بالشی از خاک، یا گیاهی میان نگاه


سهراب رحیمی


• چشم های بورخس
مشق هزار و یک شب را
در گلوی من گرم نکرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ فروردين ۱٣٨۶ -  ۷ آوريل ۲۰۰۷


بالشی از خاک، یا گیاهی میان نگاه

فردا فرصتی
تا سفر و باران
خواب شاعر را
میان ترمینال ها و
تهران سوررئال
طوری جا دهد
تا هستی ی چشم ها
تمرین شرابی شود
برای گلوم

چشم های بورخس
مشق هزار و یک شب را
در گلوی من گرم نکرد

جای هدایت
کنار میز من خالی است
تا از میان سوسک ها طوری عبور کنم
که ردپای سطرهام در آینه نماند

فردا فرصتی
تا خنده در ساعت کلاغ
سیگاری باشد
کنار ایستگاهی
که تاکسی ها را
با رمانتیکهای نامریی
به آنتن ها
پیوند بزند
مثل همین جدولی که
از یک دقیقه تا ناتمام
به عرض یک نقشه
درون سرم
ظاهر می شود
تا در ماشین هایی بچرخم
که از زمختهای من
دستی می شود
میان بوته ها و
دریاهای هزارچشمی
که از اعماق پرانتزهای بازدم
به سمت سطرهای آسمان
پیراهن پاره پاره ام را فراموش می کند