گذر از کوه های سَرهُر - ۲
خاطرات رضا طاهری در گفتگو با حمید احمدی


رضا اغنمی


• در بخش سوم، طاهری گوشه هائی از فعالیت های حزبی و خاطرات خود درباره روابط مالک و دهقان را شرح میدهد و از مظالم و تجاوزات مالکین منطقه سخنان تلخ و فراوانی روایت میکند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٣ فروردين ۱٣٨۶ -  ۲ آوريل ۲۰۰۷


ناشر: انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران دربرلین
چاپ اول مهرماه ۱٣٨۵ برلین

در بخش سوم، طاهری گوشه هائی از فعالیت های حزبی و خاطرات خود درباره روابط مالک و دهقان را شرح میدهد و از مظالم و تجاوزات مالکین منطقه سخنان تلخ و فراوانی روایت میکند.
احمدی صحبت را به مسائل دهقانی و شکل گیری حوزه های حزبی در روستاها سوق میدهد. طاهری میگوید:
«حدود ۱۵۰روستا درآن منطقه وجود داشت و ما توانستیم در ۵۰ درصد روستاهای آن منطقه، حوزه دهقانی ایجاد کنیم.» ص ۷۱
طاهری از مردی به نام "ملا نصرالله تحریری" نام میبرد که ملای ده بوده و در میتینگ های حزبی سخنرانی میکرده است.
احمدی میپرسد این ملا معمم بوده؟
طاهری نخیر و ملای ده بود و از تفرش آمده بود. آدم باسوادی بود. این ملا بیان شیوائی داشت و خطیب زبردستی بود و در واقع خطبه میخواند. ...   ملانصرالله تحریری را یکی دوبار برای سخنرانی به تهران بردیم و در تهران سخنرانی ها کرد. این متینگ ها در روستاهای یاتری، ریکان و اردان هم برگزار کردیم. ... فعالیت های من، مالکین روستاهارا خیلی خشمناک میساخت. آقای احمدی عزیز! این مالکین فشار وحشتناکی به این دهقانان وارد میکردند. ظلم غیرقابل وصف. همیشه این دهقانان بیچاره را گرسنه نگه میداشتند ... » ص۶۹ – ۶٨
همکاری ژاندارمری و نطامیان با مالکین درسرکوب دهقانان، ایذا واذیت ضرب و شتم روستائیان، اعمال نفوذ برخی از مجریان قانون، فصل اسفباری از استبداد ریشه دار دراین سرزمین است که احمدی به درستی سیمای باطنی آن بیعدالتی ها را عرضه میکند.
طاهری با شرح یک اعتصاب کارگری در سمنان، شمه ای از جنایتِ های جانیان توطئه کار و همدستی صاحبان قدرت را توضیح میدهد. اعتصاب در کارخانه ریسندگی سمنان رخ داده که صاحب آن حاج علینقی کاشانی ست:
«این کارخانه شش ماه بود که ضرر میداد. کارگران در کارخانه ماندند و گفتند ما حاضریم تولید کنیم تا حقوق ماهانه خود را به دست آوریم. در واقع، اعتصاب کارگران جنبه صنفی داشت و به خاطر وضعیت معیشتی و عدم پرداخت حقوق بود که چندین ماه بدون حقوق مانده بودند . ... برای سرکوب کارکران یک توطئه ای توسط پلیس و رئیس ژآندارمری سمنان ... و یک روحانی به نام شیخ نجات هم با آنان علیه کارگران درآن توطئه همکاری میکرد .   ...   دراین عملیات تهاجمی ۵ نفر کشته شدند و حدود ۵۰ نفر زخمی شدند. دکتر مصدق، سرهنگ اردوبادی را از آن مسئولیت درسمنان عزل کرد.» ص ۹۰
اینگونه اعتصابها در دوران نخست وزیری دکتر مصدق، جزو برنامه های سازمان یافته بود که به منظور تضعیف دولت قانونی به کار گرفته میشد که متآسفانه دخالت و دست پنهان حزب توده در بیشتر آنها به چشم میخورد.
اعتصاب کارخانه ها در تهران و حوادث سی تیر و گرفتاریهائی که در وقایع ۹ اسفند ۱٣٣۱ (توطئه ای که برای از بین بردن مصدق، با همکاری آیت الله بهبهانی و آیت الله کاشانی در دربار سازمان یافته بود) برای شخص طاهری پیش میآید، از اسفبار ترین بخش های این فصل است که بعد از پنجاه و چند سالی که از آن وقایع ننگین گذشته، خواننده را با کانون عقب ماندگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مردم وطن آشنا میکند.
با کودتای ۲٨ مرداد طاهری و یارانش از طریق کوه های «سر هر» رو به سمنان به مخفی گاه میروند. درحالیکه طاهری با دست و پای تازه عمل شده توسط پرفسور عدل، از یارانش عقب مانده، تک و تنها زیر تخته سنگی بیحال میافتد. در همان حال کت خود را به چوبدستی آویزان کرده نشانی میگذارد «تا لااقل بتوانند جسد مرا پیدا کنند» و دوستانش ساعت ها بعد با همان نشانی پیدایش کرده با خود میبرند.
طاهری، بعد ارمدتی اختفا در سمنان، با یک کامیون به تهران میرود در یک خانه حزبی مخفی میشود. و در همان خانه است که با خسرو روزبه، سرگرد وکیلی، سروان مدنی، سروان عباسی و کیانوری ملاقت میکند. ص ۱۰٨
طاهری برای تآمین معیشت به خوزستان میرود و با کمک برادرهمسرش در ایستگاه راه آهن آهودشت در یک ساختمان دولتی ساکن شده به کار پرورش جوجه سرگرم میشود. در همان حال به کشت پنبه هم روی میآورد که موفق نمیشود. با تآسیس شرکت تعاونی روستائی و توزیغ قند و شکر کاز تازه ای شروع میکنند. «فکر میکنم شاید اولین شرکت تعاونی روستائی را در خوزستان تشکیل دادیم» ص ۱۱۲
با شناسائی او توسط یکی از همسایگان، به دادسرای نظامی احضار میشود. بازرسی و سئوال و جواب دادگاهی به خیر میگذرد.
«در واقع، این قضیه که توام با نگرانی و تشویشی که برای من و خانواده ام دریکی دو روز فراهم شده بود، فیصله پیدا کرد.» ص ۱۱۵
تلاش طاهری برای ادامه زندگی در خوزستان به جائی نمیرسد. میگوید:
«خلاصه اینکه طی ٨ سال کار و تلاش در خوزستان عملا موفق نشدم» ۱۱۷
و روانه تهران میشوند. و به عنوان حسابدار در شرکت ماشین سازی داف با حقوق ناچیزی مدتی کار میکند و بعد از مدتی در شهر کردکوی درقطعه زمینی که متعلق به سپهبد بختیار ولی در اجاره شخص دیگری بوده، جهت اداره و سرپرستی آن زمین استخدام میشود.
«زمینی که برای کشاورزی اجاره داده شده بود، حدود سه دانگ یک ده بود بالغ بر ۱۲ هزار هکتار زمین پنبه کاری شده بود.» ص ۱۱٨
موفقیت در کردکوی، به ویژه برقراری رابطه دوستانه و شرافتمندانه با اهل محل، کشاورزان و روستائیان از بهترین خاطره های من خواننده در این کتاب است که طاهری با استفاده از تجربه های حزبی و روستائی خود، مخاطبین را با فضیلت سنن و رسوم اجتماعی طبقات محروم و لایه های دهقانی که از کهن ترین طبقات زحمتکش جوامع بشری، به قدمت تاریخ کشاورزی در جهان هستند، آشنا میکند.
بیماری فرزند و امکانات محدود تحصیل در کردکوی، باعث میشود که طاهری بعد از چندسال به تهران برگردند. میگوید: «بعدها، پسرم عباس پزشک جراح مغز و اعصاب شد و کاوه هم مهندس برق» . ص۱۲۱
طاهری، این بار در تهران با مرغ فروشی و سپس تآسیس مرغداری زندگی تاره ای را شروع میکند. فعالیت های سیاسی پدر در فرزندانش اثر خود را کم کم بروز میدهد.
«پسرم عباس در سن ۱۹ سالگی درسال ۱٣۴٨ وارد دانشگاه شد. او در دوران تحصیل در دانشکده پزشکی یک مجله ای منتشر کرده بود به نام "زاد" که در برخی موارد مقالات بی پروائی هم مینوشت. این مجله، او را بیشتر معروف کرده بود. ...   ... دانشجوی شاخصی بود ...   دکتر مژدهی رئیس دانشکده پزشکی و دکتر نظری رئیس دبیرخانه دانشکده از کار روزنامه نویسی او نیز پشتیبانی میکردند.» صص ۲۴ - ۱۲٣
طاهری بعد از شرح گرفتاری هر سه پسرش توسط ساواک در روزهای پرتنش که نارضایتیهای عمومی میرفت، تا سالی بعد رژیم سلطنتی را واژگون و سرتاسر کشور را به تب انقلاب مبتلا سازد و ملتی خشمگین را، با چشم هایی به ظاهر باز با ذهنیتهای لبریز از احساسهای ناشناخته و کور، به پیشواز منادیان تحجر و رسولان توحش و بدویت بفرستد، که فرستاد. مردم در آن استقبال بیسابقه دل های ساده و شیفه خود را زیر پای پیرمردی که نشان از پیامبر بزرگوار اسلام داشت فرش کردند. شگفتا دیری نپائید که بابپا کردن حمام خون و سنگسار زنان و قتل عام زندانیان سیاسی و هزاران جوان دگراندیش فاجعه حمله و کشتارهای عرب و مغول را در خاطره ها زنده کرد. حمله دوم عرب بر سر زبان ها افتاد.
فرزندان طاهری، در روزهای بحران انقلابی از زندان آزاد میشوند.
با تشکیل شرکت تعاونی مرغداران، طاهری با علی متقی برخورد میکند. کسی که گفته میشود خسرو روزبه را او لو داده است. متقی در این باره به طاهری میگوید: «آن روز می خواسته به جنوب تهران برود و کاملا مواظب بود که آیا تحت تعقیب پلیس است یا نه. اما وقتی که وارد کوچه بن بستی شده، در آنجا فهمید که در تور پلیس هست ... بعد از انقلاب یک روزی متقی را در یک سخنرانی که در محوطه دانشگاه انجام میشد دیدم. با یک حالت روحی ناشی از شرمندگی و ترس در گوشه ای کز کرده بود سلام و احوالپرسی دیگر او را ندیدم.» صص٣۰ - ۱۲۹
طاهری با شکوه ار نا بسامانیها و دخالتهای ناروای دولت در امور شرکت مرغداری که به آشفتگی دامن میزده میگوید: «زمانی که در آمد نفت زیاد شده بود، توجه به تولیدات داخلی و خاصه تولیدات کوچک مرغداریها بسیار کم شد. بخشی از مرغ مصرفی ازخارج وارد میشد. تولید خوراک مرغ هم به دست چند سرمایه دار بزرگ مانند قاسمیه و امثالهم به شکل انحصاری درآمده بود با کیفیت نا مرغوب یعنی با قاطی کردن آشغالهایی دراین مواد خوراکی بعنوان خوراک مرغ به مرغداران میدادند. بعدها که فهمیدیم اعتراض کردیم ولی نتیجه ای نداشت. ... وبای مرغی در ظرف ۴٨ ساعت یک مزرعه مرغداری با ظرفیت ۱۰۰ هزار مرغ را نابود کرد. یکی دوسال بعد که قیمت نفت بالا رفت و درآمد دولت ایران از نفت به چندین برابر رسید، دیگر آلودگی مالی و فساد بیداد میکرد و ورشکستگی های مرغداران که از قبل شروع شده بود به اوج خودش رسید. ... » صص ٣۱ - ۱٣۲
تحلیلی که طاهری دراینباره به دست میدهد، بسی آگانه است. او به اتکای تجربه طبقاتی و سیاسی خود، خطر عظیم سقوط اقتصاد را دریافته: کشوری که تولید نداشته باشد، فقیر میماند و همیشه نیازمند دیگران است. طاهری، سرنوشت اقتصادی و سیاست های غلط دولت و شیوه منحط تولیدات کشور را به درستی نقد میکند. این که باپول نفت مواد خوراکی از خارج میشود و با داشتن آن همه امکانات کشاورزی و دامپروی و باغداری و ... مرغ و گندم و سایر نیازهای اولیه از خارج وارد میشود، ار بیکفایتی دولت ها است که در جمهوری اسلامی با تسلط مکتبی ها به عرصه های مدیریت و کنارزدن مدیران سابقه دار و ورزیده گذشته، اقتصاد دلالی و صلواتی رواج پیدا کرد همان گونه که امروزه شاهدیم کارخانه های تولیدی یکی بعد ازدیگری تعطیل شده و کارگران یا جذب نهادهای دولتی میشوند یا به دستفروشی و دیگر کارهای انگلی روزگار خود را میگذرانند. برنامه های امروزه حکومتگران اسلامی به گونه ای تنظیم شده که انگار برای غارت پول نفت مآموریت ویژه ای دارند. آن چند کارخانه و مرکز تولیدی هم که در مدت نیم قرن گذشته با خون دل راه افتاده بود و بخشی از نیازهای اجتماعی را تآمین میکرد، در حال نابودی و یا تعطیل هستند.
در اقلام وارداتی کشور، چندین میلیون دلار سیب زمینی و پیاز به چشم میخورد.
"ایلخچی" چه شد؟ هر سال از آنجا ده ها هزار تن پیاز به سایر مناطق ایران صادر میشد. چه برسر این کشور رفته که سیب زمینی جزو واردات شده است؟
سخنان دلسوزانه وصمیمانه رضا طاهری، دل هرخواننده را به درد میآورد. در واقع اگر حس مسئولیت در هر فرد ایرانی میبود. تمایلات وطن خواهی و اقتصاد و سیاست و فرهنگ، و در کل این چهاردیواری را ازآن خود میدانست و برای حفاظتش علاقه نشان میداد که این بلاها سرمان نمیآمد. درهمین درد دل های طاهری، آنجا که میخواهند شرکت تولیدی و تعاونی مرغداران تهران را راه بیندازند میبیند که: «ناگهان متوجه شدم که همه آنان بعنوان شرکاء از سرهنگ های بازنشسته ساواک و یا کادر ساواک هستند که بعنوان شرکای این شرکت در این جلسه حضور دارند. » ص ۱٣۱ یا همچنان که قبلا آمده زمین بزرگی در کردکوی که مالک آن سپهبد بختیار بوده است. پیداست زمین کشاورزی در دست امیران ارتش یا سناتورها و یا دیگر قدرتمندان حکومتی، زمانی مفید واقع میشود که "فرهنگ روستا" برای صاحب قدرت قابل هضم و احترام باشد و به چشم همکار و عامل تولید به او نگاه کند؛ نه رعیت و نوکر. اینکه در آن سالهای پرتنش بیشتر زمین های واگذارشده به امیران ارتش و قدرتمندان بازدهی موفقیت آمیز نداشتند، ناشی از کاستی رابطه ها با تولید کنندگان اصلی که روی زمین کارمیکردند بوده. تضاد و ناسازگاری فرهنگ روستا با اخلاق طبقات حکومتی به ویژه در نقاطی که زمین روستائیان به برگزیدگان قوم واگذارشده بود واکنش خود را در کوچ دهقانان به شهرها ظاهر کرد که بخش فاجعه آمیز آن، در مشارکت حاشیه نشینان در حوادث سالهای ۵۶ و ۱٣۵۷، سیمای جامعه تحقیرشده را نشان داد.

برای مطالعه آثار این نویسنده از وبلاگ های زیردیدن کنید.
www.ketabsanj.blogspot.com
www.ketabedastan.blogspot.com