نتیجه انتخابات میان دوره ای آمریکا و پی آمدها، و چشم اندازبحران سرمایه داری؟


تقی روزبه


• اکنون جهان منتظر است تا به بیند مناسبات جدید کاخ سفید و کنگره با اکثریت دموکرات ها چگونه و مشخصا با کدام چالش های جدیدی مواجه خواهد شد. خلاصه آن که سرمایه داری جهانی شده تاکنونی بدلیل آن که موتور محرکه و پیش برنده آن خود از درون شکاف برداشته و تقسیم شده است، قادر به تداوم مسیر تاکنونی نبوده و دستخوش شکاف های تازه و البته چه بسا دردناکی شده است که ما اکنون درملتقای تصادم و کشاکش آن ها در ایجاد نظمی نوین بسر می بریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ آبان ۱٣۹۷ -  ٨ نوامبر ۲۰۱٨


ااشپیگل آنلاین" روز چهارشنبه ۱۶ آبان (۷ نوامبر) به نقل از خبرگزاری آلمان و روزنامه یاد شده اعلام کرد که میزان کمک‌های مالی به احزاب حاضر در انتخابات آمریکا در قیاس با سال ۲۰۱۴ حدود ۳۵ درصد افزایش یافته و به پنج میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار رسیده است که اکثرا هم به حزب جمهوری خواه داده شده است! این گونه رویکرد از سوی بخشی از سرمایه گذاران بنام اروپا به چه معناست؟ آیا به معنی حفظ منافعشان در بازارهای آمریکا با حمایت از ترامپ است که فعلا تداوم سیاست هایش در آمریکا را پیش بینی می کنند؟ یا فراتر از این نوع ملاحظات لحظه ای و به معنی یک گرایش پایدار و اشتراک منافع واقعی بین بخشی از کلان سرمایه داران این سوی اتلانتیک با بخشی در آن سواست؟ آیا این سرمایه داری هم چون ترامپ دشمن طبیعت و عاشق سوخت های فسیلی و بکارگری میلیون ها نفر در عرصه های نظامی و نفتی و است... آیا آن ها نیز مثل او با زنان و نژادهای غیرسفید و مهاجران و پناهندگان دشمنی و ستیز دارند؟ بی شک پاسخ علمی و دقیق به آن و مختصات این گرایش و نیز دامنه شمول آن در اروپا نیاز به پژوهش ها و اطلاعات جامع تری دارد. اما آن چیزی که محرز است و می توان گفت آن است که ترامپیسم پدیده ای فقط امریکائی نیست و امری است جهانی و لاجرم دارای مابازاء در میان سرمایه داران در کشورها و نقاط مختلف جهان. در اصل مساله اصلی نحوه انکشاف سرمایه داری در شرایط کنونی بحران و از خلال منازعات آن است. در حقیقت سرمایه داری یکدست شده و دارای اقتصاد سیاسی واحد دوره جهانی سازی اکنون دارد در مسیردردناک چندقطبی شدن هم به لحاظ استحکام منافع وحوزه نفود و هم نحوه صورت بندی سیاسی و اقتصادی خود و البته چگونگی تلاش برای کسب موقعیت برتر و «هژمونیک» برکل مجموعه است.

گرچه پیروزی دموکرات ها برکنگره، یکدستی قدرت توسط جمهوری خواهان و ترامپ را بهم زده است، اما نه برخلاف روال تناوب قدرت در انتخابات میان دوره ای آمریکا توسط حزب های رقیب بوده است، و نه چندان با قوت (بخصوص که در عرصه سنا حتی برموقعیت اش اندکی هم افزوده است). در حقیقت ترامپ با تکیه بردو شعاربهبود رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال علیرغم آن که در واقعیت همراه با افزایش شکاف های طبقاتی هم بوده است (اما به دلیل همان افزایش اشتغال در بخش های صنعتی و معدنی)، و نیز با کوبیدن بر طبل پناهنده ستیزی (و هیاهو حول گسیل پانزده هزارنیروی نظامی برای مقابله کاروان پناهندگان)، که در این گفتمان به معنی ایجاد شغل و امنیت برای آمریکائی ها تعبییر و تفسیر می شود، توانست تا حد زیادی با بسیج حامیان خود از تبدیل شدن انتخابات به رفراندومی علیه خود و حزب حامی اش جلوگیری کند. حزب دموکرات هم در مقابل با تکیه بر دو شعار بیمه ها و مطالبات اجتماعی و حقوق اقلیت ها از یکسو و سیاست های یک جانبه گرائی که موجب اختلال در مناسبات دو سوی اقیانوس اطلس شده است از سوی دیگر، پای فشرد که که البته نتایج خود را داشت. بویژه از دست آوردهای این انتخابات شرکت و حضور فعال زنان و دگرجنس گراها و اقلیت های نژادی و مذهبی و... و راه یابی آن ها به سطوح گوناگون نهادهای محلی و ایالتی و سراسری بوده است که در نوع خود بی سابقه بوده و موجب ایجاد تنوعات تازه ای در ساختار سیاسی و قدرت شده است. بطوری که فقط سهم زنان انتخابات شده به تعداد بی سابقه نزدیک به ۸۰ نفررسیده است که نزدیک به ۷۰ نفرآن ها نیز نامزد حزب دموکرات بوده اند. در حقیقت حزب دموکرات برای رقابت با حریفی نیرومند و آژیتاتور قابلی چون ترامپ ناگزیر شده است که روی این جنبش ها و گرایش ها تکیه کند. بی تردید چنین روندی برای جنبش ها می تواند هم تهدید باشد و هم فرصت، گرچه همواره خطر چربش وجه تهدید برجسته تراست: تهدید در صورتی است که گفتمان حزبی که دنبال کننده منافع وال استریت و کلان سرمایه داران است بتواند آن ها را به مثابه سیاهی لشکر اهداف خود بکار گیرد، و فرصت اگر که جنبش ها و نمایندگان و سخنگویان آن ها، ضمن بهره گیری از این نوع ابزارهای میانجی در شرایطی که این گونه تشکل های وابسته به سرمایه داری بحران زده بدرجاتی ناگزیر از تن دادن به آن شده اند، تسلیم گفتمان و سیاست های کلان آن ها نشوند. طبعا در این رابطه فشار از بیرون توسط جنبش و افکارعمومی به این نمایندگان برای پیگیری وعده های انتخاباتی بی تأثیر نخواهد بود. چرا که در غیاب آن جذب و منحل شدن در سیاست های سیستم گریزناپذیر خواهد بود. نباید فراموش کرد که از موضع و منظر حزب دموکرات نمی توان با ترامپیسم به مبارزه قاطع پرداخت.
   
ارزیابی سیاستمداران آلمان و برخی کشورهای اروپائی از نتیجه این انتخابات این است که علیرغم آنکه آن را به معنی ناهموارتر شدن جاده پیشروی ترامپ ارزیابی می کنند اما نه آن چنان که بتواند موجب تغییر سیاست های کلان ترامپ و استراتژی اول آمریکای او بگردد. روسیه هم طبعا از زاویه آن که به دلیل حساسیت دموکرات ها به افشاء رابطه بین ترامپ و روسیه و تشدید فشار به روسیه چندان راضی بنظر نمی رسند. چین مثل همیشه پراگماتیست و محتاطانه برخورد می کند و منتظر است که به بییند از دعوای بین کنگره و رئیس جمهوری چه چیزی می تواند عاید او بشود. در مورد بحران ایران و سیاست تحریم ها نیز بنظر نمی رسد که اصطکاک جدی بین دو حزب در مورد آن بوجود بیاید بویژه که از دیرباز حمایت حزب دموکرات از اسرائیل جزو سیاست های ثابت آن بوده است. با این همه دموکرات ها در مجموع، هم خواهان نوعی همکاری آمریکا با اروپا حول بحران هسته ای ایران هستند و هم مخالف چیدن همه تخم مرغ های سیاست منطقه ای در سبد عربستان- بویژه پس از رسوائی جهانی قتل جمال خاشقجی- آن گونه که سیاست تاکنونی ترامپ بوده است. حفظ برجام ضمن مذاکره و حفظ فشار برای مقابله با موشک ها و مداخلات منطقه ای ایران سیاست شناخته شده این حزب بوده است. خلاصه آن که تعمیق روند چندقطبی شدن دردناک جهان ولو با تغییراتی اندک و محتملی در شتاب آن، هم چنان ادامه خواهد یافت و آن چه که لیبرال های آمریکا و اروپا آن را «برآمدپوپولیسم» می نامند هم چنان به صعود و دست اندازی های خود از یکسو و لاجرم شکل دادن به قطب بندی های اقتصادی- سیاسی- نظامی و ایجاد و تحکیم نهادها و مکانیزم های جدید و متناظر با آن و از جمله تقویت گرایش به خروج از سیطره دلار به عنوان مهم ترین ارز جهان و اهرم نفوذ اقتصادی آمریکا (و یا دست یابی به توان نظامی مستقل و بیرون از سیطره آمریکا توسط اروپا) که دولت ترامپ با تکیه به آن و نفوذ آمریکا در نهادهای بین اللملی به باج خواهی از جهان و قدرت های دیگر و تحمیل امیال خود پرداخته است، به نوعی به معنای بازتولید مناسبات جدید و باز تقسیم ثروت و حوزه های نفوذ جهانی، ادامه خواهد یافت. اکنون جهان منتظر است تا به بیند مناسبات جدید کاخ سفید و کنگره با اکثریت دموکرات ها چگونه و مشخصا با کدام چالش های جدیدی مواجه خواهد شد. خلاصه آن که سرمایه داری جهانی شده تاکنونی بدلیل آن که موتور محرکه و پیش برنده آن خود از درون شکاف برداشته و تقسیم شده است، قادر به تداوم مسیر تاکنونی نبوده و دستخوش شکاف های تازه و البته چه بسا دردناکی شده است که ما اکنون درملتقای تصادم و کشاکش آن ها در ایجاد نظمی نوین بسر می بریم.


تاثیرات مهم انشقاق سرمایه بر جنبش های مطالباتی و ضدسرمایه داری

البته جهان فقط محصول کنشگری یک جانبه سرمایه داری و روندهای برآمده از آن نیست. بلکه کنش گری جنبش ها و مبارزات بسیار متنوع اجتماعی سیاسی و اقتصادی مردمان جهان نیز تاریخا بر چگونگی سیر این روندها نقش مهمی داشته و دارند. با این همه این تاثیرگذاری ها در دوره های مختلف و به دلایل گوناگون و از جمله بدلیل تاثیر متقابل قدرت های حاکم و روندهای ناشی از آن یکسان نبوده و دستخوش نوسانات و افت و خیز بوده اند.
رابطه جنبش ها با این بحران و روند اجتناب ناپذیر چندپارچه و چندقطبی شدن سرمایه داری به موازات روند درهم تنیدگی آن ها و با منظومه ها و حوزه نفوذهای گوناگونی که مراکز قطب ها در حال شکل دادن آن ها هستند، البته موضوع بسیار مهم دیگری است و همراه با این پرسش بسیار مهم که آیا در چنین دنیای پیچیده و چندوجهی که جهان کنونی سرمایه داری دارد بخود می گیرد (در قیاس با فرایند یک پارچه سازی جهانی سازی تاکنونی سرمایه)، آیا جنبش ها خواهند توانست به بطور مستقل در برابر این سرمایه های چندگونه جهانی- این غول های تازه نفس- برآمد کنند و یا فشار و پی آمدهای منفی منازعات درونی سرمایه داری که با نوعی گرایش های پوپولیستی- اقتدارگرا- و ملی خواهی کاذب هم همراه است و خواهد بود، صفوف آن ها را تضعیف کرده و چه بسا با کشاندنشان به زیرپرچم «سرمایه داری اقتدارگرا و مسلح به پوپولیسم» حتی در غرب (مشابه ترامپ آمریکا و برزیل) و بخشا هم به سمت سرمایه داری نئولییرال (مشابه حزب دموکرات آمریکا) کشانده شوند؟

آن چه که بطورتلگرافی می توان گفت آنست که این شقاق جهان سرمایه داری، بی گمان بر جنبش های مستقل ضدسرمایه داری از هرنوع آن و فرایند تقویت و تاثیرگذاری آن در مقیاس جهانی تاثیرمخرب خواهد گذاشت و متاسفانه تا کنون هم کم تاثیرنگذاشته است. مقابله با بلعیده شدن جنبش ها به درون سیاه چاله های سیستم نیاز به فعالیت ها و مبارزات وسیع تر و هوشمندانه تری دارد. با این همه ضرورت حیاتی قوت گرفتن جنبش های مستقل ضدسرمایه داری و تاثیرگذار بر روندهای مخرب آن و تحمیل خواست های خود به سرمایه داری در حال چندشقه شدن و نظم نوینی که با آرایش خود به جهان می دهند، و کندکردن و نهایتا جلوگیری از حرکت شتابان جهان به سوی ویرانی و بن بست هم چنان وجود دارد و چه بسا بتوان از تهدیدها فرصت آفرید و با خنثی کردن فشارهای ناشی از نظم مبتنی بر چندشقه شدن سرمایه داری بر روی گسترش و استقلال جنبش ها و ممانعت از بلعیدن آن ها در درون خود، فرصت های تازه ای بیافریند. سرمایه داری ذاتا خوش خیم و بدخیم وجود خارجی ندارد. پوست اندازی آن در هر شکل و شمایلی که باشد، تا جائی که به رشد ذاتی آن مربوط باشد و تا جائی که توسط جنبش ها و فشارهای بیرون از خود مشروط نگردد، جز بازتولید خود در اشکال ارتجاعی تر و اپسگرایانه تر نخواهد بود. سیر رشد سرمایه داری تا آن جا که به پویش خودش مشروط شده شده است و با قید و بندهای بیرون از خودش مقید نشده است در همان راستا بوده است. رشد آن با انسان خواری و طبیعیت خوارگی آن ملازمه جدانشدنی دارد. آن چه هم که امروزه ما شاهد فرایندآن هستیم چیزی جز بحران بازتولید آن در شکل و گونه دیگر و البته ارتجاعی تری نیست. در نهایت همه چیز به میزان بلوغ انسان و به درجه و میزان کنشگری او برای تنظیم شرایط نوین زندگی و زیستی حاکم بر خود و جهان بر می گردد.


*- کمک چندمیلیاردلاری شرکت های آلمانی به ترامپ در انتخابات آمریکا
www.dw.com