قطار مکر و دروغ!
نگاهی به «مستند» ایستگاه پایانی دروغ
اصغر نصرتی (چهره)
•
مخالفت با این رژیم امری ساختگی نیست که بتواند توسط نفوذ ساختگی از بین برود یا بدنام شود. مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی ایران حاصل ندانمکاریهای فاجعه بار و خیانتهای مدت دار و کشتار مستمر انسانها توسط خود رژیم شکل گرفته است. از همین رو اینها نه کار یک شبه رژیم بوده و نه یک شبه مخالفین برآمده از این وضع محو میشوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ اسفند ۱٣۹۷ -
۶ مارس ۲۰۱۹
همانطور که بسیاری باخبرند، در چند روز اخیر مستندی در دو قسمت با عنوان «ایستگاه پایانی دروغ» در رسانه راه یافته که در نگاه نخست و به ظاهر به قصد «افشای» آمدنیوز و روحالله زم است. اما در اصل موضوع اندکی پیچیدهتر از این مقوله است.
نسبت بدین مستند شماری زود و به سرعت واکنش نشان دادند و سخن گفتند. چه آنهایی که در کنشهای سیاسی انسانهایی قابل اعتمادی هستنند و چه آنهایی که غیرمستقیم بخشی از نیروهای مستندسازان مذکور هستند و در ارتباط با این سیستم عمل میکنند. من به هر دو دسته بعدتر خواهم پرداخت. اما اجازه بدهید ابتدا نگاهی به لایههای پنهان و آشکار این مستند داشته باشیم.
۱) در فهم لایههای مستند
لایهی نخست مستند به ظاهر افشای روحالله زم است. بدین معنا که وی در همکاری و همراهی با نیروهای امنیتی دروغهای پرداخته و از راه «آمدنیوز» و «بیان» به خورد مردم/ مخالفین داده است. در این لایه سعی شده به بیننده القا شود که روحالله زم و امثالهم در اپوزسیون دستپروردهی ما هستند و دیگر اینکه آنچه از رسانه های مخالفین گفته میشود نه تنها مستند نیست یلکه دست ساز و پخت رژیم است. هر دوی این شگردها برای آشفته کردن ذهن مردم بکار گرفته شدهاند.
لایهی دوم مستند بدنام کردن افرادی که در رسانهها به شهرتی رسیدهاند و امروزه به درستی یا نادرستی امید شماری هستند. تا همه را از آنها دور سازند و کار آنها را بیارزش کنند. در این نوع شگرد مدام مامور امنیتی از زم میخواهد که گزارش تماس، نفوذ و تاثیر خود را بر افراد ذکر شده گزارش دهد. زم هم در لابلای حرفهایش یا همه را به لجن میکشد و یا آنها را بیبو و بیخاصیت نشان میدهد و یا اینکه به مامور گوشزد میکند که نگران نباشد چون او با آنها مستقیم و غیرمستقیم (توسط منشی یا شوهر و دوست صمیمیشان) در تماس است و چه بسا حتی از اتاق خواب آنها باخبر است. و ظاهرا برای آنکه به مامور امنیتی اطمینان دهد همزمان به فرد مورد بحث زنگ میزند و احوال پرسی میکند! همین!
در اینجا هم هدف مشخص باز به نمایش گذاشتن قدرت نیروهای امینتی در امر نفوذ در جبههی مخالفین است. ایجاد حسی دردناک و تلخ بی اعتمادی در اذهان تک تک ما و بیان این گفتهی کوتاه است: «پس به کی میشه اعتماد کرد؟»
لایهی دیگر اداعای لخت و عریان دستگاه امنیتی توسط مستند سازان و گویندهی آن این نکته حساس است که نفوذ اینها حتی در همه رسانههای مهم و معتبری (از دید مردم) چون بیبیسی و وُیس آمریکا ست. اینکه در هر رسانهای اینچنانی که مخاطبانشان هم فارسی زبانها هستند، کارمندانی یا افرادی به خاطر ترس (چون خانواده آنها در ایران در گروگان رژیم هستند یا خود به ایران سفر میکنند و امثالهم)، پول و جاهطلبی تن به همکاری مستقیم یا مستقیم به رژیم دهند نه بر کسی پوشیده است و نه کاری عجیب و نشانهی قدرت مطلق رژیم است. اما اینکه بوسیله این مستند طوری القا کنند که رژیم دستگاه رسانههای خارجی را در دست دارد از آن دروغهای بزرگی ست که خواننده یا شنونده را در نهایت مجبور به قبول اندکی از آن میکند و این همان شیوه گوبلزی ست که هدف اصلی مستند ساز در این قسمت بوده است.
لایهی دیگر مستند مذکور متوجه دستکاههای امنیتی دیگر کشورهاست و از همه مهمتر وانمود کردن این نکته ظاهرا مهم و دروغ که نیروهای امنتیتی ایران توان این را دارند که توسط امثال زم در این نیروهای امنیتی که سالها تجربه دارند، نفوذ کنند و آنها را بازی دهند.
در اینجا هم بیشک قصد مستند ساز هشدار به نیروهای امنیتی رقیب نیست. اینجا هم قصد آگاه کردن نیروهای رقیب از شگرد رژیم نیست چون این کار خلاف نوع کار امنیتی و نتیجه آن است. پس اینجا هم باز قصد مردم و نیروهای مخالف رژیم هستند: همگی بدانید که ما حتی حریف سازمان سیا، موساد و غیره هم هستیم. تا از این طریق مخالفین دچار شوک شوند.
اتفاقن شماری هم در این دام افتادند و خیلی فوری در نوشتههای خود به قدرت و عظمت نیروی نفوذ و مقابله اینها اشاره کردند و شاید این دوستان ندانند که نیروهای امنیتی درست همین را میخواستند. از سوی دیگر ما که اصلن خبر نداریم که آقای زم نفوذی در چنین نیروهایی داشته است. آنهم در شرایطی که بسیاری از ما از همان ابتدا کار او را به دیده شک مینگریستیم. پس در چنین شرایطی چرا باید نیروهای امنیتی رقیب که به مراتب هوشیارتر عمل میکنند، راه نفوذ زم را مهیا کنند؟
اما حالا که صحبت به اینجا کشید، بد نیست به یک نمونه اشاره کنیم. مدتها پیش زم سعی داشت از طریق یک خانم خبرنگار ایرانی (۱) که از ترکیه به اسرائیل پناه برده بود، با یک افسر امنیتی اسرائیل تماس گرفته و در مقابل اطلاعات/همکاری از آنها پول دریافت کند. این خانم هم عین گفتگو را رسانهای کرد. در اینجا هم معلوم نیست چه کسی قصد داشت آن دیگری را به آزمایش بکشد. خانم خبرنگار زم را یا ابرعکس. موساد ساواما را یا برعکس!؟ موضوع اما هر چه بود خیلی زود خاتمه یافت و هر دو سو به هر دلیلی مقوله را پیگیری نکردند. (؟) همین نمونه نشان میدهد که به احتمال قوی تلاش زم در این بوده که به بهانهی دستمزد و پول نوعی همکاری ظاهری با موساد را کلید بزند تا از این طریق اطلاعاتی بدست آورد. یا حداقل مورد اعتماد آنها گردد و در دهان نهنگ نشسته و دندانهایش را بشمارد. باز به احتمال قوی طرف مقابل (موساد) شگرد زم را فهمیده و آگاهانه آن را علنی کرده تا ضربهای چندجانبه زده باشد. داستان را از این رو در اینجا آوردم تا بگویم که ادعای رژیم در ارتباط با نفوذ در دیگر دستگاههای امنیتی دیگر کشورها تا چه حد میتواند آلوده به غلو یا شایعه باشد. اما فرض بر این کنیم که نیروهای امنیتی ایران در دیگر سازمانهای مشابه دیگر کشورها نفوذ کرده باشند، این که چیز عجیب و شگرفی نیست. زیرا آنها تنها نیرویی در تاریخ این چنین عملکردها هستند و نه اخرین آنها خواهند بود. شوروی سابق تا درون رهبری سازمان امنیتی انگلیس نفوذ داشت و دیگر نیروها هم همچنین. اما آنچه در نهایت مهم است اگر واقعن چنین موفقیتی نسیب سربازان گمنان امام زمان هم شده باشد، باز نباید این آقایان بازی با برگ رو را شگرد پز دادن خود قرار دهند. چون خود این هشدار مهمی به دیگر نیروهای امنیتی خواهد بود. مگر اینکه دلیل اصلی چنین ادعایی نه نیروهای امنیتی رقیب، بلکه مردم و مخالفین بوده باشد.
لایه پایانی را شاید در این نکته باید دید که مستند سعی دارد چنین تبلیغ کند که آنها زم را در طول کار به چنگ آوردهاند. چون او فرصت طلب بود، مقامپرست بود، عیاش و مشروبخوار بود. برای هر کدام از این نکات هم در طول مستند لحظه هایی را ایجاد کرده بودند تا القاعات سندیت یابند. مثلن صحنه مشروب خوردن زم، یا بیان آرزوی چندباره وی برای به دست آوردن مسئولیت رادیو تلویزیون ایران و غیره.
در قسمت دوم مستند ٖنیروهای امنیتی آخرین شگردهای خود را به رخ مخالفین رژیم میکشند. اینجا آگاهانه قاطی کردن دوغ و دوشاب/ دروغ و راست با هم است. تا نیروی فکر کردن بیننده و شنونده فلج شود. نه برای این مورد خاص بلکه برای آینده. بدین منظور هم دو داستان، یکی «کوروش ۲» و دیگری «احمد سوم» را مستندسازان به میان میکشند. مامور امنیتی ابتدا طرح کوروش ۲را عنوان میکند و برای محکم کاری این جمله را اضافه:
”این رو نه فخرآور میدونه نه نوری زاده میدونه نه سایرین میدونن. کوروش دو در تلآویو کلید میخورد.”
زم در همین ارتباط لحظه ای بعد میگوید: کوروش دو ترکونده همه جا رو… فخرآور میگه منم … حسینی میگه منم ….”
و در ارتباط با داستان دوم مجری مستند میگوید: „دمینه اشتباهات ادامه مییابد … احمد سوم یا واحد سوم … „
داستان «احمد سوم» هم ظاهرا از این قرار است که زم در خواندن یک نامه محرمانه اشتباها (؟) «واحد سوم» را «احمد سوم» خوانده و چون نمیدانسته اصل موضوع چگونه بوده، پس به داستان سرایی و دروغ گفتن دست زده و دیگر راسانهها را هم از این طریق به دام اشتباه خود گرفتار کرده است.در اینجا مشخص است که از همان ابتدا اینها تهیه نامه و انتقال آن و شیوه نادرستخوانی آن را به دقت با زم هماهنگ کردهاند تا بعدها به رخ مخالفین بکشند و به کار خود مفتخر باشند.
۲) انحراف افکار یا اشتباهات مستندسازان؟
پیش از آنکه باقی نوشته را ادامه دهم بد نمیدانم به چند نکته انحرافی در مستند اشاره کنم. مستندسازان سعی دارند کار خود را واقعیتر، طبیعیتر نشان دهند و در اصل بستر اصلی مستند را با چنین پسزمینههایی شکیلتر به نمایش بگذارند. پس برخی نکات انحرافی را آگاهانه در فیلم جای داده اند. متاسفانه شماری هم در واکنشهای خود گول این نکات فرعی را خوردهاند.
یکی از اشتباهات مستندسازان در تدوین صحنهها در دقیقه ۲۷ لو می رود. در اینجا در ارتباط با خبر «فوق سری هفت» (؟) که زم میپرسد ”دنیای داخل دیگه؟” پیراهن آبی به تن دارد اما وقتی مامور امنیتی چند ثانیه بعد بدو پاسخ میدهد که „داخل و بیرون …”، یکباره تیشرت مشکی با نوشته ای روی آن به تن دارد! این نشان میدهد که فیلم حتی در هر قسمت با همراهی زم بارها فیلمبرداری شده و عمل «تدوین امنیتی» روی تک تک لحظه های فیلم انجام گرفته است.
یکی دیگر از این نکات فرعی جای گذاشتن دوربین در اتومبیلی ست که ظاهرا زم تحت حفاظت نیروهای امنیتی پلیس فرانسه به دیدن بنیصدر (؟) میرود! در اینجا نوعی مونتاژ ناشیانه بکارگرفته شده که هیچ دلیلی ندارد که بیننده بدین باور برسد که اولن زم توسط پلیس به جایی میرود، دوما معلوم نیست اصلن وی در همان ماشین تحت حمایت پلیس فرانسه دوربین کار گذاشته باشد. سوما معلوم نیست که اصلن چنین اتفاقی رخ داده است. وگرنه نشان دادن یک صحنه خیابان فرانسه و عبور چند ماشین پلیس ِ آزیرکشان و چراغ روشن نه دلیل بردن زم است و نه نزد بنیصدر. مگر اینکه بخواهند با این صحنه ناشیانه پلیس و بنیصدر را به سُخره بگیرند! نکته انحرافی دیگر مقولهی مشروب خوردن زم است که اصلن هیچ ارتباط با طرح کلی و اصلی ندارد. همانطور نکته طرح مقولهی رمال و فال بین یهودی از سوی زم ارتباط مستقیم با طرح اولیه و ادعایی مستندسازان ندارد. نکته ی دیگر حضور و وجود خانواده و دخالت آنها در کارهای زم و مامور امنیتی در حین فیلمبرداری و تکمیل توطئه است.
برخی از این نکات به نظر من نشانه اشتباهات مستندسازان است ولی برخی هم سعی دارد القا کند که زم به واقع فردی ست که نمیداند دقیقا در دام نیروهای امنیتی ست. یعنی مشروب خوری، خطا در خواندن آن سند محرمانه و سراغ فالبین رفتن و امثالهم همگی ناشی از ضعفهای شخصی و شخصیتی وی است و اینها سبب شد که زم گرفتار نیروهای امینتی بیفتد. اما در کلیت ساختار مستند معلوم است که زم از همان ابتدا با نیروهایی امنیتی هماهنگ و همراه است و این حاشیهها قصد دیگر دارند. در اینجا باید یا تلاش مستندسازان را آگاهانه نوعی بازی در بازی تو در تو و چندلایه بدانیم یا دوگانگی در طرح اولیه و اجرای آن را محتمل بدانیم. یا انها در لابلای کار گیج شده آند یا میخواستند با این شگردها بیننده را گیج کنند. مقصود هرچه باشد یک دستی در کار نیست!
۳) واکنشها
بسیاری در پی پخش این دو مستند در یوتویوپ بدان واکنش نشان دادند. از اینها شماری از مخالفین رژیم بودند و شماری مستقیم یا غیرمستقیم از بازوهای امنیتی رژیم که متاسفانه همچنان در رسانههای خود ساخته خارج از کشور فعال هستند.
مخالفین عمدتا از منظر اظهارنظرات خود به دوسته تقسیم میشدند: آن دسته که مقوله را نفوذ نیروهای امنیتی بر کار و بار زم و آمدنیوز محدود میکردند و دسته دومی که مفتخر بودند که از روز نخست به کار زم و آمدنیوز به دیده شک نگریستهاند.
به نظر من خطای هر دو دسته مخالفین در این نکته بود که توجه نداشتند که زم و آمدنیوز تنها و تنها یک بهانه است و هدف اصلی نیروهای امنیتی از این مستند بیابرو کردن مخالفین رژیم بوده است.
از سوی دیگر بودند کسانی هم که در مقابل این مستند مرعوب شده و از نیروی اهریمنی و خارقالعاده رژیم داد سخن دادند. این هم باز خطاست. چون رژیم میخواهد که در مجموع از طریق قدرت نمایی ما را بترساند و در کنش سیاسی فلج کند!
اما واکنش بازوهای امنیتی رژیم در خارج از کشوراندکی پیچیده تر بود. شاید با کمی مکث و دقت بتوان به دو نکته مهم در اینجا اشاره کرد. نخست زبان مشترک آنها یعنی بیخاصیت دانستن یا نمودن مخالفین رژیم و نکته دوم تقسیمکار آگاهانه میان خود تا از این راه هواداران خود را و مخالفین را به گیجی مبتلا کنند. قول مشترکشان را یکی از این جماعت چنین عنوان میکند:
«سمفونی حماقت تنها صدایی ست که در بیرون از اپوزیسون شنیده میشود …» یا از طریق زم مخالفین را بدنام میکنند: «زم تو زمین همه بازی کرده … به سینه کسی دست رد نزده …آمار همه اپوزیسیون رو به این مامور اطلاعاتیداده» از همینجا نتیجه میگیرد که «… اینه اپوزیسیون فشل (؟) … اگر آخوندها برن و اینها بیان چه بدبختیه؟» برای همین ما در رسانهی پشت پرده این اپوزیسیون رو افشا میکنیم چون اینا از آخوندها بدترند … ۹۹ درصد اینها مزدور جمهوری اسلامی هستند.» بزرگترین کاری که اینها کردن…»
از سوی دیگر نفر دیگری که خود مدتهاست معروف به ارتباط با نیروهای امنیتیست یا هوادار سرسخت رژیم است در ارتباط با این مستند میگوید: «معلوم بود که زم دروغ می گفت … من خودم با نیروهای امنیتی تماس دارم اما مبنای من اخبار عمومی ست، چون که اینها (نتونن) منو دست بندازن مثل زم … همه در تور اطلاعاتی هستند …!» از همین رو برای ما از سوی این نیروهای امینتی چنین نتیجه میگیرند: «اپوزیسیون فعلی صدها برابر بدتر از حکومت فعلی ست …»
این دقیقا همان هدف اصلی مستند سازان بوده که در جای جای فیلم گنجانده بودند و حالا این کمک رانندههای قطار دروغ باری در توسط مستند به مقصد نهایی نرسیده، هدفمند آن را به ایستگاه مورد نظر میبرند.
با کمی دقت میتوان متوجه شد که پیش از پخش این مستند، در میان این بازوهای کمکی نیروهای امینیتی در خارج آمادگی کافی وجود داشته است. اینها به نوعی مواد اولیهای برای ترکشهای آتی مستند مذکور مهیا کرده بودند. تا اصل مستند باورمند وانمود شود و توپ همچنان در زمین بازی مخالفین بماند و فقط متوجه آنها باشد. برای نمونه باید به مصاحبه با سام محمودی و اعترافات! امیرعباس فخرآور اشاره کرد.
اما یک تقسیم کار مداوم هم در میان این بازوهای نیروهای امنیتی دیده میشود. دفاع غیرمستقیم از یکدیگر یا گلالود کردن وضعیت به وسیله موضعگیری ظاهری بر علیهی هم!
۴) نتیجهگیری
میتوان از گفته های بالا نکات زیر را نتیجه گرفت:
۱- مستندسازان پیش از همه برای بدنام کردن مخالفین رژیم دست به ساختن این فیلم زدهاند.
۲- زم و آمدنیوز از همان روز نخست با کمک و با راهبری نیروهای امنیتی شکل گرفته اند و کار کرده اند و بخشی از افکار عمومی را به انحراف کشیدهاند.
۳- زم و امثال او با همهی ادعای مستندسازان در نفوذ واقعی بر دیگر نیروها ناموفق بودهاند. و اگر هم موفقیتی داشته اند، باز این مستند نوعی انحراف فکری برای مخالفین است تا آنها از اصل راه نفوذ و مبارزه علیه رژیم منحرف و غافل کند.
۴- هدف دیگر مستندسازان ایجاد ترس، بیعملی در مخالفین و قدرتنمایی نیروهایی امنیتی بوده است.
۵- ساختن همین مستند اتفاقا نشان میدهد که رژیم در شرایط خوبی نیست و سعی دارد با چنین «برگ برندهای» مخالفین را غافلگیر کند.
۶- مخالفت با این رژیم امری ساختگی نیست که بتواند توسط نفوذ ساختگی از بین برود یا بدنام شود. مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی ایران حاصل ندانمکاریهای فاجعه بار و خیانتهای مدت دار و کشتار مستمر انسانها توسط خود رژیم شکل گرفته است. از همین رو اینها نه کار یک شبه رژیم بوده و نه یک شبه مخالفین برآمده از این وضع محو میشوند. از همه مهمتر سرنوشت رژیم نه توسط مخالفین خارج از کشور که توسط مردم داخل کشور تعیین میشود!
۷- مخالفت بر بستر نارضایتی ایجاد میشود و گسترش مییابد. مخالفت واقعی در ایران و به خاطر آشفتگی اقتصادی و اجتماعی و … است. اگر نیروهای امنیتی به راستی مایل به نابودی مخالفین هستند باید راه چارههایی برای دشواریهای درمانناپذیر بیابند. اگر اینهمه قدرت دارند پس چطور به فساد اقتصادی و دزدهای سرگردنه داخل کشور رسیدگی نمیکنند و مستندی در این باره نمیسازند؟
۸- اگر مخالفین خارج از کشور اینقدر بیخاصیت هستند دلیل ساختن چنین مستندی برای چیست؟ آنکه نیست ارزش نفوذ و ساختن درباره اش هم لازم نیست!
۹- مخالفین رژیم فقط همین تعدادی نیستند که در مستند بدانها اشاره شده و رژیم نفوذ خود را به رخ کشیده است. تازه اگر همهی ادعاها درست باشد.
۱۰- اتفاقن نیروهای امینتی آگاهانه امثال زم را قربانی طرحهای اصلی و مهمتری کردهاند تا مخالفین از ضربهّای دیگر غافل شوند. حتمن سوزاندن برگی چون زم برای نیروهای امنیتی ارزش داشته که حالا توسط این مستند اقدام کرده اند! پس باید با هوشمندی شگردهای دیگر رژیم را رصد کرد. مثلن به رسانههای امثال زم توجه کرد و در دام دروغهای آنها نیفتاد.
۱۱- تجربهی زم یکبار دیگر نشان داد که دروغ های بزرگ و نفوذ و رابطه با بیت رهبری و امثالهم یک نوع تلهست و تکیه بدانها نوعی نزدیکی و در دام نیروهای امینیتی افتادن است. راه مبارزه همانا سازماندهی و اعتماد به نیروهای مردمی ست. باید هوشیار بود که نیروهای امینتی در راه خدا به کسی اطلاعات مجانی نمیدهند. هرکس که چنین ادعایی میکند یا از این مکانیسم خبر ندارد یا در دام آنهاست و نمیداند(؟)
۱۲- مستند فوق و تقسیم کار بازوی نیروهای امنیتی در خارج از کشور نشان داد که هدف آنها همگی ضعیف کردن مخالفین و شاخه شاخه کردن و از همه مهمتر به جان هم انداختن آنهاست. از همین رو باید با هوشمندی به مبارزه ادامه داد تا حد ممکن در دام چنین نیروهایی نیافتاد و با یکدیگر مجادله بیمورد نکرد. مخالفین هم مانند هر نیروی جاندار و کنشگر اشتباهات خود را دارند اما در هر نشست و گفتگویی به اشتباهات آن پرداختن ما را در کنار نیروهای امنیتی و یا در دام بازوان خارج از کشوری این نیروهای امنیتی سوق میدهد. ما با همه اختلافنظرهای نظری و عملی، با همه پسزمینههای تاریخی و تجارب تلخ و شیرین مختلف و چه بسا مخالف در یک نکته وجه مشترک داریم. رفتن این رژیم. پس وظیفه اصلی را فراموش نکنیم!
اصغر نصرتی
۶ مارس ۲۰۱۹
———————
(۱) البته پناهندگی این خانم هم بسیار پرتناقض در رسانهها منعکس شد: از سویی گفته میشد موساد به ایشان امکان خروج از اسرائیل نمیدهد و از دیگر سو مطرح شد که در ترکیه جان این خانم از طریق حکومت ایران در خطربوده و اسرائیل بدو پناه داده است. گرچه امکان داشت که این خانم با قصد قبلی از سوی نیروهای امنیتی به سوی اسرائیل فرستاده شده بود، اما در همین ارتباط باز جنگ حیدری نعمتی میان خوانندگان رسانههای ایرانی رخ داد و هر یک به یکی از این نسخه های ادعایی در مقابل هم صف کشیدند!
|