تفاوت در کجاست؟
لاله حسین پور
•
آیا خواسته های زنان معلم با خواسته های زنان پرستار یکی است؟ آیا زنان خانه دار و زنان کارگر خواسته های مشترکی دارند؟ پاسخ منفی است. اما مسئله فمینیسم رسیدگی به این خواست ها نیست. فمینیسم، مسئله و درخواست های زنان را در هر طبقه و قشری که هستند، تنها به این دلیل که به دلیل جنسیت شان تحت سرکوب و تحقیر قرار می گیرند، بررسی می کند. فمینیسم ناظر برمبارزه برای رفع تبعیض جنسی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۲ فروردين ۱٣٨۶ -
۱۱ آوريل ۲۰۰۷
مایلم به بحثی که حول و حوش روزهای ٨مارس توجه مرا برانگیخت، بپردازم.
این بحث را تبدیل به چند سئوال می کنم و سعی می کنم به آن ها تا جایی که در یک چهارچوب می گنجند، در این نوشته پاسخ دهم.
۱- آیا تفاوت میان جای گاه زنان در جامعه، تفاوت میان درخواست های شان را بنیادی می کند؟
۲- آیا گفتمان مشترکی میان بخش های مختلف زنان در جریان مبارزه علیه تبعیض جنسی وجود دارد؟
٣- آیا تفاوت های میان زنان شهر و روستا، میان اقوام مختلف و طبقات و هم چنین میان اقشارمختلف زنان، آن چنان اساسی است که نمی توان از حقوق زنان به مثابه یک واحد و یا از قانون یگانه، سخنی به میان آورد؟
۴- تفاوت در کجاست؟
پیش از هر چیز تأکید می کنم که نه تنها تفاوت میان مردان و زنان، بلکه تفاوت میان زنان در حوزه های مختلف، از بنیادی ترین تفاوت گرفته تا روبنایی ترین، حقیقتی ست انکارناپذیر که با نادیده گرفتن آن ها، جز این که همه زنان را به مثابه یک گونی سیب زمینی در نظر بگیریم و تحلیل ها و تاکتیک های اشتباه ارائه دهیم، نتیجه دیگری ندارد. این تفاوت ها علاوه بر آن هایی که در بالا شمرده شد، مانند اختلاف جغرافیایی، قومی و طبقاتی، در حوزه های دیگری نیز مانند ایدئولوژی، مذهبی یا لائیک، وابستگی سازمانی و یا غیر سازمانی، روشن فکر یا غیر روشن فکر و هم چنین تفاوت های تربیتی، اخلاقی و عادات و غیره میان اقشار مختلف زنان، خود را نشان می دهند.
تمامی این تفاوت ها در نحوه ارائه درخواست های زنان تأثیر تعیین کننده دارند. مسلما خواست هایی که از زبان یک زن شهری، تنها به صرف شهری بودنش مطرح می شود، با خواست های یک زن روستایی و یا حتی زنی که در یک شهر دورافتاده زندگی می کند، تفاوت های بسیاری دارند. حتی زنانی که در یک شهر زندگی می کنند، بر اساس این که با چه طبقه و قشری در جامعه در ارتباط هستند، خواست های متفاوتی را نمایندگی می کنند.
این ها همه حقیقت هستند. اما حقیقت انکارناپذیر دیگر این است که همه این زنان، تنها و تنها به جرم زن بودن، به طور دوگانه و یا چندگانه تحت یک تبعیض مشخص به نام تبعیض جنسی نیز قرار دارند. آن ها تنها به دلیل جنسیت خود درخواست هایی را دارند که دیگر تفاوت بنیادی با هم ندارند. درخواست هایی که یا نسبت به آن ها آگاه هستند وآن ها را طرح می کنند و یا بخشا هیچ گونه آگاهی در آن رابطه ندارند و یا حتی در مقابل آن می ایستند. تصور کنید زن کارگری را که مذهبی است و با ا ین که قاطعانه علیه تحقیری که بر زنان در چهارچوب کارش می شود، می جنگد و درخواست دست مزد و حقوق برابر با مرد را دارد، اما درخواست آزادی پوشش و رفع حجاب اجباری را نه تنها درک نمی کند بلکه در مقابل آن هم می ایستد. در مقابل، زنی که برای آزادی پوشش خود به خیابان می رود و فریاد سر می دهد، شاید هیچ گاه در شرایطی مشابه با آن زن کارگر قرار نداشته و خواست های او را نه تنها بیان نمی کند، بلکه درک هم نمی کند.
برای مثال، آیا خواسته های زنان معلم با خواسته های زنان پرستار یکی است؟ آیا زنان خانه دار و زنان کارگر خواسته های مشترکی دارند؟ پاسخ منفی است. اما مسئله فمینیسم رسیدگی به این خواست ها نیست. فمینیسم، مسئله و درخواست های زنان را در هر طبقه و قشری که هستند، تنها به این دلیل که به دلیل جنسیت شان تحت سرکوب و تحقیر قرار می گیرند، بررسی می کند. فمینیسم ناظر برمبارزه برای رفع تبعیض جنسی است.
وقتی از زاویه فمینیسم و تبعیض جنسی به درخواست های زنان نگاه کنیم، دیگر تفاوت های میان این درخواست ها بنیادی به نظر نمی آیند. صد البته گروه های مختلف زنان بر اساس تفاوت های شان، درخواست های متنوعی را بیان می کنند، اما رفع تبعیض جنسی نقطه اتصال شان است و در این خصوص اشتراک اساسی دارند. با وجودی که مظاهر تبعیض جنسی نیز در حوزه های مختلف، دگرگونه هستند، اما ریشه تمامی آن ها یک سان است و تنها به دلیل این که در شرایط مختلفی ظهور می یابند، شکل دیگری به خود می گیرند. برای مثال مقایسه کنید برخورد مردی با همسرش در یک روستای دورافتاده را با رفتار مردی، تحت تأثیر نظام مردسالار از طبقات متوسط با همسرش در تهران. تفاوت بسیار زیاد است. اما چنین تفاوتی، کیفیت ماهوی ندارد بلکه تنها در شکل و بروز آن است که تفاوت دیده می شود.
بنابراین تفاوت جای گاه طبقاتی، جغرافیایی یا تربیتی زنان، مانعی برای ایجاد یک گفتمان مشترک علیه تبعیض جنسی نیست. در تبعیض جنسی، همه زنان درد مشترک دارند. آن ها به صرف زن بودن در یک جامعه مردسالار تحت فشار قرار دارند و وظیفه زنان آگاه است که چنین دردی را تبدیل به یک گفتمان مشترک کنند.
به این ترتیب درخواست هایی که زنان به علت جنسیت خود در جامعه با آن مواجه شده و مطرح می کنند، یا این که می بایست به آن درخواست ها آگاه شده و مطرح کنند، همان گفتمان مشترک میان بخش های مختلف زنان است. این گفتمان مشترک وجوه مختلف مبارزه علیه تبعیض جنسی را تشکیل می دهد و فمینیسم ناظر بر رفع چنین تبعیضی می باشد. در نتیجه ، تا جایی که زنان با تمام تفاوت های شان و در هر بخشی از جامعه که حضور دارند، علیه رفع ستم جنسی مبارزه کنند، با تمام اختلافات بنیادی که در حوزه های دیگر دارند، در امر مبارزه فمینیستی اشتراک عمل پیدا می کنند.
البته این اشتراک عمل به خودی خود اتفاق نمی افتد. گفتمان مشترک تنها در تئوری هم زاد مبارزه علیه تبعیض جنسی است و در عمل به دلایل فراوان به راحتی تحقق نمی یابد. گفتمان مشترک را باید سازمان داد. برای ظهور گفتمان مشترک باید تلاش کرد و تنها زمانی می توانیم آن را عملی کنیم که به اشتراک بینادی در امر مبارزه با تبعیض جنسی در میان اقشار مختلف زنان باور داشته باشیم. باید اعتقاد داشته باشیم که نظام مردسالاری از کلیه زنان به تمامی اشکال ممکنه بهره برداری می کند و هر زنی (تأکید می کنم: هر زنی !) را در جای گاه فرودست قرار می دهد و از آنان برای رسیدن به قدرت، چه در سطح یک نظام، چه در موقعیت های مختلف اجتماعی و چه در یک خانه، نهایت استفاده را می کند. در این جا ضروری است تأکید کنم که بحث روی تک تک مردان نیست، بلکه منظور نظام مردسالاری حاکم بر جامعه و بر مردان و زنان است. چه بسا مردان آگاهی که هم راه با زنان، با این نظام می جنگند و از طرف دیگر زنان ناآگاهی که خود بر چرخ این نظام مردسالارانه سوارند و هنوز متوجه نیستند که چگونه هم جنس خود را به مثابه یک انسان در لابه لای این چرخ ها خرد می کنند. رفتار جامعه مردسالار نسبت به جنس زن، ضرورت گفتمان مشترک را الزامی می کند.
در این جا می شود نقبی به سئوال سوم زد. آیا تفاوت های میان زنان شهر و روستا، میان اقوام مختلف و طبقات و هم چنین میان اقشار مختلف زنان، آن چنان اساسی است که نمی توان از حقوق زنان به مثابه یک واحد و یا از قانون یگانه سخنی به میان آورد؟ پاسخ به این سئوال منفی است. واقعیت این است که این تفاوت ها هر چه فاحش و بزرگ باشند، اشتراک در زن بودن و نقش مشترک فرودست داشتن را نفی نمی کنند و دقیقا به همین علت است که نه تنها مبارزه علیه تبعیض جنسی اشتراک دارد، بلکه قوانین ناظر بر رفع تبعیض جنسی نیز می تواند و می باید اشتراک داشته باشد. ایده ای که شرایط حاکم بر اقشار مختلف زنان را متفاوت می بیند و در نتیجه قوانین حاکم بر آن محیط را نیز متفاوت ارزیابی می کند و اصلا ضرورت یک قانون مشترک برای کل زنان را نادرست می داند، نمی تواند در مجموعه خود ایده درستی باشد.
برای مثال گفته می شود، وقتی برخی زنان اصلا توانایی نگهداری فرزند خود را به تنهایی ندارند، حق سرپرستی برای مادر، تنها به درد برخی دیگر از زنان می خورد و یا اینکه حق طلاق برای زنان بورژوا خوب است و آن زن زحمت کش اصلا نمی خواهد به طلاق فکر کند و یا شکل ستم مردسالارانه در میان برخی اقوام آن چنان متفاوت است که تصویب یک قانون واحد دردی را برای زنان دوا نمی کند..... و استدلالاتی از این قبیل.
چنین تناقضاتی در ارائه درخواست ها موجب نمی شود که اولا برخی درخواست ها را اصلی و برخی را فرعی قلمداد کنیم و یا اصلا قابل طرح کردن ندانیم، ثانیا معتقد باشیم که ارائه درخواست ها را به علت اختلافات جغرافیایی، طبقاتی و غیره، منطقه ای کرده و هر جا بنا به مشخصات آن منطقه درخواستهای ویژه ای را طرح کنیم. برای مثال، اگر اکثریت زنان درخواست حق آزادی سفر را نه درک می کنند و نه امکان سفر آزادانه را دارند، بنابراین باور به این که نیازی به طرح آن و روشن گری در باره آن وجود ندارد، نادرست است.
تمام این استدلالات زمانی منطقی جلوه می کند که هنوز اعتقادی به گفتمان مشترک نداریم و هنوز آگاهی را توده ای نکرده ایم و هنوز اتحاد نظام مردسالاری را نپذیرفته ایم. این نظام آن چنان موذیایه و به اشکال مختلف در زوایای زندگی اجتماعی و خصوصی هر زنی نفوذ می کند که حتی بسیاری از زنان نیز متوجه حکومت چنین نظامی بر تمامی وجوه زندگی خود نیستند. اگر نظام مرد سالاری با کلیت خود بر زنان حکومت می کند، به تفاوت ها اهمیت نمی دهد و به هیچ زنی رحم نمی کند، زنان نیز می بایست با رسوخ آگاهی میان آحاد جامعه، برای یک گفتمان و عمل مشترک تلاش کند و صد البته که در این راه مردان آگاه و فمینیست را نیز نباید فراموش کنند. انسان هایی که در دگرگونی اجتماعی از زاویه رفع سرکوب زنان به لحاظ جنسیت شان هم گام هستند، فمینیست های آگاه شمرده می شوند، چه زن باشند و چه مرد.
تفاوت در کجاست؟
در مبارزه با تبعیض جنسی، تفاوت میان پی گیری این مبارزه تا به آخر و یا عدم پی گیری آن از جانب زنان است. چنین تفاوتی، البته بنیادی است. مبارزه علیه تبعیض جنسی، مبارزه ای ست ریشه ای و بلند مدت. از آن جا که مبارزه با تبعیض جنسی جدا از مبارزه علیه سایر تبعیض ها نیست و تا کلیه تبعیض ها در جامعه از بین نرود، تبعیض جنسی نیز نمی تواند ریشه کن شود، بنابراین تنها زنانی این مبارزه را تا به آخر دنبال می کنند که نفع و بقای خود را در نابودی سایر تبعیض های موجود در جامعه ببینند و چنین زنانی هستند که نیروی پایه ای مبارزه علیه ستم جنسی را تشکیل می دهند. زنانی که دچار سایر اشکال فرودستی از جمله نابرابری طبقاتی، ملی و غیره نیز هستند.
هرچند این امر نافی آن نیست که زنان از هر طبقه و قشری تا مراحلی از این مبارزه حمایت به عمل می آورند و بدون چنین حمایتی، مبارزه علیه تبعیض جنسی، یا شکل نمی گیرد و یا ناقص است. ناگفته نگذاریم که اتفاقا همین زنان در شکل گیری مبارزه علیه تبعیض جنسی نقش فعال و تعیین کننده دارند و بدون سازمان دهی چنین نیروهایی، جنبش زنان قابل تصور نیست. به یاد بیاوریم نیروهایی را که تظاهرات ضد حجاب در اوایل شکل گیری جمهوری اسلامی را سازمان دادند، و یا توجه کنیم به شکل گیری جنبش زنان موجود در شرایط کنونی و نیروهای روشن فکر تشکیل دهنده آن را.
از آن جا که هر حرکتی علیه تبعیض جنسی آگاه گر است و هر آگاهی در این مسیر، سازمان گر، بنا براین حمایت از چنین تلاش هایی وظیفه مبارزان راه آزادی و عدالت می باشد. اما می بایست تأکید کرد، تا زمانی که مبارزه علیه تبعیض جنسی توده ای نشده و نیروی پایه ای خود را نیافته است، نمی توان به نتیجه رسیدن این مبارزه امیدی داشت.
|