باز هم در ستایشِ هادی جانِ خرسندی
اسماعیل خویی
•
سزاست گویم اگر جمعِ ما خِردمندیم:
که او خِرَد بُوَد و ما بر او پساوندیم.
یگانه ای ست که ناچارمان کند سخن اش
که گوش باز کنیم و دهان فرو بندیم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۴ آبان ۱٣۹۷ -
۲۶ اکتبر ۲۰۱٨
سزاست گویم اگر جمعِ ما خِردمندیم:
که او خِرَد بُوَد و ما بر او پساوندیم.
یگانه ای ست که ناچارمان کند سخن اش
که گوش باز کنیم و دهان فرو بندیم.
و خشمِ اوست که، در زهرخندِ او، برما
نشان دهد که فرو در چه چالی از گندیم!
و یاد آرَدمان باز کاین عفن چاله
همانی است که خود پیشِ پای خود کندیم!
و، با گُزیدنِ تک رهبری مبال اندیش،
تمامِ هستی ی خود را بدان در افکندیم!
و، با سکوت و پذیرش، به دستِ آن جلّاد،
ز خونِ پاکِ جوانانِ خویش اش آکندیم.
و طنزِ هادی ی ما، آتشی ست شورانگیز:
وَ ما بر آن همگی دانه های اسپندیم.
نمی شود که نیارد به شورمان سخن اش:
مگر هنر نشناسیم و طنز نپسندیم.
وگر که بگسلد این زودرنج یار از ما،
نمی شود که دگر ره بدو نپیوندیم.
دهد امید و نویدِ زمانه ای که، در آن،
خودیم و بس که بر این بوم و بر خداوندیم.
نیازِ ماست به طنزش نیازِ ما به امید:
برای زیستن آن سان که آرزومندیم.
وگر چه طنز به جد می کِشد به محفلِ ما،
ولی، زحضرتِ هادی به طنز خرسندیم:
کز او چنان شکند هیبتِ جنابِ فقیه:
که ما به ریختِ او قاه قاه می خندیم.
بیست ودوم فروردین ۱۳۹۶،
|