تحلیلی بر فیلم «درخت گلابی وحشی» ساختهی نوری بیلگه جیلان
سیزیف بر فراز آناتولی
محمد عبادیفر
•
«سینان» قهرمان داستان که از دانشگاه به شهرش «چاناکاله» برگشته با وضعیتی مواجه میشود که به تمامی حکایت از گسست بین او و جامعهاش دارد، جامعهای که خودش قبل از دانشگاه بخشی از آن بود. حالا که او برگشته دیگر نمیتواند در آن جامعه زندگی کند اما نیرویی او را هل میدهد که در آن جامعه بماند، در واقع چارهای جز ماندن در آن مکان را ندارد. «چاناکاله» سنخنمای تمامی جامعهی ترکیه است، در واقع نماینده جهان کنونی معاصر است.
...
«اینجا ترکیه است، برای اینکه بتونی زنده بمونی باید خودت رو وفق بدی»
ساختهی جدید «نوری بیلگه جیلان» به نام «درخت گلابی وحشی» بهمانند فیلمهای قبلی او متمرکز بر رابطهی بین انسانهاست، اینکه در جهان معاصر کنونی روابط بین انسانها در متن یک «وضعیت» مشخص چگونه خود را در معرض نمایش میگذارد. روابطی مملو از تضادها که ویژگی جهان معاصر کنونی است، جهانی سیزیفوار که حاکی از چرخه باطل حیات است و این چرخه در تسلسلی دهشتناک به راه خود ادامه میدهد. توصیف وضعیت کنونی جهان از خلال رابطهی بین انسانهایی که خود نیز «وضعیت» را بازنمایی میکنند این اثر را در زمرهی یکی از بهترین آثار سالهای اخیر قرار میدهد. «نوری بیلگه جیلان» از سرنوشت انسان در جهان میگوید، جهانی که از همان ابتدا در فیلم «درخت گلابی وحشی» در سکانسی که «خدیجه» با «سینان» قهرمان داستان گفتگو میکند خود را با عریانی تمام در برابر ما قرار میدهد.
زبان دروغ میگوید
«جیلان» از همان ابتدا با روایت سرنوشت «خدیجه» همه چیز را دربارهی شرایط اجتماعی کنونی میگوید، گویی که قرار است که مابقی فیلم بعد از سکانس «صحبت خدیجه با سینان»، روایت خدیجه باشد در هیأت تام و تمامش. روایت «خدیجه» اما بدون حضور خدیجه. افراد فیلم همان تضادهایی را در بافت کنونی اجتماعی با خود حمل میکنند که خدیجه. خدیجه در ابتدی فیلم هم از سرنوشت آینده تراژیک تحمیلشده بر خود میگوید، هم از جهانی که اکنون در آن هست (به شکلی کمیک) و او را به سمت همان آینده پرتاب میکند، هم گریه میکند، هم میخندند. هم عشق خود را به «سینان» نشان میدهد و هم از دست او به شدت عصبانی میشود. هم موهای خود را به دست باد میسپارد و هم آنها را زیر روسری قایم میکند. «خدیجه» در آن لحظاتی که با «سینان» تنها بود پسماندهای خودِ واقعیاش را به نمایش میگذارد، پسماندی که پر از تضادهای انسان معاصر است (شاید زن معاصر) اما لحظهای که مادرش او را صدا میزند او یکپارچه میشود، دیگر خبری از تضادها نیست، او با وضعیت یکسان میشود. هم زندگی را تراژیک میکند و هم تراژدی زندگی را نشان میدهد. «خدیجه» هنگام جدال کلامی با «سینان» میتواند در برابر یک فرد از دانشگاه برگشته یک تقابل تمامعیار فلسفی بکند، با اینکه به قول خودش در فیلم تنها تا کلاس «نهم» خوانده است، اما زمانی که مادرش او را صدا میزند دیگر «خدیجه»، خدیجهی در برابر «سینان» نیست، یک فرد مستحیل شده در مناسبات زوالیافته انسانی است.
وقتی «سینان« از خدیجه میپرسد چرا درسش را ادامه نداده است، خدیجه در پاسخ میگوید «او درسخواندن را دوست نداشته، از مدرسه متنفر بوده است و به همین دلیل درس خواندن را ترک کرده است». اما خدیجه چیزی را پنهان نمیکند، خدیجه وقتی میگوید «درسخواندن را دوست نداشته است» در واقع میگوید «درسخواندن را دوست داشته است». وضعیتی که در آن قرار دارد او را از درسخواندن محروم کرده بود و به سمت آیندهای نامعلوم پرتاب میکند. او با گفتن اینکه درسخواندن را دوست نداشته است، به هولناکترین شکل ممکن وضعیت را توصیف میکند. لاکان زمانی گفته بود «امر واقع قبل از زبان میآید». زبان خدیجه امر واقع لاکانی را در معرض نمایش میگذارد، «امر واقع»ی که «خدیجه» را به گریه میاندازد و تاریکترین سویهی زندگی را در قالب «خدیجه» روایت میکند، سویهی تاریکی که مابقی فیلم بعد از سکانس «خدیجه» نیز از آن حکایت دارد. خدیجه در همان ابتدای فیلم داستان را برای ما روایت میکند، زبان به ما دروغ میگوید.
وضعیت
«سینان» قهرمان داستان که از دانشگاه به شهرش «چاناکاله» برگشته با وضعیتی مواجه میشود که به تمامی حکایت از گسست بین او و جامعهاش دارد، جامعهای که خودش قبل از دانشگاه بخشی از آن بود. حالا که او برگشته دیگر نمیتواند در آن جامعه زندگی کند اما نیرویی او را هل میدهد که در آن جامعه بماند، در واقع چارهای جز ماندن در آن مکان را ندارد. «چاناکاله» سنخنمای تمامی جامعهی ترکیه است، در واقع نماینده جهان کنونی معاصر است.
سینان با پدری مواجه میشود که هم در حال شرابخواری و قماربازی است و به این القاب در «چان» معروف شده است و هم اینکه خود پدر سینان تلاش میکند وضعیت را وارونه جلوه دهد و تحت عنوان «کمک به مردم روستا» در قالب کندن چاهی که مزارع را آبیاری کند وضعیت پیشین خود را خنثی کند. تلاش بیثمر انسان کنونی در راستای بازیابی خویش یا تغییر وضعیت و یا ایجاد گسست در آن. خشک شدن مزارع و بیآب بودن چاه در فیلم واقعیت هولناک و تراژیک را به صورت ما تف میکند. دست و پا زدن در «وضعیت» برای وارونه جلوه دادن آن، تلاشی بیهوده است و نتیجه، گرفتار شدن در همان «وضعیت» است.
در جای جای فیلم میتوانیم نشانههایی را ببینیم که خود گویای وضعیت به صورت تام و تمام هستند و بدون هرگونه توضیحی در برابر ما قرار میگیرند و وضعیت را بازنمایی میکنند. از نویسنده مشهور در شهر گرفته که برای خود در قالب تبلیغات رسانهای جای پایی دست و پا کرده است و تبدیل به یک سلبریتی شده است تا کتابخوان مشهور شهر که اکنون یک کارخانه شن و ماسه را اداره میکند. حتی شهردار شهر نیز همین قالب را دارد.
حرکت در درون خود «وضعیت» در راستای تغییر آن چرخه باطلی است که پدر سینان (ادریس) نمود بارز آن است. آیا میتوان وضعیت را از درون خود وضعیت تغییر داد؟ «درخت گلابی وحشی» به ما میگوید نه چنین امکانی وجود ندارد و نتیجه به راستی دهشتناک است، خلق یک وضعیتی که «بلا تار» آن را در «اسب تورین» و «تانگوی شیطان» و … به خوبی به ما نشان میدهد.
جدال بین وضعیت و ضد وضعیت
روابط «سینان» با تک تک افرادی که در شهر حضور دارند پر تنش و پر چالش است، حتی با اعضای خانواده خودش. گسستی که بین «سینان» به عنوان فرد و جامعه به عنوان یک ساختار وجود دارد گسستی است پرناشدنی اما این گسست چگونه حل و فصل میشود؟ آیا سینان میتواند به عنوان یک فرد نقش یک سوژه سیاسی را داشته باشد؟ آیا سینان میتواند در جامعه تغییر ایجاد کند، یا جامعه است که سینان را به درون خود میبلعد؟
«سینان» کتابی نوشته است و تلاش میکند آن را به چاپ برساند و طی مراحلی به نزد چند فرد میرود تا در نهایت اسپانسری برای خود بیابد تا بتواند تعدادی نسخه از کتاب را چاپ کند. ابتدا پیش شهردار میرود و شهردار با آوردن دلایلی چاپ کتاب او را رد میکند و عنوان میکند که این کتاب به درد آنها نمیخورد. کتابی که از منظر شهردار با منطق وضعیت همخوانی ندارد و نشانههای مشخص وضعیت را وارونه جلوه داده است، در نتیجه شهردار شهر نمیتواند فهمی از آن داشته باشد. شهردار کس دیگری به سینان معرفی میکند، فردی که به کتابخوانی و داشتن کتابخانه مشهور است و کتابهای زیادی را حمایت مالی کرده است. سینان با این امید که احتمالا سرمایهگذاری برای چاپ کتاب فراهم کرده پیش او میرود و بین آن دو دیالوگی (مونولوگ) پر تنش صورت میگیرد.
فرد سرمایهگذار سعی میکند با منطق خودش دلایل رد چاپ کتاب را توضیح دهد و البته به این امر اکتفا نمیکند، بلکه سعی دارد به «سینان» آموزش دهد که چگونه باید در «ترکیه» (بخوانید جهانی کنونی) زندگی کند. او میگوید:
«اینجا ترکیه است اگه میخوای دووم بیاری باید خودت رو وفق بدی. درسته تو مدرسه چیزهایی یاد میگیری ولی خیابون فرق داره، چیزی که امروز یاد میگیری فردا بیفایده است و به خاطر همین واقعیت میزنه تو گوشتون…. دنیا جای ظالمیه و به کسی رحم نمیکنه. … اونا الان کجان؟ ناپدید شدن! ولی من هنوز اینجام!…».
این مونولوگ حرفهای زیادی برای گفتن دارد. سرمایهگذار احتمالی کتاب «وضعیت» را به خوبی توصیف میکند و به درستی از خیابانی سخن میگوید که تحت تسلط منطق حاکم قرار گرفته است. به تعبیر «رانسیر» توزیع امر محسوس. وی در ادامه از کسانی میگوید که قصد داشتند در برابر «وضعیت» قرار بگیرند اما ناپدید شدن و کسانی توانستند زنده بمانند که منطق حاکم و «وضعیت» را پذیرش کرده باشند. به تعبیری «واقعیت یک سیلی محکم به گوششان خوابانده است». او از تلاش نافرجامی سخن میگوید که به قصد تغییر وضعیت آمده باشد و کتابی که «سینان» نوشته است نماد همین چیزی است که سرمایهگذار توصیف میکند. نماد ضد «وضعیت»، ضد منطق «آرخه»، به این معنا که آنچه را که تحت حکمرانی شکل گرفته است زیر و رو میکند و دوگانه حکمران و تحت حکمرانی را بر هم میزند. از همین روست که کتاب «سینان» با اتکا بر ویژگیهای زیباشناختی خاصاش زیر و رو کننده است و به همین دلیل نه مورد قبول شهردار است و نه مورد قبول سرمایهگذاری که تابع همان منطقی است که او را سرمایهگذار کرده است.
کتابی که «سینان» نوشته است نمادهای «وضعیت» و منطق حاکم را تغییر داده است و توصیف دیگری از مکانهای جنگی کدگذاریشده به دست داده است که تاکنون ابزاری برای حاکمیت و سلطه بر مردم بودهاند و کارکردی ایدئولوژیک دارند. این تغییر نمادها افراد بازنماییکننده «وضعیت» را دچار ترس و واهمه میکند، چرا که قرار است تفسیری از وضعیت ارائه دهد که بازنماییکننده انسان دیگری است. قرار است چیزی در معرض نمایش درآید که تاکنون در حاشیه بوده است. آمدن حاشیه به متن چالشی است که در وضعیت شکاف و گسست ایجاد میکند. سینان در نهایت مجبور میشود که خودش با پول خودش تعدادی نسخه را کتاب را چاپ کند. اما این کتاب را هیچکس نمیخواند و تنها کسی که کتابش را میخواند پدرش است، چرا که او تلاش میکرد از درون وضعیت، وضعیت را تغییر دهد و به همین دلیل امکان خوانش کتاب برای او وجود دارد. به همین دلیل است که سینان وقتی میشنود که پدرش کتابش را خوانده است شوکه میشود چرا که از منظر سینان، پدرش نیز در «وضعیت» قرار دارد.
دیالوگ «سینان» با نویسندهای که در شهر مشهور است و بیلبوردهای تبلیغاتیاش همه جای شهر را پر کرده است نیز شاهدی بر جدال بین وضعیت و ضد وضعیت است. وقتی که دیالوگ بین «سینان» و آن نویسنده مشهور عمق پیدا میکند شکاف و خلأیی عمیق در نویسنده ایجاد میشود که او را برافروخته میکند و وجودش را پر از خشم میکند. این دیالوگ ماهیت نمایشی نویسنده را افشا میکند و او را با امر واقع که از آن گریزان بود مواجه میسازد. نویسنده مشهور توان گسست از وضعیت را نداشت چرا که همین وضهیت است که به او به عنوان نویسندهای مشهور هویت میبخشید.
مجسمهای که بر روی پل قرار دارد و به صورت نمادین قسمتی از آن ترک خورده است به خوبی گویای وضعیت است، وضعیتی که اکنون ترک خورده است (در وجود نویسنده مشهور شهر در دیالوگ با سینان) و «سینان» بخشی از آن مجسمه را [به نشانی تلاش برای ایجاد شکاف در وضعیت توسط خود او] به درون رودخانه میاندازد و پلیس [نماد وضعیت] او را دنبال میکند. این سکانس به صورت گویایی بیانگر این است که ایجاد خلأ در وضعیت عواقب جبرانناپذیری دارد و هرگونه دست زدن به وضعیت از پیش تعیینشده اعلان جنگ است به آن وضعیت و پلیس که نماد تام و تمام وضعیت مستقر است به کنش واداشته خواهد شد. در صورت ایجاد شکاف در وضعیت با مکانیسمی مواجه خواهید شد که نماد بارز آن را پلیس تشکیل میدهد. همه باید در وضعیت نقش خود را ایفا کنند (منطق آرخه). به تعبیر «رانسیر» امر محسوس تقسیم شده است و مکانها و موضاع افراد مشخص است. فرد در درون وضعیت در قطبهای متضاد قرار ندارد بلکه یکی قدرت را اعمال میکند و دیگری قدرت بر او اعمال میشود.
رانسیر میگوید «مداخله پلیس در مکانهای عمومی در وهلهی اول عبارت از استیضاح تظاهرکنندگان نیست بلکه بر هم زدن تظاهراتهاست. پلیس آن قانونی نیست که فرد را خطاب قرار میدهد و استیضاح میکند، بلکه پیش از هر چیز یک یادآوری است، یادآوری آشکار بودن آنچه هست. به بیان بهتر، پلیس میگوید که در خیابان چیزی برای دیدن، کاری برای انجام دادن نیست جز ردن شدن و رفتن. پلیس میگوید فضای تردد چیزی جز فضای تردد نیست و در مقابل سیاست عبارت از استحاله دادن این فضای تردد به فضایی برای ظهور یک سوژه. سیاست عبارت است از شکلدهی دوباره به فضا، آنچه بناست در درون آن انجام شود و آنچه بناست در درون آن دیده یا نامیده شود»1. رخدادی که بر روی پل و در مواجهه «سینان« با نویسنده مشهور رخ میدهد و به تبع آن شکسته شدن مجسمه و ایجاد ترک در وضعیت به خوبی بیانگر این جملات رانسیر است. پلیس با دنبال کردن سینان به دلیل انداختن بخشی از مجسمه به درون رودخانه در واقع به او میگوید در اینجا فضایی برای ترک و شکاف در وضعیت نیست و بهتر است همان طور که آمدی همان طور هم بروی. هیچ فضایی برای خلق سیاست و یا سوژهی سیاسی وجود ندارد.
امکان سیاست
ورود سینان به «چاناکاله» بعد از اتمام دانشگاه و مواجهه با یک وضعیت دهشتناک پرسش از امکان سیاست را مطرح میکند، سیاست در معنای «رانسیری» آن. یعنی گسست در وضعیت و خلق یک سوژهی سیاسی، یعنی بازپیکربندی مجدد فضا، یعنی تسخیر مجدد خیابان، خیابانی که در در منطق گفتمان سرمایهگذار تبدیل به مکانی برای رژه نمادهای حاکمیت شده است. سیاست در معنایی که در امر محسوس گسست ایجاد شود. آیا «سینان» با این توصیف از سیاست میتواند سوژهای سیاسی باشد؟ همیشه این سوال مطرح بوده است که با توجه به اینکه فقر در جوامع کنونی سرمایهداری در سراسر جهان گسترش پیدا کرده است و طبق آمارهایی که وجود دارد وضعیتی تراژیک دست کم در سه قاره جهان (آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین) حکمفرما شده است چرا مردم علیه این نظام یک شورش تمامعیار انجام نمیدهند؟ چه عاملی باعث میشود که حرکتی ضد سرمایهدارانه صورت نگیرد آن هم با توجه به اینکه تعرض این نظام به تمامی ساحتهای حیات انسانی بیش از پیش در حال گسترش است؟ به نظر میرسد در پاسخ به این سوال باید از مفهوم «سیاست» سخن گفت.
رانسیر میگوید: «کار اصلی سیاست، پیکربندی فضای خاص خویش است. کار اصلیاش این است که جهان سوژههایش و عملیات خاص خود را منکشف سازد. ذات سیاست همان تجلی تفرقه یا اختلاف است»2. در این معنا در یک وضعیت سیاسی هدف نه سر حاکمیت بلکه جامعه و اجتماع است. هدف از سوژهی سیاسی ایجاد یک جامعه جدید با اتکا بر انداختن یک شکاف در جامعه کنونی است تا جایی که بتواند نظمی نو را در جامعه سازمان دهد. سوژهی سیاسی باید بتواند فرآیند توزیع امر محسوس را از بیخ و بن دگرگون کند. آیا «سینان» سوژهای سیاسی است؟
سینان با ساختاری مواجه میشود که به تنهایی از پس آن بر نمیآید و به همین دلیل است که تمامی جدلهایش با افراد مختلف در نهایت دوباره به استقرار وضعیت پیشین میانجامد. سینان اگر چه سوژهای است که از بیرون (بر خلاف پدرش) بر این جامعه حمله میکند اما به دلیل اینکه سوژهای انفرادی است در کار خود برای خلق سیاست ناکام میماند. نماد بارز این حالت را زمانی میبینیم که «سینان» از کتابفروش شهر میپرسد که آیا کتابش فروش داشته است یا نه و پاسخ میشنود نه فروشی نداشته است و به همین دلیل این کتاب از روی ویترین برداشته شده است. زمانی که از کتابفروشی بیرون میآید باز هم تصویر بزرگ تبلیغ همان «نویسندهی مشهور» را میبیند که بر سر در این کتابفروشی نصب شده است. او حتی پیش از آن وقتی برای امتحان معلمی میرود از پیش میدانست که قبول نمیشود و جایی برای او در این «وضعیت» پیدا نمیشود. «سینان» شکلگیری یک وضعیت سیاسی را پایانیافته میبیند و چرخهی باطل حیات را پذیرش میکند. سکانش پایانی فیلم «درخت گلابی وحشی» تمامی فیلم را به صورت فشرده در خود خلاصه میکند.
سیزیف در عمق: چرخهی باطل حیات
سکانس پایانی فیلم «درخت گلابی وحشی» گویای همه چیز است، مهر محکم و باطلی بر جهان کنونی ما. «سینان« از خدمت سربازی برگشته و با پولی که خودش مهیا کرده است توانسته تعدادی نسخه از کتابش را چاپ کند. بعد از اینکه نسخههای کتابش را میبیند از اعضای خانوادهاش میپرسد که آیا کتاب را خواندهاند؟ آنها پاسخ منفی میدهند و بعد از آن به سراغ پدر خود میرود که در گوشهی دیگری از این شهر و در کنار زمین پدربزرگش زندگی انفرادی را در پیش گرفته است و به نظر میرسد که از پیش خوشحالتر است. در دیالوگی که بین «سینان» و پدرش در میگیرد متوجه میشود که پدرش کتابش را خوانده است و این باعث تعجب «سینان» میشود. پسر از وضعیت چاه میپرسد و پدرش (ادریس) میگوید حق با مردم روستا بود، این چاه آب ندارد (او مدتها با اینکه مردم روستا از جمله پدرش به او گفته بود که این چاه آب ندارد اما باز هم به تلاش خود برای یافتن آب ادامه داده بود، اما اکنون از ادامه راه منصرف شده است و وضعیت را قبول کرده است).
پدر سینان نیز به مانند خود سینان سرنوشت یکسانی پیدا کرده است و هر دو در گوشهای از این شهر و تک و تنها مشغول صحبت کردن با یکدیگر هستند (اشاره سرمایهگذار به اینکه اگر خلاف جهت آب شنا کنی ناپدید میشی). سیاست پایان یافته است و دیگر امکانی برای گسست از وضعیت کنونی وجود ندارد. دیگر سوژهی سیاسی امکان ظهور ندارد و «وضعیت»، هردوی آنها را در خود بلعیده است، اما این «سینان» است که سرنوشت تراژیکش رقم میخورد، چرا که پدرش در خود وضعیت قرار داشت و به تمامی خارج از آن نبود. همین امر میتواند نشانهای از این باشد که میتوان به شرط پذیرش وضعیت همچنان به زندگی ادامه دهی.
اما در اینجا سکانسی هولناک شکل میگیرد و آن اینکه «سینان» به درون چاه میرود و به کندن ادامه میدهد، همان چاهی که برای پدر محرز شده بود که دیگر آب ندارد. سینان با این حرکت جهان باطل را به روی صحنه میآورد اما اینبار از جانب کسی که قرار بود در وضعیت شکاف ایجاد کند، جهانی که تمامی کارهای موجود در آن بیهوده و بیمعنا به نظر میرسد. انگار به مانند سیزیف خدایان «سینان» را محکوم کردهاند که تا آخر عمر به کندن چاهی مشغول شود که آب ندارد و نتیجهاش رفتن بیشتر و بیشتر در عمق زمین و سیاهی و تاریکی است.
سیزیف آلبرکامو نیز توسط خدایان محکوم شده بود که سنگی را از پایین به سمت قله کوه بغلتاند و زمانی که سنگ به نیمه میرسید دوباره به سمت پایین در میغلتید. سیزیف محکوم شده بود که تا آخر عمر این چرخهی باطل را تکرار کند. «سینان» نیز به مانند سیزیف محکوم شده بود که تا آخر عمر به کندن چاه ادامه دهد و به سمت پایین پیش برود. این سکانس پایانی فیلم «درخت گلابی وحشی» بازنمایی کامل صحبتهای سرمایهگذار احتمالی کتاب «سینان» است.
* * *
پانویسها:
1 . رانسیر، ژاک (1388)، ده تز در باب سیاست؛ با دو پیوست، ترجمه امید مهرگان، تهران انتشارت رخداد نو.