من و ماه


مرضیه شاه بزاز


• خواب نیست این، ای یار، بیداری محض است
گرد آمده اند بزیر شاخه ها ی پر برگ
قاصدانِ نادیده،
به نجوا، ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۲ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۲ می ۲۰۱۹


 خواب نیست این، ای یار، بیداری محض است
گرد آمده اند بزیر شاخه ها ی پر برگ
قاصدانِ نادیده،
به نجوا،
ناشنوده می گویند
پیش از این، من این دانش را در گذری مرموز جسته بودم
نیافته و
در دفتری کاهی، پیش درآمدی ناتمام و گنگ بر آن نوشته، و
زآن پس،
قلم-شکسته شده بودم.

وحش ای از پیله می زند بیرون
وحش ای می میرد
سر در بال فرو کرده، سار غمگینی آنجا،
می بینی؟
نوک یاس بر پیله ای خالی می کوبد
ماه بد خوی نیز قطره های روشنتر از آفتاب بر نافِ مرگِ جوجه ای مرده می ریزد.

من جنگل را پیش از این در چنین شب هایی دیده بودم
که در اضطراب فردای فرزندانش، مادری می شود بیخواب
از خیال، هراس می آفریند و از هراس بر خود می لرزد و
می لرزد
وَ تا رامشگران شب، سودای ماه را
یکی به تک خوانی و دیگران به همخوانی به ساز درآرند
فراکی سیاه و فاخر بر تن، جنگل
با انگشتانِ بلندش، ترکه ای پر از شکوفه ی بادام می چیند و
بند پاره می کند از خاک، بر می خیزد
باد، نیز هرچه را دگر، از خاک برمی کند، می رقصاند                     
وآن اندوهِ دیرینه که بدآن خوی نمی کنم هرگز
ناگهان از سینه برمی آید، بر شاخه ی توت می نشیند و
نه در حضور نامردمان،
در حضور وحش با فلوت افسوس،‌
پیش درآمدی را به فرسایشِ می نوازد
سپس از خرابه ی عتیق یاد،
جغدی، با مردمکهای سرخ، می رسد از راه و
چون قراولی در کوچه های بیخواب،‌ از رفته ها می خواند و
تنها رستاخیز مغشوش جیرجیرکها در گوش و در یاد
می آیند و می پایند
من نمی کِشم بیش از این دیگر،‌ ای یار فریاد . . . .

اندک اندک، سودای ماه می شود آرام، من نیز آرام
جامه ی سبزش، جنگل، می شود روشن
می بینی ای یار
آن جوجه ای که زخمی اش کردند و
من بزیر بالِ دیده، انجیرش دادم و تیمارش کردم
پر در آورده، پرواز می خواهد
وَ درخت آلبالوی سترون                           
خانه آویزِ هزار گوشواره ی زمرد گشته، تا هر کدام فردا   
ماه که بسر آید
به آتش تمنایی،      
بستر دوشیزه ای را، رنگ بیآمیزند.

ماه می چرخد، باز جغد
پی لانه ای در غبارِ خانه ای تازه فروریخته می گردد
چراغ می میرد
ماه بدخوی می زند چشمک
ماری در ماری می پیچد
نطفه ی عالیجنابی را می بندند

ما پیش از این در شب و روز، در گرما و سرما، دیده ایم که چگونه زهدانهای پاک
خاستگاه معصومانه ی دیو و دد می گردند
ما این فصل را دوره کرده ایم بسیار.

ماه دریچه را می بندد و می خوابد، من می خوابم.

فردا پس از سپیده، که سر زند خورشید
آه . . . .
اینهمه تصویر در آفتاب می میرند.

آوریل ۲۰۱۹- آتلانتا
divanpress.com