سرکوب صدای مردم در موسیقی حکومتی
از «ممد نبودی ببینی» تا «خوزستان خوزستان خوزستان»


آتوسا صاد


• در این نوشتار کوتاه به مقایسه دو اثر موسیقی "انقلابی" ایران یکی «ممد نبودی ببینی» که اولین بار در ۱۳۶۲ منتشر شد و دیگری قطعه «خوزستان» اثر محسن چاوشی (۱۳۹۷) می پردازم. هر دو اثر را "موسیقی انقلاب" می نامم و نشان خواهم داد که قطعه چاوشی که به ظاهر ضد حکومت است در واقع از اقتدارگرایی حکومت ایران حمایت می کند و اراده مردم را ضعیف نشان می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۲ آذر ۱٣۹۷ -  ۱٣ دسامبر ۲۰۱٨



 
تقدیم به خوزستان و خوزستانی های عزیز

هنر و ادبیات، سینما و موسیقی هر جامعه بازگو کننده ی نیازها و رویاها و روان جمعی آن هاست، و بررسی آثار فرهنگی جوامع مختلف ما را به لایه های عمیق تر روانی آن ها می رساند. در این نوشتار کوتاه به مقایسه دو اثر موسیقی "انقلابی" ایران یکی «ممد نبودی ببینی» که اولین بار در ۱۳۶۲ منتشر شد و دیگری قطعه «خوزستان» اثر محسن چاوشی (۱۳۹۷) می پردازم. هر دو اثر را موسیقی انقلاب می نامم و نشان خواهم داد که قطعه چاوشی که به ظاهر ضد حکومت است در واقع از اقتدارگرایی حکومت ایران حمایت می کند و اراده مردم را ضعیف نشان می دهد (واقعیتی که شاید باعث انتشار اثر با مجوز فرهنگ و ارشاد اسلامی شده است).

قطعه «ممد نبودی ببینی» نوحه ایست که به مناسبت آزادسازی خرمشهر در ۱۳۶۱ و به یاد "شهید محمد جهان آرا" توسط جواد عزیزی از رزمندگان خرمشهر سروده و نخستین بار توسط همرزمانش بر سر قبرش خوانده شد. در خرداد ۱۳۶۲ و همزمان با سالگرد آزادسازی خرمشهر مداح معروف جنگ غلام کویتی‌پور قطعه را به سبکی که امروز می شناسیم اجرا کرد. از قطعه ی «ممد نبودی ببینی» به خاطر ارتباطش با وقایع تاریخی جنگ، تعدادی از هنرمندان پاپ من جمله چاووشی اقتباس کرده اند.

«ممد» (محمد جهان‌آرا) از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب در جنگ ایران و عراق بود که (به گفته فرماندهان نظامی) بر اثر شلیک پدافند هوایی ایران به سمت هواپیمای حاملش کشته شد. به دنبال پیروزی ارتش ایران در بازپس‌گیری آبادان در روز هفتم مهر ماه ۱۳۶۱ جهان‌آرا و تعداد دیگری از فرماندهان سپاه راهی تهران بودند تا عملکرد نیروها را به خمینی گزارش بدهند اما در میانه راه بر اثر سقوط هواپیمای ارتش کشته شدند.

وقتی چاوشی در «بی یار بی یار بی یاری / خوزستان خوزستان خوزستان» از بی یار ماندن خوزستان دم می زند منظورش نابود یا محو شدن انقلابیون صادق و خوش گمانی چون جهان آراست که در راه دفاع از آرمان های اقتدارگرایانه حکومت شهید شدند. کلمه «یار» در «خون یارانت پرثمر گشته» اشاره به همرزمان جهان آرا دارد که در جریان بازپس گیری آبادان شهید شدند. در «جان آرا جان آرا جان آرا / خوزستان تنهای تنها شد» جان آرا جناس و کوتاه شده لفظ جهان آراست که مفهوم کوتاهی عمر جهان آرا و سوختن و تنکی آرزوها و رویاهای انقلاب را القا می کند.

آن چه هر دو شعر را حکومتی می کند تم و موضوع آن ها نیست بلکه تصویریست که از خوزستان و مردم خوزستان ارائه می دهد. خوزستان که تنها شده در هر دو شعر نمادی از شیئی بی اراده است که باید تحت نظارت سپاه یا حکومت آزاد و آباد شود. خوزستان این دو شعر با خوزستان واقعی که قدرت و استقلال دارد و مردمش مسوولیت آزادی خود را به گردن گرفته اند همخوانی ندارد.   

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته

در این جا «شهر» به زمین و مرزی اشاره دارد که از دشمن پس گرفته شده است و از خود موجودیتی ندارد. مردم شهر یا مانند جهان آرا شهید شده اند یا «نخل‌های» بی‌سرند که صدای آن ها به گوش نمی رسد. به کار بردن لفظ «شهر» به جای خرمشهر به شعر جنبه ملی می دهد و مانع تعلق رشادت و شهادت به قومیتی خاص می شود- اتحادی که در زمان جنگ به درد حکومت می خورد و البته به مذاق حزب اللهیان پایتخت خوش می آمد. شعر چاوشی اما اسم شهر را ذکر می کند:

تنهای تنهای تنهایی
مظلوم مظلوم مظلومی
بی یار بی یار بی یاری
خوزستان خوزستان خوزستان

شهر که باز هم خوزستان است این بار به دلایل سیاسی و به تناسب زمان (گذشت ۳۶ سال از انقلاب و تثبیت قدرت مرکزی در پایتخت) اجازه دارد از ابهام درآید و بالاخره با نام ظاهر شود. (با توجه به سابقه سیاه حکومت در کنترل تولیدات فرهنگی، علت تولید قطعه اخیر را می توان ترس حکومت از فروپاشی دید که برای مقابله با آن دست به دامان تفاوت های قومی و ترفند کهنه امکان تجزیه ایران در صورت فروپاشی شده است). فضای منفی و تلخ شعر در صحبت کردن از خوزستان که «تنها» و «مظلوم» و «بی یار» مانده و «کارون» و «نفت» اش را از دست داده در حالی که سال ها جنگ را تحمل کرده و مطالبات و انتقادات مردم و ظلم حاکم را می بیند باز به خوزستان در حکم ناظر خاموش اشاره دارد. تنها تفاوتی که در این جا می بینیم این است که خوزستان مورد خطاب است و جای «ممد» شعر اول را گرفته است. این بار خوزستان شهید شده و «خون» اش بر باد رفته؛ مخاطب متوفایی که باید از وی شرمسار بود و در سوگ شور انقلابی حیف و میل شده اش نوحه خواند.

در «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته / خون یارانت پرثمر گشته» شهر آزادی را به دست آورده و در «ای قاضی این مردم چی میخوان / آزادی آزادی آزادی» آن را از دست داده است. ثمره ۳۸ سال حکومت اسلامی با ثمره خون شهیدان تضاد دارد و آن چه یکی به دست آورده دیگری بر باد داده است. انگار چاوشی آزادی فیزیکی خوزستان از دست دشمن را هم زیر سوال می برد و سوال تلویحی آیا بازگشتن خوزستان به خاک ایران برای مردم خوزستان بهتر بوده است را مطرح می کند.

ظاهرن «قاضی» در شعر چاوشی به خامنه ای اشاره دارد که در شب به غارت و کشتار مردم مشغول است.

از خاکت از نفتت از خونت
شب دستش رنگینه رنگینه
ای قاضی ای قاضی ای قاضی
شب جرمش سنگینه سنگینه

چاوشی به این که جرم سنگین شب چه بوده و پاسخ مردم بدان چیست جوابی نمی دهد و همین سکوت شعر را به نوحه ای برای شهر و مردمش تبدیل می کند. یعنی شهر و مردم کاره ای نیستند و امیدی به تغییر شرایط جز از مجرای حکومتی نیست:

این ظلمه وقتی که زالوها
تو جیب این مردم میلولن
وقتی که خیلی از این مردم
بی پوله بی پوله بی پولن
ای قاضی مردم چی میگن
آبادی آبادی آبادی
ای قاضی این مردم چی میخوان
آزادی آزادی آزادی

جالب است که واژه های «خون» و «بارون» و «بیداری» در اشاره به خوزستان و واژه ی «جیب» در اشاره به «مردم» به کار رفته است. ظاهرن مردم منفعل که با «زالو ها»ی پولدوست زندگی می کنند ارزششان از خوزستان کمتر است چون خوزستان خون داده و آن ها فقط پول. واقعن منظور حکومت از مجوز دادن به چنین اثری چیست جز میل به سرکوب کردن مردم از راه بزرگ نمایی قومیتشان؟ همان شعارهایی که همیشه با افتخار در مورد ایران در گوشمان خوانده اند که ملیت ایرانی چنین و چنان بوده است. مگر می شود با بزرگنمایی تاریخی، شهروندان کشوری را بزرگ کرد؟ وقتی احترام به تک تک شهروندان نباشد بزرگنمایی قومی و ملی به چه درد می خورد؟ ملت ها در سایه احترام به شهروندانشان بزرگ می شوند نه صرف تاریخ و جغرافیاشان. باید به وزارت ارشاد گفت، از «جیب» مهم تر برای ما آن انسانیتی بود که حکومت همواره از ما دریغ داشت، و این که اگر راست می گویند و برای آزادی ایرانیان ارزش قائلند به آثاری مجوز بدهند که بزرگی تک تک شهروندان ایران را نشان می دهد نه بزرگی موهوم قومیت و ملیت را.

هر دو قطعه بر شخصیت و نیت یک نفر برای نجات یک ملت تاکید می کنند. «ممد» و «قاضی» هر دو نقش ناجی را برای مردمی بازی می کنند که «آزادی» را فقط در حد گپ زدن («میگن») می شناسند و در بی عملی حسرتش را می برند («میخوان») و قربانی باقی می مانند.

ای قاضی مردم چی میگن
آبادی آبادی آبادی
ای قاضی این مردم چی میخوان
آزادی آزادی آزادی

قاضی [خامنه ای] است که در نهایت باید پاسخگو باشد و به داد مردم برسد چون مردم قدرتی ندارند. در شعر نخست هم همین اتفاق میافتد:

آه و واویلا کو جهان آرا
نور دو چشمان تر ما
از هجرت‌ای سردار دل گل‌ها پژمردند
نخل‌های شهر ما بی‌سر می‌مردند

شهر آزاد شده بدون حضور جهان آرا «پژمرده» است گویی زندگی شهر در وجود یک نفر خلاصه شده. شعر همان غلو و بزرگنمایی نوحه های عاشورا را دارد یعنی در نبود یک نفر (یک فرمانده یا رهبر) یک ملت بی معنا می شود. در حالی که همان یک نفر هم به درستی تصویر نمی شود و در نهایت «ممد» ممدوح مسکوت شعر باقی می مانند و شخصیت پردازی نمی شود. بر کسی پوشیده نیست که حکومت ایران از آغاز انقلاب تا امروز از شهید و مفهوم شهادت در پیشبرد پروپاگاندای سیاسی خود استفاده کرده و با ترفندهای مختلف من جمله مجوز دادن به آثار اینچنینی اخلاص افراد (شهیدان انقلاب) را در دفاع از ایران با برحق بودن خود یکی کرده است.

جان آرا جان آرا جان آرا
خوزستان تنهای تنها شد
خوزستان از اشک این مردم
دریا شد دریا شد دریا شد

در «خوزستان از اشک این مردم [و نه از اراده و قدرتشان]‌ دریا شد دریا شد دریا شد» باز هم مشخص نیست که آیا مردم برای جهان آرا گریه می کنند یا برای تنهایی خوزستان یا برای جیب خالی خودشان. اما معلومست که مردمِ شعر چاوشی مانند ملت ایده آل دولتمردان ایران در عزاداری و ماتم دائمی به سر می برند و به جای عمل برای تغییر شرایط چشم انتظار منجی هستند. ایدئولوژی «باور به منجی» در هر دو شعر وجود دارد و هیچ کدام خوزستان را به عنوان یک عامل مستقل که با شعور مردم می تواند به ظلم و ستم خاتمه دهد تصویر نمی کنند.

هر دو قطعه نظام طبقاتی را نشان می دهند که در یکی اراده ی جهان آرا برای جنگیدن و در دیگری قدرت خامنه ای برای تغییر شرایط برتر از توان شهروندان است. آزادی در این جا طفیلی وجود یک قهرمان و منجی است و ربطی به عزم جمعی ندارد.

اما آن چه در شعر اول دیده نمی شود و در شعر دوم وجود دارد تأکید بر بی اخلاقی و «زالو»صفتی دولتمردان است. انگار در ابتدای انقلاب برداشت عموم بر این بوده که شور انقلابی و اخلاص شهیدان خود به خود به اخلاق سیاسی و اداره جامعه منجر خواهد شد. غافل از این که ۳۸ سال بعد، بی اخلاقی ادامه دار و زالو صفتی بسیاری از همان انقلابیون، انقلاب را بی معنا خواهد کرد. آن چه شعر اول ندارد تجلیل اخلاق و صفات انسانیِ «ممد» به جای تجلیل خونبهای اوست. انگار ۳۷ سال وقت لازم بود تا وزارت ارشاد بفهمد که اداره مملکت اخلاق و انسانیت می خواهد.

در پایان این که، شعر چاوشی همسو با جریانات حکومتی است و به دنبال ایجاد امید و حرکت در مردم نیست، اما چیزی در لحن و ناخوداگاه شعر هنوز زنده است، امیدی، نوری. بیت «اما تو بیدار بیداری / خوزستان خوزستان خوزستان» کورسوی امیدی دارد که به خاطرش می خواهم از آقای چاوشی دعوت کنم بیایند و قطعه ای متفاوت برای مردم و در جهت حرکت و صدای شهروندان خوزستانی و در دفاع از شجاعت و قدرتشان نه در سوگ از دست رفته هاشان بسرایند. از همه هنرمندان ایرانی هم دعوت می کنم که هنر خود را مانند خون شهیدان فدای اقتدار «زالوها» نکنند و از «آه و واویلا» در آیند و هنر خود را به اقتدار شهروندان و امید شهرها تقدیم کنند.


خوزستان با صدای محسن چاوشی