•
اکنون که دستِ دانشِ انسانی
در کهکشان
شکارچی ی اختران شده ست،
ما هم،
در جنگلی که سوخته اندش،
اینجا، بر این زمین،
شکارگاهی داریم:
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۴ اسفند ۱٣۹۷ -
۵ مارس ۲۰۱۹
اکنون که دستِ دانشِ انسانی
در کهکشان
شکارچی ی اختران شده ست،
ما هم،
در جنگلی که سوخته اندش،
اینجا، بر این زمین،
شکارگاهی داریم:
در گوشه ای که دیری ست تا که می دانیم
در آن،
به هیچ فصلی از هیچ سالی،
هیچ شکاری نیست.
ما، گاه گاه،
تیر و کمان به دست،
در آن فراخه گشت وگذاری داریم:
تا بارِ خستگی مان را
شاید
آنجا
از دوشِ جان فرو بگذاریم:
امّا نمی شود.
هر بار،
شرمندگی از این فراغتِ دزدیده
بر بارِ خستگی مان می افزاید،
و آن را هزاربار گرانتر می کند؛
و ناگزیر ما را
به کارگاه بر می گرداند:
تا، چون همیشه،
و در هر حال،
سرگرمِ کار باشیم،
در کارگاهِ خود، به شبانروزی ی خیال.
ما
نو آوران ایم:
و هیچ کارمان
مانندِ هیچ کاری نیست،
زیرا
تنها درونِ کارگاهِ ویژه ی ما می شود انجام اش داد؛
و افزون بر این،
بیرون ز کارگاه،
از خیلِ بی شمارِ هواداران،
یک تن نیز
با ما،
جُز در شبانِ مستی،
همکارِ هوشیاری نیست.
ـ: «نیست؟»،
گاهی همالانی رنجیده،
با خشمدرد
ما را به پرسش می گیرند:
ـ «آیا
بیرون ز کارگاهِ شما هیچ زنده ی بیداری نیست؟َ!»
ما،
تا هم دروغ نگوییم،
هم نا امیدشان نکنیم،
مانندِ آن«امیدِ» نومیدان،
آن رندِ بی همال،
تنها صدای پُرسشِ خودشان را
پژواک می دهیم که:
ـ «... آری، نیست؟!»
دوم خرداد ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن
|