گفتگو با آلن بدیو درباره مهاجران و نقش آنها در سیاست معاصر
پرولتاریای کوچ‌گر
تامس نیل، ترجمه: سهند ستاری


• پرولترها همیشه بیش و پیش از هر چیز «مهاجر» بوده‌اند. و این شعار که «همه ما مهاجریم» شعاری دوستانه ولی غلط است. ما باید در مقابل همه اینها یک سیمای کلی و البته ایجابی‌تر از «مهاجر» که صرفا سیمایی موقت و عملی است قرار دهیم. امروزه یک پرولتاریای کوچ‌گر بزرگ وجود دارد که سرمایه‌داری امپریالیستی آن را به وجود آورده و هدف ما این است که این پرولتاریا متحد با اقلیتی از طبقه متوسط جهانی سازماندهی شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۷ می ۲۰۱۹



 
کانون گفت‌وگوی حاضر مفهوم مهاجر یا به واقع مهاجران بی‌اوراق هویت است. بدیو در این گفت‌وگو هم از اهمیت این مفهوم در کارهای قبلی‌اش می‌گوید و هم از اهمیتی که این مفهوم برای سیاست معاصر دارد. تامس نیل به همکاری و سپس قطع ارتباط بدیو با سازمان سیاسی «ارگانیزاسیون پلیتیک» می‌پردازد که در حوزه مهاجران فعالیت می‌کرد. نیل دانشیار فلسفه در دانشگاه دنور است. حوزه کار او فلسفه اروپایی، فلسفه سیاسی، فلسفه حرکت و فلسفه محیط ‌زیست است. هدف او در پروژه نظری‌اش به‌کار‌گرفتن رخدادهای سیاسی اخیر نظیر جنبش تسخیر، فعالیت‌های مهاجران و مقاومت بوم‌شناختی در تفکر و فلسفه اروپایی است. از آثار او می‌توان به «در حد فاصل دلوز و فوکو»، «بازگشت به انقلاب»، «سیمای مهاجر» و «نظریه مرز» اشاره کرد.

مرکزیت مهاجر

شاید در همه آثار شما بیشترین ارجاع به یک رخداد سیاسی معاصر ارجاع به مهاجران بی‌اوراق هویت باشد. در کتاب «معنای سارکوزی» می‌گویید پیکار مهاجران بی‌اوراق «امروز معرف مهم‌ترین مسئله در سیاست است». چرا مهاجران بی‌اوراق چنین جایگاه ویژه‌ای در آثار شما و همچنین در سیاست معاصر دارند؟

موضع من موضعی کلاسیک است: مارکس پیش‌تر از پرولترهای «دیرآمده‌» گفته بود که از نواحی روستایی می‌آمدند و هنوز در منطق دستمزدها ادغام نشده‌ بودند و به نظر او بنا بود که «هسته سخت» شورش‌های کارگران در شهرهای بزرگ باشند. باید توجه داشت که این پرولترها مهاجر هم بودند (از نواحی روستایی به شهرها مهاجرت می‌کردند)، مهاجران بی‌اوراق هویت. در واقع، حق ماندن در شهر وابسته بود به یک ورق، همان «دفترچه کارگری» و اگر کسی این مدرک را نداشت یک‌راست برش می‌گرداندند به همان جا که از آن آمده بود. کار منطق امپریالیستی فقط این بوده که همین نگرش قائم به کنترل پلیسی، تزلزل و ناامنی شغلی، و تردید دائمی را بسط دهد به پرولترهایی که از مناطق دورافتاده‌تر آفریقا، آسیا و سایر مناطق جهان می‌آمدند. در حقیقت این منطق صرفا به پرولتاریا جایگاهی بین‌المللی در کلان‌شهرهای امپریالیستی بخشید. از این‌رو، حمایت سفت و سخت از مهاجران بی‌اوراق امروزه عاملی اصلی و اساسی در سازما‌ندهی گسترده کل پرولتاریای «کوچ‌گر» است.

ارگانیزاسیون پلیتیک1

بنا به گزارش نشریه «دیستانس‌پلیتیک»، «ارگانیزاسیون پلیتیک» ‏در سال 1983 تأسیس شد و نوشته‌های سیاسی خود را از سال 1983 تا 1991 در مجله «پروکه» منتشر می‌کرد. از سال 1992 تا 1999 مطالب‌ گروه در «دیستانس‌پلیتیک» به چاپ می‌رسید. سوال من این است که نوشته‌های گروه از سال 1999 تا 2007 کجا منتشر شد؟ خود شما نوشته‌ها و فعالیت گروه را در این مدت چگونه می‌بینید؟


«ارگانیزاسیون پلیتیک» پیرو یک سازمان علنا مائویستی بود که در سال 1970 تأسیس شده بود، سازمانی به نام «UCFml»، مخفف اتحادیه کمونیست‌های مارکسیست-لنینیست فرانسه. دو انگیزه کلی تغییر نام را ضروری می‌کرد، یکی اینکه ارجاع به مائویسم و مارکسیسم-لنینیسم بی‌شک زیادی کلاسیک بود و با گروه‌های متعصب هم سخت گره خورده بود، و دیگر اینکه آن‌طور که باید نوآوری سیاسی خاص ما را برجسته نمی‌کرد، خصوصا اینکه هدف ما دیگر تشکیل فوری یک حزب برای «نمایندگی» طبقه کارگر نبود. اما تا آنجا که به من مربوط می‌شود، همیشه توجه داشته‌ام که باید یک پیوستگی عمل سیاسی بین این دو وجود داشته باشد و معتقدم که تغییر نام چندان ضروری نبود.

پایان کار «ارگانیزاسیون پلیتیک»

چرا گروه در سال 2007 از هم پاشید؟


در سال 2007 دیگر خبری از اتحاد و کار سیاسی متمرکز در مقیاسی بزرگ نبود، چندان که بتواند یک سازمان ملی را سر پا نگه دارد. شخصا، تا آنجا که به من مربوط می‌شود، باید بگویم که فعالیت «ارگانیزاسیون پلیتیک» در هر صورت از سال 2000 رفته‌رفته محدود و محدودتر شد: در واقع، عملا فقط در خوابگاه‌های کارگری کارگران بی‌اوراق آفریقایی فعالیت داشت. سازمان فعال در واقع سازمانی بود که نامش «سازمان کارگران بی‌اوراق خوابگاه‌ها و سازمان سیاسی» بود. اما در اینجا «سازمان سیاسی» دیگر چندان معنایی نداشت. برای اصلاح این وضع چهار اقدام می‌شد کرد. اولین اقدام گسترش سازمان به همه خوابگاه‌ها بود، شاید در سطح ملی که البته می‌توانست گسترشی قابل‌توجه باشد. دومین اقدام راه‌اندازی مدارس سیاسی در این خوابگاه‌ها بود. سومین اقدام، به‌دست‌گرفتن اداره تولید انبوه در کارخانه‌ها بود. و نهایتا چهارمین و البته به نظرم مهم‌ترین‌شان، ایجاد یک «شورا»ی ارگانیزاسیون پلیتیک و کارگران مبارز بود، کارگرانی که قابلیت‌های درخشان‌ خود را در سازماندهی و طرح ایده‌های جدید نشان داده بودند، و با هم یک مسیر جدید سیاسی ایجاد کردند که حقیقتا متکی بود بر پرولتاریای کوچ‌گر. من خیلی فعال در این تلاش‌ها مشارکت داشتم. اما از طرف دیگر مجبور بودم، که برخلاف توفیق این حرکت‌ها، به برخی تردیدها اذعان کنم، تردیدهایی درباره نوعی لختی و سکون خاص که نمی‌توانستم بر آن غلبه کنم. آخرسر احساس کردم که ارگانیزاسیون پلیتیک به یک انجمن تخصصی خوابگاه‌های کارگران بی‌اوراق بدل شده و به معنای دقیق‌ کلمه دیگر «سیاسی» نیست. چون به نظرم یک سازمان سیاسی سازمانی است که می‌تواند همزمان چندین فرایند را در وضعیت‌های سیاسی بسیار متفاوت پیش ببرد.

تحلیل معاصر

نسبت به زمانی که با مهاجران بی‌اوراق در حد فاصل سال‌های 1996 تا 1999 کار می‌کردید، تحلیل شما چه تغییری کرده است؟ چگونه آن رخدادها را مقایسه می‌کنید با آنچه امروز در مورد دیگر جنبش‌های «خواهان عدالت برای مهاجران بی‌منزلت» در آمریکای شمالی و به طور گسترده‌تر در اروپا رخ می‌دهد؟


آنچه در ابتدا کار ما را متفاوت می‌کرد این بود که شعارها و اقدام‌هایی که به مهاجران بی‌اوراق مربوط می‌شد فقط بخشی از یک رویای سیاسی گسترده‌تر بود. رویایی که هدف آن سیاسی‌کردن نه‌فقط پرولتاریای کوچ‌گر، بلکه کارگران کارخانه، کارکنان دون‌پایه، جوانان تحصیل‌کرده، روشنفکران و غیره بود، آن‌هم بر مبنایی جدید. چنانکه قبلا گفتم، این پروژه تغییر کرد و غیرسیاسی شد. راستش انجمن‌های بسیاری وجود دارند که به امورات مهاجران بی‌اوراق رسیدگی می‌کنند و معلوم است که من بسیار از این قضیه خوشحالم! اما این قبیل انجمن‌ها سازمان‌های حمایتی و نماینده یک اومانیسم مدرن واقعی‌اند و نه سازمان‌هایی سیاسی که هدف‌شان تیشه‌زدن به ریشه نظام کلی مالکیت خصوصی و سرمایه باشد. اگر «ارگانیزاسیون پلیتیک» دیگر وجود ندارد، دقیقا به این خاطر است که این سازمان شبیه به همان جنبش‌هایی شده که شما اشاره کردید، جنبش‌هایی که شعارهایشان خاص و اختصاصی شده و بر یک ایدئولوژی کلی استوار نیست - یعنی آنچه سابقا «اولویت منظر امر کلی» می‌نامیدیم.

مرزها

در یکی از مصاحبه‌های قبلی‌تان گفته‌اید که طرفدار محو‌شدن دولت و برچیدن مرزها هستید. با این‌حال، از نظر استراتژیک، شما می‌گویید «ما نخست باید به این مسئله بپردازیم که با مردمی که ساکن اینجا هستند چه کنیم؛ بعد با کسانی که می‌خواهند ساکن اینجا باشند چگونه برخورد کنیم؛ و بالاخره اینکه وضعیت کشورهای مبدأ که آنها را مجبور به ترک کرده چیست. هر سه مسئله باید مورد توجه قرار بگیرد، ولی درست با همین ترتیب». برای آنهایی که معتقدند باید همزمان درگیر هر سه شکل پیکار شویم وگرنه هرگز از مسئله اول هم پا فراتر نخواهیم گذاشت، چه حرفی دارید؟ برای مثال، گروه کانادایی «هیچ‌کس غیرقانونی نیست» می‌خواهد همزمان با هر سه سطح درگیر شود.


بله، می‌توان در هر سه مسیر وارد عمل شد. اما، در آخر، شما به ضرورت مواجهه مستقیم با کشورهای نیمه‌‌استعماری - که پرولترهای کوچ‌گر (من نام «مهاجران» را ترجیح می‌دهم) از آنجا می‌آید - دولت‌های امپریالیستی و شرکت‌های چندملیتی بزرگ می‌رسید. چطور می‌توانیم هر سه سطح را همزمان دنبال کنیم بدون اینکه به پروژه یک سازمان سیاسی در سرتاسر جهان بازگردیم که آشکارا در تخاصم واقعی با هژمونی سرمایه‌داری قرار دارد که خودش هم جهانی ‌است؟ و چنین پروژه‌ای مستلزم این است که آن به اصطلاح «دوراهی» چینی‌ها یعنی دوراهی سرمایه‌داری و کمونیسم را دوباره احیا کنیم، و اینکه عیار همه مبارزات محلی با همین معیار نهایی قابل سنجش است: این مبارزات کدام راه را در پیش می‌گیرند؟ مارکس همیشه به این می‌اندیشید که یک سازمان سیاسی پرولتری باید یک سازمان کمونیستی بین‌المللی باشد. این حرف امروز بیش از زمان خود مارکس حقیقت دارد! ولی ما کجا و چنین سازمانی کجا.

سیمای مهاجر/کارگر

سوال بعدی‌ درباره سیمای مهاجر/کارگر است. ‏«ارگانیزاسیون پلیتیک» در «دیستانس‌پلیتیک»‏ ‏به صراحت می‌نویسد که یگانه سیمای سیاسی نه مهاجر یا مهاجر بی‌اوراق ‏بلکه سیمای کارگر است. اما جنبش‌های خواهان عدالت‌ برای مهاجران به‌منظور مقابله با استفاده تبعیض‌آمیز بسیاری دولت‌ها از اصطلاح مهاجر ترجیح داده‌اند سیمای مهاجر را به سیمایی کلی و جهانی بدل کنند با این شعار که «همه ما مهاجریم». با توجه به تاریخ استعمار و آمار فعلی بیکاری و مهاجرت در سطح جهان، به نظر شما آیا ممکن است به لحاظ سیاسی سیمای مهاجر (در کنار سیمای کارگر یا به جای آن) میدان‌دار شود؟


این بحث غلطی است. همان‌طور که در اول مصاحبه گفتم، پرولترها همیشه بیش و پیش از هر چیز «مهاجر» بوده‌اند. و این شعار که «همه ما مهاجریم» شعاری دوستانه ولی غلط است - دقیقا به این دلیل که همه ما مهاجر نیستیم. طبقه متوسط جهان، که تقریبا 40‌درصد از جمعیت جهان است، به هیچ وجه خودش را جزئی از مهاجران نمی‌شناسد. امروزه طبقه متوسط را ملت‌گرایی، خصومت با خارجی‌ها، نژادپرستی و بیگانه‌هراسی اغوا کرده است. بر این باورم که ما باید در مقابل همه اینها یک سیمای کلی و البته ایجابی‌تر از «مهاجر» که صرفا سیمایی موقت و عملی است قرار دهیم. باید گفت که امروزه یک پرولتاریای کوچ‌گر بزرگ وجود دارد، که سرمایه‌داری امپریالیستی آن را به وجود آورده و هدف ما این است که این پرولتاریا متحد با اقلیتی از طبقه متوسط جهانی سازماندهی شود (در عمل، عمدتا روشنفکران و جوانان).

استراتژی: تجویز در برابر آینده‌نگری

سوال آخر درباره استراتژی است. آدم وقتی «دیستانس‌پلیتیک»‏ را می‌خواند به نظرش می‌رسد که بیشتر کار ‏«ارگانیزاسیون پلیتیک» متمرکز بوده بر تظاهرات عمومی و تجویز دستورالعمل‌هایی علیه دولت. نظر شما درباره این دستورالعمل‌ها چیست و البته درباره گروه‌های خواهان عدالت‌ برای مهاجران نظیر گروه آنارشیستی «هیچ‌کس غیرقانونی نیست» در تورنتو، کسانی که می‌کوشند یک شهر«همبستگی» یا به تعبیر خودشان «مأمن» بسازند – شهری که در آن هیچ یک از مدارس، پناهگاه‌های زنان، بانک‌های غذا2، درمانگاه‎‌ها و حتی پلیس شهر از منزلت اجتماعی کسی نمی‌پرسند و مهاجران بی‌اوراق می‌توانند از همه خدمات رایگان استفاده کنند. آیا مبارزه سیاسی ما صرفا محدود به صدور دستورالعمل‌هایی علیه دولت است و امید به اینکه آنها قوانین را تغییر دهند؟ به نظرتان این قبیل تلاش‌های آینده‌نگر مهم نیست؟


این یک بحث قدیمی است. هواداران قرن نوزدهمیِ کمونیسم اوتوپیایی پیش‌تر به این مسئله که ایجاد «شهرهای عادلانه» ضروری است اندیشیده بودند و در این راه کوشیدند، به خصوص در آمریکای لاتین. من شخصا به چیزی شبیه این باور ندارم. امروز سرمایه‌داری همه‌چیز را در ید خود دارد و همه فضاها را در بر گرفته است. ببین کار «رادیوهای آزاد» دهه هفتاد به کجا کشید، چه بر سر تلویزیون آمد، و بعد هم چه بلایی سر اینترنت آمد (که اکنون ابزاری است در دست میلیاردرها و نیروهای پلیس). ببین چطور تکنولوژی خودمانی استارت‌آپ‌ها یا غذاهای ارگانیک، به محض اینکه کارشان گرفت، خیلی طبیعی بدل شدند به هیولاهای تجارت. نکته مهم این است که در مقیاسی وسیع، ما باید دیکتاتوری مالکیت خصوصی را در تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی در هم بشکنیم. مارکس در مانیفیست کمونیسم گفت همه حرف‌هایش را می‌توان در یک شعار خلاصه کرد: «الغای مالکیت خصوصی». برای این کار، ما هنوز به وجود یک سازمان قوی در سطح سیاره زمین با مرکزیت پرولتاریای کوچ‌گر نیاز داریم (از همین‌جاست اهمیت تعیین‌کننده مهاجران) نه برای اعتراض‌های موقت بلکه برای هدف واقعی مقابله با دولت و گسستن از قدرت. بی‌شک راه درازی در پیش است. اما در هر صورت می‌خواهم دوباره تأکید کنم که هر گونه تلاش برای متحدکردن توده‌های پرولتاریای کوچ‌گر کاری بحق و سودمند است، حتی اگر ناکافی از آب درآید و به مبارزانی که این نوع مبارزه را پیش می‌برند درود می‌فرستم، هر کجا که هستند.

منبع: Philosophy Today

پی‌نوشت‌ها:

1. L’Organisation Politique سازمانی است مابعد حزبی که به مداخله مردمی مستقیم در طیف وسیعی از مسائل، ازجمله مهاجرت و کار و اسکان می‌پرداخت. این سازمان نقش مهاجران بی‌اوراق را برجسته می‌کرد و تأکید داشت آنها را باید در درجه اول کارگر در نظر گرفت نه مهاجر. بدیو از موسسان این سازمان است. نشریه «دیستانس‌پلیتیک» ارگان رسمی این سازمان بود.
2. بانک‌های غذا (food banks) سازمان‌هایی غیردولتی هستند که در سراسر دنیا با هدف جلوگیری از اسراف غذاهای آماده و بسته‌بندی و توزیع غذا میان نیازمندان برای مبارزه با گرسنگی تأسیس‌ شده‌اند.
منبع:شرق