بررسی انتقادی کارنامه یرواند آبراهامیان
سرنوشت ایران بین دو انقلاب
•
جلسه بررسی انتقادی کارنامه یرواند آبراهامیان تاریخنگار برجسته ایرانی روز سه شنبه در تهران برگزار شد. در این برنامه محمد مالجو، هاشم آقاجری و مصطفی عبدی سخنرانی کردند. مالجو گفت: با آبراهامیان بود که امروز ما، خصوصا در زمینه تاریخ معاصر، تاریخ را دیگر فقط از دریچه دوربین فاتحان، نخبگان سیاسی، شاهان قدیم و جدید و ... نمیبینیم و منظر فرودستان نیز در تاریخنگاری در دستور کار قرار گرفته
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۶ دی ۱٣۹۷ -
۱۶ ژانويه ۲۰۱۹
جلسه بررسی انتقادی کارنامه یرواند آبراهامیان تاریخنگار برجسته ایرانی روز گذشته در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. در این برنامه هاشم آقاجری، محمد مالجو و مصطفی عبدی سخنرانی کردند. ابراهیم توفیق نیز جزو سخنرانان این جلسه اعلام شده بود، اما او در این برنامه حضور نداشت. آنچه در ادامه میخوانید گزارش شرق از خلاصه سخنرانی مالجو و آقاجری در این نشست است.
محمد مالجو: آوردهها و مفقودههای تاریخنگاری یرواند آبراهامیان
یرواند آبراهامیان به داوری من برجستهترین مورخ تاریخ معاصر ایران است. آبراهامیان در مقام یک مورخ ملهم از مورخان بریتانیایی مکتب «تاریخ از پایین» یا «تاریخ مردم» است، مورخانی مثل جورج رودی، اریک هابسبام، کریستوفر هیل و ادوارد پالمر تامسون که مهمترین منبع الهام تاریخنگاری آبراهامیان است. آبراهامیان نخستین فردی بود که رویکرد تاریخ از پایین را به شیوهای منضبط و آگاهانه وارد تاریخنگاری ایران کرد. به این اعتبار، او شأن بنیانگذارانه در تاریخنگاری ایران دارد و پدر تاریخنگاری از پایین است. بیش و پیش از هر کسی، با آبراهامیان بود که امروز ما، خصوصا در زمینه تاریخ معاصر، تاریخ را دیگر فقط از دریچه دوربین فاتحان، نخبگان سیاسی، شاهان قدیم و جدید و ... نمیبینیم و منظر فرودستان نیز در تاریخنگاری در دستور کار قرار گرفته. اگر به تاریخ از پایین بنگریم رویدادها و لحظات تاریخی در بسیاری از موارد معنایی دیگرگونه پیدا میکند. من فقط اشاراتی میکنم به برخی دستاوردهای این نوع تاریخنگاری در کارهای شخص آبراهامیان. او انقلاب را بیشتر از پایین میبیند نه از بالا. او معتقد است ایرانیان در تاریخ معاصر اعتراضات خیابانیشان را عمدتا ملهم از فرهنگ ایرانی و تاریخی خودشان راه میانداختند. او فراز و فرود جنبشهای کارگری را - خصوصا در حد فاصل سالهای 1320 تا 1332 و بهویژه سالهای اولیه این دوره که شوروی در ایران حضور نظامی داشت - نه متأثر از خطمشی شوروی بلکه متأثر از پویاییهای درون جامعه از جمله مجموعه فعالیتهایی بررسی میکند که در درون حزب توده یا سایر نیروها صورت میگرفت. آبراهامیان با انتقاد از تصور متعارف درباره استبداد شرقی که هم به بهترین شکل و هم به متعارفترین شکل در کارهای کاتوزیان تجلی مییابد، مشخصا در مورد سلطنت قاجار نشان میدهد شاهان قاجار مستبدانی بودند بدون ابزار استبداد و این توانایی را نداشتند که در پهنه ملی اعمال استبداد کنند. این نظر به ایده دیگری از آبراهامیان راه میبرد که برخلاف تصور اینگونه نبوده که ایرانیان در زمان قاجار فاقد چیزی باشند و بعدها به نام جامعه مدنی برای ما آورده شود. آبراهامیان سیاست را در ایران نوعی نمایش خیمهشببازی نمیداند که گویی قدرتهای خارجی کنترل سیاستمداران داخلی را از طریق ریسمانهایی نامرئی بر عهده دارند. او پارانویا را در روان جمعی ما و پدران و مادران ما در ادوار گذشته جدی میداند. در عین حال معتقد است که با احتساب تجربه نفوذ امپریالیستی برخی بدگمانیها در مورد توطئه خارجی کاملا واقعیت و عینیت دارد، مثلا انگلستان واقعا میخواست دکتر مصدق را سرنگون کند. موارد بسیار پرشماری در کارهای پرتعداد آبراهامیان وجود دارد که محصول نگاه او از پایین به تاریخ است.
دیدن عاملیتهای داخلی و مردم و نیز فقدان عاملیتها محصول نگاه تاریخ از پایین است. اگر از این دریچه به تاریخ بنگریم مشخص میشود بسیاری از حقایق تاریخی افسانههای تاریخی بیش نیستند. این نوع تاریخنگاری چهار لازمه کلیدی دارد. سطح اول، هستی اجتماعی سوژههای مورد مطالعه در کارهای آبراهامیان است که از این کتاب به آن کتاب و از این مقاله به آن مقاله متفاوت است. در سطح هستی اجتماعی سوژههای مورد مطالعه، آدمها، مردم، سیاستمداران و ... انواع هستیشان بر فراز سرشان شکل میگیرد. ترکیب طبقاتی، قومی، نژادی، دینی ، قبیلهای، جنسی و ... آقای آبراهامیان در این سطح با قوت بر این لازمه تاریخنگاری از پایین متمرکز شده و به طرز بیسابقهای غنای تجربی بسیار بالایی به هستی طبقاتی و هستی قومیتی بخشیده است. این نکته که لازمه تاریخنگاری از پایین است از نظر من که البته تاریخنگار نیستم نزد آبراهامیان به قوت شکل گرفته، نه صرفا در چارچوب مفاهیم انتزاعی بلکه در چارچوب کار تاریخنگاری.
سطح دوم سطح تجربههای زیسته و شیوه زندگی سوژههای مورد مطالعه است. اهمیت سطح اول در اینجا خود را نشان میدهد، اینکه سوژههای مورد مطالعه چه تجربههای زیستهای داشته باشند تمام و کمال تحت تأثیر هستی اجتماعی است که شکل میگیرد. مطالعه سطح دوم به معنای محدود مدنظر من کار تاریخنگاری اجتماعی است. تاریخنگاری اجتماعی از اصلیترین ارکان تاریخنگاری از پایین است. بنا بر تصور من، این حلقه مفقوده تاریخنگاری آبراهامیان است. در کار او چندان تاریخ اجتماعی به چشم نمیخورد. البته میدانیم که این کار چقدر در فقدان آرشیو و اسناد مشکل است. بنابراین مفقود اصلی تاریخنگاری آبراهامیان تاریخنگاری اجتماعی است. اهمیت این نوع تاریخنگاری و تجربههای زیسته در این است که ارزشها و نگرشها و آگاهیها و ناآگاهیها و مهرها و کینهها و... پدران و مادران ما و نیز خود ما را شکل میدهد. گرایشهای اجتماعی مردمان تا حدی تحت تأثیر تجربههای زیسته روزمرهشان شکل میگیرد. البته رگههایی از توجه به تجربه زیسته و تأثیرگذاری آن بر نگرش سوژهها در کار آبراهامیان وجود دارد. تغییر در نگرش و تغییر در هاله معنایی محصول از جمله شیوه زیست و تجربه زندگی روزمره زندانیان در زندانها بوده که آبراهامیان آن را مستند کرده ولی در بقیه کارها آگاهی را بدون میانجی تجربههای زیسته به هستی اجتماعی ربط میدهد.
مهمترین شکل این نوع نظریهپردازی را در فصل اول «ایران بین دو انقلاب» میبینیم که تحلیلی درخشان از قومیت و طبقه در دوران قاجار به دست میدهد. اما بلافاصله بدون توجه به شیوه زندگی سوژههای مورد بحث به آگاهی طبقاتی و ناآگاهی طبقاتی و تکویننیافتگی آگاهی طبقاتی در اثربخشی قومیت و قبیله میپردازد. آبراهامیان به سومین سطح به قوت میپردازد. از درخشانترین صفحات تاریخنگاری ما مربوط به آبراهامیان است که عدم تکوین آگاهی طبقاتی را هم در سطح تحلیلی و هم در سطح تجربی بررسی میکند اما بدون عطف عنایت به تجربه زیسته.
چهارمین لازمه تاریخنگاری اجتماعی سطح کنش دستهجمعی است. اگر در سطح قبل ارزشها و نگرشها و آگاهیها و شعور انسانی مطرح بود، در این سطح صحبت از توانایی است که به کنش دستهجمعی سوژههای مورد مطالعه میرسیم. آبراهامیان در این سطح با قوت با همه لوازم تاریخنگاری کرده. در کارهای آبراهامیان میبینیم که علت شورشهای دهقانی را با چه قوتی تحلیل کرده. جنبشهای کارگری و انواع تحرکات کارگری را به بحث گذاشته. یکی از بخشهای درخشان مطالعات آبراهامیان جماعتها (crowded) است. تودههای مردم که در خیابان شکل میگیرند و بر تحولات اجتماعی تأثیر میگذارند. اینها در سطح کنشهاست. اما آبراهامیان در کنار کنشها به سطح نهادی و سازمانی هم به قوت توجه کرده است. مطالعهای که درباره سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به دست داده یکی از درخشانترین کارهای تاریخنگاری ماست، یعنی در بحثی ذیل عنوان اسلام رادیکال. آبراهامیان میگوید زمانی که من شروع به نوشتن این کتاب کردم، سازمان جزئی از یک جنبش اجتماعی قوی بود، ولی زمانی که کتاب را به پایان رساندم تبدیل به یک فرقه و کیش شده بود. سازمان حزب توده و بسیاری از موارد دیگر در این مولفه مفهومی در کار آبراهامیان به قوت مدنظر قرار گرفته است. آبراهامیان با این چهار مولفه مفهومی تاریخ از پایین فقط به شیوه تحلیلی برخورد نکرده، بلکه در کار او مفاهیم علوم اجتماعی را نیز میبینیم اما بیش از آن با تاریخنگاری روبهروییم. پشت این روایتهای تاریخی ذهنی منسجم و مورخ قرار دارد که از مفاهیم نظری نیز استفاده کرده است.
هاشم آقاجری: شکافهای افقی و عمودی در ایران معاصر
یرواند آبراهامیان یکی از مورخان برجسته روزگار ماست. خوشبختانه آثار او در سالهای گذشته به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده و دانشجویان کموبیش با آنها آشنا هستند. آبراهامیان حیطه پژوهشی خاصی دارد. از این نظر، برخلاف برخی افراد دیگری که بهگونهای دایرهالمعارفی و بسیار گسترده کار میکنند آبراهامیان به حیطه پژوهشی خاص خود وفادار بوده. حوزه مطالعاتی او عمدتا دو سده اخیر تاریخ ایران است. مطالعات او از دوره قاجاری سده نوزدهم ایران آغاز میشود و تا روزگار ما ادامه مییابد. مضامینی که در آثار او دیده میشود مربوط است به ایران دوره قاجار، انقلاب مشروطیت، دوره رضاشاهی، نهضت ملی ایران، کودتای 28 مرداد تا انقلاب اسلامی بهمن 57 و نیز دهههای پس از پیروزی انقلاب.
باید میان حوزه شناختهشدهتر جامعهشناسی تاریخی (Historical sociology) و حوزه مغفول تاریخ جامعهشناختی (sociological history) تفکیک قائل شویم. شاید اصطلاح تاریخ جامعهشناختی کمتر رایج باشد اما در تمایز با اصطلاح جامعهشناسی تاریخی حوزه مشخصتری را بیان میکند. جامعهشناسی تاریخی معمولا از چارچوبها و الگوهای نظری معین و انتزاعی شروع میکند و به تاریخ میپردازد، ولی مورخان جامعهشناس، تاریخ را از منظری جامعهشناسانه مطالعه میکنند و از آنجا که رهیافتشان جامعهشناختی است با وضعیت کنونی ما پیوند وثیق و نزدیکی برقرار میکنند. در الگوهای انتزاعی که گاه صورت کلیشهای پیدا میکند و عمدتا برگرفته از مطالعات جامعهشناختی اروپامحور است بیش از آنکه تاریخ مشخص ایران را ببینیم انعکاس و صدای چارچوبهای نظری و کلیشههای مفهومی را میبینیم. از این جهت آبراهامیان را در زمره مورخان جامعهشناختی طبقهبندی میکنم و کار او را بهعنوان نوعی تاریخ جامعهشناسانه ارزیابی میکنم نه جامعهشناسی تاریخی. در کتاب «بینش و روش در جامعهشناسی تاریخی» به ویراستاری تدا اسکاچپل که آن را به فارسی برگرداندم هم برودل حضور دارد و هم والرشتاین. درحالیکه پیروان مکتب آنال در مرتبه اول مورخاند، مورخانی که سهم بسیار موثری در تکوین و پروراندن آنچه ما بهعنوان جامعهشناسی تاریخی میشناسیم داشتهاند. مثلا والرشتاین میگوید، اگر برودل نبود نظریه جهان نظام او نیز بنیاد و پایهای پیدا نمیکرد.
در میان کسانی که به تاریخ ایران پرداختهاند و دغدغه مفهومپردازی و نظریه نیز داشتهاند میتوانیم رهیافتهای گوناگونی را تشخیص دهیم. اولین رهیافت مسلطی که نسل من و پیش از من در دهههای گذشته در دهه 1330 و 1340 و 1350 با آن آشنا بودند رهیافتی بود که منبع الهامش ایدئولوژی مارکسیستی بود، آن هم مارکسیسم از سنخ مارکسیسم حزبی اتحاد جماهیر شوروی. این رهیافت مسلط و شاید تنها رهیافت مفهومی و نظری بود که در ایران بهخصوص به تبعیت از پژوهشگران شوروی رایج بود. ولی این رهیافت که در قالب مارکسیسم ارتدوکس و حزبی کار میکرد امروز نهتنها در ایران بلکه در سایر کشورهای جهان به حاشیه رانده شده است.
در کنار این رهیافت از دهه 1360 شاهد ظهور و بروز رهیافتهای دیگری هستیم. البته پیش از انقلاب با نمونهای مثل احمد اشرف مواجهیم ولی اثر او در حاشیه بود نه در متن. کار او بیشتر متأثر از دیدگاههای وبری بود. چارچوبهای وبری از دهه 1360 و 1370 هم در میان جامعهشناسان و هم مورخان گسترش بیشتری یافت. خود من در یک بررسی که بهصورت کتابچهای چاپ شد کوشیدم تحولات ساختار سیاسی دوره صوفیه را با نظریه وبری توضیح دهم. در دو دهه اخیر ما شاهد نوعی همگرایی میان چارچوبهای مارکسی و وبری هستیم در قالب رهیافتهای نومارکسیستی و نووبری.
رهیافت دیگر شیوه تولید آسیایی است که بهخصوص در دوره اصلاحات در دهه 1370 با استقبال زیادی روبهرو شد، بنا به دلایل سیاسی و جنبش اصلاحطلبی که میخواست کلیت ملیت را بر اساس شکاف دولت- ملت
برای یک جنبش اصلاحی بسیج کند. به همین سبب و بر بنیاد همین بستر اجتماعی است که میبینیم نظریه شکاف دولت- ملت که در واقع خاستگاه و سرچشمهاش نهایتا نظریههای استبداد شرقی ویتفوگل و مستقیم یا غیرمستقیم نظریه شیوه تولید آسیایی است بهخصوص در آثار کاتوزیان مطرح میشود.
رهیافت دیگری که هنوز در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته رهیافت آلتوسری است. به گمان من چارچوب آلتوسری با واقعیتهای تاریخ ایران سازگارتر از چارچوبهای ارتدوکس مارکسیستی است، چون نوعی همزمانی و همزیستی شیوههای متنوع تولید را مدنظر قرار میدهد و با واقعیتهای تاریخ ایران سازگارتر است. یعنی در سه حوزه شهری، روستایی (زراعی) و شبانکارهای (ایلی یا عشیرهای) همزیستی این سه شیوه زیست و این سه شیوه تولید را در دورههای مختلف تاریخ نشان میدهد. عامل بسیار مهمی که در تاریخ ما تا دوره پهلوی اول ادامه یافته عنصر قبیله است. تاریخ ایران از جهتی تاریخ قبیلهای است. بههرحال حداقل در طول هزار سال خاستگاه قدرت سیاسی و دولت در ایران خاستگاه قبیلهای بوده و با دوره رضاشاهی بود که ما از ساختارهای قبیلهای به ساختارهای بوروکراتیک مدرن عبور کردیم.
در بین این رهیافتها جایگاه آبراهامیان کجاست؟ اولا، همانطور که خود او بهخصوص در کتاب «ایران بین دو انقلاب» تصریح میکند یک مورخ چپ است. به این معنی که با ایدههای عدالتطلبانه، مردمگرایانه و توجه به فرودستان شناخته شده است. البته نه از نوع چپ حزبی و ارتدکس بلکه یک چپ آکادمیک است که آن را میتوان ذیل عنوان نومارکسیسم طبقهبندی کرد. اما میان نومارکسیسمهای گوناگون، در تقابل میان چپ ساختارگرا و چپ عاملگرا (یعنی منازعهای که در بریتانیا بین مورخان حزب کمونیست درگرفت و دو نماینده اصلیاش پری اندرسون و ای. پی. تامسون بودند)، آبراهامیان خود را نومارکسیست تامسونی معرفی میکند. برخلاف مارکسیسم ارتدوکس که طبقه را یک شیء و واقعیت دادهشده مستقل از ذهن و مستقل از بازیگران و عاملان تاریخ میداند، به گونه قالب از پیشتعیینشدهای که آدمها در آن عمل میکنند، تعریفی که آبراهامیان از طبقه دارد به تبعیت از تامسون یک رخداد و یک فرایند است. فرایندی که انسانها خود در ساختنش شریکاند. یکی از بهترین آثار در این زمینه یعنی «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» (با ترجمه محمد مالجو) ناظر به همین وجه است. طبقه کارگر انگلستان طبقهای است که در فرایند تاریخی توسط خود کارگران بر اساس تجربه زیستهشان در شیوه تولید خاصی که در حال تکوین بود در قرن هجدهم ساخته شد. اینجاست که مسئله عاملیت در کانون توجه مورخ قرار میگیرد. اما از طرف دیگر آبراهامیان مثل تامسون (بهخصوص در برخی از آثارش) میکوشد تاریخ مردم بنویسد.
در کار آبراهامیان بعضا بنا به دلایلی یک نوع تاریخ از بالا میبینیم. اگر تاریخ از بالا را تاریخ دولتمحور بنامیم و تاریخ از پایین را تاریخ مردممحور، تاریخی که بنیاد تحولات تاریخی را نیروهای اجتماعی میداند، آنگاه آبراهامیان در «ایران بین دو انقلاب» تاریخ مردم مینویسد. شاید چون آغاز پروژه این کتاب قرار بود فقط پژوهشی باشد راجع به حزب توده. این حزب نخستین حزب واقعی تودهای است که در تاریخ ایران ظاهر میشود. به همین دلیل آبراهامیان در این کتاب نیروهای اجتماعی را مورد توجه قرار داد. این کتاب میخواهد بگوید تحولات دولت متأثر از تحولات اجتماعی است. سازمانهای سیاسی و نظام قدرت تابعی است از جنگ نیروهای اجتماعی در پایین. بهعبارتدیگر اگر جامعه و دولت را از هم تفکیک کنیم، در «ایران بین دو انقلاب» پویایی جامعه است که سازمانهای سیاسی را شکل میدهد و سپس از آن طریق بر سیاست تأثیر میگذارد. ولی در کتاب «ایران مدرن» آبراهامیان مبنای کار خود را بر دولت میگذارد. استدلال او از این قرار است که چون موتور تمام تغییرات و دگرگونیهای مهم در جامعه ایران دولت است اساس کار را بر دولت میگذارم. در اینجا نکته ظریف آن است که اگر رابطه بین عاملیت و ساختار را ثابت در نظر بگیریم با تناقض روبهرو میشویم. (یعنی این تصور که در همه دورهها عاملیتها بهطور ثابت به ساختارها شکل میدهند). در این صورت میتوان از آبراهامیان پرسید، چرا در تاریخ ایران مدرن بهخصوص در ایران دوره قاجاری اساس را بر دولت میگذارید؟ پس نیروهای اجتماعی کجا رفتند؟ در دیدگاه مارکس نیز در تحلیل نهایی انسانها هستند که تاریخ خودشان را میسازند، هرچند نه در خلأ بلکه بر اساس شرایطی که به آنها داده شده. به نظر من ترکیب و سهم ساختار و عاملیت تابعی است از موقعیتهای تاریخی و در نتیجه گاه ساختارها چنان متصلب است که عاملیتها را زمینگیر میکند و گاه برعکس.
یکی از پیچیدگیهای مهمی که باعث میشود نتوانیم تحلیلی مثل شیوه تولید آسیایی را برای ایران پیشامدرن بهطور کامل به کار ببریم این است که در جامعه ایران به علل تاریخی با تنوع زیادی روبهروییم. این تنوع باعث شده شکاف طبقاتی (که شکافی افقی است) در دورههای مختلف تحت تأثیر شکافهای عمودی قرار بگیرد و مانع از تکوین واحدهای طبقاتی تمامعیار و کاملی شود که جنگ طبقاتی را در تاریخ ایران به صحنه بیاورد. شکافهای عمودی خنثیکننده شکافهای افقی است. شکاف بسیار مهم عمودی شکاف قومی است. یکی از نکات مهمی که آبراهامیان در کتاب «ایران مدرن» بهخصوص در دوره قاجار به آن توجه کرده و به دام تقلیلگرایی اقتصادی نیفتاده این است که در کنار شکافهای طبقاتی به شکافهای قومی نیز توجه کرده است.
|