سرمایه داری دولتی شوروی!
۲۷. شکاف طبقاتی در فرایند تحکیم بوروکراسی!
محمد قراگوزلو
•
تروتسکی از این دغدغه در هراس بود که اگر روابط بوروکراتیک منسجم و منظم شود و صورت قانون و قاعده به خود بگیرد، در درازمدت دست آوردهای انقلاب اکتبر را نابود خواهد کرد و مقاومت احتمالی پرولتاریا نیز در این میان کارساز نخواهد بود. به نظر تروتسکی بوروکراسی شوروی همان سرمایه داری دولتی نبود. چرا که این بوروکراسی سهام و اوراق قرضه یی در جیب نداشت، اما در همان حال در چارچوب سلسله مراتب اداری مستقل از تمام روابط مالکیتی عضو میپذیرفت و صفوف خود را تقویت میکرد
...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
آدينه
۴ آبان ۱٣۹۷ -
۲۶ اکتبر ۲۰۱٨
در آمد (کوتاه در پاسخ مستند بی بی سی)
صد سال پیش در چنین روزهایی تمام توجه جهان معطوف انقلابی یک ساله بود که در مطلع قرن جدید به "دوزخیان روی زمین" وعده ی آزادی و برابری می داد و در همان مدت کوتاه گام های بلندی به سوی دنیایی بهتر برداشته بود. خطر دنیای سرمایه و سود و استبداد را تهدید می کرد. در نتیجه دستِ کم چهارده عضو بلوک امپریالیستی برای مصونیت خود از خطر بلشویسم علیه نخستین کشور بدون نام یورش بردند. سفیدها و ضدانقلاب داخلی را تغذیه و تحریک و خونین ترین جنگ داخلی را به انقلابیون تحمیل کردند. با این همه و با وجود به خاک افتادن صدها هزار بلشویک پرچم سوسیالیسم پایین کشیده نشد. اساسا و برخلاف آن مستند سطحی و سخیفی که هفته ی گذشته با جار و جنجال و به اهتمام یکی دو "چپ" لیبرال و مشاوره ی فلان سوسیال دموکرات از رسانه ی جریان اصلی پخش شد، پرچم سوسیالیسم نه با شکل بندی شکوهمند کشور شوراها بر فراز تاریخ بر افراشته شده و نه با فروپاشی آن به زیر کشیده خواهد شد. این پرچمی است که تا نابرابری و استبداد جان و جهان کارگران و زحمتکشان را تهدید می کند کماکان بر فراز ذروه ی تاریخ بر افراشته خواهد ماند. بوقچی های سرمایه و مشاوران شان خیال شان از این بابت تخت تخت باشد. حقیقت را می توان به ضرب و زور و دگنک تبلیغات و رسانه ی "پربیننده" وارونه نوشت اما تاریخ و مبارزه ی طبقاتی را نمی توان به عقب راند.
حق با لنین بود!
بلشویکها به این حقیقت واقف بودند که تحکیم پیروزی های سیاسی و نظامی پرولتاریای شوروی بدون پیروزیهای گسترده ی پرولتاریای کشورهای صنعتی پیشرفته سخت دشوار بود. بعد از کسب قدرت سیاسی نظریه ی "انقلاب مداوم" که تروتسکی به تاسی از مارکس فرموله کرده بود برای بلشویک ها یک فرض مسلمِ ثابت شده بود! مضاف به این که آن چه تروتسکی از این سلسله مباحث در بخش ضمیمه ی کتاب سه جلدی "تاریخ انقلاب روسیه" تحت عنوان "سوسیالیسم در یک کشور" جمع و تدوین کرده، موید شناخت بلشویکها از خطرات انحطاط و زمینه های امکان و تسریع فروپاشی است. در سالهای 23- 1917 نیز این بحث در میان بلشویکها به شدت رایج بود که بدون پشتوانه ی یک انقلاب جهانی و بی پشتیبانی پرولتاریای غرب، انقلاب روسیه از ضد انقلاب داخلی و خارجی ضربه های شدید خواهد خورد. تروتسکی با تاکید بر این امر خاطرنشان میشود که:
«لنین همواره تاکید میکرد که بوروکراتیزه شدن رژیم شوراها، یک مساله ی تکنیکی یا سازمانی نیست، بلکه بالفعل آغاز انحطاط دولت کارگری است. در کنگره ی یازدهم حزب (مارس 1923) لنین پیشنهاد حمایتی را که چند سیاستمدار بورژوایی به خصوص پروفسور لیبرال استریانوف - به هنگام برنامه ی "نپ" داده بودند - مطرح ساخت. استریانوف با وجودی که یک کادت، یک بورژوا و حامی مداخله ی خارجی بود، میگفت "من طرفدار دفاع از قدرت شوراها در روسیه هستم، زیرا در حال حاضر در جهت یک قدرت معمولی بورژوایی میلغزد." لنین این پیام طعنهآمیز دشمن را به "یاوه گویی های شکرین کمونیستی" ترجیح میداد. او هشیار و سختگیرانه حزب را از خطر برحذر میداشت. "باید صریحاً گفت چیزی که استریانوف میگوید غیرممکن نیست. تاریخ شاهد رجعتهای گوناگونی بوده است. در سیاست، اعتماد به ایمان و وفاداری و دیگر خصوصیات عالی اخلاقی، مطلقاً مبتذل است. تنها گروه معدودی دارای خصلتهای برجسته ی اخلاقی هستند. در حالی که تصمیمات تاریخی را توده ی عظیمی در دست دارند که در صورت ناخشنودی اش از این گروه محدود با هیچ یک از آنان مودبانه رفتار نخواهد کرد." به یک کلام، حزب یگانه عامل تکامل و در مقیاس تاریخی وسیعتر، عامل تعیینکننده نیست. لنین در این کنگره - که آخرین کنگره با حضور او بود - ادامه داد "ملتی بر ملت دیگر پیروز میشود. این امری است ساده و قابل فهم عموم. ولی بر سر فرهنگ این دو ملت چه میآید؟ این دیگر به آن ساده گی نیست. اگر ملت پیروز دارای فرهنگ والاتری از ملت مغلوب باشد فرهنگ ملت خود را تحمیل میکند. لیکن اگر عکس این جریان صادق باشد. ملت مغلوب فرهنگ خود را بر ملت غالب تحمیل میکند.[1] آیا چنین اتفاقی در پایتخت جمهوری شورائی فدراتیو روسیه روی نداد؟ آیا بدینسان نبود که 4700 کمونیست (تقریباً در حد یک لشکر، آن هم آزموده ترینشان) تسلیم یک فرهنگ بیگانه گشتند؟" در اوان سال 1923 به این موضوع برای اولین بار اشاره شد. تاریخ به دست چندین نفر - حتا"بهترین ها" - ساخته نمی شود. مضاف به این که "بهترین ها" میتوانند با تن در دادن به یک فرهنگ بیگانه، یعنی فرهنگ بورژوایی رو به انحطاط گذارند. نه تنها دولت شوراها میتواند از مسیر سوسیالیسم منحرف گردد، بلکه حزب بلشویک هم ممکن است تحت شرایط نامساعد تاریخی ماهیت بلشویکی خود را از دست بدهد.
درک صحیح این خطر بود که منجر به تشکیل قاطع اپوزیسیون چپ در سال 1923 گردید. اپوزیسیون با ثبت روزانه ی علائم انحطاط برای مقابله با ترمیدور رشد یابنده، اراده ی آگاه پیشرو پرولتاریایی را عرضه داشت. لیکن این عامل ذهنی نابسنده گی خود را به اثبات رساند. "توده های عظیم" که به گفته ی لنین فرآورد مبارزه را تعیین میکند، از محرومیتهای داخلی و انتظار طولانی در راه ظهور انقلاب جهانی خسته شدند. روحیه ی توده ها فروکش کرده بوروکراسی تفوق یافت و پیشروان انقلابی را تضعیف کرد. مارکسیسم را لگدمال کرده و حزب بلشویک را به ابتذال کشاند. به گفته ی تروتسکی بلشویسم در قالب اپوزیسیون چپ از بوروکراسی شوروی و کمینترن برید. این مسیر واقعی تحولات بود.» (به نقل از مقاله ی تروتسکی، استالینیسم و بلشویسم، صص:14-12)
تروتسکی و سمپاتهای او بوروکراتیزه شدن دولت کارگری را عامل اصلی انحطاط اتحاد جماهیر شوروی و دوری از بلشویسم میدانند. به عقیده ی ایشان بوروکراسی شوروی به واسطه ی:
الف. نقشی که در جایگاه واسطه و تنظیم کننده ایفا کرده است.
ب. دلبسته گی به حفظ مناصب اجتماعی و سیاسی و دوری از سانترالیسم دموکراتیک.
پ. استفاده ی شخصی و خصوصی از امکانات دولت.
مانند هر بوروکراسی بورژوایی دیگری عمل کرده است. تروتسکی حتا از این هم فراتر رفته و بوروکراسی حاکم بر دولت استالین را به بوروکراسی های فاشیستی مانسته دانسته است. به نظر او تفاوتهای این دو بوروکراسی از این منظر تبیین میشود که بوروکراسی در جامعه ی بورژوایی منافع طبقه ی پولدار و مرفه و نخبه را نمایندهگی می کند، حال آن که بوروکراسی شوروی نه فقط از طبقه ی مسلط جامعه - که تروتسکی آن را در جامعه ی شوروی دوران استالین هنوز پرولتاریا میداند - مستقل شده بلکه بر بلندای طبقه یی نشسته است که میکوشد از اعماق فقر و سیاهی عروج کند. در تحلیل تفاوتهای دو بوروکراسی فاشیستی بورژوایی و بوروکراسی بر فراز طبقه ی کارگر، طبیعی است که تروتسکی به تفاوتهای تاریخی این دو طبقه در ارتباط با قدرت سیاسی و اقتدار و سلطه و فرمانروایی اشاره میکند و بوروکراسی بورژوایی را در پیوندهای مشترک با منافع دولتی و خویشاوندی و اتحاد با بورژوازی بزرگ به نقد میکشد و در عین حال بوروکراسی شوروی را بدون پشتوانه ی "بورژوازی ملی" و تنها در پیروی از آداب و سنتهای بورژوایی ارزیابی میکند و از آن جا که این بوروکراسی تنها قشر و جریان دارای امتیاز و حاکم بر جامعه ی شوروی است، به شدت به آن میتازد. نفرت دیگر تروتسکی از بوروکراسی شوروی - که آن را مولود حاکمیت خط راست استالین میداند - در مصادرهی پرولتاریا از سوی بلشویکهای تغییر جهت داده و غیر کارگری شده است. بوروکراسی شوروی به اعتبار مصادره ی قدرت سیاسی و کنار زدن رقبای بلشویک و حذف رهبران اصلی انقلاب اکتبر وسائل اصلی و بزرگ تولید را در اختیار دولت بوروکراتیک گرفته و به بازتولید رابطه ی جدید میان بوروکراسی و ثروت ملی پرداخته است. در چنین فرایندی اگرچه وسائل تولید در اختیار دولت است اما در واقع این دولت در کنترل بوروکراسی است.
در اواسط دهه ی سی تروتسکی هنوز درک روشنی از آینده ی روابط بوروکراتیک حاکم بر حزب نداشت و تنها در حد ارزیابی احتمالات به تحلیل امکان شکل گیری وقایع آینده وارد میشد. او از یکسو بر این باور بود که بوروکراسی برای اعمال سلطه ی طبقاتی خود هنوز موفق به ایجاد تکیه گاههای اجتماعی ویژه یی نشده است که مولد گونه ی خاصی از مالکیت باشد و لاجرم میباید از مالکیت دولتی به عنوان تنها منبع قدرت و ثروت اش دفاع کند و بدین ترتیب بوروکراسی شوروی نیمه ی دهه ی سی هنوز همچون سلاحی در اختیار دیکتاتوری پرولتاریا قرار دارد. از سوی دیگر تروتسکی از این دغدغه در هراس بود که اگر روابط بوروکراتیک منسجم و منظم شود و صورت قانون و قاعده به خود بگیرد، در درازمدت دست آوردهای انقلاب اکتبر را نابود خواهد کرد و مقاومت احتمالی پرولتاریا نیز در این میان کارساز نخواهد بود. به نظر تروتسکی بوروکراسی شوروی همان سرمایه داری دولتی نبود. چرا که این بوروکراسی سهام و اوراق قرضه یی در جیب نداشت، اما در همان حال در چارچوب سلسله مراتب اداری مستقل از تمام روابط مالکیتی عضو میپذیرفت و صفوف خود را تقویت میکرد. واقعیات جامعه ی شوروی در زمان حاکمیت استالین هر منتقد منصف از جمله تروتسکی را به این نتیجه ی عادلانه مجاب کرده بود که بوروکراتهای روسی قادر به انتقال حقوق ناشی از بهره برداری از دستگاه دولتی به وراث خود نیستند ولی در همان حال اریکه ی قدرت سیاسی به آنان امکان میدهد، ثروت و درآمد خود را از چشم توده ها پنهان کنند و از اساس منکر وجود خارجی خود به عنوان یک گروه خاص اجتماعی بشوند. سوئیزی اقتصاد متکی بر بازار و برنامهریزی متمرکز را با وجود فعالیت مدیران و قشر ممتاز دولتی و در غیاب شور انقلابی تودهها بسترساز شکلگیری "مالکیت خصوصی مشترک" میدانست:
«وقتی شور انقلابی، همکاری و شرکت تودهها وجود نداشته باشد، برنامهریزی متمرکز هرچه بیشتر صورت استبدادی و خشک پیدا میکند و در نتیجه ی آن مشکلات اقتصادی و ناکامیها چند برابر میگردد. حکمرانان ضمن تلاش در حل این مشکلات سخت و متزاید، متوجه شیوه های سرمایه داری شده قدرت را هرچه بیشتر در داخل موسسات اقتصادی و در دست مدیران متمرکز میسازند و در اداره و هدایت کارها از پیش به برنامه های متمرکز و بیش از پیش به فشارهای غیر شخصی بازار اتکا میکنند. تحت این شرایط شکل حقوقی مالکیت دولتی به مقدار زیاد از محتوا خالی شده و تسلط واقعی بر وسائل تولید - که جوهر مفهوم مالکیت است - در دستهای قشر برگزیده ی مدیران قرار میگیرد. این گروه "مالک" وسائل تولیداند که به نوع جدیدی از سرمایه داران تکامل مییابند که طبیعتاً موافق توسعه ی هرچه بیشتر و سریعتر مناسبات بازاری خواهند بود. این جریان دلالت بر کاهش قدرت و امتیازات قشر حاکم اداری "قدیمی" دارد که در نتیجهی آن کشمکش بین سرمایه داران جدید و اداریهای قدیمی - که مطبوعات سرمایهداری آنان را "آزاد کننده ها" و "محافظه کاران" مینامند - توسعه مییابد. گروه اخیر برای مقابله با مشکلات اقتصادی جامعه فاقد برنامه است و لذا در برابر پیشروی سرمایهداری جدید - که طرفدار بازار و منفعتاند - قادر به انجام کاری جز جنگ در حال عقب نشینی نمیباشد. پایان منطقی این مرحله - که هنوز در هیچ جا به آن نرسیدهاند [2] و البته ممکن است هرگز هم نرسند - عبارت خواهد بود از استقرار قانونی شدن اشکال جدید مالکیت خصوصی مشترک. تنها بعد از تحقق این شرایط است که میتوان از طبقه ی حاکمه ی جدید، در معنای کاملش سخن گفت. در عمل یوگوسلاوی بیش از هر کشور دیگر و یقیناً خیلی بیش از اتحاد شوروی - جایی که قشر حاکم اداری قدیم ظرف سی سال حکومت استالین فوقالعاده نیرومند شده و به خوبی سنگربندی کرده است - در جاده ی سرمایهداری پیش رفته است. به نظر من بهترین تفسیر از مرحله ی تکاملی کنونی در اتحاد شوروی این است که عناصر دیوانی تحت قیادت برژنف و کاسیگین سعی دارند از پیشروی قشر جدید برگزیده ی مدیران جلوگیری کنند. در موفقیت آنان تردید دارم، هر چند ممکن است پیشروی آنان را کُند و حتا چند سالی متوقف سازند.»
(سوئیزی، پیشین، صص:66-65)
به این اعتبار نقد سوئیزی در خصوص مناسبات بوروکراسی و قشر بوروکرات در حال عروج شوروی با مالکیت و تسریع روند بورژوایی شدن اقتصاد نسبت به مواضع و تحلیلهای تروتسکی از ملاحظه ی بیشتری برخوردار است.
تروتسکی با تاکید بر این که روابط مالکیتی برخاسته از انقلاب سوسیالیستی پیوند محکمی با دولت دارد، اقدامات سیاسی دولت را برجسته میکرد و خصلت اقتصادی آینده را به ویژه گی های قدرت دولتی پیوند میزد. او در همین دوره تلاشی دولت شوروی را امری محتمل دانست و چنین نوشت:
«خرد شدن رژیم شوروی امری است که ناگزیر به خرد شدن اقتصاد با برنامه و در نتیجه الغای مالکیت دولتی منجر خواهد شد. قید و بند اضطرار از میان تراستها و کارخانه های مربوط به آنان برداشته خواهد شد. واحدهای اقتصادی موفقتر خواهند توانست راه استقلال پیش بگیرند. این واحدها ممکن است خود را به شرکتهای سهامی بدل کنند و یا این که شکل انتقالی دیگری از مالکیت پیدا کنند. به طور مثال شکلی که در آن کارگران در سود سهیم باشند. در عین حال مزارع اشتراکی خیلی آسانتر تجزیه خواهند شد. بدین ترتیب سرنگون شدن دیکتاتوری بوروکراتیک کنونی - اگر قدرت سوسیالیستی نوینی جایگزین آن نگردد - به معنای بازگشت به روابط سرمایه داری توام با افول فاجعه انگیز صنعت و فرهنگ خواهد بود.» (تروتسکی، 254 :1383)
آنچه که تحت عناوین امتیازات بوروکراتیک با ماهیت مادی و فرهنگی به عنوان سر منشا "انحطاط" شوروی مدنظر تروتسکی و هوادرانش قرار گرفته از سوی ارنست مندل در یک کتاب مستقل تدوین شده و مصادیق آن نیز با اشاره به چندمثال مشخص ذکر گردیده است:
«در اوج دوره ی استالینیستی سیستم "حساب بانکی ثابت" مقرر گشته بود که بدان وسیله تعداد معینی از بوروکراتهای برجسته میتوانستند اعتبار وجهی نامحدودی مطالبه کنند، در حالی که حساب بانکیشان همیشه دست نخورده باقی میماند. تنها محذور مصرف کمبود نسبی کالا بود. برای اینان در بطن یک جامعه ی هنور تهیدست کمونیسم واقعاً وجود داشت. نوشته های پس از استالین پر از نمونه های مشخص هنرمندان و رهبران حزبی برجسته ییست که دارای چنین حسابهای بانکی بودند. غیر از این، نمونهی "مغازههای مخصوص" است که اجناسی که معمولاً دور از دسترس مشتریان "عادی" بود، میفروختند. این مغازه ها در زمان استالین به وجود آمدند و در اغلب دولتهای کارگری تا سال 57 - 1956 دوام آوردند.[3] تحت توجهات صاحب منصبان حزب و دولت موجودیت آنان محتاطانه از سایر مردم مخفی نگه داشته میشد. نمای بیرون آن به شکل معمولی درست شده بود. در میان این کارگزاران یک رتبه بندی واقعی برقرار بود. اقشار تحتانی نردبان بوروکراتیک ناچار به پرداخت قیمت کامل اجناس بودند. کسانی که در مرتبه یی بالاتر بودند فقط نصف قیمت را میپرداختند. در حالی که بوروکراتهای فوقانی - صاحبان "حساب بانکی ثابت" - میتوانستند بدون هیچ گونه پرداختی هر آنچه مایل بودند، بردارند.
در خلال سالهای 48 – 1947 که دوره ی احتیاج و تهیدستی دولتهای کارگری بود، بوروکراتهای حزب کمونیست کشورهایی نظیر آلمان جعبه های حاوی جوراب های ابریشمی یا پشمی، کره، شکر و غیره را از اتحاد شوروی دریافت میکردند. توجهی که مبذول محترم شمردن رتبهبندی میشد بسیار مایه ی تفریح است. اندازه و محتوای جعبه ها دقیقاً بازتابدهنده ی رتبه ی دریافتکننده بود. در شرایط قحطی عمومی مشاهده ی چنین به کار بستن جامد عقیده ی بوروکراتیک که رتبهبندی را تا اصل مقدسی ارتقا میدهد، در صورت تراژیک نبودنش، خنده آور میبود. مع الوصف یافتن تمام سور و سات انحطاط بوروکراتیک حتا در چنین خرده نمونه هایی کاملاً منطقی است.»
(ارنست مندل، 13 -12 :1357 نیز بنگرید به:( http://www.ernestmanel.org
سوئیزی موضوع ایجاد فاصله ی طبقاتی از طریق بهره مندی قشر ممتاز بوروکرات از امکانات جامعه ی شوروی را به برخورداری از اتوموبیل شخصی و تبعات آن تعمیم میدهد:
«حتا با فرض ادامه ی افزایش سریع در تولید اتوموبیل، سالهای بسیار بسیار زیاد طول خواهد کشید قبل از آن که کمی بیش از اقلیت کوچک از جمعیت شوروی بتواند امید پیوستن به صف اتوموبیلداران را به دست آوردند. در اثنای این دوره، اتوموبیل ابعاد جدیدی به ساحت عدم تساوی مادی در جامعهی شوروی خواهد افزود که به هیچ وسیلهیی نمیتوان آن را به مالکیت ساده ی اتوموبیل محدود نگاه داشت. کسانی که وسیلهی نقلیه ی شخصی دارند، شیوه ی متمایزی پیش خواهند گرفت. اتوموبیل به طور روزافزونی بر استفاده از اوقات فراغتشان - بعد از کار روزانه، تعطیلی آخر هفته و تعطیلات - تسلط مییابد و در نتیجه غیر مستقیم موجد مجموعه ی کامل و جدیدی از نیازمندیها، از خانه های ییلاقی برای کسانی که قدرت تهیه ی آن را دارند گرفته تا لوازم اردوگاهها و همه ی انواع کالاهای ورزشی میگردد. نکته یی که عموماً از آن غفلت میشود - و از نظر ما دارای اهمیت حیاتیست - اختصاص یافتن مقادیر وسیعی از منابع انسانی و مادی به تولید کالاهای مصرفی پردوام خصوصی و تسهیلات مکمل آنها به معنای غفلت یا توقف توسعه ی بخشهای دیگر اقتصاد و جامعه است. یا اگر موضوع را سریعتر بیان کنیم، جامعه یی که تصمیم میگیرد در جاده ی وسیعِ تهیه ی کالاهای پر دوام برای مصرف خصوصی وارد شود، در همان حال تصمیم میگیرد که به بالا بردن سطح زنده گی توده ها، اولویت شماره ی یک ندهد و اینها در حقیقت تصمیماتیاند که رهبری شوروی اتخاذ کرده و در جریان اجرای جدی آنهاست. به طور خلاصه راهی که اتحاد شوروی در آن سرمایه گذاری کرده است، مستلزم یک دوره ی طولانی افزایش نابرابری مادی است که ضمن آن منابع تولیدی مستقیم و غیرمستقیم در جهت ارضای خواستهای یک اقلیت ممتاز به کار میافتد و معیارهای زنده گی توده، کُندتر و ناقصتر از آنچه در غیر این صورت ممکن بوده، بالا میروند. شاید به ما بگویند که حتا اگر این دوره ی مورد بحث الزاماً طولانی باشد، در اصل یک دوره ی انتقالی است و سرانجام از طریق بالا بودن سطح زنده گی به وضعیتی منجر میگردد که در آن همه کس عضو کاملی از یک جامعه ی مصرفکننده ی کالاهای پردوام - یا به عبارت دیگر چون اتوموبیل به مراتب کالای مصرفی پر دوام فایقی است - عضو کاملی از یک جامعه ی اتوموبیلدار میباشد. این مفهوم غریبی از سوسیالیسم است. این موضوعیست تخیلی، لیکن خوشبختانه یا بدبختانه به نظر نمیرسد که زیاد واقعیت داشته باشد. زیر اگر چیزی کاملاً بر مبنای تجربه ی طولانی و متنوع تاریخی استوار باشد، آن چیز این است که قشر حاکمی که پا بر مسند قدرت محکم ساخته و خود را به لذت بردن از امتیازات و درآمدها عادت داده است، برای نگهداری و محافظت از منافع مسلم خود در مقابل هجوم توده از پائین راههایی مییابد. یک چنین قشر حاکمی در اتحاد شوروی وجود دارد و راهی که هم اکنون دنبال میشود، بهتر و نیرومندتر شدن موقعیت ممتازش را برای آینده یی طولانی تضمین میکند. اگر کسی فکر کند که این قشر تصمیم دارد، از موقعیت خود عقب بنشیند مگر آن که به کومک زور مجبور به این کار شود وی یا خواب میبیند یا به معجزه باور دارد.»
(سوئیزی، پیشین، صص:91-90)
در این جا تذکر مختصر دو نکته ضروری است. نخست این که استفاده ی سوئیزی از واژهی "قشر" به جای "طبقه" برای توصیف مناسبات طبقاتی در شوروی توجیهناپذیر است و دیگر این که آن "آینده ی طولانی" چندان هم طولانی نبود. بیست سال پس از این تحلیل سوئیزی سرمایه داری دولتی اتحاد جماهیر شوروی به سود عروج سرمایه داری بازار آزاد فرو پاشید تا مشخص شود که طبقه ی کارگر زیر فشار کمونیسم بورژوایی چنان تضعیف شده بود که با وجود پشتوانهیی از غنیترین سنتهای تئوریک، پراتیک و تاریخی سوسیالیستی در حافظه ی نزدیک خود نیز نتوانست از پس بورژوازی تجدید قوا کرده ی روس برآید.
ادامه دارد...
جمعه 4 آبان 1397
1. مثال و مصداق بارز این فرایند را در جریان تهاجم و ایلغارهای اعراب و مغولان و ترکان به ایران از یک طرف و مقاومت و غلبه ی فرهنگ و زبان فارسی بر فرهنگ مهاجمان میتوان مشاهده کرد.
[2]. این مقاله و سایر پلمیکهای سوئیزی و بتلهایم در تاریخ اکتبر 1971 منتشر شده است.
1. توجه خواننده را به این نکته ی ظریف جلب میکنم که مندل نیز به تاسی از تروتسکی برای توصیف دولت شوروی و بلوک متحد آن از واژه ی رویزیونیسم، سرمایه داری دولتی و مشابه استفاده نمیکند و هنوز (تا ظهور خروشچف) از وجود "دولت کارگری" سخن میگوید. از میان شاگردان تروتسکی نظر تونی کلیف در تخالف با نظریه ی "دولت منحط کارگری" شکل بسته است.
Qhq.mm22@gmail.com
|