رقص ِ تن


شهلا بهاردوست


• روی ِ انگشتانم، انگشتانت
تا میان شیارها، بویی از لهجهء باور
روی حاشیه های ِ در التهاب، طعم ِ موجهای ِ کوتاه
در آغوش ِ صداهایمان، رقص ِ تن، حریص و تشنه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ فروردين ۱٣٨۶ -  ٣۰ مارس ۲۰۰۷


روی ِ انگشتانم، انگشتانت
تا میان شیارها، بویی از لهجهء باور
روی حاشیه های ِ در التهاب، طعم ِ موجهای ِ کوتاه
در آغوش ِ صداهایمان، رقص ِ تن، حریص و تشنه
قطره، قطره دنبالمان، لای پنجه ها
روی ِ باغچه می دویم
شب هیزمی شود! پرده می کشیم
ستاره ها به قورباغه های ِ وراج می خندند

نگاهِ صبح با شادیها دور گردن در چرخ
آفتاب روی پاها، دستها روی سینه
بیدار می شویم
لب به لب چفت، کلید در قفل می اندازی
در که باز، زیباترین مرد دنیا، انار دانه می کند
من دهانم آب!
کسی از آتشفشان ِ انار، برایم نگفته بود!
از چاکی که تا گشوده، آتش می شود!
کسی برایش رباعی نخوانده بود!
هر صبح، اینجا، نگاه که دور گردن در پیچ
هزار و یک قاصدک
هزار و یک کبوتر
هزار و یک بوسه از همه جا می ریزد

حالا از اینجا خودت، برگردم، می نویسی!
هی فکر می کنی، هی گیج می شوی
در این بستر که هرگز کنار هم نبوده ایم
هی، هی جفت می شویم
روی ِ پوستی که هنوز دست نبرده ایم
هی، هی داغ می شویم
حالا از اینجا خودم، برگردی، می نویسم!
هی فکر می کنم هی گیج می شوم
به اندازهء همهء انتظارهایم تب می کنم
برایت خط خوشرنگ می کنم
می نویسم "در بهار، رقص ِ تن سبز می روید"

هامبورگ، ۲۹ مارس ۲۰۰۷