شناخت سلسله مراتب، شبکه ها و وابستگان امپریالیسم
جیمز پتراس
- مترجم: هاتف رحمانی
•
در مواجهه با خیزش جنبش های اسلامی و سکولار ضدامپریالیستی و دولت ها در افریقا و تصرف تعدادی از رژیم های وابسته در شمال افریقا و گروه کشورهای جنوب صحرای افریقا، واشنگتن در حال تاسیس فرماندهی نظامی امریکا برای افریقا است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۰ فروردين ۱٣٨۶ -
٣۰ مارس ۲۰۰۷
مقدمه:
سیستم امپریال بسیار پیچیده تراز آن چیزی است که معمولا به امپراطوری امریکا رجوع داده می شود. امپراطوری امریکا با شبکه گسترده سرمایه گذاری های مالی، پایگاه های نظامی، شرکت های چند ملیتی ودولت های وابسته، تنها مهم ترین ترکیب امپریالیسم جهانی است. از این رو این سیستم مثال ساده ای برای چشم انداز سلسله مراتب، شبکه ها، دولت های تابع و وابستگانی است که سیستم امپریالیستی معاصر را معین می کنند. امروز درک امپراطوری وامپریالیسم مارا ملزم می کند که به پیچیدگی وتغییرات لایه بندی امپزاطوری توجه کنیم.
سلسله مراتب امپراطوری
ساختار قدرت امپریالیست جهانی را می توان به واسطه طبقه بندی کشورها بنا به سازمان های سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی آن ها بهتر شناخت. موارد زیر شمایی از این سیستم را عرضه می کند.
ا- سلسله مراتب امپراطوری (از صدر تا ذیل)
الف: دولت های مرکزی امپراطوری
ب: فدرت های امپراطوری نوپدید
ج: رژیم های وابسته نیمه خودگردان
د: رژیم های همدست وابسته
۲- دولت های مستقل :
الف. کوبای انقلابی و ونزوئلا
ب. سودان ملی گرا، ایران، زیمبابوه، کره شمالی
٣- زمینه رقابت و رژیم های در حال گذار
مقاومت مسلحانه، رژیم های منتخب، جنبش های اجتماعی
در راس سیستم امپراطوری دولت های امپراطوی فدرتمند جهانی، طبقات حاکم مسلط بر سرمایه گذاری و بازار مالی و متنفذین اقتصادی بر بقیه جهان قرار دارند. ایالات متحده امریکا، اتحادیه اروپا (با طبقه بندی زیاد خود) و ژاپن در راس قله سیستم امپراطوری ایستاده اند. آن ها با رهبری امریکا شبکه ای از کشورهای پیرو امپراطوری (تا حد زیادی سرکردگان منطقه ای) و وابسته یا دولت های تابع که اغلب بعنوان نیروی نظامی جایگزین عمل می کنند را تاسیس کرده اند. دولت های امپراطوری برای درهم شکستن مقاومت ها، برای نفوذ و اعمال کنترل با هماهنگی عمل می کنند در حالی که همزمان، برای کسب برتری برای دولت خود و منافع چند ملیتی به رقابت می پردازند.
قدرت های امپراطوری جدید مثل چین، هند، کانادا، روسیه و استرالیا به تازگی فقط مادون دولت های مرکزی امپراطوری پدبد آمده اند. فدرت های جدید امپراطوری به موازات گسترش به مجاورت و مرزهای دولت های کمتر توسعه یافته و کشورهای سرشار از منابع استخراجی، خود موضوع نفوذ امپراطوری هستند. در حالی که کشورهای نو امپراطور به واسطه معاملات در کشور خود به دولت های مرکز امپراطوری متصل هستند به نحو فزاینده ای برای کنترل منابع استخراجی در کشورهای در حال توسعه رقابت می کنند. آن ها اغلب ردپای دولت های امپریال را تعقیب می کنند و در بسیاری از موارد از درگیری ها برای بهبود موقعیت خود بهره گیری می کنند.
برای مثال چین و هند در توسعه خارجی بر سرمایه گذاری در منابع استخراج معدنی و بخش انرژی برای صنعتی کردن سوخت بومی متمرکزمی شوند ، چین هم مشابه شیوه های اولیه امپریالیسم امریکا و اروپا (۱۹٨۰-۱۹۵۰) به همین شکل در کشورهای افریقایی که با امریکا و اتحادیه اروپا درگیر مبارزه هستند سرمایه گذاری می کند، همان گونه که امریکا روابط با رژیم های ضداستعمار (الجزایر، کنیا و افریقای فرانسه) درگیر مبارزه با حاکمین استعمارگر اروپایی پیشین در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ را گسترش داد.
کمی پایین تر از سلسله مراتب امپراطوری کشورهای نیمه مستقل متحد امپریالیسم قرار دارند. این کشورها برزیل، کره جنوبی، افریقای جنوبی، تایوان، آرژانتین، عربستان سعودی، شیلی و اخیرا بولیوی را شامل می شود. این دولت ها دارای اقتصاد ملی حمایتی محکمی مبتنی بر مالکیت عمومی یا خصوصی در بخش کلیدی اقتصاد هستند. این کشورها توسط دولت هایی اداره می شوند که به واسطه این که به شدت به صادرات برای ظاهر شدن در کسوت دولت های امپراطوری وایسته اند تنوع بازار را تعقیب می کنند. به عبارت دیگر این دولت ها شدیدا به حمایت های نظامی کشورهای امپریالیستی وابسته اند. (تایوان، کره جنوبی و عربستان سعودی) و پایگاه های منطقه ای برای عملیات دولت های امپریالیستی تدارک می بینند. بسیاری از آن ها صادر کننده وابسته به منابع هستند (عربستان سعودی، شیلی، نیجریه و بولیوی) که درامد و منافع را با شرکت های چند ملیتی دولت های امپریالیستی تقسیم می کنند. آنها کشورهای شدیدا صنعتی شده (تایوان و کره جنوبی) را به موازات کشورهای صادرکننده منابع کشاورزی – معدنی (برزیل، آرژانتین و شیلی) را شامل می شوند.
کشورهای ثروتمند نفتی روابط نزدیکی با طبقات حاکم مالی کشورهای امپریالیستی دارند و سرمایه گذاری سنگینی در املاک، ایزار های مالی و سپرده های خزانه داری که کسر بودجه امریکا و انگلیس را تامین مالی می کند دارند.
این کشورها در موضوعات کلیدی همچون جنگ امپریالیستی در خاورمیانه، اشغال هائیتی، بی تبات سازی رژیم ها در افریقا، حمایت از سیاست های نئولیبرال جهانی و اعمال کنترل بر بخش های استراتژیک، با حاکمان کشورهای مرکز امپراطوری و کشورهای نوامپراطور همدستی می کنند. با این حال به خاطر منافع نخبگان مفتدر و در موارد بسیاری به خاطر جنبش اجتماعی قدرتمند ملی، به درگیری های محدودی با قدرت های امپراطوری ناگزیر می شوند. مثلا، برزیل، شیلی و آرژانتین با تلاش امریکا برای از بین بردن دولت ملی ونزوئلا موافقت نکردند. آن ها روابط سودمندی در زمینه تجارت، انرژی و سرمایه گذاری با ونزوئلا دارند. علاوه بر آن، خواهان مشروعیت بخشی به کودتای نظامی که می تواند تهدیدی بر حاکمیت خودشان باشد و حقانیت بیشتر پرزیدنت چاوز را در چشم انتخابگران فراهم آورد نیستند. رژیم های نیمه مستقل متحد امپریالیسم گرچه از نظر ساختاری در سیستم امپراطوری عمیقا یک پارچه هستند، اما تا حدی استقلال داخلی را برای تنظیم سیاست های خارجی و داخلی حفظ می کنند که ممکن است حتی به کشمکش ورقابت با منافع امپریالیستی منجر گردد.
این رژیم ها علیرغم استقلال نسبی خود برای خدمت به کشورهای امپریالیستی مزدوران نظامی و سیاسی هم تدارک می بینند. بهترین نمونه برجسته این خدمت مورد هائیتی است. پی آمد اشغال کشور و سرنگونی دولت منتخب آریستید در سال ۲۰۰۴، توسط امریکا، امریکا در تامین یک نیروی اشغالگر از میان رژیم های همبسته و نیمه مستقل متحد خود موفق شد. پرزیدنت لولا از برزیل نیروی نظامی بزرگی را گسیل کرد. یک ژنرال برزیلی فرماندهی تمام نیروهای مزدور را به عهده گرفت. گابریل مالدز شیلیایی فرماندهی دولت اشغالی سازمان ملل را برای سرکوب خونین جنبش مقاومت هائیتی عهده دار شد. سایر نیمه مستقلان متحد امپریالیسم همانند اوروگوئه و بولیوی نیروی نظامی خود را همراه با سربازانی از رژیم های متحدی چون پاناما، پارگوا ، کلمبیا و پرو اضافه کردند. پرزیدنت اوا مورالس ادامه همدستی نظامی با امریکا در هائیتی را تحت سرپرستی خود با اظهار ایفای نقش حافظ صلح، در حالی که به خوبی آگاه بود که وضعیت هائیتی های فقیر در محله های پر جمعیت و فقیر هائیتی قتل عام به فجیع ترین شکل بین دسامبر ۲۰۰۶ تا فوریه ۲۰۰۷ توسط اشغالگران سازمان ملل بود، تایید کرد.
نقطه نظری کلیدی آن است که درگیری دولت فعلی واشنتکتن در دو جنگ در خاورمیانه و آسیای غربی نشان می دهد که او برای ایجاد نظم وسرکوب جنبش های ضد امپریالیستی به متحدان خود وابسته است. سومالی همانند هائیتی توسط مزدوران اتیوپیایی که نوسط مشاوران امریکایی آموزش دیده، تامین مالی شده ، مسلح و هدایت شده بودند مورد تهاجم قرار گرفت. در نتیجه در طول اشغال، امریکا در تامین متحدان افریقایی خود (از طریق به اصطلاح سازمان وحدت افریقا به واسطه کاپیتان پادی آنکوندا سخنگوی ارتش اوگاندا آلت دست کاخ سفید) برای ارسال مزدور مسلح اشغالگر برای پشتیبانی از حاکم جنگ سالار بدنام سومالی متحد خود موفق شد. اوگاندا علیرغم مخالفت پارلمان آن کشور، ۱۵۰۰ مزدور همراه با نیروهای نظامی از نیجریه، بروندی، غنا و مالاوی ارسال کرده است.
در پایین ترین نقطه سلسله مراتب امپراطوری رژیم های همدست وابسته قرار دارند. این کشورها مصر، اردن، کشورهای حاشیه خلیج (فارس)، امریکای مرکزی و دولت های جزایر کارائیب، کشورهای جنوب صحرا (مانند کنیا، اوگاندا، اتیوپی، رواندا و غنا)، کلمبیا ، پرو، پاراگوا، مکریکو، کشورهای اروپای شرقی (داخل و خارج از اتحادیه اروپا)، کشورهای سابق اتحاد جماهیر شوروی (گرجستان، اکراین، کازاخستان، لاتویا و غیره ) فیلیپین، اندونزی، افریقای شمالی و پاکستان را شامل می شود. این کشور ها توسط نحبگان سیاسی قدرت طلبی اداره می شوند که برای تامین اسلحه، سرمایه گذاری و حمایت سیاسی به امپریالیسم یا دولت های نوامپراطور وابسته هستند. آن ها موقعیت های گسترده ای برای بهره برداری و صدور مواد اولیه فراهم می آورند. بر عکس کشورهای نیمه مستقل متحد امپریالیسم، صادرات از این کشورها ارزش افزوده ی اندکی دارد، چون فراوری صنعتی مواد اولیه در کشورهای امپریالیستی به ویژه کشورهای نوامپراطور انجام می گیرد. نخبگان غارتگر، رانت خوار، وابسته و دزدسالاری که فاقد هرگونه ابتکار اقتصادی هستند بر این کشورها حکومت می کنند. آن ها بسیاری از اوقات برای خدمت در مداخلات، متصرفات، اشغالگری و تحمیل رژیم های متحد در کشورهای هدف امپریالیسم سربازان مزدور تدارک می بینند. رژیم های متحد این چنینی در غارت ثروت، استثمار میلیون ها کارگر و انتقال روستائیان و نابودی محیط زیست، همدستان گوش به فرمان قدرت های امپریالیستی هستند.
ساختار سیستم امپریالیستی بر مبنای قدرت طبقات حاکم در آزمون و طراحی قدرت دولت و بازار، حفظ کنترل مناسبات طبقات استثمارشونده در داخل کشور و خارج و سازمان دادن ارتش مزدور از میان دولت های متحد استوار است. و بر رهبری و هدایت ارتش مزدوران هم دست در ویران کردن جنبش های مستقل توده ای ملی گرا و دولت های مستقل توسط مقامات امپریالیستی متکی است.
رژیم های متحد حلقه مستحکمی را در پشتیبانی از قدرت امپریالیستی نشکیل می دهند. بعنوان نیروی اشغالگر مکمل آن ها، استخراج مواد اولیه را تسهیل می کنند. بدون مزدوران رنگین پوست، قدرت های امپریالیستی به توسعه و گسترش نیروهای نظامی، بر انگیختن حداعلای مخالفت داخلی و تشدید شرایط مالی برون مرزی و کاهش تلفات سربازان امپراطوری قادر نیستند. وضعیت بیشمار مدبرانه ای برای توضیح ضرورت این نیروهای مزدور متحد وجود دارد: سازمان ملل، سازمان کشورهای امریکایی، سازمان وحدت افریقا، حافظان صلح، ائتلاف داوطلبانه با سایرین. در بسیاری از موارد تعداد اندکی از افسران بلند پایه امپریالیسم سفید افسران دون پایه و سربازان رنگین پوست، ارتش مزدوران متحد را فرماندهی می کنند.
دولت ها وجنبش های مستقل
اگرچه سیستم امپریالیستی بر جهان مسلط است و عمیقا بر جوامع، اقتصاد و دولت ها تاثیر می گذارد اما نه قادر مطلق است و نه واقف به همه چیز. مبارزه با سیستم امپریالیستی از دو منبع زاده می شود: دولت های نسبتا مستقل و جنبش های اجتماعی و سیاسی قدرتمند.
دولت های مستقل عموما رژیم هایی هستند که مورد مخالفت و هدف دولت های امپریالیستی قرار دارند. این کشورها ونزوئلا، کوبا، ایران، کره شمالی، سودان و زیمبابوه را شامل می شوند. آن چه که این کشورها را بعنوان مستقل معرفی می کند، تمایل آن ها به عدم پذیرش سیاست های قدرت های امپریالیستی، به ویژه مداخلات نظامی امپریالیستی است. آن ها تقاضای امپریالیستی برای دسترسی بی قید و شرط به بازار ها، منابع و پایگاه های نظامی را نمی پذیرند.
این رژیم ها از نظر شرایط سیاست اجتماعی، میزان حمایت مردمی، هویت سکولار- مذهبی، توسعه اقتصادی و پایداری در مخالفت با تجاوز امپریالیستی به طور گسترده ای با هم فرق دارند. همه این کشورها با تهدید فوری حمله نظامی و یا برنامه های بی ثبات سازی، نامزدی برای جایگزین سازی دولت های مستقل با رژیم های وابسته مواجهند.
زمینه رقابت
سلسله مراتب و شبکه امپریالیستی بر طبقه و روابط ملی قدرت متکی است. این به معنای آن است که حفاظت کل سیستم بر تفوق طبقات حاکم بر جمعیت تحت سلطه مبتنی است، که موقعیت غامض نابرابری توزیع هزینه و سود بین حاکمان و حکومت شوندگان را معین می کند. امروزه مقاومت های مسلح توده ای و جنبش های اجتماعی در کشورهای بسیاری سیستم امپریالیستی را به مبارزه می طلبند.
زمینه مشاجره، عراق، افغانستان، کلمبیا، سومالی، فلسطین، سودان و لبنان را که مقاومت مسلحانه مصمم به شکست متحدین امپریالیسم است در بر می گیرد. عرصه های مقابله توده ای شامل بولیوی، اکوادر، ونزوئلا و ایران است که قدرت های امپریالیستی قصد سرنگونی رژیم های مستقل به تازگی انتخاب شده آن ها را دارند. جنبش های بزرگ سازماندهی شده برای مبارزه با رژیم های وابسته و حامیان امپریالیسم اخیراد ر مکزیکو، فلسطین، لبنان، چین، اکوادر و جاهای دیگر پدید آمده اند. در داخل کشورهای امپریالیستی هم مخالفت توده ای به ویژه علیه جنگ و سیاست های امپریالیستی وجود دارند ، اما جنبش های ضد امپریالیستی اندک وضعیفند.
خلاف قاعده: اسرائیل در سیستم امپریالیستی
اسرائیل با چهارمین زرادخانه اتمی از پنج کشور ودومین صادر کننده بزرگ اسلحه در دنیا آشکارا قدرتی استعمارگراست .اندازه جمعیت ، گستردگی ارضی واقتصاد اسرائیل در مفایسه با امپراطوری وقدرت های نو امپراطور ناچیز است .اما اسرائیل علیرغم این محدودیت ها درنفوذ بر هدایت سیاست جنگی ایالات متحده در خاورمیانه ازطریق تاثیرشعبات صهیونیزم سیاسی بر دولت ها، رسانه های جمعی ، نخبگان بخش اقتصاد وجوامع مدنی بزرگترین قدرت را اعمال می کند. اسرائیل را می توان به واسطه تاثیر مستقیم سیاسی اش در تنظیم سیاست خارجی امریکا ، به موازات همدستی نظامی برون مرزی اش بارژیم های دیکتاتوری وابسته به امپریالیسم ، علیرغم محدودیت نفوس آن،موقعیت منفور دیپلماتیک جهانی آن وتقویت خارجی اقتصاد آن بخشی از ترکیب قدرت امپریالیستی ، مورد ملاحظه قرارداد .
رژیم های در حال گذار
سیستم امپریالیستی به نحو گسترده ای نا متناسب ، درعدم تعادل دائمی است ، واز این رو با پدیده هایی همانند جنگ ها ، مبارزات طبقاتی وملی رشد یابنده وبحران های افتصادی سرنگون کننده رژیم ها وبرافرازنده نیروهای سیاسی جدید در قدرت ، دستخوش عدم ثبات است .
ما دردوران های اخیرشاهد تبدیل سریع روسیه از مدعی سرکردگی جهانی (پیش از ۱۹٨۹) به دولتی وابسته به امپریالیسم ، به تبدیل شدن آن به محملی برای غارت بی سابقه (۱۹۹۱-۱۹۹۹) ،و به بر آمد وضعیت کنونی آن بعنوان دولتی نوامپراطوربوده ایم .در حالی که روسیه یکی ازموارد بسیار چشمگیر سرعت وژرفای تغییر در سیستم جهانی امپریالیستی است، اما سایر تجربیات تاریخی اهمیت تغییرات سیاسی واجتماعی در شکل دادن روابط کشورهابا سیستم امپریالیستی را نشان می دهد.چین و ویتنام بعنوان باروهای پیشین دولت های مستقل ،وضد امپریالیست ، شاهد خیزش نخبگان لیبرال –سرمایه دار ند ، که اقتصاد سوسیالیستی را بی مصرف ، وچین را بعنوان پدیده ای نو امپراطور وویتنام را بعنوان رژیمی نیمه مستقل وابسته به سیستم امپریالیستی ملحق می کنند.
بزرگترین گذار در طی سال های دهه های ۱۹٨۰-۱۹۹۰ دولت های مستقل ضد امپریالیستی را به رژیم های وابسته به امپریالیسم تبدیل کرد. این تبدیل در نیمکره غربی ، نیکارگوا، شیلی، بولیوی ، آرژانتین، جامائیکا وگرانادا را شامل شد.در آفریقا این کشور ها آنگولا،موزامبیک ، گینه بیسائو،الچزایر،اتیوپی ولیبی را در برگرفت که همگی به رژیم های نخبه سالار تبدیل گشتند. روند مشابهی در آسیا در هندوچین در جریان است .به دلیل پی آمدهای مصیبت بار اجرای سیاست های امپریالیست محور توسط رژیم های وابسته ، دهه اول هزاره جدید شاهد یک رشته ازتغییرات توده ای وتغییر رژیم به ویژه در امریکای لاتین بوده است . طغیان های توده ای در آرژانتین وبولیوی به تغییر رژیم های وابسته به رژیم های نیمه مستقل وابسته منجر شد .در ونزوئلا پس از شکست کودتا وکارزار بی ثبات سازی ، رژیم چاوز از رژیمی نیمه مستقل به وضعیت مستقل ضد امپریالیستی حرکت کرد .
درگیری بی وقفه بین دولت های امپریالیستی وضد امپریالیست ، بین رژیم های وابسته وجنبش های ملی ، بین امپراطوری ودولت های نو امپراطور ، ساختار سیستم امپریالیستی را تغییر خواهد داد .پی آمد این درگیری ها ائتلاف های جدیدی بین نیروهای اصلی که سلطه امپریالیستی را تحمیل می کنند وبین دشمنان آن ها ایجاد خواهد شد .آن چه از این وضعیت روشن است آن است که دولت فعال مایشاء منفردی وجود ندارد، که یک جانبه سیستم بین المللی یا حتی سیستم امپریالیستی را معین نماید .حتی قدرتمندترین دولت امپریالیستی ناتوانی یک جانبه (یا با وابستگان یا شرکای امپریالیستی ) شکست دادن یا حتی کنترل مقاومت ضد استعماری در عراق یا افغانستان را ثابت کرده است .
بزرگترین موفقیت سیاسی امپریالیسم جایی رخ داده است که دولت های امپریالیستی قادر به فعال کردن نیروی نظامی کشورهای وابسته ورژیم های نیمه مستقل متحد ، تامین نیروهای منطقه ای مانند ( سازمان کشورهای امریکایی ، سازمان وحدت افریقا وناتو) یا پوشش های قانونی سازمان ملل برای غلبه بوده اند. نخبگان ائتلاف کننده از دولت های وابسته ونیمه مستقل متحد حلقه اساسی برای حفظ وتحکیم سیستم امپریالیستی به ویژه امپریالیسم امریکا هستند. یک مورد مشخص مداخله امریکا وسرنگونی رژیم اسلامی سومالی است .
مورد سومالی : صورتک های سیاه – صورت های سفید
تهاجم اخیر اتیوپی به سومالی (دسامبر۲۰۰۶ اذر۱٣٨۵) وسرنگونی حکومت مشروع اتحاد دادگاه های اسلامی یا شورای عالی دادگاه های اسلامی وتحمیل دولت انتقالی خود ساخته جنگ سالاران موردی عالی برای مطالعه مرکزیت رژیم های وابسته در حمایت وتوسعه از کشورهای امپریالیستی است .
از ۱۹۹۱ با سرنگونی حکومت زیاد باره تا اواسط ۲۰۰۶ سومالی در اثر بر خوردهای قرون وسطایی جنگ سالاران فئودال غارت می شد.در دوران تهاجم امریکا – سازمان ملل واشغال موقت مگادیشو در اواسط دهه ۱۹۹۰ بیش از ۱۰۰۰۰سومالیایی غیر نظامی قتل عام شدند وتعداد اندکی ازسربازان امریکا- سازمان ملل نیزکشته وزخمی گشتند.
در دوران بی قانونی دهه ۱۹۹۰ گروه های محلی کوچکی که رهبران آن ها بعدها شورای دادگاه های اسلامی را درست کردند، سازمان دهی جوامع را برای مقابله با ترکتازی جنگ سالاران آغاز کردند. بر مبنای موفقیت آن ها در ایجاد جنبش های جامعه محور ،که تمام تابعیت های قبیله ای وقومی راقطع کرد،شورای دادگاه های اسلامی خاتمه دادن به اخاذی تحمیلی جنگ سالاران فاسد بر کسب وکار وخانواده را آغاز کرد .در ژوئن ۲۰۰۶این ائتلاف بی قاعده از روحانیت اسلامی ،حقوق دانان ، کارگران ، نیروهای امنیتی وتجار، جنگ سالاران بسیار نیرومند را ازمگادیشو پایتخت سومالی بیرون راندند. شورای دادگاه های اسلامی حمایت گسترده ای را ازبین جماعت کثیر فروشندگان وتجار کسب کرد.شورای دادگاه های اسلامی بدون هیچ شباهتی به حکومت تامین امنیت ،حاکمیت قانون ومحافظت از خانواده ها ودارایی هارا در برابر غارتگران جنایتکار آغاز کرد.شبکه گسترده ای از برنامه های مراکز رفاه اجتماعی ، کلینیک های سلامتی ، آشپزخانه های عمومی ومدارس ابتدایی تاسیس شد ، که تعداد کثیری از پناهجویان ، دهقانان رانده شده وفقرای شهری را پوشش می داد. این اقدامات حمایت مردمی از شورای دادگاه های اسلامی را افزایش داد.
شورای دادگاه های اسلامی پس از رانده شدن آخرین جنگ سالاران از مگادیشو وبسیاری از حومه های شهری حکومت موقتی را مستقر ساخت که مورد استقبال بخش اعظم سومالیایی ها واقع شد وبه رسمیت شناخته شد وبیش از ۹۰درصد جمعیت را پوشش داد.تمام گزارشات ، حتی آنهایی که با شورای دادگاه های اسلامی دشمن بودند، خاطر نشان کرده اند که مردم سومالی از پایان دادن به حاکمیت جنگ سالاران واستقرار قانون ونظم تحت نظر شورای دادگاه های اسلامی استقبال کردند.
اساس حمایت توده ای از دادگاه های اسلامی در دوران حاکمیت کوتاه آن (از ژوئن تا دسامبر ۲۰۰۶) به عوامل متعددی متکی بود.شورای دادگاه های اسلامی حکومت نسبتا درستکاری بود که به فساد واجخاف جنگ سالاران خاتمه داد.امنیت فردی ودارایی افراد حفظ شد ،به تصرف مستبدانه وآدم ربایی توسط جنگ سالاران وآدمکشان مسلح آنها خاتمه داده شد .شورای دادگاه های اسلامی جنبشی چند وجهی است که اسلامگرایان معتدل وتندرو ،سیاستمداران غیر نظامی ،مبارزان مسلح، لیبرال ها و پوپولیست ،طرفداران انتخابات وهواداران تمرکز قدرت را در بر می گیرد. مهمترین امرآن که شورای دادگاه های اسلامی در متحد کردن کشور وایجاد برخی نشانه های ملی وغلبه بر چند پارچگی قومی موفق شد .در روند متحد کردن کشور،دولت دادگاه های اسلامی حق حاکمیت سومالی ومخالفت با مداخلات امپریالیسم امریکا در خاورمیانه وبه ویژه در شاخ افریقا از طریق رژیم وابسته اتیوپی رامورد تصریح مجددقرار داد .
مداخله امریکا: سازمان ملل،اشغال نظامی ، جنگ سالاران و وکلا
داستان تلاش های امریکا برای داخل کردن سومالی به شبکه کشورهای وابسته ی خود در دوران اوایل دهه ۱۹۹۰ در حکومت کلینتون آغاز شد .اگرچه بسیاری از مفسران مستقیما به بوش بعنوان جنگ افرینی عقده ای به خاطر جنگ هایش در عراق وافغانستان ارجاع می دهند امافراموش می کنند که پرزیدنت کلینتون هم به نوبه خود ، در بسیاری از همپوشانی ها ورفتارهای مداوم جنگی در سومالی ، عراق ،سودان ویوگسلاوی درگیر شد .عملیات نظامی وتحریم های کلینتون هزاران سومالیایی راکشتار ومعیوب کرد،به ۵۰۰۰۰۰ مرگ تنها بین کودکان عراقی منجرشد وسبب مرگ وزخمی شدن هزاران شهروند غیر نظامی در بالکان گشت .
کلینتون دستور نابودی تاسیات اصلی داروسازی تولیدکننده واکسن هاوداروهای حیاتی برای انسان وچارپایان را صادر کرد که به کمبود بحرانی این واکسن ها وداروهای حیاتی منجر گردید .پرزیدنت کلینتون ،هزاران سرباز امریکایی را با ماسک بشر دوستانه برای اشغال کشور در ۱۹۹۴ به سومالی گسیل داشت . واشنگتن در جهت پشتیبانی از جنگ سالاران مورد علاقه خود علیه دیگران ، بر خلاف مشاوره فرماندهان ایتالیایی سربازان سازمان ملل در سومالی دخالت کرد.۲۴ سرباز امریکایی در یک تلاش سرهم بندی شده قتل عام به قتل رسیدند واستعمارگران خشمگین اندام ناقص خودرا در خیابان های پایتخت سومالی به نمایش گذاشتند.واشنگتن برای انتقام هلیکوپترهای توپ داری اعزام کرد که مناطق پر جمعیت مگادیشورا به شدت در هم کوبیدند و هزاران شهروند غیر نظامی را قتل عام ومعیوب ساختند.
امریکا سرانجام به دلیل چرخش فشار طاقت فرسای کنگره وافکار عمومی علیه جنگ کثیف بچه گانه کلینتون سربازان خود را از سومالی خارج کرد.سازمان ملل نیز که دیگر نیازی به تدارک پوشش برای مداخله نظامی امریکا وجود نداشت از سومالی خارج شد .سیاست کلینتون به تامین حمایت از مجموعه ای از جنگ سالاران وابسته علیه دیگران تغییر یافت، سیاستی که در حکومت بوش ادامه یافت . رئیس جمهور فعلی رژیم دست نشانده امریکا ،به اصطلاح دولت انتقالی فدرال ، عبدالهی یوسف است .او جنگ سالار کهنه کاری است که عمیقا در تمام فسادها وترکتازی های یاغی مابانه ای که توصیف کننده وضع عام سومالی بین سال های ۱۹۹۱تا۲۰۰۶ است دست اندرکار بوده است . یوسف در دهه ۱۹۹۰ رئیس جمهور ایالت خود مختار جدایی طلب پونت لند بوده است .
عبدالهی یوسف وجنگ سالاران همدستش علیرغم حامیان امریکایی واتیوپیایی ، نهایتا در ژوئن ۲۰۰۶ از مگادیشو واز بخش جنوب مرکزی کشور کاملا بیرون رانده شدند. یوسف در گوشه ای از شهری استانی در مرز اتیوپی مستقر شد وپایگاه های حمایتی خودرا حتی بین بقایای جنگ سالاران قبیله ای در پایتخت از دست داد .برخی از جنگ سالاران حمایت خودرا از یوسف پس گرفتند وتلاش های شورای دادگاه های اسلامی برای خلع سلاح را پذیرفته وبه جامعه سومالی پیوستند. این خود تاکیدی بر این واقعیت بود که رژیم بی اعتبار و منزوی دست نشانده واشنگتن در دراز مدت عامل سیاسی یا نظامی واقعی در سومالی نبوده است.
با این حال واشنگتن به قطعنامه ای از شورای امنیت سازمان ملل دست یافت که جنگ سالاران کوچک ناحیه بایدوارا بعنوان دولت قانونی به رسمیت می شناخت .این امرعلیرغم این حقیقت بود که ادامه هستی این دولت به چند صد مزدور اتیوپیایی مورد حمایت مالی امریکا وابسته بود . به محض این که نیروهای شورای دادگاه های اسلامی به سمت غرب برای برکناری یوسف ازپاسگاه های مرزی خود که کمتر از ۵درصد کشور بود حرکت کرد ، امریکا حمایت مالی خود از رژیم دیکتاتوری ملاس زناوی در اتیوپی را برای تهاجم به سومالی افزایش داد .
با وجود عقب نشینی ، مشاورین نظامی امریکا ، مزدوران اتیوپیایی را برای تهاجم هوایی گسترده وحمله زمینی به سومالی برای تحمیل مجدد یوسف جنگ سالار دست نشانده خود آماده کردند. ملاس زناوی دیکتاتور اتیوپی ،به شدت به ارتش ،تسلیحات پلیسی،وام ها ومشاورین امریکایی برای بقای قدرت رژیم قومی تیگره ای خودو حفظ اختلاف مرزی با سومالی وابسته است . گروه قومی تیگره ای کمتر از ۱۰درصد جمعیت چند قبیله ای اتیوپی را نمایندگی می کنند.ملاس با مخالفت رشد یابنده جنبش مسلحانه آزادیبخش اورومو واوگاندزمواجه شد.رژیم اوتوسط جمعیت متنفذ امهارا در پایتخت به خاطر تقلب در انتخابات ۲۰۰۵ وکشتار ۲۰۰دانشجوی معترض در ۲۰۰۶ وزندانی کردن ده ها هزار نفر مورد تحقیر واقع شد .بسیاری از مقامات نظامی برای شکست جنگ مرزی با اریتره با او مخالفت کردند. ملاس فاقد پشتوانه مردمی ،به وفادارترین وچاپلوس ترین رژیم وابسته به امریکا در منطقه تبدیل شد . ملاس طوطی خودستای امپراطوری واشنگتن،لفاظ ضد تروریست برای حمله خود بیش از ۱۵۰۰۰سرباز ، صدها وسیله نقلیه زرهی ، ده ها هلی کوپتر،وهواپیمای جنگی به سومالی اعزام کرد . ملاس با این ادعا که در جنگ علیه تروریسم در گیر شده است ، مردم سومالی را با بمباران هوایی وسیاست زمین های سوخته مورد ترور قرار داد . ملاس به نام امنیت ملی ،سربازان خودرا برای نجات عبدالهی یوسف جنگ سالارمحاصره شده ودست نشانده امریکا فرستاد.
واشنگتن نیروهای دریایی وهوایی خودرا با پیشرفت تهاجم ارتش مهیب اتیوپی هماهنگ کرد.به محض اینکه مزدوران تحت مشاوره امریکایی ها از زمین پیشروی کردند ، نیروی هوایی امریکا با بمباران سومالیایی های فراری را با فرض شکار همدستان القاعده کشتار کرد .بر اساس گزارش های موثق که بعدا توسط امریکا ومنابع دست نشانده سومالی تایید شد امریکا وارتش سومالی از بدست آوردن نشانه ای ازرهبر القاعده پس ازآزمایش نشانه گیری وکشتار مبارزان وپناهندگان عقیم مانده اند.یکبار دیگر مجددا بهانه مورد استفاده واشنگتن ورژیم وابسته اش اتیوپی برای تهاجم به سومالی که چون شورای دادگاه های اسلامی به تروریست های القاعده پناه داده بود موردحمله واقع شده است ثابت شد که دروغ بوده است .نیروی دریایی امریکا به طور غیر قانونی عبور تمام کشتی ها به سواحل سومالی را به خاطرجلوگیری از فرار رهبران ممنوع کرد . واشنگتن در کنیا ، رژیم وابسته خود در نایروبی را به دستگیری وباز گرداندن سومالیایی هایی که از مرز گذشته بودند هدایت کرد . تحت هدایت واشنگتن ، هم سازمان ملل وهم سازمان وحدت افریقا ، با اعزام نیروی اشغالگر نظامی حافظ صلح برای حفظ رژیم تحمیلی بوسف دست نشانده اتیوپی موافقت کردند.
با توجه به موقعیت داخلی مشروط ملاس ، اواستطاعت حفظ ارتش مزدور ۱۵۰۰۰نفره خودرا در سومالی برای دراز مدت ندارد. سومالی از روز اول ورود اشغالگران اتیوپی به مگادیشوبرای آن ها موج نفرت بوده است .تظاهرات توده ای هر روزه وحوادث رشد یابنده ناشی از مقاومت مسلحانه مبارزان گروه های باز سازی شده شورای دادگاه های اسلامی ، جنگجویان محلی وجنگ سالاران ضد یوسف وجود دارد. اشغال امریکا فرموده اتیوپی به بازگشت همان جنگ سالارانی که کشور را در سال های بین ۱۹۹۱-۲۰۰۵ غارت کرده بودند منتج شد .
بسیاری ازروزنامه نگاران ، کارشناسان وناظرین مستقل اعتراف می کنند که بدون حضور حمایت خارجی مثلا حضور حداقل ۱۰۰۰۰مزدور امریکایی وافریقایی (حافظان صلح) رژیم یوسف اگر نه درعرض چند ساعت ،که درعرض چند روز سرنگون خواهد شد .واشنگتن بر ائتلاف غیر رسمی وابستگان افریقایی ،نوعی از اتحادبین دست نشاندگان جنوب صحرابرای سرکوب جمعیت سومالی و جلوگیری از بازگشت دادگاه های اسلامی مردمی حساب می کند.سازمان ملل اظهار داشت که نمی تواند ارتشی اشغالگر را تا زمانی که ارتش جنوب صحرای افریقا سازمان وحدت افریقا را به آرام کردن کشور مقید می سازد اعزام نماید.
هرچند کشورهای جنوب صحرای افریقا بنا به تمایل رهبران وابسته آن ها در پیش کش کردن نیروی مزدور برای انجام دعوت واشنگتن آمادگی دارند اما در عمل اعزام نیرو را مشکل می یابند. چون که اشغال به طور شفاف عملیاتی امریکا ساخته بود ، در کشور واحتمالا در اعزام نیروی جنوب صحرا علیه مقاومت ملی افزایش یاینده سومالی عملیاتی منفور است . حتی یوری موسونت اوگاندایی وابسته چاپلوس واشنگتن ،در بین نمایندگان مجلس مطیع خود با مقاومت روبرو شد. سایر کشورهای جنوب صحرای افریقا هم از حرکت دادن نیروهای خود تا زمانی که اتحادیه اروپا وامریکا پول را پیشاپیش تدارک ببینند واتیوپی کشوررابرای آن ها امن نماید خودداری نمودند.با مواجهه با مخالفت منفعل از سوی اکثریت عظیم سومالیایی ها واقدام به مقاومت مسلح از سوی دادگاه ها، دیکتاتور اتیوپی به خارج کردن نیروی مزدور خود آغاز کرد.واشنگتن دریافت که رژیم دست نشانده یوسف ، نهایتا منزوی وبی اعتبار گشته است لذا به جستجوی محافظه کارترین متحد از بین رهبران دادگاه ها پرداخت . یوسف که همیشه بیمناک شکست قدرت ضعیف خود است از همراهی باتاکتیک شکاف اندازی در شورای دادگاه های اسلامی واشنگتن خودداری کرد.
تهاجم سومالی: امپریالیسم وشبکه های آن
نمونه سومالی اهمیت حاکمان وابسته ، جنگ سالاران ، قبایل وسایر ائتلاف ها را بعنوان خط مقدم دفاع از موقعیت ژئو پلتیکی برای گسترش ودفاع از امپریالیسم امریکارا توضیح می دهد . تجربه سومالی براهمیت تهاجم توسط حاکمان منطقه ای ووابسته دولت های همسایه در دفاع از امپریالیسم تاکید می کند.رژیم های وابسته ونخبگان همدست به شدت هزینه های سیاسی و اقتصادی حفظ پاسگاه های امپریالیستی را پایین می آورند.این مخصوصا نمونه ای است که باز گسترش نیروی زمینی امریکا در عراق ، افغانستان ورودررویی قریب الوقوع آن ها با جمهوری اسلامی ایران را مشخص می کند.
فراگستری معین نیروی زمینی امریکا، امپریالیسم را وادار به اعتماد به حمله هوایی ودریایی در ترکیب با سربازان زمینی مزدور برای خلع رژیم مستقل دارای پشتوانه مردمی می کند.
بدون دخالت اتیوپی ، عبدالهی یوسف ، جنگ سالار دست نشانده سومالی به راحتی از سومالی رانده می شود ،کشور متحد می گردد وواشنگتن قادر به کنترل مناطق ساحلی پوشش دهنده مسیرعمده انتقال نفت نخواهد بود.از دست رفتن رژیم دست نشانده سومالی واشنگتن را از دسترسی به سکوهای ساحلی برای تهدید سودان واریتره محروم خواهد کرد .
هر چند نقشه های استراتژیک واشنگتن برای کنترل شاخ آفریقا از منظر کاربردی عمیقامعیوب هستند. اما کاخ سفید برای تامین حداکثر کنترل بر سومالی ، پشتیبانی از یک جنگ سالار کهنه کار منفور بدون هیچ پایگاه اجتماعی در کشور ووابستگی به قبایل جنگ طلب وجنگ سالاران بی اعتبار را انتخاب کرده است . اولافرمانروایان بی اعتبار ودست نشانده ریسمان های پوسیده ای برای بنا کردن سیاست های استراتژیک مداخلات منطقه ای است (پایگاه های نظامی وهیئت های مشورتی ).ثانیا واشنگتن از کشور همسایه ای (اتیوپی ) برای نگه داشتن دست نشانده سومالیایی خود استفاده می کند که کاملا مورد نفرت جمعیت سومالی است . اتیوپی در اواخرسال۱۹۷۹ همزمان با استقلال اوگاندا که مردم آن به جمعیت سومالی نزدیکند به سومالی حمله کرده بود. واشنگتن به ارتش مهاجم رژیم ادیس ابابا اعتماد کرد که با ناارامی های افزاینده ملی وتوده ای مواجه بود واشکارا از حفظ طولانی اشغال عاجز بود . در نهایت ، واشنگتن به اطمینان شفاهی رژیم های جنوب صحرای افریقا برای اعزام فوری نیروی نظامی برای حفظ رژیم باز گمارده وابسته اش حساب کرد. رژیم های وابسته همیشه به اربابان امپریالیست خود آن چه را که آن ها می خواهند می گویند حتی اگر از مطلوبیت فوری وکامل ناتوان باشند.این به ویژه نمونه ای است که رژیم های وابسته از مخالفت داخلی وگرفتاری های پر خرج وطولانی خارجی که در نهایت آن هارا بی اعتبار می سازد بیمناکند.
تجربه سومالی شکاف بین طراحی قدرت استراتژیک امپریالیستی وقابلیت واقعی تخقق اهداف آن را نشان می دهد.همچنین نمونه وار نشان می دهد که امپریالیست ها چگونه تحت تاثیر تعدادی از وابستگانشان ، سرسپردگی کاغذین ورفتارپست آن ها ، از شناخت ضعف های استراتژیک خوددر مواجهه با جنبش های آزادیبخش ملی ناتوانند .
تلاش های امپریالیسم امریکا در شاخ افریقا ، به ویژه در سومالی، نشان می دهد که حتی با ائتلاف نخبگان ورژیم های وابسته ، ارتش مزدور واتحاد منطقه ای جنوب صحرای افریقا ، امپریالیست با مشکل بزرگی در کنترل یا شکست دادن جنبش های آزادیبخش ملی رودر رو ست . شکست سیاست مداخله کلینتون در سومالی بین سال های ۱۹۹٣-۱۹۹۴ این امررا ثابت می نماید.
هزینه های انسانی واقتصادی تهاجم نظامی طولانی مدت توسط نیروی زمینی مکررا تقاضای افکارعمومی امریکا برای خروج ( وحتی پذیرش شکست)را ، آنچنانکه در مورد کره ، هتدوچین وبه طورروزافزونی در عراق به اثبات رسیده است بر انگیخته است .
حمایت مالی ودیپلماتیک ، منجمله تصمیمات شورای امنیت سازمان ملل ، ومشاوره تیم های نظامی برای استقرار استوار رژیم های وابسته بسنده نیستند. ناپایداری دیکتاتوری مزدور – تحمیلی یوسف جنگ سالار محدودیت های احکام مورد حمایت امریکای سازمان ملل را نشان می دهد.
تجربه سومالی در عقیم ماندن طرح امپریالیسم ساخته حتی طرف تاریکتر امپریالیسم را آشکار می کند.سیاست حاکمیت یا نابودی .شکست رژیم کلینتون در تسخیر سومالی با سیاست پیروزی جنگ سالاری بی رحم علیه دیگری ، ارعاب مردم ، ویران سازی کشور واقتصاد آن تا عروج اتحادیه دادگاه های اسلامی پیگیری شد . سیاست یا حاکمیت یا نابودی هم اکنون در عراق وافغانستان در حال اجراست وبا حمله قریب الوقوع هوا دریای امریکا مورد حمایت اسرائیل علیه ایران شدت عمل خواهد یافت
منشا سیاست های حاکمیت یا نابودی در این حقیقت ریشه دارد که پیروزی توسط ارتش های امپریالیستی دررژیم های با ثبات ، مشروع و مردمی حاصل نمی شود.مبنای این رژیم های وابسته بعنوان محصول پیروزی امپریالیستی ، ناپایداری ووابستگی به ارتش های خارجی برای حفظ خود است. اشغال خارجی وجنگ های همراه آن علیه جنبش های ملی به مخالفت توده ای دامن می زند. نتایج مقاومت توده ای تمام جمعیت وزیر ساخت هارابه اهداف سرکوب امپریالیستی تبدیل می کند.ناتوانی در تاسیس زیر ساخت های با ثبات ورژیم های وابسته حاکمان امپریالیست را به تصمیم به سوزاندن کل کشور با این اندیشه پی آمد که ضعف ونابودی دشمن تسلایی برای جنگ شکست خورده امپریالیستی است ناگزیر می سازد.
درمواجهه باخیزش جنبش های اسلامی وسکولار ضد امپریالیستی ودولت هادر افریقا وتصرف تعدادی ازرژیم های وابسته در شمال افریقا وگروه کشورهای جنوب صحرای افریقا، واشنگتن در حال تاسیس فرماندهی نظامی امریکا برای افریقا است . فرماندهی افریقا در خدمت تحکیم کنترل واشنگتن بر نیروهای نظامی افریقا وگسترش اعزام آن ها برای سرکوب جنبش های مستقل یا سرنگونی رژیم های ضد امپریالیست خواهد بود.با حضور مشخص گسترده ، به شدت رقابت آمیز تجار ، سرمایه گذاران وبرنامه های یاری چین ،واشنگتن در حال دل وجرات دادن به متحدین قابل اطمینان خود در بین نخبگان وژنرال های وابسته در افریقا است .
منبع: Global Research - مارس ۲۰۰۷
|