به یاری عباس لسانی بشتابیم - محبوب تیشه


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ بهمن ۱٣۹۷ -  ۹ فوريه ۲۰۱۹


رژیم اسلامی ولایت مطلقه ی فقیه، حاکمیت مرگ است؛ حاکمیت قصابان است، حاکمیت لات ها و لمپن های قمه کش و نوچه های روحانیت سراپا مرتجع است، حاکمیت زندان های مخوف است و اعدام و شکنجه ی مخالفان و ناراضیان. از آن جا که این رژیم از همان ابتدا، روزهای حکومتش را به شماره افتاده می دید، پس جز با زبان ترور و خشونت و مرگ با جامعه سخن نگفت.این رژیم هرگز واقعا با جامعه پیوندی نداشت و اینک هم که به وضعیت اضمحلال و فروپاشی افتاده است دیگر هیچ چیز نمی فهمد و به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی کند. قصاب هایی هستند که ساطور به دست شکمبه ی مردم ناراضی را می شکافند و ملت را به خاک و خون می کشند. این ها نمی فهمند که مرده اند نمی فهمند که مردم آن ها را نمی خواهند. در وحشت و استیصالی که بر آن ها چیره شده است به درگاه خدایشان زوزه می کشند و باز هم مرگ آرزو می کنند. همان طور که بارها گفته اند مرگ همه ی جهان و منطقه را می خواهند. تهدید کرده اند که اگر رفتنی باشیم اسراییل و عربستان و کشورهای حاشیه ی خلیج را هم با خود می بریم و البته ایران را به زمینی سوخته و بی حاصل تبدیل می کنیم و می رویم، کاری که هم الان در انجامش می کوشند و موفق هم هستند. جنون ویرانگری و آدمکشی یک لحظه رهایشان نمی کند. روش دیگری برای حکومت کردن نمی شناسند. عوامل این رژیم نظیر صادق خلخالی از همان فردای به اصطلاح انقلاب ۱٣۵۷ شروع به سرکوب و کشتار مخالفان خود در سراسر کشور نمودند و کشتار و زندان و اعدام دسته جمعی و بدون محاکمه را در هر کجا که کمترین صدای مخالفت با حاکمیت ولایت فقیه شنیده می شد رواج دادند و از کشته پشته ساختند.
نخستین تضادها و درگیری های جدی با موجودیت رژیم ولایت فقیه درمناطقی مشاهده شد که کردها، ترکمن ها، تورک ها، عرب-ها و بلوچ ها در آن ها می زیستند. لشکرکشی به کردستان و اعدام فعالان سیاسی کرد، کشتار نمایندگان خلق عرب و دستگیری و اعدام رهبران جنبش خلق ترکمن و کشتار رهبران بلوچ همه از این جمله است. به جز کشتار و اعدام هواداران و اعضای رژیم پهلوی که در ایران مانده بودند و به جز مصادره ی خودسرانه و بی حساب و کتاب اموال هر آن کسی که به نظرشان «وابسته» به رژیم پهلوی بود، از سال ۱٣۵۹ نیز فرایند سیستماتیک سرکوب و اعدام اعضا و هواداران احزاب و سازمان های سیاسی نوپای چپ و از جمله سازمان مجاهدین خلق را هم آغاز کردند که نقطه ی اوج آن به جز قتل عام سال های ۱٣۶۰-۶۲ در سال ۱٣۶۷ است. در این راستا حتی به اعضای کاست روحانیت هم رحم نکردند و بسیاری از آنان را نیز به قتل رساندند یا به زندان و حصر خانگی افکندند. از آن جمله است آیت الله کاظم شریعت مداری در آذربایجان که به علت مخالفت با اصل ولایت مطلقه ی فقیه از نخستین کسانی بود که به سلب مقام مرجعیت و اجتهاد و حصر خانگی محکوم شد و ورقه ای به دست او داده شد تا در مقابل دوربین تلویزیون نشسته و آن را بخواند و اظهار استغفار کند. او برای پیشگیری از جنگ داخلی در ایران و بمباران آذربایجان به دست فرماندهان سپاه و ارتش وابسته به ولایت فقیه حاضر شد از حقوق خود چشم بپوشد و آن چه را که خمینی می خواست در مقابل دوربین تلویزیون دولتی بر زبان آورد ولی آذربایجان درگیر جنگ داخلی و کشتار دولتی نشود. از آن هنگام رهبران احزاب سیاسی مختلف و فعالان سیاسی و مدنی را به همین ترتیب با فشارها و شکنجه های جسمی و روحی به پای میز اعترافات ساختگی و دروغین کشانده اند. آخرین و جددیترین نمونه ی آن اعتراف گیری از سپیده قلیان و اسماعیل بخشی بود. به جز این، رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز پای گیری خود به ایجاد آشوب در صحنه ی بین المللی و منطقه ای پرداخت تا دوام حاکمیت ننگین خود را ممکن سازد و به این وسیله با نیروهای اسلامی ارتجاعی هم پیمان شد و فضای ناامنی را به خصوص در منطقه ی خاورمیانه ایجاد کرد. اسراییل، آرژانتین، تایلند، هند، بحرین، کنیا، انگلیس، آلمان، هلند، دانمارک و احتمالا کشورهای دیگری در سراسر جهان رژیم اسلامی ایران را به عملیات بمب گذاری و ترور در خاک کشورهای متبوع شان متهم کرده اند. ترور میکونوس، ، شاپور بختیار، فریدون فرخزاد، عبدالرحمان برومند و کاظم رجوی و دیگران از جمله ترور مخالفین حکومت در خارج از کشور است. دولت هلند اعلام کرده است که رژیم ایران در سال ۲۰۱۵ علی معتمد و در نوامبر ۲۰۱۷ هم احمد مولا اوناهض را در خاک این کشوربه قتل رسانده است. در همین سال گذشته یعنی سال ۲۰۱٨ نیز رژیم تلاش مذبوحانه-ای انجام داد به قصد ترور یکی از فعالین عرب مخالف جمهوری اسلامی در خاک دانمارک.قتل های زنجیره ای در داخل کشور هم بیش از ۸۰قربانی از نویسندگان، مترجمان، شاعران، کنش گران سیاسی و شهروندان عادی گرفت که همگی با روش‌های گوناگونی مانند تصادف های اتفاقی خودرو، ضربات چاقو، تیراندازی در سرقت‌های مسلحانه و تزریق پتاسیم به منظور شبیه‌سازی حمله ی قلبی به قتل رسیدند.
اما موضوع فقط به مخالفان ایرانی تبار جمهوری اسلامی محدود نمانده است. رژیم خون ریز اسلامی،ترور مخالفان خود را به فراسوی مرزهای ایران هم صادر کرده است. آخرین نمونه به قتل رساندن نویسنده ی عراقی است که با شلیک سیزده گلوله کشته شد. علاء مشذوب، ادیب و داستان‌نویس عراقی که رسانه‌های محلی از او با نام «ادیب جسور» و «تابو شکن» یاد می‌کردند، شامگاه شنبه ۱۳ بهمن ۱٣۹۷ توسط دو مهاجم مسلح ناشناس در نزیکی خانه‌اش در منطقه باب الخان واقع در مرکز شهر کربلا به ضرب ۱۳ گلوله جان سپرد. علاء مشذوب در برخی پست‌های فیس‌بوکی‌اش از ایران و خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، انتقاد کرده و از جمله نوشته بود که «خمینی در عراق بود، رفت کویت، بعد پاریس تا از راه کاست در ایران انقلاب کند، سپس هم به ایران برود و با کشوری که او را پناه داده و میزبانش بوده است بجنگد».
آتش کینه ای که در دل این رژیم زبانه می کشد نیازمند انتقام جویی است. منطقه را زیر نقاب امنیت ملی تکه تکه کرده اند و از هر کجا تکه غنیمتی را لاشخور وار به دندان می گیرند و هر چه فرومایه تر سهم خواهی می کنند. با این همه شکست تنها چیزی است که نصیب جمهوری اسلامی شده است. مردم ایران و به خصوص ملل تحت ستم در ایران این رژیم را نمی خواهند. زندگی تحت حاکمیت این جانیان هر روز تحمل ناپذیرتر از روز پیش می شود. همه چیز را عامدانه ویران کرده اند. حالا که قرار است بروند می گویند اندر پس من چه دریا چه سراب. این است که از یک طرف تمام تلاش خود را می کنند تا سرزمین برهوت خشک و بی آب و علفی را برای بازماندگان پشت سرشان به جا گذارند و از طرف دیگر فعالین سرشناس سیاسی را با شدت بیشتری زندان و شکنجه می کنند یا به شیوه های مرموزی می کشند تا جنبش های اجتماعی را به اصطلاح «بدون کله» و در نتیجه بدون امکان سازمان یابی و تشکل به حال خود رها کنند. این است که مثلا در مواجهه با اعتصابات هفت تپه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را دستگیر و به پای میز مصاحبه و اعتراف گیری کشاندند و در مواجهه با نارضایتی و خیزش عرب ها زندان ها را از فعالین سیاسی آن ها انباشتند و در مواجهه با نارضایتی عمیق در بلوچستان تمام مردان برخی روستاهای بلوچستان را کشتند و در مواجهه با جنبش محیط زیستی اقدام به دستگیری فعالان آن و کشتن برخی و مفسد فی الارض خواندن برخی دیگر کردند. در مواجهه با جنبش ملی –مدنی آذربایجان هم اقدام به تطمیع و تهدید و سرانجام دستگیری و شکنجه ی چهره های سرشناس آن از جمله عباس لسانی نمودند تا در مردم ما ترس و ارعاب ایجاد کنند. مقامات امنیتی رژیم عباس لسانی را در تاریخ   ۲۵ دی ماه ۱٣۹۷ ربودند وخبرها حاکی از ان است که او مورد شکنجه وازار و اذیت روحی و جسمی قرار دارد. به عباس لسانی اتهام براندازی و تبلیغ علیه رژیم اسلامی وارد کرده اند و به همسر او خانم رقیه علیزاده که تقاضای ملاقات با وی را دارد با گستاخی تمام گفته اند که جنازه اش را به زودی به او تحویل خواهند داد. به نظر می رسد که رژیم قصد ندارد عباس لسانی را زنده به بیرون بفرستد و این باید زنگ خطری باشد در گوش همه ی فعالین مدنی و سیاسی اذربایجان و ایران. برای استمرار یک جنبش ملی-سیاسی نیرومند در آذربایجان که بتواند برای فدرالیسم و خودگردانی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی آذربایجان مبارزه کند، بدون تردید نیازمند وجود عباس لسانی هستیم و بدون او نخواهیم توانست این مبارزه را به سرانجام برسانیم. وظیفه ی همه ی ما کسانی که آرزوی خودمختاری و رهایی از یوغ رژیم ولایت فقیه را داریم کوشش برای نجات جان عباس لسانی است. باید در این راستا خبررسانی کنیم و در صحنه ی داخلی و خارجی حمایت افکار عمومی را برای حمایت از او سازمان دهیم و برای جلب توجه رسانه های مهم بین المللی تلاش کنیم. باید برای نجات جان عباس لسانی بجنگیم. خیابان ها را با عکس های او پر کنیم و برای آزادی او تظاهرات مسالمت آمیز برپا کنیم. هیچ ملتی بدون مبارزه روی آزادی ندیده است. ملت آذربایجان هم از این قاعده مستثنی نیست.ما ملتی هستیم که به درازای تاریخ برای حقوق حقه ی خود جنگیده ایم این بار هم چنان می کنیم. نباید اجازه بدهیم که رژیم منحوس اسلامی، عباس لسانی را بیش از این مورد شکنجه و آزار و اذیت جسمی- روحی قرار بدهد.عباس لسانی آن عنصری از هویت و مبارزات سیاسی-مدنی ملت اذربایجان است که می تواند ما را یکپارچه کند. فراخوان های او برای گرد هم آیی در قلعه ی بابک و سخنرانی پرشور و آتشین او بر سر مزارحسن دمیرچی و نفس وجود او نشانه ی حیات و بالیدن یک جنبش اجتماعی خودآگاه و نیرومند در آذربایجان است. اجازه ندهیم که حاکمیت اسلامی، عباس لسانی را از جنبش ملی آذربایجان بگیرد. برای عمل سیاسی، برای مبارزه با سرکوب حقوق ملی تورک ها، باید خودمان به میدان عمل و مبارزه وارد شویم و به رژیم اسلامی نشان بدهیم که هر یک از ما یک عباس لسانی است. یار و یاور او در میدان مبارزه باشیم. خطر را جدی بگیریم، تهدید رژیم خون ریز اسلامی را جدی بگیریم و امروز به یاری عباس لسانی بشتابیم که شاید فردا دیر شده باشد. دوستان، همرزمان، اگر رژیم موفق شود عباس لسانی را در زندان درهم بشکند یا او را در زندان به قتل برساند در آن صورت چگونه می توانیم به چشمان خانم رقیه علیزاده وفرزندان اونگاه کنیم و از خجالت آب نشویم؟تا دیر نشده به یاری عباس لسانی بشتابیم.