مبارزه برای رهایی ما از یازده سپتامبر آغاز نشده است!
ناجیه حنیفی
•
تاریخ مبارزهی زن افغان از زمانی آغاز گردید که با ارادهی خود و پشتیبانی مردان ترقیخواه از پرده، از کنج خانه بیرون آمد، به مکتب رفت، دانشگاه خواند، در «رادیو کابل» مثل میرمن پروین آواز خواند، عضو سازمانهای سیاسی شد و در خیابانهای کابل، مثل اناهیتا راتبزاد و هزاران زن آزادهی دیگر برای تغییر سیاسی و اجتماعی مبارزه کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۵ فروردين ۱٣۹٨ -
۱۴ آوريل ۲۰۱۹
مبارزهی زنان افغان برای رهایی و ترقی با طیارههای بی-۵۲ آغاز نگردید؛ تاریخ تحولخواهی زنان افغان از یازده سپتامبر، از پروژههای اداره انکشافی بینالمللی امریکا و دیگر سازمانهای غربی شروع نشد. اگر کسی در غرب هنوز بر این باور است، یک کلونیالیست کلاسیک به معنای واقعی کلمه است که باور دارد مرد «سفید غربی» با حس انساندوستی، زن « بیچارهی چادریدار افغان» را نجات داد.
تاریخ مبارزهی زن افغان از زمانی آغاز گردید که با ارادهی خود و پشتیبانی مردان ترقیخواه از پرده، از کنج خانه بیرون آمد، به مکتب رفت، دانشگاه خواند، در «رادیو کابل» مثل میرمن پروین آواز خواند، عضو سازمانهای سیاسی شد و در خیابانهای کابل، مثل اناهیتا راتبزاد و هزاران زن آزادهی دیگر برای تغییر سیاسی و اجتماعی مبارزه کرد. اتفاقاً، همین برآمدن زن افغان از کنج خانه برای پیشرفت و آزادی بهخصوص از قید سنتهای عقب مانده اجتماعی، مضمون اصلی ضدیت نیروهای عقبگرا و محافظهکار- از ملاهای متنفذ عصر امانی تا اخوانیهای جهادی و طالبان وهابی – با تجدد و به تبع توانمندی و آزادی زنان بوده است. آنها کنترل بدن زن و در خانه نشاندن وی را جز اصول بنیادین سیاسی و اجتماعی خود اعلام کرده بودند و در قالب رژیمهای سیاسی و حقوقی به اجرای آن پرداختند. در مقابل، زنان افغان چه به لحاظ سبک زندگی و چه اعتقادات اجتماعی و سیاسی، به درجات گوناگون از این کنترل و به حاشیه رفتن سرباز زدهاند.
اما این به معنای آن نیست که همه تاریخ مبارزه و مقاومت زنان افغان را در نظر میگیرند. به تصاویر رسانهها از زن افغان نگاه کنید: زنان در پرده، بدون عاملیت و اراده، خجول و به حاشیه رانده شده. این «تصویر» به دولت امریکا اجازه داد تا برای انتقامگیری از طالبان بهخاطر حادثهی تروریستی یازده سپتامبر، زیر شعار رهایی «زنان و کودکان افغان» حملهی خود بالای افغانستان را توجیه کند. جورج بوش و لورا بوش رییس جمهور و بانوی اول سابق امریکا، با تحریک عواطف عمومی و حس متمدن بودن، مردم خود را متقاعد ساختند که زنان افغان، زنانی که هر روز در خیابانهای کابل شلاق میخورند، حق بیرون شدن از خانه و رفتن به مکتب را ندارند، برای رهایی از ستم طالبان به کمک امریکا و متحدان غربی آن نیاز دارند.
حالا پس از ۱۷ سال، ایالات متحده جنگ «خیر و شر»، نبرد «غرب متمدن و طالب وحشی»-الفاظ مورد علاقهی جورج بوش و نئوکانهای کاخ سفید- را نبرده است و به نظر میآید که نظرش نسبت به حقوق زنان و دستاوردهای دموکراتیک افغانستان نیز مشروط و مقید به توافقات سیاسی شده است. آنطوری که بیانات آقای خلیلزاد نشان میدهد، تعیین سرنوشت حقوق اساسی شهروندان افغانستان، بهویژه زنان افغان، در گرو چانهزنیها و مذاکرات «بینالافغانی» خواهد بود. او بهطور متناقضی از یکسو میکوشد که دستاوردها و تغییرات سیاسی و اجتماعی جدید مانعی در برابر توافق با طالبان نباشد، و از جانب دیگر زیر فشار افکار عمومی وعده میدهد که امریکا به حفظ شان متعهد است. اما واقعیت این است که ایالات متحده به دنبال صلح با طالبان است و امیدوار است که سایر مسایل حقوقی، سیاسی و اجتماعی در اثر سازش، توافق و چشمپوشی دولتمردان افغان حل گردد؛ آنهم در مذاکراتی که نه زنان افغان حضور دارند و نه در تعیین اجندای آن و به تبع برآیند آن نقشی دارند. این تضاد موضع با توجه به سابقهی امریکا در اتحاد با گروههای بنیادگرای ضد زن مانند احزاب جهادی و اخوانی افغان در جریان جنگ سرد و حمایت از پاکستان برای روی کار آوردن طالبان در افغانستان و حتا لابیگری برای به رسمیتشناسی طالبان در کانگرس امریکا، قابل درک است و به حق زنان افغان را نگران و هراسان ساخته است.
آنها برای آگاهسازی افکار عامه و حلقات تصمیمگیر از نگرانیهای خود، مقالاتی در روزنامههای مهم امریکایی تحریر کردهاند که برخی از نویسندگان با ارتباطات سیاسی مستقیم با افراد تصمیمگیر در روند صلح، از موضع متکبرانه سفیدهای کلونیال که همیشه به رنگین پوستان و جهان سومیها نصیحت میکنند و خود را مدافع منافع شان وانمود مینمایند، به انتقاد از ایشان پرداختهاند و آنها را همچون فمینیستهای آویزان به سربازان و کمکهای امریکا توصیف نمودهاند که میخواهند با زور دیگران حقوق شان حفظ شود و خود برای حفظ دستاوردها کار خاصی انجام نمیدهند.
این موضوعات در مقالهی اخیر داکتر شرل بنارد، محقق و نویسندهی امریکایی، و همچنان همسر آقای زلمی خلیلزاد، انعکاس یافته است. او در مقالهاش در سایت «امریکن انترست»، از فمینیستهای افغان خواسته است که مانع از خروج قوای امریکایی نشوند و خود برای حفظ حقوق شان مبارزه کرده و با طالبان مذاکره نمایند. خانم بنارد مدعی است که امریکا در ۱۷ سال گذشته سرمایهگذاری زیادی برای بهبود وضعیت زنان انجام داده است، به تدوین قانون اساسیای که حقوق زنان را تامین مینماید، کمک کرده است؛ پول زیادی در راه تعلیم و توانمندسازی سیاسی و اجتماعی زنان خرچ نموده است. «اکنون زمان آن فرا رسیده است که با این آمادگیهای وسیع دست به کار شوند…. فمنیستهای افغان شانه به شانه کاری را آغاز نمایند که سایر زنان در دیگر نقاط جهان برای رسیدن به مطالبات خود انجام دادند. آنها به جای نوشتن مقاله در روزنامههای غربی مبارزه برای حقوق شان در کشور و در میان جامعه آغاز نمایند.»
خانم بنارد بهعنوان یک زن سفید غربی فکر میکند که راهحل مشکلات زنان افغان را بهتر از خود شان میداند و باید آنها را متوجه ضرورت مبارزه برای حقوق مطالبات شان سازد. او فکر میکند که دختران و زنان افغان دستکم در سطح شهر با مبارزهی اجتماعی و سیاسی آشنا نیستند و در این کشور مبارزهی زنان سابقه ندارد. بدتر از آن، نویسنده خیال میکند که مشارکت زنان در فعالیتهای عمومی، توانمندی آنها برای رهبری و مدیریت فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بعد از یازده سپتامبر و با کمکهای امریکا آغاز شده است.
در مقالهی مفصل خانم بنارد دو نکتهی اساسی مورد توجه است: ۱) امریکا به بهبود وضعیت زنان افغان کمک کرده است؛ ۲) زنان افغان به جای مبارزه برای حفظ حقوق خود به عساکر امریکایی متکی اند.
۱) آزادی با پول غربی
ایالات متحده با شعار «آزادی زنان و کودکان» از دست طالبان به افغانستان حمله کرد اما این یک پوشش و توجیهی برای تهاجم بود. ایالات متحده از سال ۱۹۹۴ الی ۱۹۹۶ میلادی با طالبان روابط داشت و این گروه را برای احیای ثبات در افغانستان مفید میدانست. در آن زمان موضوع زنان و دموکراسی در افغانستان برای این کشور اهمیتی نداشت. در واقع حادثهی تروریستی یازده سپتامبر و قصد امریکا برای سرنگونی طالبان و از میان بردن اسامه بن لادن (متحد سابق امریکا برای پیروزی شوروی) ایجاب میکرد که مبنای حقوقی آن «مداخلهی بشردوستانه» قرار داده شود. چون، این تهاجم و جلب حمایت بینالمللی، بدون طرح ملاحظات انساندوستانه و ارتقای طالبان از «گروه ثباتآفرین» به یک «گروه تروریستی وحشی و سرکوبگر»، تجاوز به یک کشور برای براندازی رژیم سیاسی آن محسوب میشد.
کمک به زنان افغان یکی از عناصر سازنده و مشروعیت بخش مداخلهی امریکا در افغانستان بود. لورا بوش، همسر رییس جمهور بوش، بخش عمدهی نطق رادیویی خود در سال ۲۰۰۱ میلادی را به نجات زنان و ارایه کمکهای بشردوستانه اختصاص داد. وی تاکید کرد که «مردم متمدن» در سرتاسر جهان «قلب شان بهخاطر وضعیت زنان و کودکان افغان شکسته است.» برای همین، لورا شیپرد از دانشگاه بریستول باور دارد که «استفاده از جنسیت برای فهم بسیج حمایت عمومی در امریکا از حمله به افغانستان حیاتی بود.»
آیا آن طوری که بنارد میگوید، کمکهای امریکا به بهبود وضعیت زنان افغان کمک کرده است؟ زنان در سطح شهرها با تغییر رژیم سیاسی و حقوقی در کشور برخی فرصتها و آزادیها را بهدست آوردهاند، ولی بر اساس ردهبندیهای بینالمللی افغانستان بدترین کشور برای زنان است. بر اساس ارزیابی دانشگاه جورج تاون، افغانستان و سوریه بدترین جای دنیا برای زنان در سال ۲۰۱۸ میلادی بوده است. این ردهبندی در اکثر گزارشهای بینالمللی انعکاس یافته است. اخیراً، هفتهی پیش سخنگوی دادگاه عالی افغانستان در یک کنفرانس خبری گفت که در چهار سال گذشته به ۷۲۴۶ دوسیهی قضایای خشونت علیه زنان رسیدگی صورت گرفته است. این قضایا جرایم مختلف مانند تجاوزهای جنسی، لتوکوب، قتل، آزار و اذیت، خودکشی، تهدید، اختطاف، فروش و ازدواجهای اجباری را در بر میگیرد.
خانم بنارد میپذیرد که کمکهای امریکا تغییر زیادی در وضعیت عمومی زنان در روستاهای کشور نیاورده است ولی وی فعالین حقوق زن را مقصر این وضعیت میداند. این ارزیابی ساده انگارانه است که مسئولیت ناکامی پروژههای امریکایی را به دوش یک گروهی زنان انداخت. مشکل اصلی در ساخت پروژههای امریکایی و سیاست مقامات امریکا در قبال کمک به زنان افغان بوده است.
پروژههای امریکایی با اهداف محدود و تغییرات سطحی هرگز برای آزادی و پیشرفت زن افغان طراحی نشده بود و اکثر آن شکست خورده است. یک نمونهی آن پروژهی «پروموت» به مبلغ ۲۸۰ میلیون دالر است که توسط ادارهی انکشافی امریکا برای کمک به ۷۵ هزار زن افغان جهت شغلیابی و کارآموزی طراحی شده بود. سیگار یا دفتر بازرس عمومی پروژههای بازسازی افغانستان، دریافت که این برنامه شکست خورده عایدی جز به هدر رفتن پول مالیه دهندگان امریکایی نداشته است. این پروژه تنها به ۵۵ زن کمک کرد که شغل بهتری به دست بیاورند.
کمکهای امریکا برای زنان افغان به دست افراد و سازمانهای معدودی رسید که اهداف و کارایی پروژههای امریکایی را زیر سوال نمیبردند و کمک دهندگان امریکایی نیز حاضر نبودند که نظریات افغانها را در طراحی پروژههای خود در نظر بگیرند و یا وارد حوزهها و مسایلی مربوط به زنان شوند که انتقادات اجتماعی، به ویژه قشر محافظهکار جامعه را به دنبال داشته باشد. پروژههای امریکایی بیشتر به دنبال تدوین قوانین و سیاستها، آگاهیدهی و آموزش مهارتهای کوچک بوده است تا کمک به تغییرات ساختاری و فرهنگی به نفع زنان. البته، کار تغییرات اساسی با توجه به تجربهی جنبشهای زنان در خاورمیانه و سوابق حرکتهای زنان در افغانستان، متعلق به جنبشها و حرکتهای مردم بنیاد و مترقی است نه یک دولت امپریالیستی که در خاورمیانه همواره حامی رژیمها و جنبشهای سرکوبگر و بنیادگرا بوده است. از همه مهمتر، بهبود وضعیت زنان و سایر شهروندان مسئولیت یک دولت ملی و مسئول است نه ارتش و دیپلوماتهای غربی که سیاست قدرت را با ملاحظات بشردوستانه میآرایند.
۲) مبارزهی اجتماعی، نه ورکشاپ انجویی
کمکهای امریکایی به شکلگیری یک سلسله انجوهای داخلی کمک کرد که پروژههای این کشور را تطبیق کردهاند، ولی ما به هیچوجه جنبشها و حرکتهای مردم بنیاد مترقی را با انجوها اشتباه نمیگیریم. کمکهای غربی تحرک وسیع و موجی از حمایت از آزادیها و حقوق زنان را در کشور بهوجود آورد اما بهخاطر اتکای آن به پروژههای تمویلی موقتی بوده است. جنبشهای واقعی رهایی بخش زنان نه محصول دولتها و کارمندان انجوها بلکه مردان و زنان باورمند و رضاکاری معتقد به اصول اساسی رهایی و آزادی زنان است که ساختارها و ارزشهای سرکوبگر جنسیتی را به شیوههای دموکراتیک و کارزاری هدف قرار داده و به واسطهی حاکمیت یک دولت ملی قانونسالار به تحقق مطالبات خود دست مییابند. پس جنبش زنان همان قدر در مورد مطالبات زنان است که کمک به شکلگیری دولت مترقی دموکراتیک و قانون محور در کشور. تقلیل کل دموکراسی و رهایی به پروژههای انکشافی افسانهای بیش نیست.
برعکس، این کار بدون بسیج عمومی، مبارزهی پیگیر زنان، نفوذ در ساختارهای سیاسی، تقابل فکری و قانونی با نیروهای ارتجاعی و شکل دادن به گفتمانهای فکری بدیل ممکن نیست. این کار با تعهد، همبستگی و از خودگذری زنان و مردان ممکن است نه با الطاف سربازان ناتو و سفارتهای خارجی که در نهایت امر همواره ضد جنبشهای مترقی در خاورمیانه و امریکای جنوبی بودهاند.
در بحثهای فعلی زنان و مردان افغان، مسألهی اصلی ماندن نیروهای خارجی در کشور نیست. روی کار آمدن دولت دموکراتیک و ملی خواست تاریخی تمام مردم افغانستان بوده است که بهخاطر رقابتهای منطقهای و بینالمللی در افغانستان و خیانت نیروهای داخلی هرگز تحقق نیافته است. اما در این مقطع خروج نیروهای خارجی و گفتوگوهای صلح باید به شکلگیری دولت مورد توافق تمام اقشار به کمک میکانیزمها و ضمانتهای اجرایی برای تداوم ثبات کشور منجر گردد و نفع زنان به طریق اولی در آن نفهته است. این مسئولیت دولت امریکا، حکومت افغانستان و نیروهای سیاسی داخلی است که از خروج قوا و توافق سیاسی شتابزده با طالبان پرهیز کنند تا ما همانند ویتنام در دههی هفتاد و افغانستان دههی نود میلادی شاهد از سرگیری جنگ داخلی نباشیم که بدون شک زنان یکی از قربانیان اصلی آن بودهاند.
زنان افغان نگران اند که در توافقات سیاسی آینده حقوق شان ضایع گردد، زیرا بخشی از نیروهای سیاسی داخلی مانند احزاب جهادی در زمان خود آزادیهای زنان را به رسمیت نمیشناختند و تکنوکراتهای غربگرا اعمال محدودیت بر حقوق و آزادیهای زنان را زیر نام «فرهنگ افغانی» توجیهپذیر میدانند. پایان جنگ هدف مقدسی است اما ضایع شدن حقوق بخش بزرگی از شهروندان به روی کار آمدن صلح عادلانه کمکی نمینماید. جامعهای که یک شکل تبعیض، مانند تبعیض جنسیتی، را زیر نام فرهنگ و مصالح سیاسی بپذیرد، سایر اشکال تبعیض، محرومیت و سرکوب، از جمله تبعیض و محرومیت سیاسی را نیز موجه خواهد پنداشت.
در مرحلهی فعلی زنان افغان بهخاطر جنگ، ساختارهای عقب مانده و مردسالار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و انحصار قدرت توسط نیروهای محافظهکار و سنتی، قادر نیستند که از منافع و حقوق خود در جریان گفتوگو و شکلگیری توافقات آینده دفاع کنند و این را نیز به خوبی میدانند که دولتمردان در مسکو و دوحه و کابل الزاماً مدافع حقوق شان نخواهند بود. این مقطع درس بزرگی برای زنان افغان است که حفظ حقوق بدون یک جنبش اجتماعی و سیاسی مترقی مردم بنیاد ممکن نیست و تلاشهای اندک فعلی شان تاثیرات بنیادینی ندارد. آنها در حلقات کوچک مبارزات خود را ادامه میدهند اما با فرارسیدن ثبات و تشکیل یک دولت مستحکمتر سرتاسری، دامنهی تلاشهای فعلی خود را از در سطح کشور گسترش داده و یقین داشته باشند که همانند دیگر زنان آزادهی جهان سومی با نیرو و منابع خود این ساختارهای قدرتمند مردسالار و ارتجاعی را تغییر خواهند داد.
مبارزهی زنان افغان با مبارزه برای تشکیل یک دولت ملی و توسعهگرا که ایجاد زیرساختها، گسترش خدمات عمومی و توسعهی نیروی انسانی را جز وظایف فوری و ملی خود بداند، پیوندی عمیق دارد. مبارزهی زنان افغان با تشکیل دولت ملی مبتنی بر دموکراسی، برابری و همبستگی اجتماعی به ثمر مینشیند و به همین خاطر، استراتژیها، برنامهها، ارزشها و آرمانهای ما بازتاب دهندهی واقعیتهای تاریخساز مذکور باشد.
منبع: اطلاعات روز
ناجیه حنیفی، پژوهشگر مسایل زنان، حقوق بشر و توسعهی بینالمللی
|