و استاندار لیژ
آن روز عجیبترین روز زندگی من بود. اما ما باید کمی به عقب برگردیم. از آنجا که در آغاز آن فصل، به ندرت برای تیم ۱۹ سالههای اندرلخت بازی میکردم. مربی من را روی نیمکت نشانده بود. با خودم میگفتم چطور میخواهم در شانزدهسالگی یک قرارداد حرفهای امضا کنم، وقتی هنوز روی نیمکت تیم نوزدهسالهها هستم؟
تصمیم گرفتم یک شرط با مربیام ببندم. پس بهش گفتم اگر تو به من بازی بدی، من تا دسامبر ۲۵ گل میزنم. اول به من خندید. گفتم بگذار این شرط را ببندیم. قبول کرد و گفت که اگر ۲۵ گل تا دسامبر نزدی، باید به نیمکت برگردی.
من گفتم: خوبه. اما اگر من برنده شدم. تو باید تمام مینیونها را که بازیکنان را به خانه برمیگرداند، تمیز کنی! و هر روز برای ما پنکیک درست کنی! او قبول کرد. این حیرتانگیزترین شرطی بود که یک نفر میتوانست توی زندگیاش ببندد.
من ۲۵ گل تا نوامبر زدم و ما تا قبل از کریسمس، هر روز پنکیک خوردیم. این نکته را همیشه از من داشته باشید: هیچوقت با بچهای که گرسنهاس طرف نشوید!
قرارداد حرفهایم را با اندرلخت در روز تولدم امضا کردم. مستقیم رفتم بیرون و بازی فیفا و پیکیج کابل و .. خریدم. این پایان فصل بود. اما لیگ بلژیک در آن فصل خیلی حساس بود. اندرلخت و استاندار لیژ لیگ را با امتیاز مشابه تمام کرده بودند و برای تعیین تیم قهرمان باید دو بازی رودررو برگزار میشد.
بازی اول را من در خانه از تلویزیون تماشا کردم، مثل یک هوادار. قبل از بازی دوم، از طرف مربیام یک تماس داشتم. به من گفت که همین حالا وسایلم را جمع کنم و راهی استادیوم شوم چرا که تیم اصلی من را خواسته. به سرعت به اتاق خواب پدرم رفتم « هی، پاشو خودتو جمع و جور کن باید راه بیفتیم»
پدرم پرسید: چی میگی؟ کجا بریم
و من بادی به گلو انداختم و گفتم: اندرلخت، داداش. اندرلخت
هرگز فراموش نمیکنم. به سرعت به استادیوم و رختکن رفتم و آنجا از من پرسیدند که چه شمارهای را میخواهم و من شماره ۱۰ را انتخاب کردم.
برای ترسیدن زیادی جوان بودم و خب آنها به من گفتند که بازیکنان آکادمی باید شمارههای بالای ۳۰ را داشته باشند. پس من شماره ۳۶ را برداشتم. آن شب در هتل اردوی قبل از بازی، بازیکنان اصلی من را برای شام صدا زدند، حتی نمیتوانم به خاطر بیاورم که چه چیزی سفارش دادم. یک چیزی توی سرم دودو میزد.
صبح روز بعد دوستم آمده بود در خانهمان تا ببیند من برای فوتبال میروم یا نه، مادرم به او گفت که رُم برای بازی در فینال رفته است!
ما از اتوبوس پیاده شدیم و همه بازیکنان کت و شلوارهای زیبایی پوشیده بودند به جز من. زمانی که از اتوبوس پیاده شدم یک دست گرمکن ناجور تنم بود و تمام دوربینهای تلویزیونی روی صورت من زوم شده بود. مسیر رسیدن به اتاق رختکن به نظر خیلی طولانی میآمد. به محض ورود به رختکن، موبایلم شروع به زنگ زدن کرد. همه من را توی تلویزیون دیده بودند. توی گوشی ۲۵ پیامک داشتم و دوستانم از ذوق داشتند دیوانه میشدند.من فقط به پیغام صمیمیترین دوستم جواب دادم: « داداش، من نمیدونم بازی میکنم یا نه. راستش اصلا نمیدونم اینجا کجاست و من کیام. تو فقط چشم از تلویزیون بر ندار»
دقیقه ۶۳، سرپرست تیم صدایم کرد. من در حالی که فقط شانزدهسال و ۱۱ روز داشتم، برای اندرلخت بازی کردم. ما فینال را باختیم و دوم شدیم اما من انگار توی بهشت بودم. آن لحظهای بود که میدانستم به قولم عمل کردهام و اوضاع روبراه میشود.
فصل بعد من داشتم آخرین سال دبیرستانم را میگذراندم و در لیگ اروپا هم بازی میکردم. ما قهرمان لیگ شدیم و من به عنوان دومین بازیکن آفریقایی کل لیگ، سال را به پایان بردم. باورنکردنی بود.
من در واقع انتظار همه اینها را داشتم، اما نه آنقدر سریع! روزنامهها ناگهان سرم ریختند و توقعات از من بالا رفت به خصوص در تیم ملی.
وقتی روی فرم بودم، روزنامهها تیتر میزدند: روملو لوکاکوی بلژیکی و وقتی اوضاع خوب نبود، میشد روملو لوکاکو، مهاجم کنگویی بلژیک.
اگر شما بازی من را دوست ندارید، مشکلی نیست. اما من اینجا به دنیا آمدم. در آنتورپ، لیژ و بروکسل بزرگ شدم. آرزو داشتم که برای اندرلخت بازی کنم. آرزو داشتم که شبیه به وینسته کمپانی باشم. من جملاتم را با فرانسوی شروع و با آلمانی تمام کردم. اسپانیایی، پرتغالی و لینگالا هم بلدم. بستگی به این داشت که در همسایگی ما چه کسی زندگی کند! من بلژیکی هستم. همهی ما بلژیکی هستیم و این چیزی است که کشور ما را جای بهتری میکند.
نمیفهمم چرا بعضی هموطنانم میخواهند نابودی من را ببینند. اما اشکالی ندارد، آنها زمانی که ما مجبور بودیم آب را قاطی شیر کنیم آنجا نبودند. اگر شما زمانی که من هیچی نبودم کنارم نبودید، طبیعی است که نتوانید درکم کنید.
میدانید قسمت خندهدارش کجاست؟ من ۱۰ سال بازیهای لیگ قهرمانان را از دست دادم، چون ما توان مالی لازم را نداشتیم. توی مدرسه همهی بچهها در مورد فینال صحبت میکردند، من اما سر درنمیآوردم که چه اتفاقی افتاده. فقط برمیگشتم به عقب، به سال ۲۰۰۲، به بازی رئال مادرید با لورکوزن. به آخرین فینالی که دیده بودم و وانمود میکردم که میدانم بچهها در مورد چی حرف میزنند.
دو هفته بعد در کلاس کامپیوتر، یکی از دوستانم ویدیویی از اینترنت دانلود کرد و من آنجا بازی زیدان را دیدم. همان تابستان به خانه دوستم رفتم و رونالدو را در فینال جام جهانی دیدم. هر چیز دیگری از آن تورنمنت برایم شبیه افسانهای بود که از بچههای دیگر در مدرسه شنیدم.
حالا و ۱۲ سال بعد، من دارم در جام جهانی بازی میکنم و میتوانم جام جهانی دیگری را هم بازی کنم. میخواهم از بودن در اینجا لذت ببرم. دو روز دنیا ارزش تحمل این همه فشار و اندوه را ندارد. مردم میتوانند هرچه دلشان میخواهد در مورد تیم و من بگویند.
دقت کنید. وقتی که ما کوچک بودیم، نمیتوانستیم تیری هانری را در برنامه Match of the Day تماشا کنیم، اما الان هر روز در تیم ملی از او یاد میگیریم. تیری احتمالا تنها کسی است که بیشتر از من فوتبال تماشا کرده. ما راجع به همه چیز حرف میزنیم.
در نهایت و از صمیم قلب آرزو داشتم که ای کاش پدربزرگم اینجا بود و میدید. من در مورد لیگ برتر حرف نمیزنم. نه منچستریونایتد، نه لیگ قهرمانان، نه جام جهانی. من فقط آرزو دارم او این دوروبرها باشد و زندگی ما را الان ببیند. کاش میتوانستم یک بار دیگر با او تلفنی حرف بزنم و بگویم: «دیدی! بهت گفته بودم. دخترت حالش خوبه. دیگه از موش و کثافت تو آپارتمان ما خبری نیست. دیگه روی زمین نمیخوابیم. دیگه صبح تا شب دغدغه نون نداریم. ما الان حالمون خوبه مرد. ما خیلی خوبیم!… دیگه کسی مدارک منو چک نمیکنه، حالا دیگه همهشون اسم منو میدونن»
افشاگری جدید یک نشریه اسپانیایی
درباره دلایل رفتن کریستیانو رونالدو از رئال مادرید
یک نشریه اسپانیایی گزارش تازهای از دلایل جدایی جنجالی کریستیانو رونالدو از جمع کهکشانیها منتشر کرده است.
باشگاه رئال مادرید ماه جولای امسال با برترین گلزن تاریخش کریستیانو رونالدو وداع کرد اما گویا این ستاره پرتغالی از دو سه ماه قبل از آن خیال ترک کهکشانیها را در سر داشته است. در واقع این ادعایی است که نشریه موندودپورتیووی اسپانیا مطرح کرده است. مشکلات رونالدو با مقامات اداره مالیات اسپانیا به خاطر پرداخت نشدن بخشی از مالیات درآمدهای تبلیغاتی او منجر به شکل گرفتن یکسری بحثها و تصمیمات شد که در نهایت منجر به خروج او از مادرید و رفتنش به تورین برای بازی در یوونتوس شد.
موندودپورتیوو در گزارش خود نوشته است که رونالدو در جلسهای در ماه می سال ۲۰۱۷ که در منزل مدیربرنامههایش ژرژ مندز و با حضور مشاوران مالی وی برگزار شد، با اشاره به مشکلات حقوقی که به خاطر پرداخت نشدن مالیاتهایش به وجود آمده است، گفت: من گفتم نمیخواهم هیچ خطر و دردسری برایم ایجاد شود. من درس نخواندهام و تنها کاری که در زندگیام انجام دادهام فوتبال بازی کردن بوده است اما احمق نیستم و به هیچ کسی اعتماد ندارم. به همین دلیل است که من همیشه وقتی یک ارزیاب استخدام کردهام، ٣۰ درصد بیشتر از چیزی که میبایست پرداختهام. به خاطر این بوده که دنبال دردسر نیستم.
کارلوس اوسوریو، وکیل رونالدو که یکی از حاضرین جلسه بوده است، توضیح میدهد که او مسئول امور مالی مربوط به این قضیه است اما به رونالدو تأکید میکند که جای نگرانی وجود ندارد. چند ماه بعد، زمانی که قرار شد رونالدو با مقامات اداره مالیات اسپانیا توافقنامهای امضا کند، او دوباره بسیار عصبانی میشود و به مشاورانش میگوید: «من هرگز نگفتم که مالیاتها را نپردازید. میخواهم بدانم چه اتفاقی افتاده است. من هیچ چیزی را درک نمیکنم چون قرار بود مالیاتها را اسپانسرها بپردازند. پس چرا آنها مرا متهم میکنند؟
رونالدو پس از آنکه مجبور شد از جیب خودش رقم هنگفتی را برای جلب رضایت مقامات اداره مالیات اسپانیا بپردازد تا از رفتن پشت میلهها نجات پیدا کند، امیدوار بود که باشگاه رئال مادرید به او قراردادی جدید با حقوق بالاتر پیشنهاد کند تا به نوعی ضرر مالی که او متحمل شده بود را جبران کند، کاری که او معتقد بود باشگاه بارسلونا برای لیونل مسی انجام داده بود با این حال باشگاه پایتخت اسپانیا ترجیح داد که از رونالدو و مسائل حقوقیاش فاصله بگیرد و او هم این حرکت باشگاه را یک خیانت محسوب کرد. علاوه بر این رونالدو خودداری باشگاه از افزایش حقوق او در شرایطی که لیونل مسی دو برابر او از بارسلونا حقوق میگرفت و حتی نیمار - بعد از پیوستن به پاریسنژرمن - هم در ردهبندی پردرآمدترین بازیکنان دنیا از او سبقت گرفته بود را نوعی بیاحترامی تلقی کرده بود.
خشم رونالدو از باشگاه آنقدر آشکار شد که ظاهراً سرمربی وقت تیم زینالدین زیدان را مجاب میکند با مدیران باشگاه صحبت کند و از آنها بخواهد مشکل ستاره پرتغالی تیمش را حل کنند. گویا او به آنها گفته است که رونالدو بیش از اندازه دارد در رختکن تیم درباره این موضوع صحبت میکند.
دلیل دیگری که موندودپورتیوو برای خودداری رونالدو از ماندن در رئال مادرید ذکر کرده است، پایینتر دانسته شدن جایگاه او در قیاس با اسطوره فقید باشگاه آلفردو دیاستفانو بوده است. از قرار معلوم او از این موضوع که در رئال مادرید دیاستفانو بهترین بازیکن تاریخ این باشگاه شناخته میشود راضی نبوده و گفته است: «آنها همیشه مرا پایینتر از دی استفانو قرار میدهند و من نمیدانم بیشتر از این چه کاری باید برایشان انجام دهم».
در نهایت رابطه رونالدو و رئال مادرید به نقطهای رسید که غیرقابل بازگشت شد و او تصمیم به ترک این باشگاه و پیوستن به یوونتوس برای کسب تجربهای جدید در دوران بازیگریاش گرفت.
|