مذاکره جهانخواران با آدمخواران ؟!
این است سرنوشتِ اشغالِ نظامی و رژیم چنج به سبک امریکا


آرش کمانگر


• این میتواند و باید پرنسیپ "صدای سوم" صدای واقعی چپ خاورمیانه باشد. صدایی که نه تنها با همه امپریالیستها از امریکا و روسیه و ... مرزبندی دارد بلکه با رژیمهای مرتجع و جنایتکار منطقه مثل ایران و عربستان و ترکیه و اسرائیل و اسلام سیاسی (اعم از شیعه و سنی) و نظام غارتگرانه سرمایه داری مرزبندی دارد و بی غل و غش از استقلال، آزادی، سکولاریسم، برابری، عدالت اجتماعی و دمکراسی واقعی حمایت میکند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ اسفند ۱٣۹۷ -  ۲۷ فوريه ۲۰۱۹


* قابل توجه اپوزیسیون راست ایران - در حاشیه دور جدید مذاکرات هیاتهای امریکا و طالبان در قطر

حدود هیجده سال است که امریکا به دنبال و به بهانه حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط بنیادگرایان اسلامی (عمدتا عربستانی) که نهادهای امنیتی ایالات متحده آنها را وابسته به القاعده معرفی کردند (یعنی شبکه ای که به وسیله سازمان سیا و کمک عربستان و پاکستان ... برای دخالت در جهاد اسلامی افغنستان ایجاد شده بود) مشغول یک جنگ فرسایشی ویرانگر چه در افغانستان و چه در سایر مناطق بحرانی خاورمیانه است. جنگی که سبب تلف شدن جان صدها هزار انسان و آواره گی میلیونها نفر شده است و به اعتراف دونالد ترامپ تاکنون حدود هزار میلیارد دلار برای امریکا و مالیات دهندگان این کشور خرج برداشته است.
در سال ۲۰۰۱ جورج بوش پسر به بهانه حضور بن لادن (رهبر شبکه القاعده و داماد ملا عمر رهبر حکومت طالبان در افغانستان) فرمان حمله به این کشور را صادر کرد. در پی این تهاجم تمام عیار، حکومت قرون وسطایی طالبان سقوط کرد و جایش را جناحی از جهادیون اسلامی گرفتند که با امریکا و متحدینش دوستی و وابستگی عمیق داشتند. جمهوری اسلامی افغانستان با یک قانون اساسی مبتنی بر شریعت اسلامی بوجود آمد که البته تفاسیر ملایمتری نسبت به طالبان از "اسلام عزیز" داشت. این پیروزی البته موقت بود و دیری نگذشت که جنبش ارتجاعی طالبان در هر نقطه ای از کشور با شعار: مقابله با اشغال خارجی امریکا و ناتو و مقابله با دولت دست نشانده آنها مجددا رو به گسترش نهاد. به طوریکه به غیر از پایتخت کابل و چند شهر بزرگ دیگر،عملا طالبان کنترل بخش اعظم کشور را در دست گرفت. ضمن اینکه در خود کابل نیز هفته ای نبوده که با عملیات تروریستی انتحاری ضربات مهلکی بر رژیم افغانستان و البته زنان و مردم غیرنظامی بیگناه این کشور وارد نکند.
امریکا که هیچگاه نخواسته از تجربه شکست خفت بار خود در جنگ ویتنام و کلا منطقه هندوچین، شکست عملیات مزدورانش در خلیج خوکها در کوبا، کودتاهای نظامی پی در پی در امریکای لاتین و نیز تجربه حضور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان و شکست آنها در برابر جهادیون درس بگیرد، مجددا تصمیم گرفت آزموده را بیازماید. نه تنها سال ۲۰۰۱ به افغانستان لشگرکشی نمود بلکه در سال ۲۰۰٣ نیز ابتدا به بهانه دروغین ارتباط دولت عراق با القاعده و سپس به دلیل دروغین وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق، به خاک این کشور نیز حمله کرد و موجبات سقوط رژیم صدام حسین را فراهم نمود. حاصل این اشغال نظامی، عمدتا دو چیز بود: تحویل بخش عمده عراق به بنیادگرایان اسلامی شیعی ایران و متحدین آنها در عراق و نیز ایجاد زمینه برای رشد مجدد القاعده و سپس ازاد کردن ابوبکر البغدادی از زندان برای رفتن به سوریه جهت ایجاد خلافت اسلامی داعش.
در لیبی هم که دیدیم دخالت نظامی فرانسه و انگلیس و امریکا برای سقوط معمر قذافی سبب از هم پاشیدگی کامل این کشور و حتی احیای برده داری در آن شده است. در لیبی یکپارچه و تقریبا مرفه، اکنون در هر منطقه اش یک باند اسلامی و مافیایی حکومت میکند و دولت مرکزی عملا وجود خارجی ندارد.
در یمن با چراغ سبز امریکا و کمکهای نظامی و اطلاعاتی آن، ائتلاف عربستان – امارات ... جز فاجعه حاصلی نداشته است. آنها تا این لحظه نتوانسته اند از پس حوثی های تحت حمایت رژیم شیعی ایران برآیند. یمن به عرصه ای برای جنگ نیابتی دو نیروی ارتجاعی عمده منطقه یعنی رژیم ایران و عربستان تبدیل شده است و جنایت و قحطی و وبا در آن بیداد میکند.
در سوریه جنبش مردمی دمکراتیک این کشور علیه دیکتاتوری بشار اسد خیلی زود با دخالت وحوش اسلامی و دول مرتجع منطقه (ایران، عربستان، قطر، ترکیه، لبنان) و قدرتهای امپریالیستی امریکایی و اروپایی و روسی، بدل به یک باتلاق تمام عیار شده است. تنها دستاورد مثبت در این کشور ویران شده این بوده که توانستند تا حدود زیادی داعش را شکست دهند که آن نیز بدون جانفشانی مردم روژاوا (کردستان سوریه) امکان پذیر نبوده است.
حاصل همه این دخالتها و هزینه یک تریلیون دلاری آن برای امریکا این بوده که تصمیم بگیرد نیروهای خود را در عراق به حداقل برساند، از سوریه خارج شود و فقط به حفظ ۲۰۰ نظامی بسنده کند، در یمن از ضرورت صلح با حوثی ها صحبت کند و اکنون با پذیرش کامل شکست از طالبان در افغانستان بدون حضور دولت کابل مشغول سازش و مذاکره برای "صلح" در این کشور است.
جالب اینجاست دولت امریکا که فلسطینی ها را به خاطر اعتراض به هفتاد سال جنایت و اشغال نظامی رژیم اسرائیل، تروریست خطاب میکند و بمباران هوایی و زمینی رژیم صهیونیستی را به خاطر سنگ پرانی فلسطینی ها حق مشروع اسرائیل میداند براحتی آب خوردن دارد با نیرویی مذاکره و سازش میکند و از ضرورت حضور طالبان در دولت آشتی ملی افغانستان سخن میراند که به طور روزانه جان زنان و کودکان و مردم زجر کشیده افغان را در میادین شهرها با عملیات کور انتحاری میگیرد، هر جا دستشان به مردم متعلق به اقلیت شیعه هزاره برسد سر از تن شان جدا میکند و در مناطق تحت کنترلش رسما سنگسار را اجرا نموده و زنان و دختران را از اموزش عمومی محروم میکند و حجاب کفن گونه ای بنام بورقا را بر زنان و دختران تحمیل میکند که بدون همراهی مردان خانواده حق پا گذاشتن به بیرون از منزل را ندارند!!
طالبان حدود چند سال است که علیرغم همه این جنایات رسما و با تائید دولت امریکا دارای دفتر سیاسی در دوحه پایتخت قطر بوده است. هیاتهای طالبان به طور علنی و بی هیچ مزاحمتی مشغول رفت و آمد به ایران و پاکستان و روسیه و کشورهای عربی جنوب خلیج فارس هستند. در کنار قطر و پاکستان گزارشات متعددی درباره رابطه و کمکهای رژیم ایران به طالبان منتشر شده است. این مسئله و نیز شکست نظامی اشغالگران خارجی به رهبری امریکا سبب شده که طالبان از موضع قدرت حتی حاضر به مذاکره با دولت اشرف غنی در کابل نشود و فقط مذاکره با ارباب این رژیم پوشالی را برسمیت می شناسد.
بدین ترتیب یکبار دیگر مدلل می شود که رهایی مردم زجرکشیده یک سرزمین تنها با اراده انقلابی آنها و بدست خود آنها متحقق می شود و با کودتا و جنگ و اشغال نظامی و تحریم اقتصادی نمیتوان به این هدف نائل گردید. از اینرو اپوزیسیون دست راستی پروامریکایی ایران و چپ های واداده ای که مبارزه ضد امپریالیستی را در کنار مبارزه برای سرنگونی رژیم های ارتجاعی نظیر رژیم اسلامی ایران به محاق تعطیل سپرده اند و حتی با تحقیر، آنرا مشخصه "چپ سنتی" میدانند باید از باتلاق خاورمیانه و دو دهه حضور جنگی امریکا در منطقه درس بگیرند که چیزی جز فاجعه در پی نداشته است. رهایی مردمان افغانستان و ایران و کل خاورمیانه و جهان تنها بدست کارگران و زحمتکشان و انقلاب اجتماعی آنها قابل تحقق است نه از طریق سیاستهای امپریالیستی و یا کمک گیری از رژیمهای مرتجع منطقه.
این میتواند و باید پرنسیپ "صدای سوم" صدای واقعی چپ خاورمیانه باشد. صدایی که نه تنها با همه امپریالیستها از امریکا و روسیه و ... مرزبندی دارد بلکه با رژیمهای مرتجع و جنایتکار منطقه مثل ایران و عربستان و ترکیه و اسرائیل و اسلام سیاسی (اعم از شیعه و سنی) و نظام غارتگرانه سرمایه داری مرزبندی دارد و بی غل و غش از استقلال، آزادی، سکولاریسم، برابری، عدالت اجتماعی و دمکراسی واقعی حمایت میکند. هر راهی جز این تنها فاجعه را بازتولید میکند!

۲۷ فوریه ۲۰۱۹