"بیا بشو مسئول ورزش"!
فوتبال، یک "طاعون عاطفی "برای جمهوری اسلامی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۹ بهمن ۱٣۹۷ -  ٨ فوريه ۲۰۱۹



اخبار روز- کرد سنندجی: دو تصویر قبل و بعد از انقلاب بیش روی ام قرار دارد. آن چه که در فوتبال قبل از جمهوری اسلامی با فوتبال بعد از سقوط سلطنت تجربه کرده ام دو تصویر متضاد و متفاوت است. مبحث کمیت و کیفیت مورد توجه من در هر دو دوره مطرح است. حضور مکتب شاهین و مکاتبی دیگر مثل راه آهن، شعاع، دارائی، کیان و عقاب از یک سوی و حضور مردان فوتبالی اما دارای مقام و منصب شغلی و تحصیلات در سطوح مدیریتی یا کارگزاری از طرف دیگر، فضای فوتبال در خدمت جوانان و هواداران آن قرار داشت هر چند ناملایماتی که جزئی از قواره فوتبال بود وجود داشت اما ساختار رفتاری و کرداری در فوتبال خط سالم و مشخصی را به تبعیت از اخلاق عمومی طی می کرد.
این را هم بگویم که در هر دو تصویر تا حدودی یک وجهه مشترک وجود داشت و آن پرهیز یا عدم نیاز از جمع گرائی در آن ایام و یا مخالفت و ضدیت با همین جمع گرائی ها در قالب سندیکا و انجمن و اتحادیه در فوتبال در روزگار حاضر است.
فضای فرهنگی در استادیومها و ورزشگاههای فوتبال سالم و بر اساس اصولی بود که در مرامنامه های نوشته یا اخلاق نانوشته مکاتب فوتبال جاری و حاکم می شد.
مراحل شناخت و آگاهی از رفتارها و کردارهای عوامل دخیل در فوتبال به آشکاری و سرعت انتقال اطلاعات و عمل و عکس العملهای دنیای کنونی نبود و به نوعی فقط در جام های جهانی (یا بازیهای المپیک) نماد و برخورد فرهنگهای مختلف و قضاوت و برداشت از آنان می توانست مبحث روز رسانه های نوشتاری و گفتاری و تصویری باشد آن هم طی یک پروسه زمانی خاص.
تعداد نشریات ورزشی نه فقط در جامعه ایران بلکه در بسیاری از کشورهای صاحب نام فوتبال (به جز استثنائی هائی مثل انگلیس...) اندک و در تناسب با وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه بود. در حالی که در دوران کنونی در جمهوری اسلامی بخاطر اهداف ایده ئولوژیکی هر فردی که با کانونهای قدرت و یا دایره امنیتی و اطلاعاتی وصل و مربوط است و تفاوتی هم نمی کند که صاحب امتیاز حاجی حجره نشین باشد یا آن لات بی مرام و بی نام و نشان چاله میدانی و یا جوانی باشد که هنوز در مرحله تحصیل حوزوی است می تواند به آسانی نشریه ورزشی و حتی خبرگزاری راه اندازی کند و حجره خود را به اتاق خبر تبدیل کند و بدون هیچ تخصص و شناختی طبل و سرنا و دهل را در دست گیرد و جامعه را از آن چه که توهم زده است متوهم تر کند!
افرادی که سکان فوتبال ایران را در اختیار دارند در شمار افرادی هستند که جرات و شهامت پذیرفتن افراد قوی تر و توانمندتر از خود را ندارند. افراد سیاهی لشگری که از فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش جمهوری اسلامی ایران به امارات آمده بودند و در استادیومهای دبی و شارجه و عجمان در جایگاههای اختصاصی جولان می دادند چنان از منظر مدیریتی کارنامه ضعیفی دارند و با کل ورزش بیگانه اند که موجب تاسف و شرمساری جامعه ایرانی است.
خشونت در جامعه کنونی ایران به همان اندازه نهادینه شده که بی حرمتی و بی اخلاقی و بی شرمی و ناسزاگوئی نیز چنین وضعیتی دارد. این که مدیر مسئول و دبیر و یا سردبیر فلان نشریه و خبرگزاری بجز ادبیات چاله میدانی زبان دیگری را به کار نبرد، یا تماشاگر ایرانی که از آمریکا و یا اروپا به امارات آمده و یا حتی در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس ساکن است و البته بیشتر در امارات مقیم هستند همان ادبیات منفی و ضداخلاقی را چه در جریان بازی و مثلا حمایت از تیم ایران و چه بر علیه حریفی که محق است مثل تیم ما برای پیروزی و اجرای هنرنمائی هائی که فوتبال را لذت بخش می کند، نشانه های انحطاط و سقوط اخلاق و منزلت فردی و گروهی در جامعه تحت سلطه نظام ولایت فقیه است. باید اعتراف کرد و پذیرفت که فراتر از حد تصور زیر ساخت‌های ما در ورزش (ابنجا فقط ورزش مورد نظر است) بسیار ضعیف و جای مدیران قوی و انجمن و سندیکای حرفه ای برای شکوفائی فوتبال خیلی خالی است و کمبود بزرگی محسوب می شود.
وضعیت کنونی فوتبال ما شباهتهائی با این روایت دارد که: وقتی تیم بادکوبه از تیم ایران دعوت کرد تا تیم منتخب مملکت مان را به آنجا بفرستد دو مرد همت کردند، "ابوالفضل صدری" صدراعظم عجیب و غریب ورزش ایران که آدم را به یاد صداقت و سادگیهای نسل اول "لورل و هاردی"می‌انداخت و "میرمهدی ورزنده" با موضوع غریبی به نام اراده اما نخستین بازی خارجی ایرانی ها در برابر بادکوبه به شکست انجامید و چند روز بعد در روی جلد روزنامه فکاهی "ناهید" کاریکاتوری چاپ شد که شکلی کفرآمیز تلقی می‌شد و حتی غیر قابل هضم برای بزن‌ زیر توپ های زمین دولت.
کاریکارتوریست "ناهید" یک فوتبالیست روس را کشیده بود که با نوک کفش فوتبال، هر یک از فوتبالیستهای ایران را در گوشه‌ای پخش و پلا کرده است.


“خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج”:
۱۲ بهمن ۱٣۵۷ حسین شاه حسینی از اعضای جبهه ملی، عضو کمیته استقبال از خمینی بود. چند روز بعد او در استقبال از یاسر عرفات هم حضور داشت. پس از آن، به کمیته‌ فهرست برداری از اموال خانواده پهلوی پیوست. شبی که برای صورت برداری از اموال کاخ شمس پهلوی به کرج رفته بود، هاشم صباغیان- وزیر کشور دولت موقت- با او تماس گرفت تا فردا به دفتر نخست وزیری برود:
"فردا رفتم نخست‌وزیری. دیدم دولت آقای بازرگان جمع هستند. آقای بازرگان گفت شاه‌حسینی تو از آن اول دنبال ورزشکاران بودی، بیا بشو مسئول ورزش".
شاه حسینی در اولین مصاحبه بعد از پذیرفتن مدیریت ورزش کشور، با انتقاد از سیاست های ورزش در رژیم قبلی گفت: کل بودجه نگه داری تجهیزات ورزش در سراسر کشور جمعاً ۲۷ میلیون و پانصدهزار تومان بوده. اما برای انجمن سلطنتی اسب، ٨۵ میلیون تومان هزینه می شده.
در این چهار دهه وضع به همین روال حکومتی بوده و هرکسی که در لیست برای تصدی اموری در دولت اضافه بوده صندلی ریاست وزارت ورزش و جوانان را به وی بیشنهاد کرده اند.
در آخرین نمایش این پرده صالحی امیری طفل مجمع تشخیص مصلحت نظام وارد معرکه شد و بعد دیدند که یکی دیگر بالاتر از وی در مجمع تشخیص مصلحت وجود دارد، لذا سلطانی فر را حواله وزارت ورزش و جوانان کردند و مجلس شورای اسلامی یا به قول عوام مجلس سرداران، خواست برادران خود را در مجمع تشخیص در قبال بده و بستانها برآورده کرد و جناب شان شدند وزیر ورزش و جوانان!
بعد برای این که صالحی امیری را نرنجانند وی را نشاندند بر صندلی ریاست کمیته المپیک ایران! روایت می کنند (جدی یا طنز) ایشان در اولین سفر خارجی اش همراه یکی از کاروانها ورزشی چنان ذوق شده بود که آی دی کارت مسابقات را هم موقع خواب بر سینه داشته است!
شاید یکی از گویاترین نمونه‌ها و مثال بارزی که می تواند وضعیت فوتبال کنونی ایران را که در هفدهمین دوره جام ملتهای آسیا آن را به بهترین شکل آشکار کرد کتابی باشد که ادواردو گالئانو به نام "فوتبال در آفتاب و سایه" نوشته است. گالئانو به خاطر مواضع و مبارزات سیاسی چپ‌گرایانه و آثار ادبی‌اش از شهرت و محبوبیت گسترده‌ای برخوردار است، وی این کتاب را در بیان عشق و دلبستگی عمیقش به فوتبال نوشته است. او نکته‌های بسیاری در تأیید آلودگی فوتبال به پول، قدرت و استبداد در این کتاب آورده است.
آن چه را که بر پایه پوپولیستی و آرایش اجباری توده ها برای توجه به تیم ملی فوتبال در هفدهمین دوره جام ملتهای آسیا توسط ماشین عظیم تبلیغاتی جمهوری اسلامی تدارک دیده شده بود در واقع بخشهائی از نظریه ژان ـ ماری بروم را در بر می گرفت. یکی از جامع‌ترین کتاب‌هایی که او با همکاری مارک پره‌لمان در نقد فوتبال نوشته است،" فوتبال، یک طاعون عاطفی" نام دارد. (سمیه خواجوندی ) "طاعون عاطفی" مفهومی است که روانکاو مارکسیستِ آلمانی، ویلهلم رایش در نقد و واکاوی علل پیدایش فاشیسم در آلمان به کار برده است. ژان ـ ماری بروم با یادآوری داده‌های تاریخی، همچون بازی‌های المپیک ۱۹۳۶ در برلین و تأثیر آن در تحکیم قدرت‌یابی هیتلر، یا جام جهانی فوتبال در ۱۹۷۸ در آرژانتین و تأثیر روانی آن در لاپوشانی جنایت‌های دیکتاتوری حاکم بر کشور، و از سوی دیگر، با استناد به تحلیل‌های ویلهلم رایش در روان‌شناسی توده‌ای فاشیسم، مفهوم طاعون عاطفی را همچون کلیدی برای گشودن ابعاد بغرنج و پنهان‌مانده‌ی پدیده‌ی فوتبال در جهان معاصر به کار می‌گیرد.