اسماعیل بخشی پرچم مبارزه ی مدنی جانانه ای را علیه شکنجه بلند کرده است -امیرحسین بهبودی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۱ دی ۱٣۹۷ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۹


اسماعیل بخشی، نماینده ی کارگران نیشکر هفت تپه، بعد از ضرب وشتم وحشیانه ی بازجوها هفتادو دو ساعت تمام نتوانسنه از جایش تکان بخورد. بازجوها به موازات این فشارها، با کمال وقاحت گفتگوهای تلفنی وی با همسرش را که قبلاً شنود کرده بودند برایش پخش می کردند. ودائماً با رکیک ترین کلمات به او و همسرش توهین می کردند.

خوشبختانه پشتیبانی وفعالیت همکاران و خانواده اش و موج عظیم حمایت از مبارزات صنفی وحق طلبانه کارگران نیشکر هفت تپه و حمایت بی دریغ همکاران اهوازی شان و....نگذاشت سرکوبگران رژیم، برنامه سرکوب را آنطور که خودشان می خواستند پیش ببرند و خلاصه هم مجبور شدند وی را آزاد کنند.
اسماعیل بخشی بعد از آزادی بی درنگ نامه ای منتشر کرد و ماجرای شکنجه شدنش را علناً مطرح نمود و وزیر اطلاعات را به مناظره تلویزیونی دعوت کرد. این اقدام شجاعانه، مدنی و قانونی به سرعت مورد حمایت قرار گرفت. از ۳۴ تشکل دانشجویی گرفته، تا وکلا و نامه های حمایت با امضاهای چند صد نفره تا جایی که برخی از حکومتیان هم کم و بیش عکس العمل هایی نشان دادند.

کارگران هفت تپه مدتها بود که برای خواستهای صنفی و قانونی شان، به صورتی متشکل و متین به اعتراض و اعتصاب مشغول بودند و اسماعیل بخشی در واقع یکی از نمایندگان همین کارگران است که به علت ایستادگی و پی گیری در طرح خواستهای کارگران، طعمه ی بازجوها شد. چه بسا او قصد نداشت و نمیدانست ممکنست کار به اینجا بکشد که وزیر و کیل رژیم را به چالش بکشد. ولی وقتی سربازان گمنام رژیم ( بخوان شکنجه گران ذوب شده در ولایت)، در روز روشن کسی را که خواستی جز حقوق معوقه اش ندارد و خواست بزرگترش تنها مخالفت با واگذاری مجتمع بزرگ صنعتی به بخش خصوصی( بخوان سپاه و حکومت و اعوان و انصار ش) است، به شکنجه گاه می برند، و آن فشارها را می آورند، واضح است که مساله ابعاد بزرگتری به خود می گیرد.

شلاق و شکنجه، کلماتی زشت ولی آشنا!
از رژیم قبلی که بگذریم از همان سالهای اول انقلاب مخالف و غیر خودی را ابتدا در خیابانها و میتینگهایشان به کمک لاتها و چاقوکشها می زدند ولی هنوز تثبیت نشده بودند و احزاب و سازمانها هم آنقدر ضعیف نبودند که نتوانند از پس اوباش و یا حزب اللهی ها برآیند ولی بتدریج رژیم تثبیت شد و دستگاه امنیتی خودش را بوجود آورد.

شلاق و شکنجه در اوین و بازداشتگاه های دیگر استانها در سراسر ایران راه افتاد. آن وقتها دهها نفر چه بسا بیشتر، از مجاهدین و چپها و و گروههای دیگر، بدون آنکه اعدام شوند تنها روی تخت شلاق(کابل) زیر ضربات وحشیانه و بی پایان کابل جان سپردند. در دهه ی شصت هزاران نفر مخالف سیاسی و یا اقلیتهای قومی و ملی مختلف اعدام شدند. در آن سالهای ابری اینترنت نبود که مردم ایران و جهان را از این فجایع باخبر کند. اخبار را بصورت اعلامیه و بعداً شبنامه پخش می کردیم و گاهی هم علنی پخش می شد ولی علنی کار کردن همیشه موقتی بود. بسیاری از کسانی که پرونده شان پخش اعلامیه بخصوص اگربا چاپخانه مخفی ارتباط داشت ماهها شکنجه و یا اعدام می شدند. در آن دوره بازجوها و کل رژیم هرچه خواستند با فرزندان این آب و خاک کردند تا سر قدرت بمانند.

ولی حالا ورق برگشته، حالا با شکنجه و بازداشت ۲۵ روزه چنان صدایی در جامعه بلند می شود که بالاترین مقامها هم می شنوند و مجبور می شوند حرفی بزنند و یا کاری بکنند. بماند که هنوز کتمان می کنند. وزیر اطلاعات شکنجه را تکذیب می کند و صادق لاریجانی، رئیس قوه ی قضاییه تازه یادش آمده که کمیسیونی برای بررسی تشکیل دهد.

آقای لاریجانی طوری حرف می زند که انگار تازه به واژه ی شکنجه در جمهوری اسلامی برخورد می کند. کسانی که جیره ی کابل داشتند و هر روز مقدار معینی باید می خوردند و یا کسانی که هنوز بعد از ۳۶ سال و یا بیشتر جای کنده شدن گوشت کف پا در پایشان باقی مانده، بروید از آنها تحقیق کنید. من خودم یکی از آنها هستم. لااقل دهها نفر را به خاطر می آورم که شکنجه شدنشان را دیده و یا شنیده ام.

آقای لاریجانی حتماً از حکم «تعزیر حتی الموت» خبر دارد. این حکم یعنی زندانی را به تخت ببندید و آنقدر کابل بزنید که تمام کند. این حکم در سال ۱۳۶۰ در مورد شاعر برجسته و مردمی سعید سلطان پور اجرا شد.

دعوت به مناظره از سوی اسماعیل بخشی، مبارزه ای است مدنی و علنی که با صراحت کارگری عنوان شده و ابتکار جدیدی است که می تواند آغاز حرکتی نوین باشد.