فیلم‌های منتخب سال ۲۰۱۹
تهیه و تنظیم از هانری نهرینی


• در این ماه فیلم های منتخب جوایز اسکار به مردم معرفی خواهند شد که قاعدتا و بر پایه تجربیات گذشته بیشترآنان از همان گروه منتخبین گلدن گلوب خواهند بود. بهترین های سال در همین ایام به روی پرده رفته است و اکثر این فیلمها که ما تعداد محدودی از آنها را انتخاب و مورد بحث قرار خواهیم داد، هم اکنون در سینما ها در حال نمایش عمومی هستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۶ بهمن ۱٣۹۷ -  ۱۵ فوريه ۲۰۱۹



 
هرساله با نزدیکی به سال نو میلادی سینماهای آمریکا و جهان شاهد اکران بهترین‌ آثار سینمائی سال در زمانی فشرده و کوتاه خواهند بود و آن بیشتر بخاطر نزدیکی به مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب و سپس اسکار می‌باشد. امسال هم مانند هرسال، بهترین های سال در همین ایام به روی پرده رفته است و اکثر این فیلمها که ما تعداد محدودی از آنها را انتخاب و مورد بحث قرار خواهیم داد، هم اکنون در سینما ها در حال نمایش عمومی هستند و هنوز شانس دیدن آنها بر پرده بزرگ و با کیفیت مناسب موجود است. اهدای جوایز گلدن گلوب در ماه گذشته در یکشنبه 6 ژانویه برگزار شد و جوایز متعددی به بهترین سریال های تلویزیونی و فیلمهای سینمائی موزیکال، کمدی، و درام اهدا گردید. در ضمن در این ماه منتخبین جوایز اسکار هم به مردم معرفی خواهند شد که قاعدتا و بر پایه تجربیات گذشته بیشترآنان از همان گروه منتخبین گلدن گلوب خواهند بود. ازمیان فیلمهای بسیاری که در سال گذشته بروی پرده رفته است ما پنج فیلم برتر البته به زعم خود را انتخاب و به تشریح آن در پائین خواهیم پرداخت.

رُم (Roma)



فیلم "رم" ساخته مشترک آمریکا و مکزیک توسط آلفونسو کوارون نوشته و کارگردانی شده است و تا بحال موفق به اخذ بسیاری جوایز بین المللی از فستیوال های فیلم شده است منجمله برنده شیر طلائی فستیوال و نیز و جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم خارجی در گلدن گلوب امسال و منتخب بهترین فیلم، فیلم خارجی و کارکردانی از مراسم بفتا در انگلستان شده است.
"کوآرون" که خود زاده و بزرگ شده مکزیک است یکی از موفق‌ترین و همه‌کاره‌ترین سینماگران امروز هالیوود و جهان است، آن هم با داشتن کارنامه ای موفق از فیلم‌هایی چون "جاذبه" (Gravity)، فیلم "فرزندان بشر" (Children of Men) و "هری پاتر و زندانی آزکابان" (Harry Potter and the Prisoner of Azkaban). سابقه و توانائی او در خلق آثاری کاملا متفاوت در سینما از کوارون یک گارگردان به‌غایت حرفه ای، شاید در سطح تیم برتون و کریستوفر نولان ساخته است. با این همه ساخت "روما" تجربه‌ای جدید برای او است. فیلم به نوعی یادآورنده‌ی آثار کلاسیک "نئورئالیسم" ایتالیایی است، علی‌الخصوص در استفاده از رنگ‌های سیاه و سفید، حماسه‌ای از هر روز زندگی است و به حدی جلاداده شده که هر کس از دیدن آن لذت می‌برد. شعری سینمائی است که گاه ترا به هشت و نیم فلینی می‌برد و گاه به دزد دچرخه دسیکا و لکوموتیوران پیترو جرمی. کوارون بغیر امسال تا بحال شش بار برای بهترین کارگردانی فیلمهای خرجی و اصلی کاندید اسکار بوده است

وقایع فیلم در سال 1970 و 71 و در شهری به نام «کولونیا روما» در حوالی نیومکزیکو که خود "کوآرون" در آنجا بزرگ شده بود روی می‌دهند. وقایع و روایت فیلم سفری به گذشته را خلق کرده اند که با تصویر برداری سیاه و سفید فیلم بسیار دلچسب و واقعی است و این "روما" را تبدیل به یک بدل کامل و تاثیرگذار از آن زمان و مردمش می‌کند، درست به گونه‌ای که کوآرون آن‌ها را به یاد دارد. فیلم با داستان «کلئو» خدمتکاردر روزهای سخت زندگی‌ش که حجم بسیاری از کار خانه و شست‌و‌شو را انجام می‌دهد شروع می‌شود. او در عین حال مسئول چهار بچه نیز هست، آن‌ها را می‌خواباند، بیدار می‌کند و همه‌ی کارهایشان را انجام می‌دهد. اگرچه مادر بچه‌ها ، "سوفیا" (مارینا د تاویرا) نیز در داستان دخیل است اما پدر دکتر آن‌ها را به ندرت می‌بینیم. هسته‌ی دراماتیک «روما» به واقع بحرانی موازی‌ای است که «کلئو» و «سوفیا» تجربه می‌کنند و اینکه چگونه این دو زن و خانواده‌هایشان در نهایت با مصائب آن دست و پنجه نرم می‌کنند. درابتدا شاهد به تعویق افتادن مکرربازگشت پدر خانواده از کنفرانسی در کانادا هستیم و"سوفیا" هر لحظه آشفته‌تر می‌شود. در همین اثنا و در زمانی مشابه، "کلئو" که توسط دوست نزدیکش با یک مرد نظامی آشنا شده است با عواقب غیرمنتظره ی‌ی از آن رابطه روبه‌رو می‌شود. اگرچه رابطه‌ی طبقاتی بین ارباب و کارگر همچنان باقی‌مانده است اما آن‌ها متوجه می‌شوند که برای ادامه‌ی زندگی و همچنین اجتناب از تراژدی باید بکمک هم آیند و نظم را دوباره به خانواده بازگردانند.
یکی از توانایی‌های "روما" این است که وقایع سیاسی جامعه و حتی ضایعات طبیعی مانند زلزله و طوفان و اثر آنها بر زندگی مردم را با یک داستان شخصی درهم می‌آمیزد که در نتیجه‌ی آن یک بازسازی تصویری بی‌نظیری از از رخدادهای ناگوار و و تا اندازه ای شوم در تاریخ مکزیک ساخته شده است، و اوج این نمایش بازگوئی تاریخی کشتار دانشجویان مکزیک توسط نیرو های دولتی معروف به Corpus Christi در سال1971 می‌باشد
در مقایسه با فیلم های امروزی هالیوود که از سرعت و حرکت شگفت آوری برخوردار است، "روما" روالی آرام و متین دارد و واقعا همچون شعری دلپذیر که با نرمی و لطافت به جان می‌نشیند از سخت ترین لحظات زندگی گروهی، در قسمتی از دنیا سخن می‌راند. بی اغراق از نظر بساری از منقدین بین المللی بهترین فیلم سال گذشته در دنیا بوده و مقامش بسیار بالا تر از انتخاب آن فقط به عنوان بهترین فیلم خارجی است بلکه میتواند بر بلندای اسکار بهترین کارگردانی و فیلم اصلی قرار بگیرد.
این فیلم توسط شرکت نت فلیکس تهیه شده و آنان که دسترسی به سرویس نت فلیکس دارند می‌توانند آنرا از طریق استرمینگ مشاهده کنند.

کتاب سبز (Green Book)



"کتاب سبز" فیلمی است کمدی-درام که وقایع آن در دهه شصت در عمق مناطق جنوبی آمریکا می‌گذرد و با نگاهی طنزآمیز به مسائل عمده تبیعض نژادی، همجنسگرائی از یکطرف وعشق وتعهد و مسئولیت از طرف دیگر می‌پردازد.                                                                                                کتاب سبز در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو در سپتامبر گذشته برنده جایزه انتخاب مردم (People Choice) شد. "کتاب سبز" در ضمن بصورت نمایشنامه در برادوی بروی صحنه تئاتر رفته است. این فیلم را منتقدان سینما بسیار مثبت ارزیابی کرده اند، و یکی از ده فیلم برتر سال شناخته شده است. ویگو مورتسن برای بازی در این فیلم کاندید بهترین بازیگر مرد برای فیلمهای کمدی از گلدن گلوب شده بود. این فیلم توسط پیتر فارلی آمریکائی کارگردانی شده است. پیتر جان فارلی فیلمنامه نویس، تهیه کننده و رمان نویس است و به اتفاق برادرش برادری فارلی کمدی های متعدی مانند " احمق و احمق تر" (Dumb & Dumber) – Shalow Hall و م"من و خودم و آیرین" (me, myself & Irene)   را ساخته اند و فیلمهای "چیزی در باره مری" (Something About Merry) و کودک خردسال (Little Child) و "کتاب سبز" را به تنهائی کارگردانی و تولید کرده است. . البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که پیترفارلی سابقه ساختن بنجل های سینمایی فراوانی را در کارنامه هنری اش دارد و خلق " کتاب سبز" از کارگردانی که آخرین ساخته سینمایی اش « احمق و احمق تر 2 » بوده، یک غافلگیری تمام عیار محسوب می شود.

"کتاب سبز" داستانی است واقعی از سفری با ماشین از نیویورک به قلب جنوب و بازگشت به نیویورک در شب کریسمس. راهیان این سفر را نوازنده چیره دست پیانو دکتر دان شیرلی (با بازی مهرسله علی) که یک سیاه پوست است و راننده و محافظ شخصی سفید پوست و ایتالیائی الاصل او تونی واللونگا (با بازی ویگو مورتسن) تشکیل می‌دهند
کتاب سبز کتاب راهنمای مسافران سیاه پوست شامل اطلاعات و معرفی تمامی هتل ها، رستوران ها و مکانهائی مجاز برای ورود سیاهان در سراسرآمریکا بوده است و دراین فیلم، این کتاب راهنمای راننده دکتر شیرلی است برای یافتن محل های مناسب برای اقامت این نوازنده چیره دست پیانو در سفر به جنوب آمریکا برای اجرای تور موسیقی خود. موزیسین سیاهپوست می داند که قرار نیست در تمام نقاط این کشور امنیت شامل حال او شود و از این جهت تصمیم می گیرد راننده ای سفید پوست استخدام کند و در این راه به تونی ( ویگو مورتنسن ) می رسد که محافظ در یک باشگاه شبانه است و علاقه فراوانی هم به استفاده از خشونت دارد. تونی می پذیرد که شیرلی را در این سفر همراهی کند اما اختلاف نظر این دو ماجراهای مختلفی را در طول سفر رقم می زند.

" کتاب سبز " از آن دسته آثار سینمای جاده ای محسوب می شود که قرار است تضاد دو شخصیت اصلی داستان منجر به تحول آنان شود. دکتر شیرلی شخصیتی خودخواه و به شدت مبادی آداب است که نمی تواند رفتارهای سطح پائین را تحمل کند و در نقطه مقابل تونی قرار دارد که کاملاً دیدگاهی متفاوت نسبت به شیرلی دارد. او تحمل زیادی ندارد و اغلب مشکلاتش را با مشت و دعوا حل و فصل می کند. تونی همچنین خیلی توانایی در ادبیات و نوشتار ندارد و به همین جهت هنگامی که برای خانواده اش نامه می نویسد معمولاً نمی تواند آنچه را که حس می کند به‌خوبی انتقال دهد. تضادهای میان تونی و شیرلی تنها به رنگ پوست شان خلاصه نمی شود، بلکه آنها در رویکردهای اجتماعی و باورهای شخصی نیز در نقطه مقابل یکدیگر قرار می گیرند. و تمامی این رویدادها در فیلم با چاشنی طنزی زیبا و دلچسب همراه شده که فیلم را بسیار دیدنی و زیبا عرضه می‌کند.
" کتاب سبز" پیامی واضح دارد. فیلم ارزش های انسانی را برجسته می کند و می خواهد که تضادها را بپذیریم و آن را به فرصتی برای عشق ورزیدن و دوستی تبدیل کنیم. ارائه این مفاهیم در فیلم نیز به بهترین شکل ممکن انجام می شود و در نهایت به یک خودشناسی بزرگ منجر می گردد.

فیلم با هوشمندی توانسته در میان اختلافات تونی و شیرلی، گریزی هم به جامعه وقت آمریکا بزند. جامعه ای که در آن مقطع یک جدال بی پایان با جامعه سیاه پوستان را آغاز کرده بود و این نژاد پرستی و جدال، در " کتاب سبز " به خوبی به تصویر کشیده شده است. نژادپرستی که در لایه های زیرین جامعه آمریکا هنوز زنده و حضور دارد و حتی با گذشت زمان و تصویب بسیاری از قوانین حقوق مساوی اجتماعی، امروزه نیز با روی کارآمدن شخصیتی مانند ترامپ در بالاترین مقام سیاسی کشور و پشتیبانی آشکارش، بصورتی عریان و لجام گسیخته خود را در سطوح مختلف جامعه امریکا نشان می‌دهد.
فیلم "کتاب سبز" با فیلمنامه ای محکم و پرداخت شده، به خوبی توانسته انتقادات خودش را از جامعه و باورهای اشتباه آن مطرح نماید و در عین حال دو شخصیت اصلی داستانش را به کمال برساند. دو شخصیتی که ابداً درک مناسبی از یکدیگر ندارند اما رفته رفته متوجه می شوند که حضور هر کدامشان یک موهبت برای دیگری محسوب می شود. تونی در این سفر از شیرلی می آموزد و تجربه های جدیدی به دست می آورد و شیرلی نیز خیلی زود متوجه می شود که نمی تواند همیشه پشت ظاهر پر زرق و برق و مبادی آدابش پنهان شود و گاهی نیاز است که ازآن قاب خارج شود و تن به مواردی دهد که برای او رد شدن از آن ، خط قرمزاو محسوب می شود.
هالیوود که همواره نگاهی لیبرال به مسائل روز دارد، اینبار با دست‌چین کردن فیلمهائی در حمایت از حق وحقوق اقلیت ها و فیلم و فیلمسازان غیر آمریکائی (مانند روما از مکزیک) آشکارا به مخالفت با سیاست های موجود دولت آمریکا به رهبری ترامپ می‌رود و باید در انتظار اهدای جوایز اسکار به این قبیل فیلمها و هنرپیشگان سپاه و غیر آمریکائی بود در اسکار امسال بود و "کتاب سبز که برنده جایزه بهترین فیلم سال در گلدن کلوب امسال شده است شانس بالائی برای کسب اسکار بهترین فیم سال را هم خواهد داشت..

معاون (Vice)



" معاون " (Vice) به کارگردانی آدام مک کی، روایتگر داستان مردی عجیب و مرموز درتاریخ سیاسی معاصر آمریکاست . روایتی است از بخشهائی از زندکی "دیک چینی" معاون پرزیدنت جرج دبلیو بوش از دوران جوانی تا به اوج قدرت رسیدنش در مقام معاون ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا. دوران سیاسی که منجر به تحولی عظیم در نظام سیاسی جهان شد و هرج و مرجی عجیب را شکل داد که دامنه آن تا به امروز نیز گریبانگیر کشورهای خاورمیانه و دنیا را گرفته و رنگ صلح را در کل دنیا از بین برده است.
ادام مک کی که خود زاده انگلستان است به‌غیر از کارکردانی، نویسنده فیلمنامه، تهیه کننده و هنرپیشه پرکاری در هالیوود است.او کارگردانی است که در سال 2015 فیلم زیبای " رکود بزرگ " را به سینما عرضه کرد. فیلمی به شدت پیچیده درباره سهام و املاک و معادلات آن در رکود اقتصادی آمریکا که فهم و درک روابط پیچیده اقتصادی آن برای ببینده عادی سینما کمی نه، بلکه بسیار دشوار بود و فقط کسانی که در اقتصاد و بازار بورس دستی داشته اند ریزه کاری ها و رویدادهای فیلم برایشان براحتی قابل درک و فهم بود. کارنامه ادام مکی به غیر از "The Big Short" شامل کمدی هائی نظیر Anchorman 1 & 2, و Step Brothers ،Talladega Nights ، و The Other Guys می‌شود که در اکثرا با همکاری و بازی کمدین معروف آمرکائی ویل فارل همراه است. این فیلمها کمدی هائی معمولی و گاهی بنجل بودند ولی "رکود بزرگ" مکی را از رکودی بزرگ در کارش میرهاند و او را وارد فاز جدیدی از تولید سینمائی می‌کند. درهمین راستا، "معاون " هم رویدادی متفاوت با ساخته های پیشین مک کی است. در "معاون" با روایتی ساده تر مواجه هستیم که مانند اکثر آثار بیوگرافی قصد دارد روند تبدیل شدن یک شخصیت به فردی برجسته را به تصویر بکشد و انتظار این است که اطلاعات و جزئیاتی بیشتر از انچه ببینده از این شخصیت تاریخی می‌داند با فیلم در اختیارش قرار‌گیرد تا به درک بهتری درباره سوژه دست یابد که متاسفانه شاهد آن نیستیم و فقط مطالبی و اطلاعاتی که بارها توسط جراید و وسائل ارتباط جمعی به مردم داده شده در این فیلم نیز تکرار و نمایش داده می‌شود.

طبق روال داستانی فیلم دیک چینی خیلی زود فعالیت سیاسی خود را در کاخ سفید و به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور نیکسون از طریق نزدیکی با رامزفیلد آغاز کرد و از همان زمان تاکید داشت که می‌بایست پاکسازی هایی در دولت صورت گیرد و اختیارات برخی سازمان ها محدود شود. اما عمده شهرت چینی به چند دهه بعد و دوران ریاست جمهوری جورج بوش پسر باز می گردد. جایی که او مقام معاونت ریاست جمهوری را بدست آورد و به حدی قدرت کسب کرد که گفته می شود گاهی بجای جورج بوش تصمیم می گرفت و کارها را پیش می برد.                                                                     چینی که شخصیت مرموز و درونگرایی داشت، در دوران معاونتش تمام تلاش خود را برای فعالیت مخفیانه بکار گرفت و با بسیاری از سازمان های بازرسی در ایالات متحده مقابله کرد. چرا که ابداً اعتقادی به انتشار اسناد و شفاف سازی نداشت و حتی پیشنهاد کرده بود تا اداره نظارت امنیتی اطلاعات نیز منحل شود!. ملاقات های متعدد او با شخصیت های برجسته سیاسی نیز همواره بی آنکه جزئیاتی از دل آن منتشر شود به پایان می رسید که همین ملاقات ها در نهایت منجر بر جنگ افروزی ایالات متحده در عراق و افغانستان شد. چینی معتقد بود که عراق دارای سلاح کشتار جمعی است و با وجود تاکید رئیس وقت سازمان انرژی اتمی بر اشتباه بودن چنین فرضیه ای، چینی متقاعد نشد و آمریکا را به سوی دو جنگ عراق و افغانستان هدایت کرد.

چینی همچنین با تایید بر اعمال شکنجه های سخت در زندان ها و مخصوصاً ابوغریب شناخته می شود. او اعتقاد داشت که بکارگیری چنین شکنجه هایی منجر به حساب بردن جهان از آمریکا می شود و امنیت آمریکا را تضمین خواهد کرد. او در دوران فعالیتش تاکید بر حمله نظامی به ایران را نیز داشت که با توجه به تجربه های جنگ در عراق و افغانستان، کاخ سفید دیگر نتوانست افکار عمومی را راضی به انجام چنین حمله ای نماید ودیک چینی با کارنامه ای سراسر جنگ و خشونت و افتضاحات سیاسی، به کار خود در دولت بوش پایان داد.
در "معاون" ما بندرت شاهد گفتگوهای دیک چینی حول نظریات جمهوری خواهانه او هستیم وفیلم فقط تلاش او برای کسب قدرت و اعمال آنرا محور خود قرار داده که در این حوزه نیز موفق است. اما آنچه "معاون" را زیبا و قابل دیدن می‌کند چاشنی طنزفیلم است که آدام مک کی با تجربه فیلمهای کمدی گذشته خود، به‌خوبی از پس آن برمی‌اید. در لابلای داستان فیلم و زندگی سیاسی چینی شاهد شات هائی کوتاه از ماهیگیری و انداختن قلاب و طعمه در رودخانه توسط دیک چینی هستیم که این صحنه ها در ارتباط با وقایع، بسیار گویا و رسا و طنز آمیز است. و نهایتا راوی فیلم که تا اواخر فیلم معلوم نیست چه شخصیتی است، با ظنزی زیبا در اواخر فیلم بعنوان اهدا کننده قلب برای عمل پیوند قلب دیک چینی معرفی می‌شود.

"معاون" در شش رشته کاندید گلدن گلوب شد که فقط "کرسشین بیل" برای بازی در نقش دیک چینی جایزه بهترین بازیگر مرد را نصیب خود کرد. کریستین چارلز فیلیپ بیل که زاده انگلستان است و در حالت معمولی با لهجه بسار قوی انگلیسی صحبت می‌کند اولین بار در سن 13 سالگی با درخشش در فیلم "امپراطوری خورشید" از استیون اسپیلبرگ توجه همه را به خود جلب کرد و از آن زمان تا به امروز بارها برای اجرای نقش های متفاوت کاندید جوایز بین‌المللی شده که حاصل آن یک اسکار و گلدن گلوب برای بازی در فیلم "جنگنده" بوده است. او در نقشهائی مانند "بت من" "آمریکائی روانی"، برادر لمپن و معتاد یک بوکسور در "جنگنده" و متخصص بورس و اقتصاد در "رکود بزرگ" ظاهر شده و ایفای نقش دیک چینی شاید نقطه اوج بازیگری او باشد که شانس اورا برای دریافت اسکار دومش بسیار بالا برده است. به غیر از بازی زیبای کرسشین بیل، نقش آفرینی "ایمی آدامز" در نقش همسر چینی تا اندازه ای خوب است که او را کاندید نقش دوم زن در گلدن گلوب کرد. بازی و شک و شمایل استیون کارل در نقش رامزفیلد بسیار ناقص و ناهمگون است و متاسفانه تا اندازه ای هم به فیلم لطمه می‌زند. بازی "سم راکول" در نقش جرج بوش پسرهر چند بسیار کوتاه و مختصر است ولی بسیار زیبا و دلچسب عرضه می‌شود.

محبوبه (The Favourite)



The Favouriteکه معادل آن در فارسی را میتوان "محبوبه"، "ندیمه" و یا "سوگلی" ترجمه کرد فیلمی است تولید مشترک ایرلند، انگلستان و ایالات متحده که ساخته یورگوس لانتیموس یونانی (Yorgos Lanthimos) است. ساخته های قبلی لانتیموس نظیر "خرچنگ" (Lobster) و "کشتن گوزن مقدس " (The Killing of a Sacred Deer ) از جمله آثار موفق سینما طی سالهای اخیر بوده و او را در رده کارگردان های مطرح سینما در جهان قرار داده است. هردو فیلم قبلی او از فستیوالهای معتبر اروپا مانند کن و ونیز جوایز متعددی نظیر بهترین فیلمنامه کن در2017 برای "کشتن گوزن مقلد" و جایزه مخصوص هیات داوران کن در 2016 برای "خرچنگ" را دریافت داشته است و"محبوبه" ساخته جدید او نیز توانسته در 2018 جایزه هیات داوران ونیز و همچنین بهترین کارگردان و هنرپیشه زن را در BEFTA (معادل اسکار در انگستان) را بخود اختصاص دهد.                                              لانتیموس در " محبوبه " چندان بر ویژگی های سبک فیلمسازی خود که از نحوه قاب بندی گرفته تا تدوین فیلم، پایبند نبوده و سعی کرده اثری از سینمای قصه گو وعامیانه تر را روانه سینما نماید تا بتواند توجه طیف گسترده تری از مخاطبان را به خود جلب نماید. "محبوبه" به ظاهر روایتگر یک داستان تاریخی بوده است ولی خود کارگردان و منقدین معتقدند که این روایت چندان صحت تاریخی نداشته و صرفا باید بعنوان یک قصه با آن برخورد شود.
قصه فیلم مربوط به ملکه آن استوارت، در قرن هجدهم میلادی است که بر تخت سلطنت انگلستان می‌نشیند. به روایت تاریخ، دوران سلطنت ملکه آن‌استوارت همواره با مشکلات فراوانی از جمله اختلافات مالی و سیاسی با اشراف زادگان و اهالی دربار همراه بود. مشکلات سلطنت ملکه "آن" به حدی بالا بود که او ناتوان از مدیریت شان بود و گفته می شود که وی اغلب، پیوسته گریه می کرد و در افسردگی کامل به سر می برد. ملکه در طول زندگی اش 17 بار باردار شد اما هرگز نتوانست فرزند زنده ای داشته باشد و به همین جهت دچار بیماری های روحی و روانی شدیدی نیز بود. پس از درگذشت او در سال 1714 ، دوران سلطنت خاندان استوارت پایان می‌یا‌بد و پس از آن دوره زمامداری جرج یکم که از تبار"هانوفر" ها بودند فرا می‌رسد". (نقل از ویکیدیپیا).                                                                            داستان فیلم "محبوبه براساس این حقایق تاریخی از روحیه و حالات ملکه "آن استوارت" خلق و بازسازی شده است که حاصلش تولید فیلمی بسیاز زیبا با هنرنمائی های ارزنده ای در بازیگری و فضا سازی و موسیقی است. داستان فیلم درباره ملکه آن ( با بازی اولیویا کولمن ) می باشد که ایام را در تنهائی با بیماری اش را در کاخ می گذراند. نزدیک ترین فرد مورد اعتماد او سارا ( ریچل ویتز) همسر نخست وزیر وقت است که سعی می کند ملکه را همراهی کند و فردی وفادار باشد، او در عین عشق ورزیدن به ملکه در پی به دست گرفتن امور و قدرت بیشتر هم هست. در این شرایط، ناگهان زنی از فامیل سارا به نام ابیگل ( با بازی اما استون ) از راه می رسد و با کمک سارا ابتدا بعنوان خدمتکار در کاخ مشغول می‌شود و آهسته آهسته با زیرکی و دریایت زیاد، خود را تا مقام ندیمه مخصوص ملکه می‌رساند و نهایتا جای سارا غصب و او را از میدان بدرمی‌کند.                                                                                              لانتیموس در جدیدترین اثرش با ظرافت تمام داستان سه زنی را به تصویر می‌کشد که یکی از آنها بیمار است و نمی داند که در اطرافش چه می گذرد و دیگر درباره رقابت و نزاع میان دو فرد برای جلب توجه ملکه و نفوذ در دربارو کسب قدرت است. لانتیموس برای بیان این درام سینمائی اش لحن طنز را ترجیح داده که گاهی به جنون نیز می رسد. طنزی که البته در حاشیه است و در کلام و نگاه ها به ثمر می نشیند و از قدرت اجرایی بالایی برخوردار است.
   
فیلمبرداری، نورپردازی و حرکت دوربینها از صورت ها و دیالوگها بهمراه موسیقی به موقع فیلم، همگی دست در دست هم اثری زیبا را خلق کرده است. اما آنچه که "محبوبه" را به اثری برجسته مبدل می نماید، حضور پر قدرت سه بازیگر زن آن است که در راس آنها، اولیویا کولمن قرار دارد. بازیگری که در نقش پر تنش ملکه " آن" با فراز و نشیب های رفتاری که از عدم تعادل روحی او سرچشمه می گیرد، قدرت بازیگری خود را به تصویر می کشد و ثابت می کند که می تواند چهره ای مطرح و قابل اتکا در دنیای سینما باشد. هنرنمایی این بازیگر به احتمال فراوان در فصل جوایز مورد توجه قرار خواهد گرفت و بی شک اولویا کولمن که جایزه بهترین بازیگر زن را برای همین فیلم از گلدن گلوب و بفتا دریافت کرده است شانس اول دریافت اسکار امسال هم خواهد بود. در کنار کولمن، ریچل ویتز و اما استون نیز در یک رقابت جذاب، صحنه را به سیطره خود در می آورند. نقش آفرینی این دو قطعاً یکی از متفاوت ترین تجربه های بازیگری آنها تا به امروز بوده است. ریچل ویتز که پیش از این در سال 2005 موفق به دریافت اسکار برای بازی در فیلم " باغبان وفادار" شده است اینبار نیز به احتمال زیاد دوباره کاندید اسکار برای نقش دوم زن در "محبوبه" خواهد شد.

حماسه کولی – Bohemian Rhapsody



نام "بوهیما راپسودی" (در زبان فارسی حماسه کولی) برگرفته از آهنگی معروف از گروه "کوئین" به خوانندگی "فردی مرکوری" است که بر این فیلم نهاده شده و فیلم به گوشه هائی از زندگی این خواننده معرف بریتانیائی و گروه کوئین از پیدایش تا مرگ فردی مرکوری می‌پردازد.
بوهیمان راپسودی" محصول مشترک انگلستان و آمریکاست و توسط کارگردان آمریکائی "برایان سینگر" کارگردانی شده است و نقش فردی مرکوری را هنرپیشه جوان انگلیسی "رامی مالیک" بخوبی و در کمال قدرت ایفا می‌کند که بی شک دراسکار امسال رقیب "کریسشن بیل" برای بازی در "معاون خواهد بود. "رامی مالیک" نیز مانند رقیبس کربسشن بیل موفق به دریافت جایزه بهترین بازی گرمرد در گروه فیلمهای موزیکال از گلدن گلوب برای بازی در نقش "فردی مرکوری" شده است.
کارنامه فیلمسازی برایان سینگررا فیلم های X-Men(مردان ایکس)،   Superman Returns (بازگشت سوپرمن) و X-Men: Apocalypse(مردان ایکس: آپوکالیپس) رقم می‌زنند.

"بوهیمان راسپودی" یک اثر سینمایی از ژانربیوگرافی محسوب می‌شود که حول محور گروه محبوب کوئین می‌چرخد. اثری که قرار است از خود گروه، موسیقی آنها و فردی مرکوری خواننده اصلی و خارق‌العاده این گروه تجلیل کند. فردی مرکوری در طی زمان فعالیت خود که حدودا بیست سال می‌شود، تمامی کلیشه‌ها رایج در دنیای موسیقی را از بین برد و موارد قراردادی و ثابت را کنار زد تا بتواند تبدیل به یکی از محبوب‌ترین هنرمندان دوران شود. این فیلم از طریق آهنگ‌های نمادین و به‌یادماندنی و همچنین پیام انقلابی آنها، پیچ و خم‌های غیرقابل کنترل سبک زندگی "فردی مرکوری" که از درون، در حال اضمحلال و از بین رفتن است را به‌نمایش می‌گذارد. فیلم صعود گروه کوئین به رهبری فردی مرکوری و جدائی آنان در دهه 80 و اتحاد درخشان دوباره‌ی آنها درکنسرتی در لندن با حضور بسیارانی از دنیای موسیقی برای جمع آوری کمک های مالی برای کودکان آفریقا با عنوان Live Aid را به زیبائی به نمایش در می‌آورد. فیلم با مرور به آثار"مرکوری" و اجرای بهترین های گروه کوئین صحنه های سیتمائی خوبی را با مونتاژی خوب و زیبا عرضه می‌کند که یادآور خاطرات بسیاری برای جوانان دهه 70 و 80 بوده است. از نقصان های فیلم شاید بتوان به فیلمنامه ی ضعیف و داستان زندگی خصوصی فردی مرکوری اشاره کرد که در این فیلم چیز جدید و نادانسته ای که ببینده علاقمند نداند در مورد "کوئین" و "فردی مرکوری" عرضه نمی‌شود و تقریبا همان ایرادی که به فیلم "معاون" گرفته شده است در مورد این فیلم هم صادق است. اوج زیبائی فیلم اجرا های موسیقی فیلم است که بسیار دلچسب و زیبا تهیه و میکس شده است.
بی شک شخصیت و استعداد فردی مرکوری درموفقیت و محبوبیت بسیار گروه کوئین منحصر بفرد بوده است. همکاری فردی مرکوری با این گروه در اواخر دهه 60 در انگستان شروع می‌شود و با مرگ فردی مرکوری" در 1991 خاتمه می‌یابد.   
فردی مرکوری با نام اصلی فرخ بولسارا در تانزانیای کنونی از پدر و مادری زردتشتی متولد شد. در نوجوانی و در دوران استقلال تانزانیا از استعمار انگلستان به همراه خانواده‌اش به بریتانیا مهاجرت کرد.
بسیاری بر این اعتقادند که خانواده فردی مرکوری از ایرانیان زردشتی قدیم بوده اند که از جنوب ایران به عربستان و سپس به تانزانیا مهاجرت کرده اند. ولی در فیلم بیشتر خانواده او به شمایل هندو نمایش داده می‌شود.
دندان‌های پیش فردی مرکوری بصورتی برجسته و به اسطلاح خرگوشی بود که فک فوقانی او را متورم می کرد. او معتقد بود که این ویژگی دندانها باعث شده است که شدت طنین صدایش افزایش یابد. رامی مالیک که نقش مرکوری را در فیلم بازی می کند نیز سعی کرده است که با گریم و دندان مصنوعی این حالت او را بازسازی کند که موفق هم از آب در آمده است.
مرکوری از جمله خوانندگانی بود که برای لحن تندی که در مصاحبه هایش داشت مشهور بود و خودش را «روسپی موزیکال» معرفی می کرد. "رامی مالیک" که برای ایفای نقش او بسیار در حالات و احوال او مطالعه کرده بود در باره او گفته است که: "چیزی ناپایدار و اضطراب آور در او وجود داشت. دل سوزیی در او می توان دید که الهام بخش حس تعلق جمعی، عشق و همراهی است اما همزمان حسی از فاصله با چیزها هم به شکلی در او حضور داشت."
                              
رویهم‌رفته می‌توان گفت که "بوهیمیان راسپودی" اثرخوبی است که سعی دارد خیلی معمولی و بدون جنجال برخلاف شخصیت قهرمانش زندگی یکی بزرگترین موزیسین های تاریخ موسیقی راک را عرضه کند. این فیلم در نهایت روی جاذبه و کشش و استعداد "فردی مرکوری" و همچنین جذابیت گروه کوئین و موسیقی‌های دوست‌داشتنی آنان برای پوشاندن نقاط ضعف فیلمنامه و روایت داستان تکیه کرده است. Bohemian Rhapsody که سبکی بیوگرافی در رابطه با راک اند رول دارد درموارد خیلی زیادی فوق‌العاده خوب عمل کرده است ودربقیه موارد تقریبا سطحی متوسط دارد. اما یک چیز درون این اثر کاملا بی‌نقص است؛ آن هم نشان دادن کاریزما و جذابیت فراوان و همچنین شگفت‌انگیز" فردی مرکوری" خواننده گروه کوئین است. رامی ملیک در نقش فردی مرکوری می‌تواند با یکی از بهترین آثار بیوگرافی و موزیکال یعنی جیمی فاکس در قالب ری چارلزدر فیلم "ری" رقابت کند و بی شک یکی از منتخبین اسکار امسال خواهد بود.                                                                                        لازم به ذکر است که فیلم Bohemian Rhapsody توانسته رتبه بیست و هفتم را در لیست مورد بحث‌ترین آثار سینمایی سال 2018 از آن خود کند. همچنین در پایان و به‌عنوان جمع‌بندی باید گفت که فیلم Bohemian Rhapsody نمره‌هایی کسب کرده که باعث می‌شوند بتوانیم آن را تجربه‌ای جالب و جذاب بدانیم. به‌علاوه به نظر می‌رسد که با فیلمی رو‌به‌رو هستیم که تماشاگران از تماشای آن لذت برده اند و امتیاز نسبتا بیشتری را در مقایسه با منتقدان به این اثر داده‌اند.

اعتراض کارگردانان و فیلم سازان به پخش تبلیغات تجاری هنگام اعطای جوایز

«آلفونسو کوارون»، «جورج کلونی» و «برد پیت» نیز به جمع چهره‌های مهم سینمای جهان پیوستند که با اعتراض به تصمیم اخیر آکادمی اسکار، خواهان بازنگری مسئولان آکادمی شدند.
آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار اخیرا اعلام کرده در مراسم اهدای جوایز نودویکمین دوره این رویداد سینمایی که ۲۵ فوریه (۶ اسفند) به صورت مستقیم از شبکه ای‌بی‌سی پخش می‌شود، اعطای جوایز چهار شاخه (فیلم‌برداری، چهره‌پردازی، تدوین و بهترین فیلم کوتاه) را زمانی انجام خواهد داد که تبلیغات بازرگانی از تلویزیون پخش می‌شود و تماشاگران تلویزیونی نمی‌توانند شاهد اعطای این جوایز و برندگان آن باشند. اعلام این خبر با واکنش گسترده اهالی سینما رو‌به‌رو شده است و روز گذشته «مارتین اسکورسیزی»، «کوئنتین تارانتینو»، «کریستوفر نولان»، «اسپایک لی»، «مایکل مان»، «الخاندرو گونزالز ایناریتو» و «گیرمو دل‌تورو» با انتشار نامه‌ای سرگشاده این تصمیم آکادمی اسکار را توهین قلمداد کردند و خواهان تجدیدنظر در این تصمیم شدند. همچنین گروهی از بازیگران، کارگردانان و تصویربرداران سینمای آمریکا نیز نام خود را به جمع امضا‌کنندگان این نامه اعتراضی به آکادمی اسکار و تهیه‌کنندگان آن اضافه کردند که از آن جمله می‌توان به «آلفونسو کوارون»، «رابرت دنیرو»، «الیزابت بنکس»، «پیتر دینکلج» و «کری واشینگتن» اشاره کرد.
در این نامه تصمیم آکادمی اسکار، توهین به کسانی معرفی شده است که عشق و عمر خود را وقف حرفه خود کرده‌ و از آکادمی اسکار خواسته‌اند هرچه زودتر تصمیم بر عدم پخش تلویزیونی اعطای جوایز چهار شاخه از جوایز اسکار را لغو کند. «جان بیلی»، رئیس آکادمی اسکار که خود یک فیلم‌بردار و زمانی رئیس انجمن فیلم‌برداران آمریکا بوده، تأکید کرده است که آکادمی اسکار دستاوردهای همه ۲۴ شاخه را در این رویداد سینمایی ارج می‌نهد، درعین‌حال به افزایش فشارها برای کاهش مدت‌زمان برگزاری مراسم اسکار اشاره کرده است (مراسم اسکار سال گذشته درمجموع سه‌ساعت و ۵۳ دقیقه به طول انجامید).
رئیس آکادمی همچنین توضیح داده که عدم پخش تلویزیونی اعطای جوایز چهار شاخه به صورت چرخشی خواهد بود و سال آینده چهار شاخه دیگر مشمول این تصمیم خواهند شد. حال باید منتظر ماند و دید با توجه به اعتراض گسترده اهالی سینما، آکادمی اسکار همچنان بر این تصمیم پافشاری می‌کند یا خیر.
مراسم اعطای جوایز نودویکمین دوره‌ اسکار روز ۲۵ فوریه (بامداد دوشنبه، ۶ اسفند) در لس‌آنجلس برگزار می‌شود.