نقدی گذرا بر بیانیه شورای مرکزی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)


جواد رضایی میرقائد


• یکی از شاخصهای هر نیروی چپ مبحث عدالتخواهی و عدالت اجتماعی در کلیت آن است. عدم تاکید بر جمهوریخواهی و سکولاریسم بدون محوری نمودن عدالت اجتماعی در مقوله اتحادها سبب خواهد شد که حزب چپ از همین ابتدا متحدین خود را در طیف راست طبقاتی و ارتجاعی اپوزیسیون و پوزیسیون جستجو کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۴ آذر ۱٣۹۷ -  ۵ دسامبر ۲۰۱٨


اخیرا بیانه ای از طرف شورای مرکزی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، تحت نام "راه برون رفت از بحران کنونی" منتشر شده است که می توان آنرا دیدگاه و راهنمای عمل این حزب در شرایط کنونی کشور برای برون رفت از بحران ارزیابی نمود.
بیانیه شورای مرکزی، وضعیت کنونی کشور را چنین ارزیابی می کند: "کشور ما با بحران های چندگانه و درهم تنیده ـ بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران محیط زیست و بحران سیاسی ـ و شکاف های متعدد اجتماعی روبروست که تداوم آن ها، می تواند کشور را با مخاطرات جدی مواجه سازد.
بنیان این وضعیت بحرانی در سیاست ها و عملکرد جمهوری اسلامی است. ساختار و ترکیب قدرت حاکم و عملکرد مخرب آن طی چهار دهه گذشته، کشور ما را به بن بست کشانده است. راهی برای برون رفت از وضعیت بحرانی در درون جمهوری اسلامی وجود ندارد. جمهوری اسلامی مشروعیتش را از دست داده و فاقد برنامه برای برون رفت از وضعیت کنونی است. ...
آنها برای برون رفت از بحران ها باور دارند: باید تغییرات بنیادین در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی صورت گیرد. اما جمهوری اسلامی سد راه هر نوع تغییر بنیادین در کشور ماست. برون رفت از وضعیت بحرانی کشور و خروج از بن بست، مستلزم گذار از جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری دموکراتیک و سکولار در کشور است.
حزب چپ معتقد است: جمهوری اسلامی با بحران های عدیده و رو به گسترشی روبروست ولذا وضع کنونی قابل دوام نیست. کشور ما آبستن تغییرات است. بنابراین در گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی، نیروی آنها" در اساس جنبش های اعتراضی، همکاری و ائتلاف نیروهای جمهوریخواه و دموکرات و مجموعه عناصری از اصلاح طلبان است که به ضرورت تغییر در ساختار جمهوری اسلامی و جدائی دین و دولت رسیده اند."می باشد!

طرح چنین دیدگاه هایی چنانچه از جانب یک نیروی جمهوری خواه سکولار مطرح شود را شاید بتوان در مجموع درست ارزیابی کرد اما بیان آن از جانب نیرویی که خود را حزب چپ ایران می داند و دیدگاه ها و ارزشهای خود اینگونه تعریف کرده است (کشور ما نیازمند تحول دموکراتیک در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و توسعه پایدار است ... ما ... در پاسخ به این الزامات، تشکل چپ دموکرات و سوسیالیستی را پی می ریزیم.) بدلایل مطرح شده در ذیل انطباق نخواهد داشت.
شاید این رفقا می پندارند با تشکیل حزب چپ به این "الزامات" پاسخ مناسب را داده اند بنابراین باید اهداف مهمتری را آماج مبارزات خود نمایند. آنچنانکه هدف اصلی و محوری سیاست خود در این بند از بیانیه اخیر را "بدرستی" اینگونه بیان کرده اند: "جمهوری اسلامی سد راه هر نوع تغییر بنیادین در کشور ماست. برون رفت از وضعیت بحرانی کشور و خروج از بن بست، مستلزم گذار از جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری دموکراتیک و سکولار در کشور است."   
لذا برای درک و شناخت بیشتر حزب باید به منشور آن مراجعه نمود تا از دیدگاه ها و ارزشهای اعلام شده آنها مطلع شد و ببینیم آنها برای تحقق ارزش ها و آماج های خود مطابق با موازین اساسنامه ای در صدد چه تلاشهایی خواهند بود!
حزب چپ مطابق در بند دوم اساسنامه، خود را اینگونه تعریف می کند:
۲ـ۱ـ ... تشکل داوطلبانه افرادی است که دیدگاه‌ها و ارزش‌های اعلام شده در منشور حزب را پذیرفته و آمادگی دارند با پایبندی به اساسنامه، برای تحقق آن ارزش‌ها و آماج‌ها تلاش نموده و موازین این اساسنامه را پایه مناسبات سازمانی خود قرار دهند.
آنها بدرستی باور دارند که: جمهوری اسلامی با بحران های عدیده و رو به گسترشی روبروست ولذا وضع کنونی قابل دوام نیست. کشور ما آبستن تغییرات است.
حزب چپ یرای روبرو شدن و تاثیرگذاری بر روند این تغییرات معتقد است که: در گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی، نیروی آنها" در اساس جنبش های اعتراضی، همکاری و ائتلاف نیروهای جمهوریخواه و دموکرات و مجموعه عناصری از اصلاح طلبان است که به ضرورت تغییر در ساختار جمهوری اسلامی و جدائی دین و دولت رسیده اند."می باشد!

با نگاهی کلی به دیدگاه ها، اهداف، سیاست و متحدین مورد نظر حزب چپ در خواهیم یافت که تلاش این دوستان نه تنها راهکار جدیدی پیش پای جنبش چپ قرار نداده است بلکه با طرح فرمولهای کهنه گذشته در پوششی دیگر خود را بنمایش گذاشته است!
زیرا حلقه متصله آنها نوعی از جمهوریخواهی، سکولاریسم و دمکراتیسم خواهد بود که تنها شکلی از اشکال نوع حکومت است که می تواند بلحاظ منافع طبقاتی نه تنها خواسته های صنفی و اقتصادی طبقات محروم را در برنگیرد بلکه در تضاد با آن سمت و سوی اتحادها را بسوی نمایندگان اقشاری سوق دهد که خلاف آرمانها و اهداف اولیه ادعایی حزب چپ عنوان شده است.
ناگفته پیداست که این رفقا از عالم غیب بی خبرند و حق دارند که ندانند که کشور آبستن کدام تغییرات است اما حتما خبر دارند که توده ها و حزب چپ در پی کدامین تغییرات خواهند بود. اگر حزب چپ به این باور رسیده است که برای غلبه بر بحرانهای عدیده فراروی جامعه برخاسته از ساختار حکومت اسلامی و کارنامه چهل ساله آن است و باید برای گذار از آن اقدام نمود پس باید متناسب با آن سعی نماید قبل از اینکه هر اتفاقی ناخوشایندی در کشور روی دهد و تغییرات مطابق با انتظارت و خواسته های مردم پیش نرود بدنبال مکانیسم و تلاشهایی باشد که بتواند بر روند رویدادها تاثیرگذار و در سمت و سوی آن ایفای نقش نماید.
بخش اعظم کسانیکه در تشکیل حزب چپ تلاش نموده و هم اکنون بخشی از اعضای آن هستند در ساختار سازمانی گذشته خود تنها بدنبال بیان گزارشی از رویدادها بوده و بدنباله روی از حوادث تنها نظاره گر تحولات درون کشور بوده و ظاهرا در ساختار جدید انتظار این است برخلاف گذشته نقش دخالتگر و جدیتری را ایفا نمایند.
هرچند در ابتدا بینانگزاران حزب چپ امید داشتند بتوانند پایه حزبی نوین و قدرتمندی را پی ریزی کنند اما به خاطر عدم توجه به علت شکست و انشقاقهای گذشته نتوانستند به این آرزوی و نیاز جنبش پاسخ مناسبی دهند زیرا جنبش چپ در وحله اول نیازمند برخورداری از شفافیت و مرزبندی با عناصر مردد، رفورمسیت و خائنی بوده که در گذشته و حال باعث تزلزل و تفرقه در جنبش گشته و از اعتبار دیرینه آن بنفع حکومت اسلامی و یا جناحهای آن بهره برداری نموده اند.
حزب چپ در ابتدا امید داشت که برای پاسخ به الزامات پیش روی، "چپ دمکرات و سوسیالیستی" را بناء نهد. آیا این دوستان چنین تصور می کنند که به این هدف اولیه خود دست یافته اند، اگر پاسخ آنها منفی است آیا بدنبال علت آن بوده اند؟
یقینا بخش اعظم آنها خوب میدانند عدم برخورد شکاف و نداشتن اراده جدی برای تاثیر مثبت بر روند رویدادها باعث شد تا آنها نتوانند بخش زیادی از نیروهای متشکل و منفرد جنبش چپ و مردمی کشور را با خود همراه نمایند زیرا لازمه اینکار در ابتدا تعیین تکلیف با ساختار و روابط جریاناتی بود که قرار شد برای تاسیس حزب نوبنیاد همکاری نمایند.
قبل از اینکه حزب چپ تشکیل شود گام اول در حرکت حزب تعیین تکلیف با سازمان اکثریت و اعضای آن بعنوان هسته اصلی حزب چپ می باشد. برکسی پوشیده نیست که ساختار حاکم بر سازمان اکثریت در خارج از کشور بهتر و بیشتر از یک کلوپ شبانه با روابط محفلی، باندی و دوستانه نبوده است. این رهبران این سازمان دارای سابقه سه دهه بی عملی و رکود که بخش زیادی از آن ریشه در سیاستهای غلط گذشته و امید داشتن به تغییرات دورن ساختاری حکومت داشته، بوده اند.
بخش زیادی از دوستداران تشکیل حزب چپ انتظارشان این بود قبل از تاسیس حزب، این سازمان خود را منحل و بدلیل برخی سیاستهای فاجعه بار از جنبش چپ و مردم ایران پوزش بخواهد زیرا شرط اول در بین نیروهای چپ شفاف سازی و اعتماد سازی با بکارگیری از صداقت است اما رهبران سازمان اکثریت نه تنها خود را منحل نکردند و از سازمان اتحاد جمهوری خواهان نیز خارج نشدند بلکه با شرکت خود در حزب چپ همان امراض گذشته را قبل از درمان به تشکل نوبنیاد سرازیر کرده و باعث شدند خیل عظیمی از نیروهای متشکل و منفرد جنبش چپ نتوانند مطابق با انتظار خود با این روند نوین همراه شوند.
عدم انحلال سازمان اکثریت و سازمان جمهوریخواهان نه تنها باعث شد تا دیگر تشکلات چپ با این روند همراه نشوند بلکه سبب انشقاق در سازمان اتحاد فدائیان خلق و رویگردانی سازمان سوسیالیستها گردید. فاجعه از زمانی قوت گرفت و نومیدی را در میان دوستداران اتحاد جدید ایجاد نمود که افراد و باندهای باورمند به افراد و جناحی حکومتی به عنوان مهمان و یا عضو حزب جدید بطور معناداری خود را بنمایش گذاشته و در کنگره نیز انگشتهای جوهرنشان خود را در چشمان کسانیکه خواهان گذر ار حکومت اسلامی بوده فرو کردند.
حزب چپ نیز به پیروی از ساختار گذشته سازمان اکثریت برای باز گذاشتن راه اعضای سابق سازمان اتحاد جمهوریخواهان از همان ترفند اساسنامه ای ( ۵ـ۴ـ۴ـ هر عضو حق دارد در اتحادهای سیاسی که با برنامه و استراتژی سیاسی حزب مغایرت نداشته و رقیب آن نباشند، فعالیت داشته باشد، ) استفاده کرده تا برخی همچنان بتوانند سه و یا دو کرسی خود را در سه جریان فوق الذکر حفظ نمایند!
براستی اتحاد جمهوریخواهان سازمانی سیاسی نبوده و نیست آیا آنها با دیدگاه و ارزشهای حزب چپ همراهند، آیا آنها نیز خواهان گذر از حکومت اسلامی می باشند؟
چنانچه مواضع و سیاستهای اعضای دو و یا سه عضویتی، مغایریتی با ارزشها و سیاستهای حزب چپ داشته باشد آنها مجاز به اجرای کدامیک از مواضع سه جریان فوق الذکر می باشند.؟
آیا این رفقای حزبی پتانسیل اینهمه کار مفید سازمانی و حزبی را خواهند داشت که همزمان بتوانند جریانات فوق الذکر را از خدمات خود بهره مند نموده و کسی مجاز نخواهد بود جنبش را از خدمات آنها محروم نماید!
چگونه می توان عناصر ناهمگونی را که به سوسیالیسم و یا گذر از حکومت اسلامی باور ندارند را با کسانیکه خلاف آن می اندیشند در یک تشکل منسجم نمود و سبب رشد آن تشکل و تاثیرگذاری مثبت بر رویدادهای کشوری بود که مدعی هستیم "آبستن تغییرات بوده" اما بخشی از اعضای حزب بطور علنی خواهان حفظ کلیت ساختار موجود می باشند؟
هم اکنون میتوان عنوان نمود عدم انسجام و شفافیت در اهداف، برنامه، شیوه اجرایی و ساختار تشکیلاتی باعث شد تا نه تنها نیروهای باورمند به جنبش چپ و سرنگونی طلبان حکومت اسلامی به درون حزب وارد نشوند بلکه نیروهای فرصت طلب و سازشکار مدافع جناحی از حکومت تحت نام اصطلاحات خودساخته ای همچون تغییر، تدبیر، تحولخواهی و ... رسوخ نمایند.
با نگاهی به گذشته و هشدارهایی که رفقای "در دفاع از سوسیالیسم (44)" نسبت به مقوله اتحاد و تشکیل حزب چپ داده بودند در خواهیم یافت که آنها با توجه به شناختی که از ساختار، سیاستها و رویکرد غالب در سازمان اکثریت داشته اند از آفتهای مسیر و امراض همراه آن آگاهی داشته و بطور مسئولانه هشدار داده و موانع پیش روی را مطرح نمودند. آیا دیدگاه این رفقا در خصوص تشکل یابی "جبهه ای"، انشاق بیشتر و افزودن نامی دیگر بر نامها در جنبش چپ صحت پیدا نکرد؟
یقینا برخی از اعضای کنونی حزب چپ آگاهانه به این هشدارها بی توجهی کرده و آن را جدی نگرفته تا همچون گذشته کسانیکه چشم به ساختار و بازی جناحی حکومت دوخته اند بتوانند ایده های خود را بدرون حزب چپ منتقل و مقاصد خود را عملی و حزب نوبنیاد را در ابتدا عقیم سازند!
بعد از ده سال تلاش، سرانجام حزب چپ تاسیس گشت و مطابق مباحث گفته شده اهدافی را تعیین و برای اجرایی نمودن آن بدنبال متحدینی بوده تا بتوانند از حکومت اسلامی گذار کنند. آنها متحدین خود را اینگونه معرفی می کنند: "( نیروی ما در اساس ... و مجموعه عناصری از اصلاح طلبان است که به ضرورت تغییر در ساختار جمهوری اسلامی و جدائی دین و دولت رسیده اند.)" براستی این اصلاح طلبان در کدام جبهه و صحنه سیاسی حضور دارند و پشتوانه مردمی آنها کدام است در زمانیکه حزب چپ در بند یازدهم منشور خود وزن و تاثیر آنها را اینگونه بیان می کند:" (ساختار سیاسی ـ حقوقی جمهوری اسلامی راه اصلاحات را مسدود کرده است. گفتمان اصلاحات راهگشا نیست و اصلاح طلبان حکومتی نشان دادند که راهکاری برای برون رفت کشور از وضعیت بحرانی ندارند.)".
آیا برخی از اعضای دو یا سه عضویتی حزب هنوز هم تصور دارند که ممکن است خامنه ای و سران نظام به نصایح پیشکسوتان سازمان اکثریت گوش فرا داده و تغییر رفتار دهند یا مدعیان اصلاح طلبی، "انقلابی در اصلاح طلبی" بنمایند! آیا کسانیکه چنین تزهای هدفمند و خانه برکنی را ابراز می کنند می توانند تعریف واقعی از اصلاح طلبی ارائه کنند و نمودهای عینی آنرا در ساختار قدرت نشان دهند. چگونه است که این دوستان خود از انقلابیگری رویگردان شده و از آن وحشت دارند ولی آنرا برای کسانی تجویز می نمایند که مطابق تعاریف واقعی وجود خارجی ندارند؟ آیا چنانچه همین غارتگران و جنایتکاران تحت نام اصلاح طلب را که بخشی از ساختار چهل ساله حکومت بوده اند تغییری مثبت و مدرن در افکار و اعمال ارتجاعی خود بنمایند در صف مدافعان حکومت اسلامی و اصلاح آن خواهند ماند؟
آیا گنجاندن مبحث اصلاح طلبی چه از نوع درون و یا بیرون از حکومت آن (سکولار) بدلیل اعمال نظر رهبران همیشه در سایه و باندهای قدرت مدافع جناحی از حکومت اسلامی بوده یا ناشی از ضعف و تزلزل نیروهای مدعی چپ دمکرات و سوسیالیسم؟
آیا نیرویی اصلاح گر و موثر در داخل و یا بیرون از ساختار حکومتی سراغ خواهید داشت یا قصد دارید با خلق واژه ها و تاکید بر آن بتوانید در زمان نیاز، حزب را بسوی دفاع از جناحی از حکومت روان کنید؟ آیا پذیرش این دیدگاه به معنای دست رد زدن بر سینه متحدینی نیست که بطور واقعی باوری به ساختار حکومت اسلامی نداشته و به گذر از آن فکر می کنند.
مورد دیگری که همزمان باعث میشود که دیگر نیروهای جمهوریخواه و سکولار با چنین سیاست و مجموعه ای همراه نشوند و یا اینکه بخشی از فرصت طلبان درون این مجموعه از آن برای مخدوش نموده امر مبارزه جدی علیه حکومت سوءاستفاده نمایند تا بتوانند بواسطه آن به حمایت از جناح و افرادی از حکومت تن دهند طرح این تز می باشد که بیان می کند: ( قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی عمدتاً در دست ولی فقیه، نظامی ـ امنیتی ها، روحانیون حکومتی و راست افراطی ... و ولی فقیه قرار دارد. در گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری دمکوکراتیک و سکولار، سمت اصلی مبارزه ما علیه بلوک قدرت و در راس آن ولی فقیه و ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه است).
برکسی پوشیده نیست که رژیم حاکم هیچگاه یکدست نبوده اما در طول عمر خود همواره در مقابل خواسته های ساختارشکنانه مردم ایران متحد عمل نموده اند. لذا وقتی جریانی راه چاره را بر گذر از حکومت و ساختارشکنانه می بیند نمی تواند مبارزه را تنها عبور از بلوک قدرت و راس آن متمرکز کند و چنین پندارد که دیگر عناصر حکومتی مانعی در مقابل خواسته های مردمی نمی باشند.
اتخاذ چنین سیاستی شاید پاسخگوی نیاز جمهوریخواهان سکولاری باشد که به تحولات سیاسی ایران از منظر اصلاح طلبی نگاه کرده و چشم به رقابتهای جناحی دوخته باشد اما ارائه چنین سمت و سویی از جانب یک حزب که خود را چپ می نامد و خواهان گذر از حکومت بهمراه جریاناتی که دارای چنین ماهیتی ( جمهوریخواه، دمکرات و سکولار) باشند مبهم و نارسا خواهد بود. چنین نگرشی برای تشکیل جبهه ای دمکراتیک علیه دیکتاتوری مناسب است اما بسیاری از مخالفین استبداد و دیکتاتوری موجود نمی توانند از این فیلتر عبور کنند.
آنچه مشهود و نام حزب چپ نیز گویای آن است، حزب چپ نمایندگی بخش کوچکی از مدافعان جنبش فدایی و چپ را داراست و متاسفانه بدلایل عدیده ای که بخشی از آنها در این مقاله ذکر گردید نتوانسته است حمایت، همدلی و همراهی بسیاری از افراد و جریانات چپ ایران را با خود داشته باشد. یکی از شاخصهای هر نیروی چپ مبحث عدالتخواهی و عدالت اجتماعی در کلیت آن است. عدم تاکید بر جمهوریخواهی و سکولاریسم بدون محوری نمودن عدالت اجتماعی در مقوله اتحادها سبب خواهد شد که حزب چپ از همین ابتدا متحدین خود را در طیف راست طبقاتی و ارتجاعی اپوزیسیون و پوزیسیون جستجو کند.
یقینا هیچ جریان چپی با دمکراتیسم و سکولاریسم مخالفتی نخواهد داشت اما جریاناتی که حزب چپ در جستجوی همکاری و اتحاد تحت لوای جمهوری خواهی با آنهاست آیا به عدالت اجتماعی و رفع تبعیض باور دارند؟
هرچند این حزب نوبنیاد است، آیا اکثریت اعضای کهن سال آن نمیدانند که هیچ نیروی چپ جدی حاضر نخواهد بود از خواستگاه طبقاتی خود عدول و تلاشهای بی فرجامی را برای قدرتگیری و خدمت به جریانات راست طبقاتی و ارتجاعی انجام دهد. براستی رفقای حزب چپ چنین تصور می کنند که ادعای دمکراتیسم و سکولاریسم برخی از مخالفین حکومت اسلامی می تواند در راستای تامین حقوق بشر وعدالت اجتماعی مورد نظر نیروهای چپ قرار گیرد. در حالیکه کارگران و زحمتکشان میهن بطور شفاف عدالت اجتماعی و مدیریت شورایی را در تقابل با نئولیبرالیسم دولتی و ارتجاع اسلامی طلب می کنند آیا مجاز خواهیم بود تحت نام مبارزه با استبداد و دیکتاتوری خود را زیر سیطره راست طبقاتی برده و از اصلی ترین خواسته خود چشم بپوشیم.
چگونه است که حزب چپ گامهای عملی و جدی خود را بسوی متحدینی آغاز نمی کند که سوای تفاوتهای نظری و تاریخی همه شاخصهای پیش گفته را دارا هستند. بر کسی پوشیده نیست که جنبش چپ ایران از جدایی و انشقاق رنج می برد آیا نمی توان مطابق با پلاتفرم و راهکاری مشخص در چارچوبی جبهه ای با رعایت اصول دمکراتیک همکاریهای نوینی را آغاز نمود. آری میشود از شفافیت و جدیت برخوردار بود اگر سازمان اکثریت بطور کلی تشکیلات خود را منحل و حق چند عضویتی اعضاء حزب چپ نیز ملغی گردد.
تا زمانیکه صداقت، شفافیت و کارزار عملی مبنای کار حزبی قرار نگیرد و خود را از یک گزارشگر وقایع به فعال حزبی تبدیل نکنیم تا وقتی نتوانیم به جای دنباله روی از رویدادها و حوادث بر آنها تاثیر بگذاریم بعید خواهد بود که حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بتواند از فضای مجازی و یک کلوب فراتر رفته و در بین جنبش چپ و انقلابی مردم ایران جایگاهی کسب و نقشی جدی در عقب راندن حکومت اسلامی داشته باشد.

جواد رضایی میرقائد - 05.12.2018   


در دفاع از سوسیالیسم ( 44)
نگاهی تحلیلی به موضوع اتحاد چپ و بررسی تحلیلی پروژه ی وحدت
www.akhbar-rooz.com

بیانه ای از طرف شورای مرکزی حزب چپ ایران ( فدائیان خلق)
راه برون رفت از بحران کنونی
https://www.bepish.org/taxonomy/term/392