به کدام سو؟
در حاشیه اوضاع منطقه


هلمت احمدیان


• در مقابل سرخوردگی و بحرانی که جریان نئولیبرالی با آن روبرو است و به همان نسبتی که نسخه های بی اعتبار آنها رنگ و رو باخته است، چپ در جامعه ایران در ابعاد اجتماعی و در دل جنبش هایی مانند جنبش کارگری، دانشجویی و زنان نفود و اعتبار بیشتری پیدا کرده ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۲۴ آوريل ۲۰۰۷


اوضاع منطقه با جنون جنگی و میلیتاریسم لجام گسیخته آمریکا و متحدینش، توحش دستجات و گروههای تروریستی و ماجراجویی رژیم جمهوی اسلامی، به گردابی تبدیل گشته است که هر روز بیشتر جان و مال مردم محروم این منطقه را می بلعد و هر لحظه به ابعاد فجیع و ویرانگر آن می افزاید.
سئوال این است که اوضاع منطقه به کدام سو می رود و تاثیرات این وضعیت بر مردم ایران چیست؟ و چگونه می توان روی بهبود اوضاع به نفع توده های مردم محروم و به جان آمده تاثیر گذاشت؟

آمریکا بیش از هر زمانی در باتلاق عراق گیر کرده است. مهمترین شاخص این امر این است که چه عقب نشینی و چه افزایش نیرو و تهاجم بیشتر، می تواند به وخامت بیشتر اوضاع بیانجامد. سیاست اعلام شده بوش در روز دهم ژانویه ۲۰۰۷، که ظاهرا تهاجم جدیدی را به صورت اعزام بیشتر نیرو به عراق پیش پا گذاشت، به نظر می رسید که با طرح و پیشنهاد قبلی بیکر- هامیلتون که عقب نشینی محترمانه نیروهای آمریکایی را از عراق توصیه کرده بود، همخوانی نداشته باشد. اما واقعیت این است که علیرغم پاره ای ناهمخوانی ها، بوش و دولت آمریکا راه حل دیگری جز آنچه در این طرح پیشنهاد شده است، ندارد. این راه حل، یعنی عقب نشینی و به عبارتی شکست سیاست هایی که عراق را به قیمت قریانی کردن صدها هزار انسان به گردابی برای نیروهای تجاوزگر آمریکایی تبدیل کرد، امری اجتناب ناپذیر است.
مضافا اینکه در سطح جهانی و در آمریکا نیز فشار بر دولت بوش بیشتر و بیشتر شده است. اگر از جنبش ها و اعتراضات فزاینده جهانی بر علیه میلیتاریسم لجام گسیخته و سیاست های جنگی آمریکا و متحدینش در منطقه بگذریم، این فشار از درون هئیت حاکمه آمریکا نیز بیشتر گشته است. این فشارها بعد از شکست فاحشی که جمهوری خواهان در انتحابات ماه نوامبر سال گذشته متحمل شدند و اکثریت را در دو مجلس کنگره آمریکا از دست دادند و در شرایطی که سنای آمریکا هر روز فشار بیشتری را با لایحه و مصوباتش بر دولت بوش تحمیل می کند و در شرایطی که ۱۷ ماه بیشتر به انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا باقی نمانده است، معنای معین تر و مادی تری برای هئیت حاکمه آمریکا پیدا کرده است.
تصویت لایحه هزینه نظامی مورد نیاز دولت بوش در عراق از طرف مجلس سنا و مشروط کردن آن به خروج تدریجی نیروهای آمریکا از عراق، علیرغم مقاومت بوش در مقابل این لایحه، اظهارت تونی بلر که تا آخر سال جاری ۱۶۰۰ نفر از نیروی ۷۰۰۰ نفریش را از عراق خارج خواهد کرد و ... همگی مواردی هستند که سیاست عقب نشینی «محترمانه» را که همانا یکی از محورهای
طرح بیکر- هامیلتون است، فراروی دولت آمریکا قرار داده است.

اما آمریکا و متحدینش و حتی دیگر کشورهای اروپایی از قبیل فرانسه و آلمان می باید این استراتژی جدید «تهاجمی» _ بخوان شکست را _ بگونه ای پیش ببرند که نه تنها شکست جلوه نکند، بلکه و بویژه در آستانه انتخابات آتی آمریکا، این سیاست از طرف دولت آمریکا رو به رای دهندگان آمریکایی می باید درایت و کاردانی جلوه کند و از سوی دیگر این ضعف مورد سوءاستفاده بیشتر جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای ارتجاعی در منطقه قرار نگیرد.
تلاش برای جلوگیری از این سوءاستفاده اگر چه همواره با کارت دیپلماسی و مذاکره و کنار آمدن با این نیروها همراه بوده، اما مجموعا از طرف آمریکا و متحدینش در فرم و گاردی تعرضی تر پیش رفته است و غالبا هم با پاسخ سرکشانه رژیم اسلامی روبرو شده است. دولت بوش و دولت احمدی نژاد، بخوبی کدها و زبان همدیگر را یاد گرفته اند و از اهرم زور و یا حداقل مانور زورگویی و ماجراجویی نظامی بهره بردای خود را کرده اند.
هر دو طرف بر طبل جنگ می کوبند. جنگ آشکار و پنهان سرویس های اطلاعاتی آمریکایی با ایران، حمله به سفارت جمهوری اسلامی در اربیل کردستان عراق و دستگیری چند مامور اطلاعاتی رژیم ایران در آنجا، تقویت ناوگان های جنگی و مانورهای نظامی در خلیج فارس...، نمونه هایی از کارت زور برای آمریکا در این مدت بوده که با اقدامات دیپلماتیک تهاجمی و تحریم های اقتصادی پی در پی سازمان ملل تکمیل گردیده است. مانور متقابل جمهوری اسلامی در خلیج فارس، دستگیری ملوانان انگلیسی و اعلام این مسئله از طرف احمدی نژاد که ایران قدرت بارآوری اورانیوم غنی شده را پیدا کرده و به قدرت هسته ای تبدیل شده، نیز نمونه هایی از قدرت نمایی جمهوری اسلامی رو به طرف متقابل برای کسب امتیاز در این دوره بوده است.

هرچند گاها دست اندرکاران کاخ سفید می گویند که گزینه نظامی نیز بر روی میز بوش قرار دارد و گزینه نظامی هم به طور کلی منتفی نیست، اما فراسوی فشار فزاینده آمریکا بر ایران، این نکته هم به سادگی قابل فهم است که با توجه به مجموعه ای فاکتور داخلی و خارجی و چالش هایی که آمریکا در شرایط فعلی با آن روبرو است، در شرایط فعلی آمریکا نه توان و نه سیاست پیشبرد جنگی از نوع آنچه برای ساقط کردن رژیم بعث عراق پیش برد، را برای ایران در دستور دارد.
جمهوری اسلامی نیز که به این اوضاع و ضعف های طرف مقابل واقف است، نهایت استفاده و بهره خود را از آن برده است و می برد. پروژه غنی سازی اورانیوم و دستیابی به انرژی هسته ای رژیم ایران، نه تنها متوقف نگردیده و کتمان نشده، بلکه جار زده و بزرگ نمایی نیر می شود به دنبال تصویل قطعنامه ۱۷۴۷ سازمان ملل که تحریم های جدیدی را با ضرب الاجل ۶۰ روزه برای جمهوری اسلامی تعیین کرده، خامنه ای و احمدی نژاد با قاطعیت بیشتری از ضرورت دنبال کردن پروژه هسته یشان سخن گفتند و اعلام کردند که آمادگی مقابله با کلیه عواقب این امر را دارند.

رجز خوانی های سران رژیم اسلامی و منظور آنها از توانایی مقابله، تحمیل بار تحریم های اقتصادی سازمان ملل بر سفره خالی مردم محروم می باشد. به برکت این زورآزمایی بی ربط به زندگی و سرنوشت مردم، گرانی، بیکاری و بیکارسازی ها افزایش یافته است. به خواست و مطالبات معلمان محروم و توده هایی میلیونی جامعه که زیر خط فقر زندگی می کنند، بیشتر و بیشتر دهن کجی می شود. و این عوارض اوضاع وخیمی است که جنگ و کشکمش قلدرمنشانه و ارتجاعی و ضد مردمی دو طرف متخاصم یعنی دولت آمریکا و متحدینش از یک طرف و جمهوری اسلامی از طرف دیگر با خود به همراه آورده و می آورد.
رژیم جمهوری اسلامی که خود با خطر فزاینده و رشد جنبش های مردمی و اجتماعی روبرو است، بقایش را در ایجاد فضایی می بیند که در پرتو آن هر صدای معترضی را بسهولت بیشتری بتواند خفه کند و در چنین شرایطی مقابله با آمریکا، به برکتی برای ادامه عمرش تبدیل شده است.
رژیم به این بهانه به جان جنبش های اجتماعی افتاده و به آنها حمله ور گشته است، دانشجویان آزادیخواه و متحصن را شبانه از دانشگاه می رباید، فعالین جنبش زنان را دستگیر می کند و دوباره پتک حجاب اجباری را بر روی سر آنها می گرداند، به اعتراضات صنفی معلمان حمله ور شده و آنها را دستگیر می کند، فعالین و چهره های سرشناس جنبش کارگری و در میان آنها محمود صالحی را به بند می کشد و ...

در این میان و در شرایطی که خطر جنگ و ماجراجویی آمریکا و جمهوری اسلامی، مردم منطقه و مردم ایران در یک قدمی شرایطی مرگبار و وخیم تر قرار داده است، هنوز نیروها و جریاناتی یافت می شوند که مزورانه سعی می کنند در میان دو قطب متخاصم، به گرایشات معتدل دل بسته و با تجزیه و تحلیل های ژورنالیستی، جبهه سوم یعنی توده های مردم و محروم منطقه را از عمل مستقل و متکی به خود بازداشته و آنها را منتطر نگه دارند. آنها با هر نسیمی دوباره جانی تاره گرفته و منشورها و پلاتفرم ها و مانیفیست هایشان را رو می کنند، ولی طولی نمی کشد که دوباره همه را به بایگانی می سپارند. اگرچه غالب نیروهای لیبرالی مدتهاست جرات نمی کنند بصورت تام و تمام یکی از طرفین کشمکش را تایید کنند، اما هنوز بعضی از آنان از متد جان سخت و قدیمی، استفاده از شکاف ها و تضادها دل نکنده اند. آنها هر از چندگاهی افق و راه حلی بی ربط به مصالح و سرنوشت توده های مردمی را که در این میان دارند له می شوند، جار می زنند، اما روند زمخت اوضاع همانگونه که در چند سال اخیر بارها شاهد بوده ایم این نظاره گران چشم به راه و منتظر را با بحران و سردرگمی بیشتری روبرو ساخته و طعم تلخ تردید و ناامیدی را بیشتر بر آنها مستولی کرده است. بحران استراتژیک جریانات لیبرالی محصول وضعیتی است که سرمایه در درنده ترین شکل و فرم خود برای کسب قدرت و هژمونی در منطقه بدون کمترین توجه به جان و مال و هستی توده های مردم اعمال می کند.

در مقابل سرخوردگی و بحرانی که جریان نئولیبرالی با آن روبرو است و به همان نسبتی که نسخه های بی اعتبار آنها رنگ و رو باخته است، چپ در جامعه ایران در ابعاد اجتماعی و در دل جنبش هایی مانند جنبش کارگری، دانشجویی و زنان نفود و اعتبار بیشتری پیدا کرده است.
چپ و جنبش های رادیکال مردمی و کلا صدای سوم در جامعه ایران قدرت بیشتری پیدا کرده است. این صدا به سیاست های تجاوزگرایانه آمریکا و متحدینش امید و توهمی ندارد و ضدمردمی بودن جمهوری اسلامی را به تمامی تجربه کرده و مترصد سرنگون کردنش است. این جبهه به ترفندهای لیبرالی، شوینیستی و ناسیونالیستی نیز توهمی ندارد، و به نیروی اجتماعی مستقل خود باور دارد. بروزات رشد این رادیکالیسم را به سادگی در هر تعرض و حرکتی که در جامعه امروز ایران روی می دهد، می توان مشاهده کرد.
در این شرایط وظیفه نیروها و احزاب چپ و کمونیست است که بتوانند این جبهه و حرکت سوم را با حرکت و تلاش هدفمند خود مادیت بیشتری بخشند. این صدا و جبهه عدالتخوهانه که ستون فقراتش جنبش های کارگری و اجتماعی جامعه است، می تواند در اوضاع آتی ایران پرچمدار جامعه ای آزاد و انسانی بدور از فقر، جنگ و خونریزی و کشتار باشد. جامعه ای بدون جمهوری اسلامی، که مردم با رای آزادنه و مستقیم خود در فضایی دمکراتیک حاکمیت سیاسی خود را تعیین می کنند.

۲۰ آوریل ۲۰۰۷