دموکراسی خواهان تخیلی


آرش بهمنی


• احزاب، گروه ها و دستجات سیاسی موجود فعال در عرصه سیاسی ایران نه تنها قادر به نمایندگی خواست دموکراتیک مردم، که حتی قادر به نمایندگی مطالبات بدنه خود نیز نیستند. «گعده هایی» که اکنون با نام حزب در ایران وجود دارد، بیش و پیش از آرزوی تحقق دموکراسی در پی دستیابی به قدرت و حفظ آن با کمترین هزینه ممکن هستند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۲٣ آوريل ۲۰۰۷


۱- کارل مارکس فیلسوف شهیر آلمانی زمانی عده یی از سوسیالیست های مقابل خود را سوسیالیست های تخیلی نامیده و آنها را در مقابل عده یی دیگر - که سوسیالیست علمی می نامید - قرار داده بود. به نظر می رسد با گذشت بیش از چند دهه از نام گذاری مارکس، این نام گذاری برای جامعه سیاسی امروز ایران نیز قابل تعمیم باشد. در حالی که در دو انتخابات گذشته(مجلس وریاست جمهوری) آرای مردم به سبد افرادی ریخته شد که با دموکراسی مخالف هستند - یا لااقل هرگز سخن همدلانه یی با دموکراسی بر زبان نیاورده اند - عده یی که می توان آنان را «دموکراسی خواهان تخیلی» نامید، هر نوع حضور مردم در عرصه سیاسی را به نفع خود تفسیر می کنند. این افراد با وجود آنکه هشت سال شاهد انحصار قدرت در دستان اصلاح طلبان بودند، اکنون نیز معشوق دموکراسی را در منزل آنان جسته و حتی بعضی قدمی به پیش نهاده و احزابی چون موتلفه و افرادی چون هاشمی رفسنجانی را نیز در سلک یاران خویش محسوب کرده و برای این کار نیز دست به جعل اسامی گوناگون می زنند. فرض بنیادین آنها نیز چیزی نیست جز اینکه «دموکراسی مفهومی واحد دارد و هدف غایی نیروهای دموکراسی خواه در ایران است» و این چنین نتیجه می گیرند که «اکنون در جبهه اصلاحات - منظور تمام نیروها و احزاب و گروه های معتقد به دموکراسی که مشی براندازانه ندارند - چند نوع دیدگاه مختلف در مورد دموکراسی وجود دارد.»

۲- جریانی که با نام اصلاح طلب در ایران شناخته می شوند، در تمامی سال هایی که در مسند قدرت قرار داشتند هرگز دارای هیچ گونه چارچوب و ساختار مشخصی نبودند و نیستند. البته این مشکل نه مختص جبهه های خلق الساعه تشکیل شده در زمان انتخابات که دامنگیر احزاب - عمدتاً دولت ساخته - موجود نیز هست. می توان گفت تقریباً در هیچ زمینه یی هیچ نوع موضع گیری مشخصی از سوی این احزاب وجود ندارد و در مورد بسیاری از مسائل تقریباً سکوت اختیار کرده اند. از طرف دیگر هرگز نمی توان واقعاً پی برد - جز در موارد معدود و از طریق بیانیه ها- که جهت گیری و مواضع این احزاب در مورد مسائل مختلف چیست. شاید چند مثال این نکته را روشن تر کند. اگر ما بخواهیم میزانی برای موضع گیری های مجمع روحانیون مبارز مشخص کنیم باید به مجید انصاری مراجعه کرد یا محمدعلی ابطحی یا موسوی خوئینی؟مواضع مشارکت و نظرات نیروهای میانی آن در صحبت های میردامادی تجلی می یابد یا حجاریان یا تاج زاده؟ و... از این گونه مثال ها بسیار می توان آورد از ساختار ناقص احزاب در ایران که همه آنها را نیز نمی توان به گردن حاکمیت یا شرایط جامعه انداخت. هنوز موضع احزاب ما در مقابل مسائلی چون حقوق زنان، سکولاریسم، پلورالیسم دینی و... مشخص نیست. سهل است که هنوز مشخص نیست تا چه حد و تا کجا به دموکراسی و آزادی معتقدند. حتی در مورد حزب مشارکت نیز که علوی تبار معتقد است «خواست های دموکراتیک بخش مذهبی جامعه را نمایندگی می کند» تردیدهای جدی وجود دارد. آیا واقعاً می توان مشارکت را نماینده خواست های افرادی چون سروش، کدیور، یوسفی اشکوری، مجتهدشبستری و... دانست؟ در واقع ائتلاف این گروه ها با یکدیگر را نباید بر سر توافق آنها با دموکراسی - ولو حداقلی - که ترس آنها - به درست یا غلط - از یکدست شدن حاکمیت است، دانست.

٣- اگر ذهن خیال پرداز را از مشخصه های سیاستمداران برای عرضه کالای خود در بازار جامعه بدانیم، باید اذعان کرد که مدت هاست روزنامه نگاران ما نیز - خواسته یا ناخواسته -زیر علم آنها سینه زده و بر طبل توخالی آنها می کوبند. هنوز فراموش نکرده ایم تیتر روزنامه یی را که در ایام انتخابات نوشته بود؛ «آرای ۱۶ میلیونی اصلاح طلبان» - مجموع آرای هاشمی، مهرعلیزاده، کروبی و معین. آیا واقعاً سردبیر روزنامه فوق نمی دانست - یا نخواست بداند - که بخش اعظمی از آرای معین و محدودی از آرای هاشمی و کروبی، آرای فوق الذکر نه رای به اصلاح طلبی و اصلاح طلبان که رای به فرد - هاشمی - کروبی - و رای قومیتی - مهرعلیزاده - بوده است؟ که اگر این آرا، آرای اصلاح طلبی بود نباید در دور دوم انتخابات وضع آن گونه می شد که شد.

۴- احزاب، گروه ها و دستجات سیاسی موجود فعال در عرصه سیاسی ایران نه تنها قادر به نمایندگی خواست دموکراتیک مردم، که حتی قادر به نمایندگی مطالبات بدنه خود نیز نیستند. «گعده هایی» که اکنون با نام حزب در ایران وجود دارد، بیش و پیش از آرزوی تحقق دموکراسی در پی دستیابی به قدرت و حفظ آن با کمترین هزینه ممکن هستند. و البته با زیرکی از ورود بازیگرانی که گمان می رود موقعیت آنها را به خطر می اندازد، جلوگیری می کنند.

۵- در عصری که مدت هاست انتخابات به عنوان شاخص اصلی دموکراسی شناخته نمی شود، تلاش گروه ها و دستجات برای رسیدن به قدرت در هر شرایط و وضعیت صداقت آنها را برای تحقق دموکراسی با تردید مواجه می سازد. دموکراسی شامل آزادی بیان و پس از بیان، آزادی مطبوعات و عقیده و احزاب و تجمعات و... می شود. کدام حزب یا گروه تاکنون در این راه ها قدم گذارده است؟ اگر نیز عده یی سودای تشکل جامعه مدنی با ورود به قدرت را دارند، شاید فراموش کرده اند که تشکیل جامعه مدنی از بالا، سرنوشتی بهتر از ساخت حزب در قدرت ندارد. می بینیم که بسیاری از احزاب دولت ساخته پس از دوم خرداد، به دلیل قطع یارانه یکی یکی از بین می روند. تشکیل جامعه مدنی توسط دولت نیز نه تنها آن را از مفهوم اصلی خود - همچون بسیاری از مفاهیم موجود در عرصه سیاسی - تهی می سازد بلکه باعث می شود عرصه «جامعه مدنی» تنها محل جولان آنانی باشد که مطیع حرف های «برادر بزرگتر» هستند. اکنون زمان عمل در عرصه های تئوریک و بعد از آن اجتماعی است. اگر حزب یا فرد یا گروهی داعیه حمایت از دموکراسی را دارد اکنون باید به پشتیبانی از نهادهای صنفی و حقوق آنان بپردازد. باید در پی راه اندازی تشکل ها و نهادهای مستقل از دولت بود. در حالی که با امتناع فکر، اندیشه و ایده در عرصه سیاسی مواجهیم، آنچه که می تواند ما را گامی به پیش ببرد - بی آنکه گام ها به پس رویم - فعالیت های تئوریک و تحرکات اجتماعی است. باید سعی کرد نهادهای صنفی - اجتماعی را فعال کرد.

منبع: روزنامه ی اعتماد